یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


دوبیتی های درخشان آئینی


دوبیتی های درخشان آئینی
۱)
«در آتش، بی پناهی گریه می کرد
گل گم کرده راهی گریه می کرد
کنار نعش سقای عطشناک
فرات از روسیاهی گریه می کرد»
«از صاعقه تا باران» که با تأخیری ۹ ساله در ۱۳۸۷ منتشر شد، در سال های پایانی دهه هفتاد، نامش «یاقوت شکسته» بود؛ کتابی که زنده یاد دکتر سید حسن حسینی در نامه ای به تاریخ ۱۳۸۷‎/۳‎/۱۲ به شاعر، از آن چنین یاد کرده است:
«یاقوت شکسته ات را خواندم از تو چه پنهان - از خدا که پنهان نیست - گهگاه نم اشکی هم فشاندم. تو از آن شاعرانی هستی که شعرشان بیش از هر چیز و همه کس به خودشان شباهت دارد. مجموعه ات مرا به یاد ارزش ها و روزها و سوزهایی انداخت که کم کم می روند تا در هجوم انبوه نامردمی ها مدفون شوند. مجموعه تو تلنگری ست به آنهایی که حافظه تاریخی شان مستعد مخدوش شدن است. شعر زنده مثل عضو زنده، تپش و فراز و فرود دارد. تو سربلند باش که شعرت زنده است. شعرهای یکدست و بی عیب و ایراد و بی حس و حال را من در «براده» ها به دندان مصنوعی تشبیه کرده ام. شعر تو فراز و فرود دل نشینی دارد چون به «عصب» متصل است. موفق و مؤید باشی و خودت و دیگران هم بدانند که در ید بیضا هم همه انگشت ها یکدست نیستند. روح و روان و زبان یکدست تو به شعر و شعارهای مقدس وفادار مانده است. اگر شعر گفته ای، شاعرانه و زیباست و اگر شعار داده ای مردانه و مستحکم است؛ و ما در روزگاری زندگی می کنیم که سخت محتاج ذره ای زیبایی و مردانگی هستیم. من مجموعه ات را می خرم و با افتخار به دانشجویانم هدیه می کنم.»
مجموعه البته، آنقدر منتشر نشد تا شاعر «گنجشک و جبرئیل» به ناگهان، از این جهان «رفت». اعتراف می کنم که از خواندن این نامه که خطاب به محمد رضا سهرابی نژاد نوشته شده، یکه خورده ام. لحن «سید» این طور نبود. هیچ وقت این طور نبود.
سهرابی نژاد، خودش، از سال های ابتدایی دهه شصت به یاد دارد که «سید»، زبانش تند و تیز بود و برای خودش قواعد تعریف شده ای در شعر داشت و البته یادم هست که در حوزه دوبیتی، همیشه از سهرابی نژاد به عنوان یک «حرفه ای» و «نوآور» یاد می کرد و مکتوب اش هم هست در جُنگ هایی که در آن روزگار، حوزه هنری منتشر کرد. به گمانم حسینی در این نامه [که نقد نیست و حتی نظر هم نیست بیشتر نگاهی مشفقانه است به آثار دوست شاعری که از اواسط دهه پنجاه، با هم همگام بوده اند در نشریات آن روزگار] خواسته تعلق خاطر خودش را به واقعه کربلا - به عنوان حادثه ای کلیدی در تثبیت ایدئولوژی شیعه - برساند و پیداست که متأثر شده از حال و هوای عاطفی کتاب و نگاه شاعرانه سهرابی نژاد [«گهگاه نم اشکی هم فشاندم»] اما همانطور که اشاره کرده رباعیات و دوبیتی های این کتاب، همه در یک سطح نیستند و البته من هم موافقم با این مطلب که «در ید بیضا هم همه انگشت ها یکدست نیستند» اما کمک هم اند تا چوب دست را به «مار» بدل کنند یا دریای سرخ را از میان بشکافند. این هماهن گی را در مجموعه حاضر کمتر دیدم و به گمانم سهرابی نژاد اگر سیری روایی به این مجموعه می داد که واقعه کربلا از آغاز تا پایان کتاب، بی کم و کاست روایت می شد، کار تازه ای بود، وگرنه در شکل کنونی اش، و با فراز و فرودهایی که در «کیفیت» آثار شاهد آنیم، در نگاهی که پس از انتشار [و نه قبل از آن] می توان به این آثار داشت، کمتر باید مشفقانه سخن گفت و بیشتر باید منتقدانه به آن پرداخت [همان گونه که حسینی اگر زنده می بود و کتاب منتشر شده را می دید، مکتوب اش یحتمل چنین می بود] البته سعی ام بر این است که به ارزش های شعری سهرابی نژاد [که بی گمان دارای یکی از زیباترین صداهای شعر آئینی سپید ایران است] ظلم نکنم اما به هر حال، هر کتاب تازه، نگاهی تازه را می طلبد و امیدوارم که پس از این متن، سهرابی نژاد از آن سلام و علیک آغازین دهه شصتی اش با من - در حوزه هنری - پشیمان نشود!
۲)
«چرا بغض و دورویی کردی ای آب
چه شد که تند خویی کردی ای آب
نشد چشم حرم روشن به رویت
چرا بی چشم و رویی کردی ای آب !»
واقعیت امر این است که همه کس در همه کار موفق نیست. سهرابی نژاد در دوبیتی - مگر مواقعی که کلمات زمخت را به کار می گیرد و می خواهد «توضیح» بدهد - خیلی موفق است. همیشه موفق بوده. هنوز من دوبیتی هایش را در صفحات ادبی زیر نظر علی رضا طبایی می توانم به یاد بیاورم که در کل آن صفحات «عریض» و میان آن همه شعر - که تویشان دوبیتی هم کم نبود - یکتا بود. اما رباعیاتش ‎/‎/‎/ نه! چنین نظری درباره شان ندارم. مشکل رباعیات او در دو چیز است اول، برخورد توضیحی با حادثه مورد نظر که تمام حس و حال عاطفی آن حادثه را محو می کند و کلاً «متن» را از حوزه شعر به حوزه گزارش می کشاند.
«توضیح»، کار نثر غیر روایی است و توصیف و تصویر کار شعر است. دوم، ضربه پایانی در مصراع چهارم، اغلب فدای همان «توضیحات» می شود و چون «واضحات» جایگزین «عینیات» شده، آن غافلگیری پایانی و آرمانی قالب «رباعی»، در رباعیات سهرابی نژاد - اغلب - رنگ می بازد. واقعیت امر آن است که هیچ وقت - حتی در دهه شصت - رباعیات او چندان مورد دنباله روی قرار نگرفت در حالی که نسخه برداری های مکرر از رباعیات حسینی و امین پور، در آن دوره بسیار معمول بود، گرچه دوبیتی هایش مورد تقلید موبه مو قرار گرفت و شاهدش هم صفحات ادبی پر رونق مجلات جوانان و اطلاعات هفتگی آن روزگار بود که گاه چنان مسئولان آن صفحات به ستوه می آمدند که در ستون پاسخ به خوانندگان [در جوانان و توسط عباس خوش عمل] یا در دو صفحه «پاسخگو» [در اطلاعات هفتگی و توسط سیدحسن ثابت محمودی «سهیل»] یقه چند نفر رامی چسبیدند که به طور مستقیم از روی فلان دوبیتی سهرابی نژاد کپی کرده ای! مخصوصاً در «اطلاعات هفتگی» - لااقل طی سال های ،۶۱ ۶۲ و بهار ۶۳- هر هفته، لااقل دو یا سه پاسخ، به جرم های ادبی متعلق به حوزه «سهرابی نژاد شناسی» مربوط می شد! اما وجوه توضیحی رباعیات این کتاب [به گمانم به تشریح نیازی نباشد و دو سه مثال کفایت کند؛ گرچه همین مثال ها هم در حوزه هایی دیگر مثل «نوحه»، می توانند کاربرد مؤثری داشته باشند چرا که «توضیح» با نوحه، از ابتدا محشور بوده]:
«جمعی که معطر به گل احساس اند
در غیبت یاس، محو عطر یاس اند
زرتشتی و موسوی و عیسایی کیش
نذری خور خوان حضرت عباس اند» [توضیح در باب حضور «اهل کتاب» در عزاداری حسینی]
یا:
«ما ذره ای از مهر شما، کم نکنیم
غفلت ز شعار سرخ تان هم، نکنیم
آموخته ایم مرگ با عزت را
سر بر احدی غیرخدا، خم نکنیم» [توضیح درباره تداوم حرکت کربلا تا به امروز]
یا:
«خیزید که مرهم به دل ریش زنیم
شلاق به گونه های تشویش زنیم
خالی نبود زمین ز ابنای یزید
ما تیغ چرا پس، به سرخویش زنیم !» [توضیح درباره افراط برخی سوگواران در مراسم عزاداری]
می توان آثار یاد شده را با بهترین رباعیات زنده یادان حسینی و امین پور مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که وجوه توصیفی و تصویری آن آثار، وجوه آئینی شان را به حوزه تکثیر و تکثر کشانده است اما وجوه توضیحی رباعیات سهرابی نژاد، وجوه یاد شده را به حوزه تقلیل؛ گرچه باز هم باید تأکید کنم که حتی همین آثار در حوزه «نوحه»، بسیار موفق اند اما ما درباره «شعر» صحبت می کنیم و.‎/‎/ می خواهم این متن را با یک دوبیتی تمام کنم که ارزش های شعری این شاعر را باید در دو حوزه دوبیتی و شعر سپید بازشناخت:
کلامش سنگ ها را نرم می کرد
دل افسردگان را گرم می کرد
زنی در پیش مردی خطبه می خواند
که مرد از مرد بودن، شرم می کرد!
یزدان مهر
محمد رضا سهرابی نژاد
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید