سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


خورشید نشسته روی پیشانی من‌


خورشید نشسته روی پیشانی من‌
حماسه جاویدان کربلا و قیام پرشور امام حسین‌ع‌ و یاران وفادارش، حادثه‌ای است که از دیرباز در تاریخ شعر و ادب فارسی مورد توجه شاعران و سخن‌پردازان بوده است. همچنان که مرثیه‌های سوزناک و تاثیرگذاری از شاعران گذشته به دست ما رسیده است، در عصر حاضر نیز شاعران متعهد معاصر در سروده‌های خویش، رویکردی جدی به مقوله شعر عاشورایی داشته‌اند و سروده‌هایی محکم و ارزشمند در این زمینه پدید آ‌ورده‌اند.
محمدرضا سهرابی‌نژاد که تاکنون چندین مجموعه شعر در قالب‌‌های مختلف از او خواندیم و بویژه رباعی‌هایی با مضمون انقلاب اسلامی او را بخوبی در خاطر داریم اکنون در جدیدترین مجموعه شعر خود با عنوان از «صاعقه تا باران» که در قالب رباعی و دوبیتی سروده شده است به ذکر مصیبت‌های جانگداز کربلا و شرح دلاوری امام حسین‌ع‌ و خاندان مطهر و یاران فداکارش پرداخته است. در این کتاب، تصویری روشن و همه جانبه از عاشورا و قهرمانانش در قالب‌ رباعی‌های پرشور و دوبیتی‌های جانسوز انعکاس یافته است. سهرابی‌نژاد در تازه‌ترین اثر خود، واقعه عاشورا را از زوایای گوناگون و جنبه‌های مختلف مدنظر داشته است. از حرکت مسلم بن عقیل به سوی کوفه و شهادت مظلومانه‌اش به دست کوفیان گرفته تا توبه حربن یزید ریاحی و جانفشانی‌های سقای کربلا و پرپر شدن علی‌اصغر شش ماهه و در نهایت خطبه‌های پرشور و مردافکن حضرت زینب‌س‌ همه و همه را به تصویر کشیده است. بدون شک یکی از دلایل برجستگی این کتاب، همین نگاه همه‌جانبه شاعر به موضوعی است که پیش از این در سروده‌های بسیاری از شاعران انعکاس یافته است. سهرابی‌نژاد علاوه بر نگاه جامع و کامل به همه وقایع ریز و درشت عاشورا، تلاش کرده است از زاویه‌ای تازه به این وقایع بنگرد. همان‌گونه که می‌دانیم و پیش از این ذکر آن رفت، در طول تاریخ کهن شعر فارسی سروده‌های زیادی درباره نهضت عاشورا از سوی شاعران مختلف پدیده آمده است. بسیاری از این شاعران به تقلید و تکرار مضامین مورد استفاده در شعر دیگر شاعران پرداخته‌اند. در این میان، تعداد معدودی از شاعران هم بود‌ه‌اند که به کشف افق‌های تازه و جستجوی معانی بکر رفته‌اند. سهرابی‌نژاد از زمره آن شاعران به حساب می‌آید که از دریچه‌ای تازه به واقعه عاشورا نگریسته و دنباله‌رو نگاه، فکر و اندیشه و احساس شاعران قبل یا همعصر خود نبوده است. سروده‌های این کتاب، تنها به وصف قهرمانی‌های امام ع‌ و یارانش محدود نمی‌شود؛ بلکه همه عناصر و اشیا و ذره ذره اجزای طبیعت در این شعرها حضوری قاطع و روشن دارند. گویی زمین و زمان با همه اجزا و عناصرش شاهد این مصیبت عظیم بوده‌ و آن‌گاه لب به سخن گشوده‌اند. این چنین است که گاه «زنجیر» به سخن می‌آید و از زخم‌هایی که دیده و اشک‌هایی که افشانده پرده برمی‌دارد:
زنجیرم و زخم بی‌شماری دیدم‌
از سوزش تازیانه‌‌ها لرزیدم
از کرب‌و‌بلا به کوفه از کوفه به شام
همپای شما گریستم، نالیدم
ص ۹۰
گاه تیغ لب به اعتراض دردناک می‌گشاید:
تیغم من و از عشیره بیدادم‌
در آتش و خون و ناله مادرزادم‌
من ریخته‌ام خون علی را اما
با خون حسین او ز پا افتادم!‌
ص ۸۹
و زمانی نیز خاکستر تنوری که میزبان سر مبارک حضرت سید‌الشهدا بوده با غرور از این مقام پر افتخار یاد می‌کند:
در نیمه شب تنور ظلمانی من
چون سینه سیناست ز مهمانی من
خاکسترم و به آسمان سایم سر
خورشید نشسته روی پیشانی من!‌
ص ۷۹
سروده‌های کتاب از صاعقه تا باران به واقع مصداق سخن از دل برآمده و شعر جوششی است.
شاعر به دنبال صنعتگری و بازی‌های لفظی و... برای زیباتر کردن شعرش نیست. این‌گونه است که صنایع شعری و هنرنمایی‌های شاعرانه در بیشتر موارد خود را بر شعر تحمیل نکرده‌اند، بلکه هر جا لازم بوده به شکلی روان و طبیعی در شعر خوش نشسته‌اند. به عنوان نمونه به استفاده شاعر از هنر تشخیص در این رباعی زیبا بنگرید:
از دشت غروب،های و هوی می‌آید
شب، مضطرب و پریش مو می‌آید
از مجلس ختم جانگذار خورشید
مهتاب، پریده رنگ و رو می‌آید
ص ۷۲
و نیز پارادوکس و ایهام زیبا در عبارت «دودمان روشن آب» در این رباعی:
گلی از دودمان روشن آب‌
اسیر پنجه بی‌رحم گرداب‌
ز ترس تازیانه وحشت شب‌
به زیر بوته خاری رفته در خواب‌
ص ۱۱۵
تلمیح یکی از صنایع معنوی شعر است که در سروده‌های این کتاب بیش از دیگر صنایع مورد توجه شاعر بوده است.
می‌دانیم تلمیح آن است که شاعر در ضمن کلام،‌ به داستان یا حدیث یا آیه‌ای معروف اشاره کند. در حقیقت «در تلمیح شاعر بین سخن خویش و آگاهی‌های مخاطب پل می‌زند... از بعد رسانایی، یک تلمیح خوب، دریچه‌ای است بر جهان معانی. شاعر به این وسیله با یک اشارت مجمل، حکایت یا روایتی را به خدمت می‌گیرد و اگر این ابزار را در اختیار نداشت ناچار بود عبارتی مفصل به کار بندد.» (۱)
در سروده‌های این کتاب با موارد فراوانی از تلمیح روبه‌‌رو هستیم که نشان از آگاهی و مطالعات مذهبی و تاریخی شاعر دارد؛ تلمیحاتی که گاه بسیار مجمل و در نهایت ایجاز و اختصار، رسالت خود را در افزودن بار معنایی کلام بخوبی ایفا کرده‌اند:
او دختر کوه و خواهر دریا بود
او یاور مهربان اخترها بود
دژخیم به او گفت: چه دیدی زینب؟
فرمود که: «هر چه دیده‌ام زیبا بود!»
ص ۸۶
که اشاره دارد به جمله معروف حضرت زینب‌س‌: ما رایت الا جمیلا یا اشاره شاعرانه و غیرمستقیم به توبه حربن یزید ریاحی:
آن تشنه مهر، آبیاری شد و رفت
آن جان خزان دیده، بهاری شد و رفت‌
آن ابر سیه که ره به خورشید گرفت‌
با شط زلال توبه جاری شد و رفت‌
ص ۳۳
اما موارد دیگر تلمیح‌های مورد استفاده شاعر، به علت اشاره به برخی روایات نامانوس یا دور از ذهن مخاطب و غیرمعروف، او ناگزیر به نوشتن پاورقی و آوردن توضیح شده است. آوردن پاورقی و ارجاع، در متون پژوهشی و تحقیقی نشان از دانسته‌های علمی و ادبی نویسنده دارد و به کمک مخاطب می‌آید، اما در شعر از ارزش ادبی آن می‌کاهد، چرا که شعر یا باید به خودی خود گویا باشد یا اگر ابهامی هنری دارد به گونه‌ای باشد که مخاطب با فکر و تامل بتواند مقصود و منظور شاعر را دریابد. در یکی از رباعی‌های این کتاب می‌خوانیم:
مجذوب نگاه ابن سعد مردود
آن مرکب بی‌سوار سرگردان بود
ناخواست که دژخیم شود مرکوبش‌
کوبید به سنگ سر بسی تا آسود
ص ۷۳
و در پاورقی به نقل از برخی مقاتل آمده است: «... در عصر عاشورا ابن سعد دستور داد تا ذوالجناح را بگیرند و برای سواری او ببرند. اسب باوفا که ماجرا را درک کرده بود از حلقه محاصره گریخت و آن قدر سر به سنگ کوبید تا جان داد.»
این واقعه زیبا که خود به تنهایی و اندازه کافی، شاعرانه است و قابلیت پرداخت و تصویرآفرینی و خیالپردازی فراوان دارد، به گونه‌ای بیان شده که مخاطب نه تنها با خواندن رباعی فوق با آن ارتباط برقرار نمی‌کند بلکه قادر به درک و کشف زیبایی این واقعه نیست، مگر آن که توضیح شاعر را در پاورقی بخواند.
«حوزه تلمیح مفاهیم مشترکی است که شاعر و مخاطب با آن آشنایند. تلمیح به داستان یا سخن مذهبی یا متن ادبی که دور از دسترس مخاطب باشد نقض غرض است... و بنای کار شاعر در تلمیح هم اختصار است. او نمی‌تواند مثلا داستان مورد اشاره خویش را کاملا نقل کند. چون در این صورت دیگر داستان‌گویی خواهد بود نه تلمیح...(۲)‌».
تلمیحاتی از این دست که نیازمند توضیح شاعر و آوردن پاورقی هستند در این کتاب باز هم به چشم می‌خورد که از آوردن نمونه‌های دیگر صرف‌نظر می‌کنیم. این نکته را هم فراموش نکنیم که در برخی موارد توضیحات شاعر کاملا زاید و نامناسب به نظر می‌رسند، چراکه جریان واقعه یا حادثه موردنظر شاعر به اندازه کافی گویا و برای مخاطب آشناست و به قول معروف، شاعر توضیح واضحات داده است:
خدا را هدیه‌ای ام وهب داد
سر فرزند چون در پایش افتاد
بگفتا هدیه‌ام را پس نگیرم‌
سر فرزند خود را پس فرستاد
ص ۱۱۶
به راستی چه نیازی به این توضیح در ادامه دوبیتی احساس می‌شود؟: «در واقعه کربلا شیرزنی به نام ام وهب، فرزندش وهب را به جنگ فرستاد. وقتی دشمن، سر بریده وهب را پیش مادر او انداخت، ام وهب گفت: هدیه‌ای را که به خدا داده‌ام، پس نمی‌گیرم...».
نکته دیگری که خوب است درباره سروده‌های کتاب «از صاعقه تا باران» به آن اشاره کنیم عدم یکدستی زبان شعرهاست؛ البته استاد مشفق کاشانی در مقدمه کتاب و نیز زنده‌یاد سیدحسن حسینی در یادداشتی که خطاب به شاعر نوشته است از این نکته با عنوان «فراز و فرود» در شعرها یاد کرده‌اند و آن را کاملا طبیعی دانسته‌اند.
برخی رباعی‌‌ها زبانی کاملا نو و امروزی دارند:
من خادم اهل بیت دردم، دردم‌
من عاشق مرد و دشمن نامردم‌
ای کاش که ابر آسمانی بودم‌
تا مشک تو را ز آب پر می‌کردم‌
ص ۴۵
اما حضور برخی رباعی‌ها با زبانی کهن در کنار رباعی‌های امروزی و نو به یکدستی زبان لطمه زده است. به عنوان مثال این نمونه‌ها را ببینید که اگر در این مجموعه و با رباعی‌های دیگر نیامده بودند گمان می‌کردیم متعلق به چند قرن قبل هستند:
استاده به بام قصر و غرق محن است‌
دستان وی از قفای او در رسن است‌
رو کرد سوی مدینه مسلم که: حسین!
در کوفه نیا که کوفه پیمان‌شکن است!
ص ۳۱
آن بی‌صفتان در هوس وادی ری‌
کردند فراز نیزه خونین سر وی‌
نی گشت به کربلا گل‌افشان یک بار
شد امثله سائره «وقت گل نی»
ص ۷۲
پانوشت‌ها:
۱- روزنه، کاظمی، محمدکاظم، ضریح آفتاب، چاپ اول، مشهد، ۱۳۷۷.
۲- همان.
انسیه موسویان
منبع : روزنامه جام‌جم