چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا


جهانی شدن چیست و چرا اکثر کشورها با آن مخالفند؟


جهانی شدن چیست و چرا اکثر کشورها با آن مخالفند؟
از جهانی شدن تعاریف متضادی ارائه شده است.
۱) برخی جهانی شدن را فرایندی دانسته اند که از آغاز تاریخ بشر این حرکت آغاز شده و تأثیرات آن با گذشت زمان افزایش یافته، لیکن الآن به نحو گسترده‌ای در جریان است.
۲) برخی آن را همزاد با مدرنیته و مدرنیزاسیون می دانند که از چند قرن گذشته با توسعه سرمایه داری رشد و توسعه یافته است.
۳) برخی جهانی شدن را فرایندی متأخر و متعلق به ربع پایانی قرن بیستم دانسته اند که با موج سوم تجدد؛ یعنی فرا تجدد یا پست مدرنیسم همزاد است.
معنای اوّل و دوم مورد بحث نیست، بلکه سخن در معنای سوم است. امروزه جهانی شدن اصطلاحی است که از لوازمات فرا تجدد یا پست مدرنیسم به حساب می آید که از دهه نود در محافل علمی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رواج پیدا کرده است.
طبق این اصطلاح، جهانی شدن مرحله ای از تاریخ بشر است که در آن روابط اجتماعی انسانی کیفیتی «بدون مرز» و «بدون زمان» به خود می گیرد؛ به گونه ای که زندگی انسان ها در سطح کره خاکی به مثابه مکانی واحد شکل گرفته و در نهایت با یک نوع نگرش و نگاه به زندگی انسجام می یابد. چون امروزه ابزارهای قدرت و تبلیغات در دست نظام سرمایه داری است، جهانی شدن،‌در واقع پیروزی نظام سرمایه داری در جهان است.
بنابراین معنا، بهتر است به جای جهانی سازی از اروپایی سازی،‌ غربی سازی یا امریکایی سازی سخن گفته شود؛ چون که در جهانی سازی، رواج الگوهای اقتصادی،‌ سیاسی و فرهنگی جهان سرمایه داری است.
نظام کاپیتالیستی پس از فروپاشی کمونیسم با سرعت هرچه تمام تر جهان را می‌نوردد. ازآن زمان تا کنون در روند جهانی سازی کنسرسیوم های بزرگ صنعتی غرب،‌ بانک ها و بازارهای مالی با سرعت روز افزونی ادامه دارد؛‌ تصمیم هایی که مدیران و رؤسای بزرگ و صاحب قدرت در نیویورک، فرانکفورت، پاریس و لندن اتخاذ می کنند، حتی در دور افتاده ترین نقاط آسیا، افریقا و امریکای لاتین تأثیر می‌گذارد.
امّا این که چرا اکثر کشورها با آن مخالفند، پاسخ این پرسش نیز با توجه به آنچه که در معنای جهانی شدن بیان شد،‌ روشن می گردد. لازمة جهانی شدن تهاجم فرهنگی به کشورهای ضعیف و در حال رشد و تسلط فرهنگی و اقتصادی بر آن ها است که فروپاشی باورها و اعتقادات و فرهنگ های بومی را در بر دارد. نیز شکست اقتصادی کشورهای دیگر را موجب می گردد. بدین جهت است که بسیاری از روشنفکران جهان سوم بر ا ین باورند که جهانی شدن با امریکایی شدن درهم تنیده شده است و در این حرکت هویت فکری و فرهنگی ملت های کوچک به خطر می افتد.(۱)
افزون بر آن جهانی شدن از دو جهت جوامع را با بحران هویت روبه رو می کند:
▪ یکی این که انسان ها بر اساس دو عنصر زمان و مکان هویت می یابند و جهانی شدن با فشردگی زمان و مکان عملاً این عنصر را مخدوش می سازد.
▪ دوم این که در هر یک از جوامع بشری نظام ارزشی متناسب با ظرفیتش وجود دارد که با جهانی شدن، نظام ارزش ها و باورها فرو می ریزد.
در واقع جهانی شدن،‌ اقدام عملی نظریه جنگ تمدن های هانتینگتون است که تمام توجه او در این نظریه به تمدن و فرهنگ غرب دوخته شده و آن را یگانه تمدن ‌خوانده و خواهان پیروزی بی چون چرای آن بر دیگر تمدن ها است.
هانتینگتون تمدن غرب را با ویژگی هایی مانند: رواداری، پلورالیسم و انسانی بودن و دیگر تمدن‌ها را بسته و ناکام در حل مشکلات بشریت و مستبد معرفی می کند و نتیجه می‌گیرد که تمدن غرب میراث یونان و مسیحیت است و لائیسم، حاکمیت قانون، پلورالیسم اجتماعی، جامعه مدنی و حقوق بشر از مؤلفه های آن است که در دیگر تمدن ها از آن خبری نیست.
طبیعی است که این گونه سخن گفتن که در مسیر جهانی سازی است،‌ خشم دیگر ملت ها را در پی داشته باشد.
اگر چه فرهنگ غرب طبق سخن هانتینگتون وامدار مسیحیت است و مسیحیان با روند جهانی سازی از جهاتی سود می برند،‌ ولی با توجه به برخی از پیامدهای منفی برای کشورهای جهان سوم، و در معرض خطر قرار گرفتن معنویت،‌ حتی خود مسیحیان از این پدیده لب به اعتراض گشوده اند. از جمله «آرام اوّل» اسقف اعظم کلیسای کلیکا در جمع نمایندگان ۳۴۲ کلیسا از صد کشور که در ایتالیا در اوت ۲۰۰۲ گرد هم آمده بودند، به انتقاد از جهانی شدن پرداخت و گفت: جهانی‌سازی آثاری را در بر دارد، از جمله باعث از خود بیگانگی انسان‌ها می شود و نابرابر‌ها را تشدید می‌کند.
کوتاه سخن این که: جهانی سازی یک نوع مستعمره گرایی به شکل جدید است و پیامدهای منفی متعددی را برای کشورهای جهان سوم و در حال رشد به وجود می‌آورد، از جمله:
۱) تسلط قدرت‌های بزرگ بر روند اقتصاد جهانی و منابع تولید و مبادلات مالی و تجاری؛
۲) سلطه آمریکا بر ابزارها و فناوری اطلاعات؛
۳) تحقیر کشورهای کوچک و جلوگیری از توان رشد آن ها؛
۴) دخالت در قانونگذاری امور داخلی ملل دیگر؛
۵) شبیخون فرهنگی سراسری و کوشش در ریشه کن سازی فرهنگ های دیگر؛
۶) کاستن از نقش و اثر گذاری محافل بین المللی و بهره گیری از آن ها به سود سلطه قدرت های بزرگ؛
۷) بحران هویت ملت ها.(۲)
پی نوشت ها:
۱ . خبرنامه دین پژوهان، ش ۱۲،‌ ص ۲۵ و ۳۱؛ هفته نامه پگاه،‌ ش۴۹، ص ۶ – ۸
۲ . خبرنامة دین پژوهان، ش ۱۱، ص ۳۳ و ۳۲
منبع : سایت پاسخگو