جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


سیمون دوبوار و روی پنهان ماجرا


سیمون دوبوار و روی پنهان ماجرا
سیمون دوبوار (۱۹۰۸ - ۱۹۸۶)، منشی، همکار و همدم «ژان پل سارتر» ، نویسنده پرآوازه فرانسوی و خالق آثاری چون: «خاطرات یک زن جوان‏» ، «زن - جنس دوم‏» ، «میهمان‏» و «پیری‏» است . وی از جمله نویسندگانی است که با مهارتی فراوان، جنبه‏های روانشناسانه زنان را در داستان‏هایش بررسی کرده است .
زندگی وی همانند برخی از روشنفکران و نویسندگان مشهور، خالی از جنبه‏های ناگفته و منفی نیست، جنبه‏ای که در کشور ما کمتر شناسانده شده است .
آنچه تحت عنوان «سیمون دوبوار و روی پنهان ماجرا» می‏خوانید، بررسی و نوشته‏ای است از «احمد میسکی اوغلو» نویسنده ترک، که توسط ابراهیم قاسمی به فارسی ترجمه شده است .
درباره ترجمه و انتشار نامه‏های «سیمون دوبوار» (۱) - یکی از نام‏آوران دوره‏ای از تاریخ فرانسه - به «ژان پل سارتر» ، قبلا دو مورد مطلب نوشته‏ام . (۲)
بعدها، ترجمه نامه‏های او به «نلسون آلگرن‏» - نویسنده آمریکایی - هم منتشر شد . (۳) اینکه در این نامه‏ها نیز با «محبتی بی‏پایان‏» روبرو هستیم، هیچ قابل انکار نیست . اما این را هم ناگفته نباید گذاشت که در حیات اجتماعی، جهان ادبیات، درگیری‏های سیاسی و خلاصه در هر آنچه از این «ابناء شیرخشک خورده آدم (۴) » صادر می‏شود، پس پرده‏ای هم هست که آن نیز غیرقابل انکار است .
من در این نوشته، می‏خواهم موضوع نگاه به پس پرده دیدنی‏های ظاهری را تجربه کنم . برای همین از کسانی که با نقطه نظرات نگارنده احساس غربت و بیگانگی می‏کنند، تقاضای بخشش دارم، این فقط یک تجربه است، پشت پرده ظواهر چه می‏توان دید؟
فرانسه در سال ۱۹۳۹ گرفتار تهاجم نظامی نازی‏ها شد . سربازان ارتش آلمان وارد پاریس شدند . در طول جنگ جهانی دوم و تا پایان آن در سال ۱۹۴۵، فرانسه متحمل تلخی‏ها و مرارت‏های بسیاری گردید و در معرکه آن حوادث، نبردها، شکست‏ها و حقارت‏های بسیار، حدود ۵۳۵ هزار نفر از اتباع خود را از دست داد . بعد از پایان جنگ هم، بدبختی، فقر، رنج و گرسنگی، گریبان این کشور را گرفت; همچنانکه گریبان سایر کشورهای درگیر جنگ را گرفته بود . در پایان جنگ، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق به پیروزی دست‏یافتند و به عنوان دو قطب قدرت در جهان مطرح شدند .
«سیمون دوبوار» که در این ایام (سال ۱۹۴۷)، سی و نه سال دارد، در آمریکا با «نلسون آلگرن‏» (۴) آشنا می‏شود . این آشنایی - همچنانکه از متن نامه‏های «سیمون دوبوار» استنباط می‏شود - آن دو را به طرز عجیبی پایبند و وابسته هم می‏کند . به ظاهر که نگاه کنیم، به اصطلاح با «یک عشق صاعقه‏وار» مواجهیم .
آن دو امکان با هم بودن را نیافته و در نتیجه نمی‏توانند به خوبی همدیگر را بشناسند . «سیمون دوبوار» اینگونه آمریکا را ترک گفته و به فرانسه برمی‏گردد .
از این به بعد است که نامه نگاری‏های پرشور بین آن دو آغاز می‏شود . «نلسون آلگرن‏» در این نامه‏ها، چه نوشته و از چه چیزهایی سخن به میان آورده، نمی‏دانیم . ما این «عشق بی‏پایان‏» را فقط از طریق نامه‏های «دوبوار» می‏فهمیم . اما اینک من نه از عشق و محبت، بلکه می‏خواهم از پشت پرده دیدنی‏های ظاهری سخن به میان آورم .
در جایی از نامه‏ای که به تاریخ اکتبر ۱۹۴۷ خطاب به «نلسون آلگرن‏» نوشته، چنین می‏خوانیم:
«اگر نورا (نام مؤسسه‏ای که به منظور کمک به آسیب‏دیدگان از جنگ تشکیل شده بود) را به تنهایی اداره می‏کنی، برای مادرم هم - در صورتی که برایت مشکلی نباشد - کمی برنج، گرد شیر، کره و کنسرو گوشت‏بفرست . من برای او کمی پول پیدا می‏کنم اما چون خودش هیچ پولی ندارد خیلی وقت‏ها چیز زیادی برای خوردن پیدا نمی‏کند . آدرسش: کوچه پانزدهم - بلومه - پاریس . پیشاپیش متشکرم .»
درخواست او بدون کمترین تاخیری برآورده می‏شود . در نامه بعدی‏اش به تاریخ ششم دسامبر ۱۹۴۷ چنین می‏نویسد: «یک ساعت‏بعد از دریافت نامه‏ات، مادرم تلفن کرد، هدیه‏هایت تازه به دستش رسیده بود . می‏گفت‏خیلی چیزها برایش فرستاده‏ای . از خوشحالی درست مثل بچه‏ها ذوق‏زده شده بود . یکبار دیگر متشکرم، عشقم! می‏توانم تصور کنم که وسایل را با چه دقتی خریده، بسته‏بندی کرده و فرستاده‏ای; زحمت زیادی بهت دادم، در مقابل آن زحمت‏ها، پاسخ و هدیه من هم عشق است، عشق!»
می‏توان در پشت این قضیه، وجود و حضور یک داستان تراژیک را حس کرد . آیا نامه دیگری که در آن، سلام‏های گرم «ژان پل سارتر» را هم به «نلسون آلگرن‏» ابلاغ می‏کند، ابعاد این تراژدی را روشنتر و آشکارتر نمی‏کند؟ به عنوان مثال در جایی چنین می‏نویسد:
«سارتر به خاطر پول تشکر می‏کند .» و کمی بعد اضافه می‏کند: «او خواست، تشکر همراه با منت پذیری‏اش را به تو ابلاغ کنم .»
آری آنچه در فراسوی ظاهر به چشم می‏آید، چیزی کاملا متفاوت است; یک «فاجعه‏» است، یک فاجعه تلخ‏» ; یک حادثه رقت‏بار و غم انگیز! یک تراژدی است .
بگذارید نگاه به پشت پرده ظاهری را ادامه دهیم . این بار می‏بینم «دوبوار» در حال انتقال اطلاعاتی است‏به آمریکا و علیه فرانسه: «این روزها در فرانسه همه چیز بد است .» و بعد از یکسری توضیحات با گفتن اینکه: «نمی‏خواهم از نقشه مارشال دفاع کنم، اما بدون این نقشه هم فرانسه نمی‏تواند سر پا بایستد .» به مثابه یک خبرچی و گزارشگر، وضعیت فرانسه را از دور به آمریکا گزارش می‏کند . به دنبال آن در جای دیگری از نامه‏اش می‏نویسد:
«در فرانسه هر روز که می‏گذرد وضعیت‏بدتر و بدتر می‏شود . معدنچی‏ها ظاهرا قصد دارند دست از کار بکشند، از بسیاری جهات حق هم دارند . حکومت هم مقاومت می‏کند . بسیاری از انسان‏ها (به ویژه کارگران) در درگیری‏های دهشتناک زخمی شده یا جان می‏بازند . همه چیز هم دردآور و تاسف بار است و هم احمقانه!» به دلیل عدم رؤیت و مطالعه نامه‏های «نلسون آلگرن‏» ، از فهم و درک بسیاری چیزهای دیگر که فهمیدن آن برایمان ضرورت دارد، باز می‏مانیم . من با مطالعه جلد اول «نامه‏های سیمون دوبوار به ژان پل سارتر» ، بیشتر از پیش به اهمیت و ضرورت دستیابی به نامه‏های «آلگرن‏» پی بردم . اگر جلد اول را ترجمه می‏کنند، جلد دوم را هم ترجمه کنند . چرا نامه‏های «نلسون آلگرن‏» ترجمه نمی‏شود؟ چرا یک بنگاه انتشاراتی عهده‏دار این کار نمی‏شود؟
هدیه‏های ارسالی «آلگرن‏» ، «دوبوار» را مثل بچه‏های خردسال ذوق‏زده و خوشحال می‏کند . او با اعتماد به دوست داشتن و دوست داشته شدنش، از اظهار یک سری درخواست‏ها، امتناعی ندارد، به طور مثال در یکی از نامه‏هایش چنین می‏نویسد: «به زودی می‏خواهیم مجله‏ای دربیاوریم، نویسنده‏ها حاضرند . تنها کمبودمان، پول است . پنج هزار دلار داری به ما بدهی؟ می‏تواند بیشتر از این هم باشد . این فقط برای شروع است .» (۵) او هیچ فرصتی را برای تکرار درخواست‏هایش، از دست نمی‏دهد:
«آدم دوست داشتنی! امسال هم برای مادرم چیزی خواهی فرستاد؟ لطفا چیزهایی مثل پشم و سوزن نفرست، در پاریس از این چیزها خیلی زیاد است .» (۶)
با مطالعه نامه‏ها می‏توانیم چنین تعبیر کنیم که «سیمون دوبوار» حقیقتا «نلسون آلگرن‏» را دوست می‏داشته و محبت او، مهر و محبتی بی‏پایان بوده، اما از طرفی هم نمی‏توانیم از این فکر که دم زدن او از عشق، محبت و دوستی، با گوشه چشمی به تحقق سایر منافعش صورت می‏گرفته، صرف‏نظر کنیم: «همچنان مثل گذشته آدم بزرگی هستی، ممکن است لطف کرده برایم یک شیشه از جوهری که منحصرا در پارکر ۵۱ استفاده می‏شود، بفرستی؟» (۷)
با دیدن چنین تقاضای حقیرانه ازطرفی و مواجه‏شدن با دم‏زدن‏های مداوم او از عشق و دوستی ازسویی دیگر، از خود می‏پرسیم: آیا این است ماهیت نامه‏های نوشته شده به «آلگرن‏» ؟
«فرستادن چنین بسته‏ای برای مادرم، چقدر خوب بود . آنچنان خوشحال شده‏بود که از من پرسید: این آلگرن، ها واقعا چه جور آدم‏هایی هستند؟ من هم گفتم: آن‏ها آدم‏های خیلی بزرگی هستند، حتما تشکرت را بهشان ابلاغ خواهم کرد، همانطور که می‏بینی، الان مشغول همین کار هستم . تشکر! آدم دوست‏داشتنی، تشکر فراوان!» (۸)
این همه تعریف و ستایش از «آلگرن‏» و «آلگرن‏» ها برای چه؟ در آن سال‏ها، خیلی‏ها درفرانسه، گرفتار فقر و تنگدستی شده‏بودند . آیا پای منافع شخصی درمیان نیست؟ آیا برای این نیست که پولها و هدایای بیشتری ارسال شود؟ شاید دلش به این خوش است که او هم درمقابل «عشق‏» اش را خواهدداد؟! آیا همه این ماجراها یک بده بستان سرگرم‏کننده نیست؟ آیا نمی‏توانیم چنین پرسش‏هایی از خود بکنیم؟
بی‏گمان این داد وستد، دربستر یک نوع رابطه منظم و بسیار عالی صورت می‏گیرد .
بعداز فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، بسیاری از مردم روسیه تا مرز گرسنگی پیش رفته و چه بسیار «ناتاشا» ها که راه فروش عشق دربرابر پول و نان را انتخاب کردند . افکار عمومی ترکیه و بلکه تمام کشورهای دارا در آن زمان، چنین داد و ستدها را بسیار پست و رذیلانه به حساب می‏آوردند .
بهتر است «سیمون دوبوار» را این چنین مورد اتهام قرارندهیم . او انسانی بود والامقام و ارجمند . روابط او هم بی‏شک، روابطی فراتر از روابط معمولی بود . اما آحاد ملتی که به تنگدستی و فلاکت گرفتار آمده، خواهی نخواهی درمقابل مردم توانمند، محکوم به اظهار برخی حقارت‏ها و خود کوچک کردن‏ها نیز هست . و فاجعه چیزی غیر از این نیست .
نویسندگان، هنرمندان و اطرافیان «سیمون دوبوار» که به واسطه ایده و آرمان مشترکشان، به قول خود «سیمون‏» ، خانواده و عائله اصلی او به حساب می‏آمدند، وقتی با انبوه هدایای «نلسون‏» مواجه می‏شوند، چنان غرق شادی و سرور می‏گردند که با نگاه امروزی خنده‏دار و مضحک به نظر می‏رسد . زنده‏یاد «صباح‏الدین ایوب‏اوغلو» آنجا که درباره موضوع نویسندگی درفرانسه و «مولیر» بحث می‏کند، می‏نویسد: «کمدی‏ها، تراژدی‏های حقیقی‏اند; ما به جنبه‏های دردناک زندگی انسان می‏خندیم .»
درست است . از خود بی‏خود گشتن و ذوق‏زده شدن مفرط در مقابل ارمغانی‏هایی که درمیان ابراز محبت‏های خیلی گرم می‏رسید غیر از یک تراژدی حقیقی چه می‏تواند بود؟ به عنوان مثال، «ژان پل سارتر» ، پس از خوگرفتن با انبوه سیگارهای آمریکایی، به «سیمون دوبوار» می‏گوید: «من دیگر سیگارهای فرانسوی را ول کردم!» «سیمون‏» این موضوع را درنامه‏اش چنین مطرح می‏کند:
«بیشتر از همه، سارتر تشکر می‏کند . با دیدن سیگارها، مثل بچه‏ها ذوق زده شد، دیگر نمی‏تواند سیگار فرانسوی دود کند . دیروز دوبسته از سیگارهای ارسالی‏ات را کشید; ازخودش خجالت می‏کشید . اما ممنون تو هم بود . می‏خواست‏شخصا با تو مکاتبه کند اما نمی‏توانست انگلیسی بنویسد . « (۹)
آری این ابراز احساسات پرشور خانواده حقیقی «سیمون دوبوار» - یعنی نویسندگان و هنرمندان - دربرابر کمک‏ها و هدایایی ارسالی از ایالات متحده آمریکا، آنسوی واقعیت ظاهری را به شکلی واضح و روشن به ما نشان می‏دهد . درجنگ و سال‏های پس از آن، تراژدی بزرگی به وقوع پیوسته‏بود . این است آن وضعیت و تصویری که نامه‏ها به طور غیرمستقیم آن رابازتاب می‏دهند، حالا می‏خواهد نام آن را تراژدی بگذاریم یا کمدی . آیا فکر می‏کنید دراین تحلیل، نسبت‏به «ژان پل سارتر» کسی که «سیمون دوبوار» درتمام عمرش او را دوست داشته، مورد احترامش بوده و نزد وی جایگاه ویژه‏ای داشته‏است - ظلمی مرتکب شدیم؟
کسی که می‏گوید: «ازقربانیان، زمانی که به جلادانشان احترام می‏گذارند، متنفرم!» (۱۰) دربرابر حوادث و وقایع مختلف، ثبات قدم نشان می‏دهد و درقرن بیستم، به عنوان سمبل روشنفکری متعهد مطرح است، چگونه گرفتار چنین تناقضی می‏شود؟
چنین استنباط می‏شود که ابراز احساسات محبت‏آمیز «سیمون دوبوار» که بی‏وقفه به «نلسون آلگرن‏» انتقال می‏یابد، درهربار نوشتن او، به مرحله اشباع و سیری نزدیک می‏گردد . به همین جهت است که درنامه‏های بعدی، رفتار ملایم‏تر و حاکی از بی‏میلی را ترجیح می‏دهد . چنین وضعی، وجود توامان تراژدی و کمدی را در این قضیه روشنتر می‏کند .
سیمون دوبوار، نویسندگان و هنرمندانی را نیز به عائله خود به حساب می‏آورد، درمکاتباتش، شاهد خود ساخته و شعور و احساساتش را با آنها قسمت می‏کند . بدین ترتیب، ایشان دل را به نوعی شریک این کمدی - تراژدی می‏سازد . به ویژه «ژان پل سارتر» که بی‏هیچ مخفی‏کاری، درجریان ماجرای دوستی و نامه‏نگاری‏های «سیمون‏» و «آلگرن‏» قراردارد و از آن آگاه است .
دراین حال، اگر هم فکرکنیم که نسبت‏به «سارتر» کمی ظلم کرده‏ایم، حداقل نمی‏توانیم وجود یک تناقض را در رفتار و اندیشه او انکار کنیم .
بیش از این، نگاه به پشت پرده ظاهر این ماجرا را ضروری نمی‏دانم .
احمد میسکی اوغلو
مترجم: ابراهیم قاسمی
پی‏نوشت‏ها:
ء این مقاله ترجمه نوشته انتقادی «احمد میسکی‏اوغلو» منتقد ترکیه‏ای - است که درباره کتاب تازه‏ای تحت عنوان «نامه‏های محبت‏» (نامه‏های سیمون دوبوار به نلسون آلگرن‏» درترکیه به چاپ رسانده‏است .
منبع :
ماهنامه «زبان ترکی‏» سال شانزدهم، شماره ۹۱، ژوئیه - اوت ۲۰۰۲، آنکارا
۱ - نامه‏های سیمون دوبوار به ژان پل سارتر، ترجمه زینب بایرام اوغلو، دوشون، استانبول، ۱۹۹۶
۲ - عشق بی‏پایان، مجله «زبان ترکی‏» ، مارس - آوریل ۱۹۹۸ و «عشق بی‏پایان‏» ، همان، مه - ژوئن‏۱۹۹۸، شماره‏های ۶۵و ۶۶
۳ - نامه‏های محبت، سیمون دوبوار، مترجمان ترک: تولای اولر - پینار اوزتامور، گنداش، استانبول، سپتامبر۲۰۰۱ .
Nelson Algran - ۴
۵ - نامه‏های محبت، ص ۲۶۸ .
۶ - همان، ص‏۲۹۱ .
۷ - همان، ص‏۲۵۹ .
۸ - همان، ص‏۳۰۱ .
۹ - همان، ص‏۳۵۹ .
۱۰ - تاریخ اندیشه، افشار تموچین، انتشارات اینسانجیل، استانبول، اکتبر۱۹۹۷ .
منبع : ماهنامه کیهان فرهنگی