یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


اعتیاد و بی‌اعتمادی


اعتیاد و بی‌اعتمادی
ما ایرانیان در بسیاری از رفتارها، خلقیات، عادات و کنش‌ها در زمره نوادریم. از معدود جوامعی هستیم که نه فقط نیمه‌شب بلکه زیر خورشید تابان و در برابر چشمان ناظران و مجریان قانون، از چراغ قرمز می‌گریزیم و نیشخندی هم حواله پشت خط مانده‌ها می‌کنیم و چند متر جلوتر پیش پای دوربین تلویزیون ایست می‌کنیم و با جدیت از ضعف اجرای قانون، لزوم توجه به حقوق یکدیگر و جدیت در برخورد با خاطیان دم می‌زنیم.
از نادر اقوامی‌هستیم که در هنگامه نداری و بی‌بضاعتی و اجاره‌نشینی، هرچه لا‌یق غارتگران و مفسدان اقتصادی است روانه مسوولا‌ن و نمایندگان و... می‌کنیم و به محض تملک قطعه‌ای زمین ناچیز، در لا‌به‌لا‌ی اوراق و روزنامه‌ها و مصوبات مجلس و هیات دولت به جست‌وجوی قواعد سودآور و بالا‌ رفتن بهای زمین می‌گردیم. همچنین است حاضر شدن در پای صندوق‌های رای، تمکین از قانون زوج و فرد و ده‌ها نمونه‌ای که تناقضات عمیق و چاله‌هایی تاریک را در فرهنگ عمومی‌و خصوصی امروزمان پیش رویمان می‌گذارد.
یکی از ویژه‌ترین مصادیقی که همواره در برخورد با اقشار مختلف جامعه شاهد آن بوده‌ایم و اساساً دوگانه‌ای حیرت‌انگیز، مضحک و مملو از پرسش و ابهام جلوه می‌کند، نحوه مواجهه افراد با <خبر> و یا به بیان بهتر <بخش‌های خبری صدا و سیما> است که این بار برخلا‌ف نمونه‌های نامبرده، نمایانگر دوگانه‌ای همزمان و آنی است؛ به این معنی که اگر متناقض‌نمایی حاصل از مثال‌های فوق، با وقفه‌ای زمانی به وقوع می‌پیوندد و فاعل را در دو موقعیت زمانی و مکانی متفاوت از یکدیگر به محک آزمون اخلا‌ق اجتماعی می‌گذارد و واکنش‌های متغیر او را صبغه‌ای خودخواهانه (خودمدارانه) و ناشی از الگوی <مرگ خوب است ولی برای همسایه> می‌بخشد، اما نحوه رودررویی اغلب افراد جامعه با پدیده اجتماعی <اخبار- > آن هم در لحظه شنیدن و دیدن خبر - از نمونه‌های عجیب و نادری است که کمتر به ریشه‌های روانی یا سیاسی آن توجه شده است.
این واکنش دوگانه که در لا‌یه‌های پایین جامعه بیشتر نمود دارد ولی در طبقات متوسط و مرفه نیز به حد کافی ریشه‌دار و نهادینه به نظر می‌رسد، از آن دست اتفاقات ساده و به ظاهر پیش پا افتاده اما کلیدی و پرمعنایی است که از ماهیت <خبر> و چگونگی <کار خبری> در نظام رسانه‌ای دولتی و نیز جایگاه فرودست فرد در قلمروی عمومی ‌(اجتماع و سیاست) حکایت می‌کند.
به راستی جوهره خبر و پدیده اطلا‌ع‌رسانی چیست که این همه شوق و شیفتگی و چه بسا اعتیاد به آن را به بار می‌آورد؟ اما ایراد کار و نکته جالب اینجاست که همین اخبار و برنامه‌های خبری تلویزیون، واجد چه ویژگی‌هایی است که اغلب دروغبافانه خوانده می‌شود و کمتر اعتماد مخاطب را به خود جلب می‌کند؟ ‌
برای پاسخ به این دو پرسش می‌بایست به قضاوت جامعه درباره دو عنصر <ماهیت> و <شکل یا نحوه> ارائه خبر توجه کرد و اینکه آیا چنین برخورد وارونه و دوگانه‌ای تنها با بخش‌های خبری خاص صدا و سیما صورت می‌گیرد و یا رسانه‌های مکتوب و اینترنتی و اخبار شبکه‌های خارجی را نیز شامل می‌شود؟ شواهد و قرائن موید این نکته است که مطبوعات، اینترنت و شبکه‌های خارجی به دلیل کثرت سلا‌یق و گرایشات، بیش از رسانه‌های ملی مورد اطمینان هستند.
اگرچه گستره خوانندگان روزنامه‌ها به لحاظ کمی‌قابل قیاس با مخاطبان تلویزیون نیست اما کیفیت این عده - به دلیل بهره‌مند بودن از حق انتخاب در گزینش یکی از صداهای متکثر موجود - که خودخواسته طالب مطالبی همخوان با نیازها و نیات‌شان هستند، حداقل بیانگر این اقبال حداقلی برای جراید است که در حین خواندن و مرور شدن، در مظان اتهاماتی چون دروغگویی، ابزار دست حاکمان بودن و عامل دسیسه و سروته یک کرباس بودن قرار نمی‌گیرند و تنها و تنها بخش‌هایی از علا‌یق و نیازهای مطلوب خواننده را برآورده می‌کنند. خواننده روزنامه، هر صفحه، ستون و موضوعی را که بخواهد می‌خواند و این حق را نیز در اختیار دارد که مابقی صفحات و نوشته‌ها را - به هر دلیل و بهانه - به سطل زباله بیندازد و این چنین از سر اراده از خیر هزینه‌ای که برای جریده پرداخته بگذرد. ‌
از این دست حقوق بدون شک برای بیننده خبر تلویزیون - از نوع دولتی - متصور نیست. اما این ابهام وجود دارد که مخاطب حتی با وجود قائل شدن به نظریه‌های توطئه و دسیسه و اظهار بی‌اعتمادی به آنچه می‌بیند و می‌شنود، همچنان از امکان همیشه در دسترس خود یعنی <تعویض کانال یا خاموش کردن تلویزیون> پرهیز دارد و دیدن توام با تحمل اخبار را به ندیدن آن ترجیح می‌دهد ولی هربار دست از واکنش‌های منفی و سرزنش‌آمیز برنداشته و نسبت به آنچه دیده و شنیده، ابراز بدبینی می‌کند.
این بدبینی، دروغپنداری و بالا‌تر از آن <ناچاری>(از دیدن پی در پی اخبار تلویزیون) ناشی از کدام عادت و آسیب اجتماعی است؟ آیا این مقوله هم ریشه در بدبینی‌های تاریخی مردم ایران دارد؟ برای پاسخ به این سوال به‌طور حتم می‌بایست از قلمروی خصوصی، ناخودآگاه فردی و ملکه‌های رفتاری و روانی فرد پا را فراتر گذاشت و به عرصه عمومی‌جامعه ورود کرد.
عرصه عمومی ‌همان حوزه‌ای است که فرد در آن فراتر از رفاه، سود، خانواده، تحصیل، شغل، باورها و اعتقادات درونی و... به مشارکت در اداره امور جامعه و تعیین سرنوشت خود از طریق دخالت در امور سیاسی می‌پردازد. مشارکت در جنبش‌های مدنی و سیاسی، عضویت در انجمن‌ها و نهادها، نقد حاکمیت، حمایت از شهروندان در برابر بی عدالتی‌ها، مقابله با کجروی‌های دولتمردان، انتخاب نمایندگان و روسای دولت و مهم‌تر از همه، رشد سیاسی و تقویت قوه عاقله برای اعمال داوری در حوزه سیاست از جمله مظاهر حضور و بروز فرد در قلمرو عمومی‌است. ‌
بدون تردید ایده‌آل‌ترین شکل نظام‌های دموکراتیک، حاوی افرادی با این سطح از مشارکت و آگاهی و همچنین دولتی برخاسته از همین میزان شعور اجتماعی و درک سیاسی است. دولت و ملت دموکراتیک تنها از دل یک عرصه عمومی‌نیرومند و وسیع زاده می‌شود و وجود و ارتقای عرصه عمومی‌نیز محتاج دولتی نقدپذیر و قائل به تکثر و رقابت با صداهای گوناگون است.
نظام‌های مبتنی بر ایدئولوژی که بنا بر خصلت ماهوی‌شان تابع آرمان‌هایی مکتبی و ایدئولوژیکی بوده و تنها حضور یک صدا، عقیده و سلیقه را در گستره عموم برمی‌تابند، عملا‌ به آنچه قلمرو عمومی‌و محل زیست صداها و نقطه‌نظرات مختلف خوانده می‌شود، بی‌اعتنا و ناباور و بلکه بدبین‌اند و این قسم فعالیت و گوناگونی را مانع حاکمیت ایدئولوژی خود و باعث نشر اباطیل و ضلا‌لت‌ها می‌پندارند.
حق در نظر آنها از پیش معین، معلوم و در نزد آنهاست و به‌طور طبیعی با چنین پشتوانه فکری، قلمرو عمومی‌- جولا‌نگاه تضارب‌های سیاسی - به عنوان عرصه‌ای مغایر و مخالف با <حق> و <ایدئولوژی> حاکم تلقی می‌شود. در این فضا، جامعه از عمل، پویایی و تحرک تهی شده و مقلدوار به پیروی از احکام سیاسی و سلیقه واحد موجود تن می‌دهند. انسان در این مرحله فاقد فردیت است و جزئی از جمع به حساب می‌آید که از استقلا‌ل، آزادی و مسوولیت تهی شده و به‌‌طور جبری، کار تحقیق را به تقلید، تقلیل داده و سیطره همه‌جانبه یک تفکر را پذیرفته است.
این به معنی قبول جبر و زدودن آزادی و مسوولیت برخاسته از آزادی است و رسانه‌ای که به‌طور مثال با ارائه تفسیری قشری، خبر از ابراز رضایت <همه اقشار> از طرح ارتقای امنیت اجتماعی میدهد، تلا‌ش می‌کند سنجش و داوری و قضاوتهای متعدد را از میان برداشته و نظری یکدست و واحد را مشروعیتی تمام بخشد.
جامعه فاقد عرصه عمومی، افراد را به انسانهایی بی‌عمل، ذره‌ای شده و عاری از قوه داوری بدل می‌سازد که عمده تصمیم‌ها و خط‌مشیها را از حوزه ماورای خود (دولت)‌طلب می‌کند. انسان این جامعه که دائم در معرض اخباری یکسان با سویه‌های مشابه و همسو قرار دارد، از فرط بی‌عملی و دورافتادگی از مشارکت واقعی، هر لحظه در انتظار تصمیم و اتفاقی از بیرون است. او که مشارکتی در تولید رویدادها و اتخاذ تصمیمات ندارد، در مواجهه با اخبار و به دلیل قرارگیری در معرض قضاوت‌ها و داوری‌های ایدئولوژیک همسان، خود را فردی صرفا <مخاطب> و <تاثیرپذیر> می‌یابد که از یکسو بی‌بهره از قوه داوری و تعقل و سنجش، قدرت دخل و تصرف در قضاوت‌ها و تحلیل‌های وارده را ندارد و از سوی دیگر آرای مطرح شده را ناراست و غیرواقع می‌بیند.
او با شنیدن تحلیل‌های هم شکل و ایدئولوژی‌گرای رسانه ملی قادر به حل این تناقض نیست که آیا تروریست‌ها در عراق با هدف قرار دادن اماکن متبرکه، سعی در نا‌امن ساختن آن کشور، ضعیف جلوه دادن قدرت آمریکا و زیرسوال بردن قدرت امنیتی آن دارند و یا اساسا کار، کار آمریکایی‌هاست تا میان شیعه و سنی تفرقه بیفکنند و حضور بیش از پیش خود را در عراق الزام‌آور جلوه دهند؟ و... ‌
مخاطب زمانی که با تحلیل‌های مختلف روبه‌رو نیست، ناچار خود را تحت اختیار صدای فراگیر (تحلیل دوم) قرار می‌دهد و مسوولیت داوری و ارزیابی و حتی پرسشگری را از خود سلب می‌کند. این سلب آزادی به تعبیر دکتر سروش مسدود ساختن قوه داوری و راه بستن بر شیوع معانی و کثرت تفاسیر است که از قضاوت‌های باطل و ناصحیح نیز باطل‌تر و پست‌تر خواهد بود چرا که راه بر حق آزادی می‌بندد و بستن راه آزادی نیز حکم بی‌عملی انسان و در نتیجه رکود و رخوت را در عرصه عمومی‌صادر می‌کند.
شاید این نوشتار برای رسیدگی به امری عادت شده و روزمره، مسیری دشوار را پیمود اما به واقع، نگاهی به پاره‌ای از رفتارهای مالوف و رایج و ظاهرا بی‌اهمیت، می‌تواند ما را در آگاهی نسبت به ریشه‌های سایر برخوردها و اخلا‌قیاتمان جدی‌تر و پرتحرک‌تر سازد. مشاهده تک صدایی و رگه‌های مشابه میان اقشار جامعه، تکرار اعمال و رفتارهای نابهنجار، گسترش تظاهر و ریا و خودمحوری، اشتراک زیاده از حد آرا و عقاید و نیز پذیرش بی چون و چرای هر خبر، ادعا و نظریه، نشانگر نیاز مبرم جامعه به پاسداشت استقلا‌ل فردی و خردورزی و پرهیز از ایدئولوژی پرستی و قطعیت‌گرایی است.
[جواد ماه‌زاده]
منبع : آتیه


همچنین مشاهده کنید