شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شعری که واژه ها را آبی کند


شعری که واژه ها را آبی کند
«نردبان اندر بیابان» سومین مجموعه شعر دکتر ضیاء موحد است که به تازگی توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده. ضیاء موحد در دو مجموعه قبل نشان داد که شاعر مستعد و توانایی است؛
عزیز من
ای مهربان ترین جامه بلند شبانم
شنیده ای که به صحرایی
شبی شبانی از سرما
کنار شعله خردی پناه برد
و در میان جامه اش آتش گرفت
شنیده ای؟
بیشتر شعرهای «غراب های سفید» که دومین دفتر شعر این شاعر را دربرمی گیرد، مبتنی بر ساختار آرکائیک زبان است. در پاره یی از شعرها نیز وزن نیمایی رعایت شده. «بر آب های مرده مروارید» که ظاهراً از «آب های مرده مروارید» (نشر آگاه، ۱۳۵۴) به این مجموعه راه یافته، از جمله شعرهای موفق موحد است که در پی دارنده بار عاطفی خاص و تاثیرگذاری است؛
آه ای صدای دور
چنگ نسیم و جنگل- شاید
شاید صدای گردش آن سبحه ی گلی است که شب را
از دست های مادر می آویخت
از سال های قحطی می آمد
با رشته شبانه اشکی که می گسیخت
بر آب های مرده مروارید؛
«ای سال برنگردی، ای سال»
البته نوع آرکائیک زبان در شعرهای این مجموعه به شدت و حدت شعرهای شاملو نیست و حتی در پاره یی موارد زبان به کلی امروزی است؛
همیشه می آیند،
کنار میزم صف می کشند
و چشم هاشان را می بندند،
«بگو چه رنگی است؟»
- شما نبودید،
نیستید.
بهار
سیاه بود،
بهار پیش از آن
آبی،
و ماه اول پاییز
سبز
در «مشتی نور سرد» که دومین مجموعه شعر شاعر را دربرمی گیرد، اگرچه زبان به ساختار امروزین خود نزدیک تر می شود، اما در غالب شعرهای این مجموعه دیگر از آن فکرهای ساده و حس های خارق العاده خبری نیست. به نظر می رسد شاعر بیش و پیش از شعر به خیال و انتزاع آدم ها و اشیا فکر می کند؛
نگاه کن به بوته سرخ
در کنج آسمان
که پنجره ها را دشوار کرده است
و اندوه را آسان
تو را ببین که به دیوار نور می خواستی تکیه کنی
به شاخه سپیده دم
اما
فرجام گوییا این است
که هر زمان که خورشید
از بام ها و پنجره ها باز
حرف خود را پس گرفت
پرنده ای باشی تاریک
نشسته بر شعله سرخ
که از جانت زبانه می کشد
البته در پاره یی از شعرها نیز خیال انگیزی و انتزاع رنگ و بوی خاص و زیبایی به شعر بخشیده؛
هر چند
رنگ از یقین شب
در التهاب نور
دمادم می پرد
و عطر شمعدانی
هر لحظه سرخ می شود و
سرخ تر
و پلکان و ایوان را نور
تر کرده است
اما
چیزی ست در سپیده
که مشکوک است
و باز فکرهای ساده و حس های خارق العاده است که در معدودی از شعرهای این مجموعه جاذبه خاص و صمیمانه یی را با خود به ارمغان آورده است؛
گفتم؛
«مادربزرگ
چه گیسوی سفید قشنگی»
خندید و گفت؛
«پیر شوی مادر»
من در عجب که این چه دعایی است
یک بار هم شنیدم گفت؛
این شاخه هم که باز شکوفه کرده است
من نیز آزموده ام آن را
پنجاه و پنج بار
اما
بگذار
بگذار
تا کودکان مان
با کفش نو
و رخت های رنگین
از فصل سبزه های جوان بگذرند
حالا تا پامچال ها را من آب می دهم
آن گربه را
عزیز من
از گرد تنگ ماهی ها دور کن
ضیاء موحد به جز زندگی خود، زندگی های دیگری را هم زیست کرده است؛ در غیر این صورت نمی توانست زندگی خود را هم زیست کند. نکته یی که پل والری به نوعی در باب شعر و شاعری بیان کرده. و نیز؛«اگر شاعر هرگز جز شاعر نباشد، بی کم ترین امید به توانایی در اندیشه انتزاعی هیچ اثر شاعرانه یی از خود به جا نخواهد گذاشت.» شاعر «نردبان اندر بیابان» پیش از هر چیز از دست شاعران و زنجموره هایشان به ستوه آمده است. به خصوص شاعران این دیار که در هر مجال کلی نک و نال می کنند. حتی اگر حرف حقی برای گفتن داشته باشند، حتماً باید با ناله و شکایت از این و آن و غالباً با چهره یی حق به جانب آن را بیان کنند؛
من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی.
با قایقم نشسته به خشکی
فریاد می زنم؛
«وامانده در عذابم انداخته است
در راه پرمخافت این ساحل خراب
و فاصله است آب
امدادی ای رفیقان با من.»
گل کرده است پوزخندشان اما
بر من،
بر قایقم که نه موزون
بر حرف هایم در چه ره و رسم
بر التهابم از حد بیرون
در التهابم از حد بیرون
فریاد برمی آید از من؛
«در وقت مرگ که با مرگ
جز بیم نیستی و خطر نیست،
هزالی و جلافت و غوغای هست و نیست
سهو است و جز به پاس ضرر نیست.»
با سهوشان
من سهو می خرم
از حرف های کامشکن شان
من درد می برم
خون از درون دردم سر ریز می کند،
البته تاریخ پرفراز و نشیبی که ما پشت سر گذاشته ایم نیز در این زمینه بی تقصیر نیست. کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ شاهد مثال خوبی بر این مدعا است. پس از این کودتا بیشتر شاعران امیدشان را به بهبود وضع موجود از دست دادند و دست کم تا پایان دهه ۳۰ هر چه سرودند حکایت از غم و درد ناشی از خفقان و اختناق حاکم بر جامعه داشت. شاعر «نردبان اندر بیابان» از این وضع خسته شده است؛
شعری، خدای را
بی
«خیلی دلم گرفته»
شعری در ستایش از لبخند
از سلام
و لذتی که دارد یک جرعه چای گرم
همراه یک رباعی خیام...
شعری که واژه ها را آبی کند
هوا را پاک
چین کاغذ را صاف
شعری که باغبان چو بخواند به خشکسال
گندم به شوره زار بروید
شعری
خدای را
شعری عاشقانه
شعری ناممکن در این دیار
موحد در این مجموعه نشان داده است که برای شاعر بودن نیازی به پیچیدگی و تکلف نیست. شاعر خیلی راحت و صمیمی حرف هایش را با مخاطب در میان می گذارد. نحو کلام هم به نثر نزدیک شده است و همین باعث شده که مخاطب به راحتی با شعرها ارتباط برقرار کند. البته در مواردی هم این سادگی کار دست شاعر داده و پاشنه آشیل شعر شده و آن را به سطحی از یک نثر عادی و طبق معمول نزدیک کرده؛
چه شهروند خوبی بود این شهروند
نه هیچ از او شکایتی
همیشه در سر کارش حاضر
نه زود
نه دیر (حتی المقدور)
همیشه حاضر در صف مقدم هر وام
و قسط ها
به موقع پرداخت
مرخصی؟ هرگز،
به سازمان هر سال می فروخت
چه شهروند خوبی
دو بار تشویقی شام
سه بار آمستردام
این همه مقدمه یی برای بیان سطرهای پایانی شعر است که تازه اگر آن سطرها هم به حد قابل قبولی از یک شعر خوب رسیده باشد؛
به وقت
به دنیا آمد
به وقت سربازی رفت
به وقت زن برد
حلال زاده
به وقت هم مرد
اندوه موحد یک اندوه مشترک است که از زندگی اش رنگ می گیرد؛ اندوهی که دیگر جزء جدایی ناپذیری از زندگی ما شده مثل هوا و خیلی چیزهای طبق معمول دیگر. اما شعر چیزی نیست که طبق معمول باشد و همین مساله ما را اندکی به فکر وامی دارد. به این فکر که اندوه چه شکل های ساده و در عین حال پیچیده و پوشیده یی دارد؛
در اکباتان دیوارهای سیمانی
سیاه
و سبز کاج نهان در غبار پاییز
کنار پنجره پیچک
زرد
و پاپ شانزدهم
سپیدجامه در صدا و سیما
نوار قرمز بر دوش کاردینال ها
و روی بستر من گربه های غایب چشم آبی
چه رنگ هایی دارد اندوه
الهام از طبیعت کم و بیش در کار شاعران امروز دیده می شود. در این میان تجربه نیما بیش از دیگران قابل تامل و اعتنا است؛ چرا که او تحت تاثیر مستقیم طبیعت بوده و مثل درختی که زیر نور مستقیم آفتاب باشد، از طبیعت تاثیر گرفته. زندگی در جنگل و کوه و دشت چشم اندازی از رنگ ها و شکل های طبیعی به شعرش بخشیده که در کار شاعران دیگر به آن شکل دیده نمی شود. به همین دلیل طبیعت در شعر او خیلی طبیعی جلوه می کند، بی آنکه شاعر عمد یا تصنعی در استفاده از طبیعت داشته باشد، یا طبیعت خودش را بر شاعر تحمیل کند؛
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم
شباهنگام. در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم
استفاده از طبیعت در شعر نیما بیش و پیش از آنکه محدود و منوط به اسامی طبیعت شود، به ساخت و ساحت درونی شعر او مربوط می شود. یعنی طبیعت جذب جان شعر شده و به ندرت گوشه یی از آن از شعر بیرون مانده.از این نظر شعر موحد خیلی متاثر از طبیعت است و غالب تصاویر او از طبیعت مایه می گیرد. نگاهی به عناوین شعرهای «نردبان اندر بیابان» نشان می دهد که شاعر خواسته یا ناخواسته گرایش خاصی به طبیعت و مناظر و مرایای طبیعی دارد. هر چند در مواردی نیز طبیعت، چنان که باید و شاید در قاب شعر او جا نمی گیرد و به اصطلاح گوشه هایی از آن بیرون می ماند و خارج از فرم طبیعی شعر به نظر می رسد. اما در شعرهایی که طبیعت جذب جان شعر شده، دیگر آن کارکرد طبیعی و طبق معمول خود را ندارد و چهره تازه یی به خود می گیرد. در این موارد شاعر بیش از آنکه شعر را از طبیعت پر کند، طبیعت را از شعر پر می کند؛
تو مثل اینکه چیزی می گفتی
درست می گویم؟
ببین چگونه گل در گلدان ساکت
باز می شود، سرخ، باز، سرخ
خوشم می آ ید از سکوت
این یادداشت را با شعر زیبایی از این مجموعه به پایان می برم؛
دیروز بود
که صبح
با چند عطسه پیش از خورشید
آمد به کشتزار
با دامنی پر از بذر
حالا
صحرا پر است از گل گندم
و لاله های وحشی
اکنون
در سایبان
لمیده به دیوار
اندوهگین که امسال
آن گوشه
گندم چرا نروییده است
مهدی مظفری ساوجی
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید