دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


آن جنون گمشده


آن جنون گمشده
«آن جنون گمشده»
مروری بر: ریشه های رمانتیسم
آیزیا برلین
ویراستار : هنری هاردی
ترجمه عبدالله کوثری
نشر ماهی
جولیان جینز در " خاستگاه آگاهی در فرو پاشی ذهن دو جایگاهی"مثال جالبی می‌آورد از چیزی که آگاهی می‌تواند به آن‌ آگاه باشد و برای توضیح این مساله از مثال "چراغ قوه" استفاده می‌کند. یک چراغ‌قوه روشن درک درستی از تاریکی نخواهد داشت اگر به این نکته توجه کنیم که او به هر طرف که نگاه کند روشن خواهد بود و به تعبیری او همواره اسیر و به نوعی آغشته به بخش روشن حضور خویش است یا به زبان فنی‌تر :شناخت او محدود به امکانات شناخت‌اش است.
هنری هاردی ویراستار کتاب"ریشه‌های رمانتیسم"در پیش گفتار صراحتا" بر این نکته که کتاب حاضر ‌آن کتابی نیست که آیزبابرلین‌ در جریان سخنرانی‌های سال ۱۹۶۵در گالری ملی هنر واشگتن آرزوی نوشتن آن را داشت و سالها بعد از بازنشستگی از ریاست کالج وولف سن ْآکسفورد ۱۹۷۵ سودای نوشتن ان را در سر می پروراند تاکید کرده و اضافه می‌کند که اگر آن کتاب نوشته می‌شد این کتاب که ویراسته‌ی آن سخنرانی‌هاست هرگز منتشر نمی‌شد. این توضیح که بر وجه "بازیافتی" اثر فوق تاکید می کند افق قابل بحثی را در مورد این کتاب و موضوعات طرح شده در آن می گشاید.
«من بر این عقیده ام که جنبش رمانتیک چنان تحول عظیم و بنیانینی بود که بعد از وقوع آن دیگر هیچ چیز به حال خود باقی نماند . این ادعا کانون گفتار من است .۲۵ص»
عبور از یک وضعیت و نگاه کردن به گذشته از طریق آگاهی که آن وضعیت به بار آورده است همواره کنشی "بازیافت" محسوب می‌شود که نیازمند طی نوعی فرایند سلبی است.به زبان ساده برای بازگرداندن وضعیتی این چنین گسترده و عمیق به ریشه و خواستگاه‌های اولیه کاری که برای انجام دادن ضروری می‌نماید ارائه تعریفی دقیق و جامع از چیزی‌ست که می‌خواهیم آن را به اصل خویش بازگردانیم و سئوال اساسی شاید در این جا این باشد که آیا این کار ممکن است ؟آیا می توان آن را کاملان تمیز داد در حالی که نگاه ما آغشته به این جنبش است .
«آنچه در نظر دارم یک نگرش دائمی بشری نیست، تحول خاصی است که در مرحله ای از تاریخ رخ نموده و امروز بر ما تاثیر می نهد.۲۶»
شاید یکی از جذاب ترین بخش های کتاب به چند صفحه از توصیفاتی باز گردد که سعی در تعریف و تشرح این بخش از تاریخ ذهنی بشری با عنوان رمانتیسیم دارند .چیزی حدود ۳۰ صفحه در جستجوی تعریفی برای این مسئله بر قطر کتاب می افزاید با این وجود که خود برلین در اولین سطر های این بخش تاکید می کند که قصد ندارد پا به این تله بگذارد و با باور به گفته نورتوپ‌فرای معتقد است که هر گونه کلی گویی درباره رمانتیسم نابجا و بی فایده است و با اقدام به جمع آوری برخی نظرات در توصیف این جنبش گویی خود نیز در جذبه این توصیفات شاعرانه غرق شده و سطرهایی را به بدان می افزاید: «رومانتیسم بدوی است، تعلیم نادیده است، جوانی است، زندگی است، احساس پر شور‌‌ و‌ شر زندگی طبیعی است اما در عین حال افسرده‌گی است، بیماری است، انحطاط است، ناخوشی قرن است و زیبایی سنگدل، رقص مرگ است یا به درستی خود مرگ .۴۲ص» یا به تعریف ویکتور هوگو :«رمانتیسم عرفان شورمندانه‌ی طبیعت‌گرا و نیز زیبایی شناسی ضد طبیعت است در شکل افراطی آن . رمانتیسم توان و قدرت اراده، جوانی، حیات و عرضه کردن خویش است، و نیز شکنجه کردن خویش است و نیست کردن خویش و خودکشی . ۴۴ص»
تعاریف ضد و نقیض که از آثار و مولفان مختلف گرداگرد این مفهوم را گرفته اند گویی برلین را در جایی ناگزیر به مکان‌مند کردن این جنبش و به نوعی خوانش سپتوماتیک از یک جریان سیاسی ، اجتماعی و تبلور آن در آثار هنرمندان بخشی از تاریخ می کند . او با این کار دامنه های گسترده این تفاسیر را از اعماق دور تاریخ بیرون کشیده و به یک اختلال مکانمند محدود می کند. با این کار دقت یک تحقیق را به روند توصیفات خود می بخشد.به باور او ریشه های رمانتیسم را نه در فرانسه یا انگلیس بلکه در یک سرخورده گی عمومی در آلمان می توان جست . او در این زمینه با یوزف نادلر منتقد فرهیخته آلمانی هم رای است که نوعی دلتنگی و نوستالوژی برای آلمان مرکزی قدیم که در خیال پردازی آلمانی های مهاجر نمود یافته موجب زایش این جنبش بوده است . نکته جالب ماجرا درست همین جاست. کسی که رمانتیسم را بزرگترین تحول در اگاهی انسان غربی می بیند آن را جایی در یک حقارت ملی و غرور زخم خورده عمومی جستجو کرده و می‌یابد«بدین سان آلمان گرفتار اندوه و حس حقارتی همیشگی شد که در ادبیات کم و بیش محزون عاشقانه و نیز در ادبیات مردم پسند اواخر قرن هفدهم تجلی می یابد و نیز در هنرهایی قلمرو بی رقیب آلمان بود، حتی در موسیقی که در این دوران به نوعی موسیقی محلی ، مذهبی، شور مندانه و درون نگر تبدیل شده بود که با هنر پر جاذبه ی درباری و دستاورد های زمینی و پر شکوه آهنگسازانی چون "رامو" و کوپرن تفاوت بسیار داشت .۷۰ص»
گردش قابل ملاحظه ای که در این جملات دیده می شود گردشی که از هنر فاخر و درباری به سمت مردم و لایه های زیرین جامعه سوق می یابد واژه های مثل درون نگری و شورمندی همگی از آن تحول مهمی می گویند که به نوعی می توان از عناصر اصلی این جنبش پرشور و گسترده به شمار آورد این روند را برلین با نوعی حالت شبه عرفانی توضیح می دهد و متذکر می شود که در جایی چون حرکت به سمت ایده آل ها برای انسان مسدود می شود او به درون می گریزد و می کوشد ان چیزی که دنیای بیرون از او دریغ داشته است در درون خویش محقق سازد. بعد از پروژه مکان‌مند کردن این جنبش که دلایل قانع کننده‌ای را در عقبه خویش دارد برلین به آبشخورهای انسانی و اولین طلایه داران نیز می پردازد . فصلی با نام پدارن واقعی رمانتیسم دقیقان در پی همین مدعاست. او با معرفی چهره ناشناخته‌ای که سخترین ضربه را به روشنگری وارد کرد یعنی "یوهان گئورگ هامان" در کنار گوته،‌هوگو و دیگران می کوشد تا به نوعی اولین جرقه های این جنبش را به او منتسب دانسته و آموزه های اصلی او را در‌ جهت این مدعا به میان می کشد« موزه های بنیانی هامان که من کوشیدم فشرده ای از آن را بیان کنم ، این است که خداوند نه مهندس و نه ریاضی دان ، بل‌که شاعر است ؛ و تلاش ما در این که تمهیدات انسانی ، منطقی عجز آمیز خود را به او نسبت دهیم چیزی جز کفر گویی نیست . ۹۰ص»
شنیدن صدای خداوند در طبیعت و بسط این باور که "هنر شجریه حیات است و علم شجره ممات"‌ در منطق خود نوعی خرد گریزی را در پی دارد که این نیز در باور برلین نوعی جهت گیری آلمانی سرخرده در مقابل فرانسوی خرد گراست . مفهوم نابغه هنرمند که همواره به جنون پهلو می زند نیز به این باور استوار شده و فردیت و پرداختن به آن به عنوان یکی از بنیان های اصلی رمانتیسم جان می گیرد و از همین روست که برلین هامان را به عنوان یکی از اصلی ترین پدارن جنبش رمانتیسم در کنار افرادی چون "هردر" و کانت می نشاند .« هامان می گوید همه آن بزرگانی که در عرصه تلاش انسانی به جایگاهی والا رسیده اند، انسان های بیمار و زخم خورده ای بوده اند. هرکولس، آژاکس، سقراط، پولوس قدیس، سولون، پیامبران یهود، پیروان باکوس و برخی شخصیت های اهریمنی –هیچ یک از این ادمها از عقل سلیم برخوردار نبوده اند. به گمان من این هسته اصلی آموزه های خشونت بار تشخص طلبی (ابراز وجود) است که خود کانون جنبش طوفان و تنش است .۱۰۳» ستایش نبوغ در مقابل خردگرایی مفرط و پای فشاری بر نوعی بی همتایی به مثابه فردیتی غیر قابل درک که به افکار "روسو" نیز تنه می‌زند گویی با هر نوع نظم مستقر و ساختار قابل درک در تضادی عمیق در می آید درک ناپذیری که از اساسی ترین آموزه های "هردر" به شمار می رفت درست در جایی به مقابله با روشنگری می شتابد که بر این نکته توجه کنیم که اساس روشنگری باور به این مسئله ست که برای هر سئوالی می توان پاسخی مناسب یافت . ترجمه ناپذیری و باور به این اعتقاد که هر چیزی می باید بیشتر همان چیزی باشد که هست و نمی توان ان را در شبکه ای از داده ها به شکل کامل و درستی درک کرد از مضامین قابل توجهی ست که به همان موضع اساسی رمانتیسم یعنی تاکید بر "فردیت" و یگانگی ها باز می گردد. دو فصل رمانتیک های میانه‌رو و رمانتیک‌های تندرو با عبور سریعی از افکار و عقاید فیشته، شنگل و شیلینگ سپری می شود البته این گذار همراه با ریز بینی های مخصوص برلین در گشودن دریچه های تازه ایست بر عقاید این متفکرین که در برخی موارد به داوری آنها نیز می انجامد .شاید تمام بحث های برلین باید در فصلی که با عنوان "تاثیرات پایدار" نام گذاری شده تجلی یافته و سامان بیابد. جایی که خواننده با این گزاره‌ها بر خورد می کند
«کل جنبش رمانتیسم تلاشی است برای تحمیل الگویی زیبایی شناختی بر واقعیت ، و بیان این که همه چیز باید از قواعد هنر پیروی کند.شاید بخشی از دعوای رمانتیسم در چشم هنرمندان معتبر بنماید، اما تلاش ایشان در تبدیل زندگی به هنر مستلزم پذیرش این فرض است که انسان چیزی است همچون مواد و مصالح، همچنان که رنگ و صدا از مصالح هنر به شمار می آیند. اما از آنجا که این فرض درست نیست ، از آنجا که انسانها برای بر قراری ارتباط میان خود ناچارند برخی ارزش های مشترک و برخی واقعیت های مشترک را به رسمیت بشناسند تا بتوانند در جهانی مشترک زندگی کنند و از آنجا که همه آنچه علم می‌گوید بی‌معنی نیست و همه آنچه عقل سلیم حکم می کند نادرست نیست –زیرا پذیرفتن این گزاره‌ای متعارض با خود و بی معنی است – باری ، در این حد از افراط، رمانتیسم در شکل کلی خود و حتی شاخه های آن یعنی اگزیستانسیالیسم و فاشیسم، در نظر من نادرست و گمراه کننده است .۲۳۲ص»
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید