پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا


قدرت‌ عظیم‌ یک‌ دفترچه‌ خاطرات‌


قدرت‌ عظیم‌ یک‌ دفترچه‌ خاطرات‌
زندگی‌ کمتر نویسنده‌یی‌ به‌ اندازه‌ تولستوی‌ با جزییاتش‌ به‌ ثبت‌ رسیده‌ است‌. او تقریبا در تمام‌ عمرش‌، از کودکی‌ به‌ بعد، دفتر خاطرات‌ روزانه‌ می‌نوشت‌ و با این‌ کار خود اطرافیانش‌ را هم‌ تشویق‌ می‌کرد که‌ خاطرات‌ روزانه‌شان‌ را ثبت‌ کنند، بدین‌ ترتیب‌ از بسیاری‌ دوره‌های‌ زندگی‌ او روایت‌های‌ متعددی‌ از اعمال‌ و حالات‌ روزانه‌ او در دست‌ است‌. خودکاوی‌ نه‌ فقط‌ مشغله‌ دایمی‌ او، بلکه‌ از منابع‌ لذتش‌ نیز بود. در جوانی‌ آثار بسیاری‌ از نویسندگان‌ که‌ در شکل‌گیری‌ احساسات‌ مادرش‌ موثر بودند، خصوصا روسو و استرن‌ را، خواند و از این‌ دو نویسنده‌ آموخت‌ که‌ به‌ معاینه‌ جریان‌ بی‌وقفه‌ و آنی‌ تجربه‌هایش‌ بنشیند. تولستوی‌ نوشتن‌ خاطرات‌ روزانه‌ را از ۱۸۴۶ که‌ هجده‌ساله‌ بود آغاز کرد و آن‌ را تا پایان‌ عمر، ۱۹۱۰ ادامه‌ داد. تنها وقفه‌ مهم‌ در این‌ کار فاصله‌ ۱۸۶۵ تا ۱۸۷۸ است‌ سالهایی‌ که‌ فضای‌ روستایی‌ آرمانی‌اش‌ را در یاسنایا پالیانا پدید آورده‌ و دست‌اندرکار نوشتن‌ جنگ‌ و صلح‌ و آنا کارنینا شده‌ بود.
خاطرات‌ روزانه‌ تولستوی‌ در دنبال‌ کردن‌ و شکل‌ دادن‌ به‌ زندگی‌ درونی‌اش‌ نقش‌ بسیار مهمی‌ داشتند. این‌ خاطرات‌ روزانه‌، هم‌ به‌ گذشته‌ها باز می‌گردند و هم‌ آینده‌نگرانه‌ هستند. او، خصوصا در جوانی‌، عادت‌ داشت‌ که‌ برای‌ کارهای‌ آتی‌اش‌ برنامه‌ بریزد و آنها را یادداشت‌ کند: هدف‌ من‌ در زندگی‌ در دو سال‌ آتی‌ در دهکده‌ چه‌ خواهد بود؟ ۱ مطالعه‌ کلیه‌ دروس‌ مربوط‌ به‌ علوم‌ حقوقی‌ که‌ برای‌ امتحان‌ نهایی‌ در دانشگاه‌ لازم‌ است‌ ۲ مطالعه‌ طب‌ عملی‌ و برخی‌ جنبه‌های‌ طب‌ نظری‌ ۳ مطالعه‌ زبانهای‌ فرانسوی‌، روسی‌، آلمانی‌، انگلیسی‌، ایتالیایی‌ و لاتین‌ ۴ مطالعه‌ کشاورزی‌، علمی‌ و نظری‌ ۵ مطالعه‌ تاریخ‌، جغرافیا و آمار ۶ مطالعه‌ ریاضیات‌ دوره‌ دبیرستانی‌ ۷ نوشتن‌ رساله‌ خودم‌ ۸ به‌ دست‌ آوردن‌ توانایی‌ متوسطی‌ در اجرای‌ موسیقی‌ و نقاشی‌ ۹ تدوین‌ قواعد و قوانین‌ ۱۰ به‌ دست‌ آوردن‌ درک‌ شخصی‌ از علوم‌ طبیعی‌ ۱۱ تالیف‌ مطالبی‌ در تمامی‌ زمینه‌های‌ مورد مطالعه‌.
در خاطرات‌ روزانه‌ تولستوی‌ جست‌وجوی‌ همه‌جانبه‌ او برای‌ یافتن‌ نقشی‌ که‌ بتواند در جهان‌ ایفا کند کاملا مشهود است‌. او سوداهای‌ بزرگی‌ در سر دارد: گاه‌ به‌ این‌ فکر است‌ که‌ تاریخ‌ قرن‌ نوزدهم‌ اروپا را بنویسد، گاه‌ در فکر بنیاد نهادن‌ مذهبی‌ تازه‌ است‌، گاه‌ به‌ نوشتن‌ مجموعه‌ قوانینی‌ تازه‌ می‌اندیشد و گاه‌ در اندیشه‌ این‌ است‌ که‌ نویسنده‌یی‌ بزرگ‌ شود. در این‌ دوره‌، یعنی‌ از ۱۸۴۷ تا ۱۸۵۲، برادرانش‌ او را به‌ چشم‌ آدمی‌ شکست‌ خورده‌ می‌نگریستند. تحصیلاتش‌ در رشته‌ حقوق‌ را در دانشگاه‌ غازان‌ نیمه‌تمام‌ رها کرده‌ بود؛سعی‌ کرده‌ بود شخصاً به‌ اداره‌ املاکش‌ بپردازد، اما از این‌ کار خسته‌ شده‌ و آن‌ را رها کرده‌ بود و به‌ پترزبورگ‌ رفته‌ بود تا در مدرسه‌ افسری‌ ثبت‌نام‌ کند، اما رایش‌ برگشته‌ بود. وقتش‌ را صرف‌ میخواری‌، زنبازی‌ و قمار کردن‌ دارایی‌اش‌ می‌کرد. رویایش‌ این‌ بود که‌ با دختری‌ ارث‌ و میراث‌دار ازدواج‌ کند و به‌ این‌ ترتیب‌ بخت‌ مساعدتری‌ بیابد. سرانجام‌ برادرش‌ نیکالای‌، در عین‌ نومیدی‌ و به‌ عنوان‌ آخرین‌ تلاش‌ برای‌ نجات‌ او را به‌ قفقاز برد و لئو در آنجا داوطلبانه‌ وارد ارتش‌ شد و رتبه‌ افسری‌ یافت‌.
در آن‌ پاسگاه‌ مرزی‌ دورافتاده‌ قزاقی‌ که‌ کار زیادی‌ برای‌ انجام‌ دادن‌ نبود تولستوی‌ با شوروشوق‌ دست‌ به‌ کار نوشتن‌ دوران‌ کودکی‌ شد اثری‌ که‌ او را در مقام‌ نویسنده‌ تثبیت‌ کرد. با این‌ حال‌ او هنوز از اینکه‌ مشغله‌یی‌ یافته‌ بود که‌ پاسخگوی‌ نیازش‌ باشد خشنود نبود و آن‌ جست‌وجوی‌ ؤبت‌ شده‌ در خاطرات‌ روزانه‌ ادامه‌ یافت‌: مدتی‌ در پترزبورگ‌ در میان‌ روشنفکران‌، مدتی‌ در بازگشت‌ و عزلت‌گزیدن‌ دوباره‌ در یاسنایا پالیانا، مدتی‌ در چند سفر پی‌درپی‌ به‌ خارج‌ و مدتی‌ با اشتغال‌ جدی‌ و پرحرارت‌ به‌ امر تعلیم‌ و تربیت‌. در ۱۸۶۲ با سوفیا آندرییونا برس‌ هجده‌ساله‌ ازدواج‌ کرد، او را یکراست‌ به‌ یاسنایا پالیانا آورد و سرانجام‌ دست‌اندرکار ساختن‌ آن‌ فضای‌ روستایی‌ دلخواهش‌ شد که‌ در نامه‌اش‌ به‌ عمه‌ توانت‌ ساخته‌ و پرداخته‌ بود. در طی‌ ده‌ سال‌ بعد، او رمانهای‌ بزرگش‌ را نوشت‌ و در همین‌ دوره‌ نوشتن‌ خاطرات‌ روزانه‌ را قطع‌ کرد.
در ۱۸۷۸، زمانی‌ که‌ بار دیگر به‌ این‌ فکر افتاد که‌ وظیفه‌یی‌ خطیر و بزرگ‌ برای‌ خودش‌ بجوید که‌ به‌ زندگی‌اش‌ معنا بدهد و دنیا را دگرگون‌ کند، بار دیگر به‌ نوشتن‌ خاطرات‌ روزانه‌ روی‌ آورد. این‌ بحران‌ روحی‌ او سبب‌ شد که‌ به‌ انکار شیوه‌ پیشین‌ زندگی‌ و آثار قبلی‌اش‌ برخیزد و ثروتی‌ را که‌ از راه‌ کوشش‌های‌ ادبی‌ و اداره‌ مدبرانه‌ املاکش‌ اندوخته‌ بود رد کند. همسرش‌ نمی‌توانست‌ این‌ برنامه‌ تازه‌ را که‌ با تمامی‌ زندگی‌ مشترکشان‌ تضاد داشت‌ و تهدیدی‌ برای‌ رفاه‌ آینده‌ بچه‌ها بود، بپذیرد. بچه‌ها هم‌ دودسته‌ شدند عده‌یی‌ جانب‌ مادر را گرفتند و عده‌یی‌ جانب‌ پدر را. بدین‌ ترتیب‌ نوشتن‌ خاطرات‌ روزانه‌ در چند دهه‌ پایانی‌ عمر تولستوی‌ بدین‌ منظور آغاز شد که‌ کمکی‌ برای‌ جست‌وجوی‌ درونی‌ او باشد و بعد ناخواسته‌ تبدیل‌ به‌ تاریخچه‌ درامی‌ خانوادگی‌ شد که‌ تنها زمانی‌ پایان‌ یافت‌ که‌ تولستوی‌ در ۱۹۱۰، پیر و رنجور، خانه‌ را ترک‌ گفت‌ تا از دست‌ سماجت‌های‌ زنش‌ خلاص‌ شود و راهی‌ به‌ سوی‌ زندگی‌ آرمانی‌ روحانی‌ و فقری‌ که‌ اعتقاداتش‌ ایجاب‌ می‌کرد بیابد. تولستوی‌ در هفتم‌ نوامبر ۱۹۱۰ در ایستگاه‌ راه‌آهن‌ آستاپووو درگذشت‌.
خاطرات‌ روزانه‌ تولستوی‌ تنها ثبت‌ مشاجرات‌ او و زنش‌ نبود، بلکه‌ سلاحی‌ نیز در این‌ مبارزه‌ به‌ شمار می‌رفت‌. این‌ خاطرات‌ هنوز هم‌ برای‌ عموم‌ خوانندگان‌ به‌ اندازه‌ رمانهای‌ تولستوی‌ جالب‌ است‌. در این‌ سالهای‌ پایانی‌ عمر تولستوی‌، جنگی‌ حقیقی‌ در دفترچه‌های‌ خاطرات‌ روزانه‌ خانواده‌ در گرفت‌. سوفیا آندرییونا دفترچه‌ خاطرات‌ روزانه‌ خود را می‌نوشت‌، آشکارا برای‌ اینکه‌ داستان‌ سوء و مخربی‌ را که‌ به‌ ظن‌ او شوهرش‌ از این‌ دعوای‌ خانوادگی برای‌ نسل‌ بعد می‌نوشت‌ نقض‌ کند، بچه‌ها هم‌ هرکدام‌ خاطرات‌ روزانه‌ خود را می‌نوشتند و تازه‌ خود تولستوی‌ دو دفترچه‌ خاطرات‌ روزانه‌ داشت‌: یکی‌ «علنی‌» برای‌ آنکه‌ زنش‌ و دیگران‌ بخوانند و دیگری‌ خصوصی‌، تنها برای‌ خودش‌. در این‌ جنگ‌ میان‌ اعضای‌ خانواده‌ برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ حق‌ بازگفتن‌ ماجرا، تصاحب‌ دفترچه‌های‌ خاطرات‌ خود مساله‌یی‌ مورد توجه‌ شد. مرید و پیرو تولستوی‌، ولادیمیر چرتکوف‌، که‌ خود را محافظ‌ آن‌ بیداری‌ اخلاقی‌ می‌دانست‌ که‌ به‌ نام‌ تولستوی‌ پیوند خورده‌ بود، تولستوی‌ را واداشت‌ که‌ دفترچه‌های‌ خاطرات‌ را به‌ او بدهد. سوفیا آندرییونا این‌ عمل‌ را خیانتی‌ سنگین‌ به‌ خودش‌ در مقام‌ همسر، همدم‌ و منشی‌ ادبی‌ همسرش‌ به‌ حساب‌ آورد. او به‌ این‌ گمان‌ افتاده‌ بود که‌ تولستوی‌ مخفیانه‌ وصیت‌ کرده‌ است‌ که‌ او و فرزندانش‌ از هر حقی‌ بر آثار او پس‌ از مرگش‌ محروم‌ شوند.در واقع‌ نیز چرتکوف‌ او را واداشته‌ بود که‌ چنین‌ کند. ناپدید شدن‌ دفترچه‌های‌ خاطرات‌ سرآغازی‌ برای‌ مخالفت‌ حاد و تند سوفیا شد که‌ منجر به‌ عزیمت‌ نهایی‌ تولستوی‌ گشت‌.
بدین‌ ترتیب‌ تولستوی‌، که‌ آن‌ همه‌ مشتاق‌ قدرتی‌ بود که‌ کلام‌ مکتوب‌، اگردربست‌ وقف‌ حقیقت‌ می‌شد، می‌توانست‌ داشته‌ باشد، بناگاه‌ دید که‌ دفترچه‌ خاطراتش‌ آنچنان‌ قدرتی‌ یافته‌ است‌ که‌ هرگز به‌ مخیله‌اش‌ هم‌ خطور نمی‌کرد. تولستوی‌ در همه‌ عمر از نوشته‌یی‌ که‌ به‌ غایت‌ جدی‌ نباشد، از نوشته‌یی‌ که‌ تاکیدش‌ بیشتر بر تفنن‌ و لذت‌ باشد، معذب‌ بود ایرادی‌ هم‌ که‌ به‌ ویلیام‌ شکسپیر می‌گرفت‌ همین‌ بود، زیرا به‌ نظر او شکسپیر منعطف‌تر از آن‌ بود که‌ بتواند اخلاقی‌ باشد. او برای‌ یافتن‌ فرمی‌ که‌ در آن‌ حقیقت‌ خود بتواند قهرمان‌ ماجرا باشد دایما مسیر ادبی‌اش‌ را عوض‌ می‌کرد. خاطرات‌ روزانه‌ او که‌ ثبت‌ جست‌وجوهای‌ او در پی‌ آرمان‌ها و تجاربش‌ بود از بسیاری‌ جهات‌ بنیان‌ اصلی‌ زیبایی‌شناسی‌ تولستویی‌ بود.
منبع : روزنامه اعتماد