دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


سفری‌ زنانه‌ در سرزمین‌ مردان‌


سفری‌ زنانه‌ در سرزمین‌ مردان‌
● زنان‌ روایتگر و ادبیات‌ زنانه‌
وقتی‌ بحث‌ راجع‌ به‌ ادبیات‌ زنانه‌ باشد ناخودآگاه‌ ذهن‌ به‌ سمت‌ ادبیات‌ داستانی‌ كشیده‌ می‌شود. اینكه‌ زن‌ اصولا روایتگر است‌ و اولین‌ داستان‌گویی‌های‌ تاریخ‌ توسط‌ زنان‌ انجام‌ شده‌، باز می‌گردد به‌ شیوه‌ زیست‌زنان‌ و اینكه‌ آنها یك‌ زندگی‌ متفاوت‌ نسبت‌ به‌ مردان‌ داشته‌اند.
زن‌ حداقل‌ آن‌ زمان‌ كه‌ انسان‌ یكجانشینی‌ را بر كوچ‌ ترجیح‌ داد، خودبه‌خود و بخاطر برخی‌ ویژگی‌های‌ بیولوژیكی‌ مسئولیت‌ به‌ دنیا آوردن‌ فرزندانی‌ را پیدا كرد كه‌ مجبور بود برای‌ بزرگ‌كردنشان‌ قصه‌ بگوید. اگرچه‌ قصه‌گویی‌ زنان‌ بسته‌ به‌ جامعه‌یی‌ كه‌ در آن‌ زندگی‌ می‌كنند و اصلا بسته‌ به‌ شرایط‌ سخت‌ یا آسان‌ زندگی‌، متفاوت‌ است‌ اما اگر حداقل‌ این‌ هنر را یك‌ هنر ذاتی‌ برای‌ زن‌ ندانیم‌، می‌بایست‌ به‌ این‌ اصل‌ توجه‌ كنیم‌ كه‌ در طول‌ تاریخ‌ قصه‌گویی‌ برای‌ زن‌ نهادینه‌ شده‌ است‌. در توجیه‌ این‌ نظریه‌ همان‌ بس‌ كه‌ زنان‌ هرگاه‌ از قیدوبندهای‌ معاش‌ رها شده‌ به‌ قصه‌گویی‌ پرداخته‌اند.
همین‌ كه‌ به‌ آنان‌ در سن‌ پیری‌، آنگاه‌ كه‌ ظاهرا مسئولیت‌ها و كارهاشان‌ كمتر شده‌، به‌ قصه‌گویی‌ برای‌ فرزندانشان‌ و فرزندان‌ فرزندانشان‌ می‌پردازند، اثبات‌ ادعای‌ ماست‌.
با این‌ همه‌ قصه‌هایی‌ كه‌ زنان‌ تعریف‌ می‌كرده‌اند همه‌ از مردان‌ بوده‌ است‌. در قصه‌های‌ قدیمی‌ اگرچه‌ زنان‌ نیز حضور دارند اما شخصیت‌شان‌ تحت‌الشعاع‌ قهرمانان‌ مرد واقع‌ می‌شده‌ است‌. اگر قصه‌ عشقی‌ بوده‌ است‌، این‌ مرد بوده‌ كه‌ عاشق‌ زن‌ می‌شده‌ یا حتی‌ اگر در مواردی‌ اندكی‌ برعكس‌ بوده‌ باز هم‌ همه‌ چیز بسته‌ به‌ مردان‌ قصه‌ بوده‌ است‌. این‌ مردان‌ هستند كه‌ روایت‌ قصه‌های‌ قدیمی‌ را پیش‌ می‌برند و این‌ درست‌ تا زمانی‌ كه‌ زنان‌ در وضعیت‌ خود در جا زده‌اند، ادامه‌ داشته‌ است‌.
شركت‌ زنان‌ در قصه‌ به‌ دوره‌های‌ طلایی‌ تمدن‌های‌ بشری‌ باز می‌گردد. هر كجا تمدن‌ پیشرفت‌ كرده‌ و قشری‌ از زنان‌ متوسط‌ و نسبتا مرفه‌ به‌ وجود آمده‌، قصه‌ زنانه‌ رشد كرده‌ است‌. اینجا دو توضیح‌ لازم‌ به‌ نظر می‌رسد، اول‌ اینكه‌ قصه‌ و بخصوص‌ داستان‌ عصرجدید متعلق‌ به‌ طبقه‌ متوسط‌ است‌. اصولا سواد و خلاقیت‌ هنری‌ متعلق‌ به‌ چنین‌ طبقه‌یی‌ است‌، هرچند ممكن‌ است‌ در جوامع‌ بسته‌ به‌ سود طبقه‌ بالای‌ جامعه‌ تمام‌ شود. دوم‌ اینكه‌ حضور در قصه‌ منوط‌ به‌ نوشتن‌ قصه‌ است‌ تا زمانی‌ كه‌ قشری‌ یا اصلا بطور كلی‌ موجودی‌ قصه‌ ننویسد و قصه‌نویس‌ نداشته‌ باشد نمی‌تواند شخصیت‌ قصه‌ شود. برای‌ مثال‌ اگر ما وجود حیوانات‌ را در قصه‌ها می‌بینیم‌ وجود آنها یا انسانی‌ است‌ یا تحت‌ تاثیر انسان‌ است‌ چرا كه‌ انسان‌ قصه‌ آنها را نوشته‌ است‌. در مورد زن‌ و مرد هم‌ همینطور است‌. اگر مرد یك‌ شخصیت‌ زن‌ داستانی‌ بیافریند شخصیت‌ مردانه‌ یا تحت‌الشعاع‌ مردها می‌سازد. اینچنین‌ است‌ كه‌ داستان‌ها را مردها پیش‌ می‌برند تا زمانی‌ كه‌ زن‌ها خود ننویسند وضعیت‌ اینگونه‌ است‌.
همین‌ كه‌ قصه‌گویی‌ زنان‌ مربوط‌ به‌ رفاه‌ و رشد تمدن‌ بشری‌ بوده‌ است‌ و با رشد تمدن‌ رشد كرده‌ و با افول‌ آن‌ دچار افول‌ شده‌ است‌، علت‌ ناپیوستگی‌ این‌ نوع‌ قصه‌ است‌. به‌ نظر می‌رسد سكوت‌ غریبی‌ هر دوره‌ فعالیت‌ ادبی‌ را از دوره‌ دیگر جدا می‌كند. ششصد سال‌ پیش‌ از تولد مسیح‌ در جزیره‌یی‌ یونانی‌، گروهی‌ از زنان‌ همگی‌ شعر می‌سرودند. سكوت‌ فرا می‌رسد و سپس‌ نزدیك‌ به‌ سال‌ ۱۰۰۰ پس‌ از میلاد به‌ زنی‌ اشراف‌زاده‌ می‌رسیم‌. بانو «مورا ساكی‌» در ژاپن‌ كه‌ رمان‌ بسیار بلند و زیبایی‌ می‌نگارد. اما در انگلستان‌ سده‌ شانزدهم‌، دوران‌ اوج‌ فعالیت‌ نمایشنامه‌نویسان‌ و شاعران‌، زنان‌ خاموش‌ بودند. ادبیات‌ دوره‌ ملكه‌ الیزابت‌ در انحصار مردان‌ است‌. آنگاه‌ در پایان‌ سده‌ هجدهم‌ و آغاز سده‌ نوزدهم‌ باز زنان‌ را دست‌ به‌ كار نوشتن‌ می‌یابیم‌. این‌ بار در انگلستان‌ و با موفقیت‌ استثنایی‌.
با این‌ همه‌ تداوم‌ و پیوستگی‌ قصه‌ زنان‌ در یكی‌ دو قرن‌ اخیر بیشتر شده‌ و این‌ خود امیدواری‌ رشد قصه‌ زنانه‌ را می‌دهد، چنانكه‌ این‌ قصه‌ با تاخیر چندصدساله‌ به‌ داستان‌ تبدیل‌ شده‌ است‌.اینجا باید به‌ یكسری‌ ویژگی‌ها یا اگر بهتر بگوییم‌ ضعف‌ها در داستان‌ زنانه‌ اشاره‌ كنیم‌.
زن‌ به‌ واسطه‌ نوع‌ زندگی‌اش‌ با یكسری‌ محدودیت‌ها روبروست‌. ما در مورد نویسندگان‌ مرد زندگی‌ پرفراز و نشیبی‌ كه‌ منجر به‌ كسب‌ تجربیات‌ زیادی‌ می‌شده‌ را سراغ‌ داریم‌. این‌ تجربه‌ها برای‌ زن‌ داستان‌نویس‌ وجود نداشته‌ است‌.برای‌ نمونه‌، اگر جوزف‌ كنراد رمان‌ نویس‌ قرن‌ نوزدهم‌ انگلستان‌ نتوانسته‌ بود دریانورد شود، بهترین‌ بخش‌ رمان‌هایش‌ خراب‌ می‌شد. اگر همه‌ چیزهایی‌ را كه‌ تولستوی‌ در مقام‌ سرباز از جنگ‌ یاد گرفته‌ بود، یا آنچه‌ را به‌ واسطه‌ تجربیات‌ زندگی‌ مردان‌ جوان‌ ثروتمند از زندگی‌ و جامعه‌ می‌دانست‌ كنار بگذاریم‌ رمان‌ «جنگ‌ و صلح‌» بخش‌ مهمی‌ از غنای‌ خود را از دست‌ می‌داد.
از همین‌جاست‌ كه‌ فرق‌ ادبیات‌ زنانه‌ و ادبیات‌ مردانه‌ مشخص می‌شود. زن‌ داستان‌نویس‌ بخاطر محدودیت‌هایش‌ به‌ دنیای‌ درونی‌ خود می‌رود، چرا كه‌ قادر به‌ بیرون‌ رفتن‌ و كسب‌ تجربه‌ آنچنان‌ كه‌ برای‌ مردان‌ میسر است‌ نیست‌. این‌، نویسنده‌ زن‌ را به‌ «عصیان‌» وا می‌دارد، عصیان‌ در برابر ساختارها و در برابر جامعه‌ مردسالار. او اكنون‌ كه‌ در قرن‌ نوزدهم‌ زندگی‌ می‌كند اگرچه‌ نسبت‌ به‌ گذشته‌ با فضایی‌ بازتر روبروست‌ و برای‌ مثال‌ قادر به‌ كاركردن‌ در بیرون‌ از خانه‌ است‌ اما با این‌ فریب‌ همیشگی‌ سرمایه‌داری‌ دست‌ به‌ گریبان‌ است‌ كه‌ از زن‌ به‌ مثابه‌ ابزاری‌ برای‌ تولید استفاده‌ كرده‌ است‌. توضیح‌ آنكه‌ پس‌ از انقلاب‌ صنعتی‌ كاركردن‌ زنان‌ و كودكان‌ تشویق‌ شد.
این‌ تشویق‌ اگرچه‌ در پشت‌ پرده‌یی‌ از دروغ‌ و نیرنگ‌ پنهان‌ ماند، اما وقتی‌ پرده‌ها كنار رفتند همه‌ فهمیدند اگر زن‌ به‌ كارخانه‌ كشیده‌ می‌شود نه‌ بخاطر استیفای‌ حق‌ طبیعی‌ او یعنی‌ زندگی‌ آزادانه‌ است‌ كه‌ تنها به‌ سبب‌ حقوق‌ كمتری‌ است‌ كه‌ كارفرما می‌تواند به‌ زن‌ بدهد و مرد آن‌ را برنمی‌تابد. این‌ موضوع‌ زن‌ را به‌ فمنیست‌شدن‌ كشاند، هرچند فمنیست‌ هم‌ به‌ خودی‌ خود در خدمت‌ سرمایه‌داری‌ بود. اینچنین‌ بود كه‌ زن‌ به‌ سمت‌ ایدئولوژی‌ فریبای‌ ماركس‌ كشیده‌ شد و حتی‌ گاه‌ تا آخر عمرش‌ ماركسیست‌ ماند. «برنارد شاو» می‌گوید: اگر در بیست‌ سالگی‌ ماركسیست‌ نشوی‌ غیرطبیعی‌ است‌ و اگر در بیست‌ و پنج‌ سالگی‌ از ماركسیست‌ نگذری‌ باز هم‌ غیرطبیعی‌ است‌. نوع‌ زیست‌ زنان‌ قرن‌ نوزدهم‌ و تا حدودی‌ اوایل‌ قرن‌ بیستم‌ به‌ آنها اجازه‌ نمی‌داد این‌ مراحل‌ را به‌ تمامی‌ طی‌ كنند و مثلا در مورد داستان‌نویسی‌ به‌ بینش‌ هنری‌ و درك‌ زیبایی‌شناسانه‌ برسند. زنان‌ به‌ درون‌ خود می‌گریختند و با ذهن‌ رشد نیافته‌شان‌ زندگی‌ بیرون‌ را می‌نوشتند.
اینگونه‌ بود كه‌ ادبیات‌ آنها محلی‌ از اعراب‌ نداشت‌ و جایی‌ در عالم‌ هنر باز نكرد. با این‌ همه‌ می‌گویند گاهی‌ دشمن‌ سبب‌ خیر می‌شود. فمنیست‌ هم‌ كج‌ دار و مریز به‌ رشد شعر و قدرت‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ زنان‌ كمك‌ كرد، آنچنان‌ كه‌ در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ بیستم‌ ما با یكسری‌ داستان‌نویس‌ زن‌ روبرو هستیم‌ كه‌ دیگر نه‌ دنیای‌ زنانه‌ درون‌ خود را تصویر می‌كنند كه‌ به‌ درك‌ زیبایی‌شناسانه‌ داستان‌ نایل‌ آمده‌اند.با این‌ همه‌ از حق‌ نباید گذشت‌ و گفت‌، این‌ درك‌ در گذشته‌، كج‌ دار و مریز، در نزد برخی‌ داستان‌نویسان‌ زن‌ بوده‌ است‌، «غرور و تعصب‌»، «بلندی‌های‌ بادگیر»، «ویلت‌» و «میدل‌ مارچ‌» همگی‌ به‌ دست‌ زنانی‌ نوشته‌ شد كه‌ آنان‌ را از هرگونه‌ تجربه‌یی‌ خارج‌ از رویدادهای‌ یك‌ اتاق‌ پذیرایی‌ معمولی‌ بشدت‌ باز داشته‌ بودند. برای‌ ایشان‌ امكان‌ هیچ‌ تجربه‌ دست‌ اولی‌ از جنگ‌ یا دریانوردی‌ یا سیاست‌ و تجارت‌ وجود نداشت‌ حتی‌ زندگی‌ عاطفی‌ آنان‌ نیز بشدت‌ زیرنظر قانون‌ و سنت‌ بود. این‌ خود نشانگر استعداد زنان‌ در این‌ زمینه‌ و طلیعه‌ ادامه‌ ادبیات‌ زنانه‌ است‌. ادبیاتی‌ كه‌ می‌تواند به‌ فرهنگ‌ بشری‌ غنا ببخشد و آن‌ را در جایگاهی‌ دیگر تعریف‌ كند.
رضوان‌ صابری‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید