دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

دوگانگی افکار عمومی در نظر و عمل


دوگانگی افکار عمومی در نظر و عمل
تا نیم قرن گذشته در بسیاری از کشورهای جهان سوم به دلیل انحصاری بودن قدرت، تک صدایی بودن جامعه، نبود حقوق شهروندی و اهمیت نداشتن رای و نظر مردم، حاکمان مستبد انگیزه و خواست خویش را برخواست مردم تحمیل می کردند و با تهدید و ارعاب، مردم را منقاد خویش می ساختند. در چنین وضعیتی آن چه به فراموشی سپرده می شد و بهایی به آن داده نمی شد همانا انگیزه و خواست عمومی و یا به تعبیر دیگر«افکار عمومی» بود. اما ظهور عواملی چون همگانی شدن علم، رواج اندیشه های دموکراتیک، حقوق بشر و نهایتا وسایل ارتباط جمعی باعث شد که نظر و خواست مردم اهمیت یابد. گسترش وسایل ارتباط جمعی چون تلویزیون، رادیو، نشریه و روزنامه با سطح پوشش وسیع خود سبب گردیدند که عموم مردم در زمانی کوتاه از وقایع، اخبار و اطلا عات با خبر شوند و در جریان امور قرار گیرند و در مورد یک پدیده یا واقعه خاص، به تصمیمات مشترک یا نگرشها وقضاوتهای یکسان دست یابند و از این طریق به عملی ساختن تصمیم خود بپردازند مثل اطلا ع رسانی رسانه های جمعی درباره حمله آمریکا به عراق که باعث برانگیخته شدن افکار عمومی علیه سیاستمداران واشنگتن شد. بنابر این آن چه امروزه در انتخابات مختلفی چون انتخابات ریاست جمهوری، نمایندگی مجلس و شوراهای محلی همچنین رفراندوم ها، راهپیمایی ها و اعتراضات، سرنوشت سیاسی جامعه را رقم می زند همانا افکار عمومی شهروندان جامعه است.
همچنین آن چه برنامه ریزی و سیاستگذاری دولتمردان را تحت تاثیر خود قرار می دهد و خط مشی های سیاستمداران را به چالش و گاه به شکست می کشاند; افکار عمومی است. اما باید گفت افکار عمومی همیشه از چنین تاثیری برخوردار نیست. چرا که سیاستمداران سعی می کنند بر اساس خواستها و منافع خود، به هدایت افکار عمومی بپردازند و نه تنها منافع و خواست های خود را از طریق مردم و آلت دست قرار دادن آنها عملی سازند; بلکه از این راه به خواست های خود نیز مشروعیت مردمی ببخشند. در این جاست که شاهد دوگانگی هایی می شویم به این صورت که اولا افکار عمومی به جای این که به کنترل سیاستمداران بپردازد و مانعی در برابر جاه طلبی و منفعت طلبی آنها باشد; خود به وسیله ای برای قدرت طلبی و منفعت طلبی سیاستمداران تبدیل می شود. ثانیا شاهد دوگانگی در نظر و عمل می شویم به این صورت که مردم در مرحله فکر و نظر حرفی می زنند که در مرحله عمل، رفتاری متفاوت و گاه متناقض با آن انجام می دهند. بنابراین در نوشته حاضر به دنبال تبیین همین دوگانگی هستیم. یعنی این که چرا در اندیشه و رفتار افکار عمومی، تناقض و دوگانگی دیده می شود؟ چرا مردم در مقام سخن، حرفی می زنند که در مقام عمل بر خلا ف آن رفتار می کنند؟
قبل از پرداختن به سوال فوق لا زم ست اصطلا ح کلیدی یعنی «افکار عمومی» (opinion pudlic) به لحاظ لغوی و مفهومی مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین ابتدا به توضیح کلمه «عمومی» می پردازیم که ممکن است یکی از این سه معنی را بدهد:
۱) افکاری که به صورت رسمی در روزنامه ها، رسانه ها، پارلمان و... بیان می شود. در این صورت در نظام های دیکتاتوری نظرات مخالفان پنهان، افکار عمومی محسوب نمی شود.
۲) افکاری که درباره مسایل عمومی (معادل با کلمه REPUBLICA یا مسایل حکومتی) است. در این صورت مثلا محبوبیت هنر پیشه ها که هر چند درباره آن، صحبت های زیادی هم می شود، جزئی از افکار عمومی محسوب نمی شود.
۳) افکاری که عموم مردم دارند و نه گروه های کوچک چون یک گروه نخبه یا اقلیت. آن چه در این جا، مد نظر ماست همین معنی سوم است. همان طور که از واژه «عمومی» برداشت های متفاوتی می شود. از واژه «افکار یا عقاید» نیز برداشت های گوناگونی وجود دارد. واژه عقیده که در برابر طرز تلقی (ATTIUDE) قرار می گیرد; بیانگر امری شناختی و پیشنهادی است. در حالی که طرز تلقی نوعی ارزشگذاری و تمایلی برای موافقت و مخالفت با چیزی (اسدی۱۳۷۱:۱۲) مفهوم افکار عمومی با برخی مفاهیم دیگر نیز مشابه است. یکی از این مفاهیم، مفهوم «وفاق عمومی» است. وفاق عمومی (CONSENSUS) بیانگر وفاق عموم مردم درباره چیزی است. مثل وفاق عمومی در کشورهای غربی درباره دموکراتیک بودن حکومت. در حالی که افکار عمومی بر عکس بیانگر نوعی کثرت و تضاد اندیشه ها و عواطف است. البته بین افکار عمومی و وفاق عمومی روابطی هم هست. یعنی وفاق عمومی می تواند به افکار عمومی تبدیل شود و برعکس. دومین مفهوم مشابه با مفهوم افکار عمومی، «احساسات» است. وجه تمایز میان احساسات وافکار عمومی، «آداب رسوم» است که برخلاف افکار عمومی، مفهومی نسبتا پایدار، ثابت و مبتنی بر توافق است. چنانکه ملا حظه می شود ارائه تعریفی جامع و مانع از اصطلاح افکار عمومی که مورد قبول همه صاحب نظران باشد، بسیار دشوار است. بنابراین برخی به جای ارائه تعریف، به برشمردن نکات اساسی در مفهوم افکار عمومی مبادرت ورزیده اند. چنانکه دکتر اسدی در تعریف افکار عمومی به چهار مطلب اساسی معتقد است: وجود اختلاف نظر درباره یک مساله، وجود گروه های دارای اختلاف نظر، کنش متقابل اجتماعی بین آن گروه های دارای اختلا ف نظر، اهداف هر گروه که معمولا در افکار عمومی آن متجلی می شود ولی دانش و اطلا عات فنی لا زم برای تحقق آن فقط در شرایط خاص ممکن است ارائه گردد. البته برخی با وجود چنین دشواری هایی به ارائه تعریف پرداخته اند. چنانکه آلن بیرو آن را طرز تلقی و واکنش جمعی و مشهود می داند که جز» بزرگی از جامعه در برابر رویدادهای اجتماعی نشان می دهند که اغلب مهم تلقی می شوند.
حال با روشن شدن فضای مفهومی اصطلا ح افکار عمومی، به طرح سوال اساسی می پردازیم و آن اینکه چرا مردم (مخصوصا در کشورهای جهان سوم) در مقام اندیشه و نظر، حرفی می زنند که در مقام رفتار و کردار بر خلا ف آن عمل می کنند؟ در جواب به این سوال می توان از نظریات مختلف جامعه شناختی چون نظریات دو سوگرایی اجتماعی مرتون، فاصله نقشی گافمن، شک بنیادین گیدنز، فاصله فزاینده اخلاقیات و کردار باومن، معضل انسان دوگانه داراندورف استفاده کرد. اما در این میان، نظریه کورن هاوزر و هانا آرنت از قابلیت تبیین بیشتری برای سوال فوق برخوردار است. به همین جهت سوال مذکور را با استفاده از این نظریه، مورد تبیین قرار داده ایم.
کورن هاوزر و هانا آرنت از جمله نظریه پردازانی هستند که نظریه «جامعه توده وار» (Society Mass) را ارائه داده اند. آنها در نظریه شان معتقدند که در قرون وسطی، نهادهای مدنی یا میانجی بین مردم و حکومت چون مجامع صنفی و حرفه ای انجمن های علمی و هنری وجود داشت. این نهادهای اجتماعی- سیاسی موجب تشکل و همبستگی گروهی افرادمی شدند و در برابر حکومت هااز منافع صنفی و گروهی افراد، حمایت و پشتیبانی می کردند و آنها را از آسیب پذیری در مقابل حکومت ها، مصون نگه می داشتند. اما با بروز و ظهور عواملی چون شهری شدن، صنعتی شدن و وسایل ارتباطی، ساختار اجتماعی تغییر پیدا کرد. در پی تغییر ساختار اجتماعی، نهادهای میانجی بین افراد و حکومت ها به تدریج از بین رفتند و در نتیجه وفاداری ها و وابستگی های گروهی قبلی از هم گسسته شدند. گسسته شدن وفاداری ها و همبستگی بین افراد، منجر به جدایی ، پراکندگی و ذره ای شدن (ationzatomi) افراد شد. افراد ذره ای و جدا شده از همنوعانشان که در پی یافتن همبستگی های جدید برای خود بودند، بسیار مستعد پذیرش ایدئولوژی های تازه شدند. بنابراین گروه های حاکم که در پی چنین فرصتی بودند سریعا دست به کار شده، از راه تبلیغات و رسانه های جمعی به راحتی توانستند این افراد ذره ای شده و از هم پراکنده را با ارائه ایدئولوژی های نو متشکل نموده، در راستای اهداف خود بسیج کنند.
در بسیاری از کشورهای جهان مخصوصا کشورهای جهان سوم، رویه های دموکراتیک چون انتخابات، تفکیک قوا، مشارکت سیاسی افرادجامعه، حاکمیت قانون و چرخش نخبگان جامعه، به صورت قانونی رعایت نمی شود. همین امر باعث می شود که گروهی اندک با استفاده از شیوه های غیردموکراتیک و غیر قانونی چون به راه انداختن کودتا و تسخیر نقاط کلیدی در کشور یا فریب افکار عمومی بتوانند قدرت سیاسی را در دست گیرند. چنین گروه هایی پس از دست یابی به قدرت روز به روز قدرت سیاسی را در دست خود متمرکز می سازند. برای مثال به مردم وانمود می کنند که تا آنها، قدرت زیادی در دست نداشته باشند، نمی توانند از عهده مدیریت بحران ها و تعارضات جامعه برآیند و کشور را به پیشرفت و آبادانی سوق دهند. بنابراین گروه حاکمه با متمرکز ساختن قدرت سیاسی، به تدریج حوزه دخالتش را حتی در ریزترین مسائل جامعه، گسترش می دهد وعملا بر تمامی امور جامعه مسلط می شود. با وسیع شدن حوزه قدرت گروه حاکم، حوزه فعالیت و قدرت افراد جامعه تنگتر می شود. چنین وضعیتی برخی از افراد را وامی دارد که با تشکیل تشکل های سیاسی - اجتماعی در دفاع از حقوق، منافع و اهداف خود به فعالیت بپردازند. اما گروه حاکم به دلیل حفظ تمرکز قدرت و خوی استبدادی، سریعا در جهت محدود کردن حوزه فعالیت این تشکل ها آنقدر شرط و شروط تعیین کرده و دخالت می کند که عملا آنها را به تشکل هایی توخالی و حتی حامی منافع خود، تبدیل می کند یا اینکه با ایجاد انواع موانع بر سر راه فعالیت آنها یا با زدن برچسب هایی آنها را تضعیف می سازد; به حدی که این تشکل ها بعد از مدتی از هم فرو می پاشند. با فروپاشی و نابودی چنین تشکل های سیاسی - اجتماعی، اعضا و افراد آن تشکل ها از همنوعان خود جدا شده و همچون ذره ای در فضای جامعه سرگردان می شوند. گروه حاکم با مشاهده چنین وضعیتی به سرعت دست به کار می شوند تا این افراد سرگردان در فضای جامعه را در جهت اهداف و منابع خود به کار گیرد. به همین منظور، با استفاده از انواع وسایل ارتباط جمعی از جمله رادیو، تلویزیون، روزنامه و نشریات که منحصرا در دست گروه حاکمه متمرکز است; به تبلیغ و القای افکار خود می پردازد. بنابراین فرد در برخورد با مسایل روزمره یا مسایل مهم جامعه، دو راه در پیش رو می بیند: یا به آگاهی و اطلاعات محدود خود و نهایتا خانواده اش تکیه کند; یا به ایده ها و افکار گروه حاکم گوش فرا دهد که از طریق وسایل ارتباط جمعی، برای عموم تبلیغ می شود. در این میان، راه اول به دلیل اینکه به اطلاعات و آگاهی های فردی محدود هست; همچنین به دلیل اینکه نظری شخصی و غیرمستند هست، مورد بی توجهی و گاه تمسخر جامعه قرار می گیرد. بنابراین فرد ناچارا به راه دوم رو می آورد که براساس آن مجبور می شود به ایده ها و افکار گوش فرا دهد که گروه حاکم از طریق وسایل ارتباط جمعی، به بمباران ذهن و اندیشه عموم مردم می پردازد و مردم نیز این ایده ها و افکار را درست و منطقی تصور می کنند اولا به دلیل اینکه در سطح وسیعی از جامعه گسترش یافته اند. ثانیا چون از سوی وسایل ارتباط جمعی منتشر می شوند نسبت به افکار فردی از اعتبار و سندیت بیشتری برخوردارند. در نتیجه بعد از مدت اندکی اکثریت افراد جامعه همانگونه می اندیشند و عمل می کنند که گروه حاکم می اندیشد و عمل می کند. زیرا برای گروه حاکم، دیگر رقیبی وجود ندارد که در مقابل القای ایده ها و افکارش مقاومت کند یا به انتقاد از آن ایده ها و افکار بپردازد. به عبارت دیگر نظرات افراد به دلیل پراکنده، شخصی، محدود، ناقص و غیرمستند بودن فقط برای مدتی می تواند در مقابل القائات منسجم، فراگیر، جمعی و مستند هیات حاکمه مقاومت کرده، دچار دوگانگی و تناقض نشود. بر همین اساس است که در کشورهای غیردمکراتیک در پدیده ای چون انتخابات، مشاهده می کنیم که فرد از بین نامزدهای معدود، معمولا همان گزینه ای را درست و اصلح دانسته و به آن رای می دهد که گروه حاکم آن را اصلح می داند. زیرا چنانکه گفتیم به دلیل فضای غیردموکراتیک جامعه، تشکل های سیاسی - اجتماعی وجود ندارند که در چنین مواقعی بتوانند در مقابل ایده های گروه حاکم، به اعضا و افراد جامعه ایده و خط مشی فکری بدهند. در نتیجه فرد در وهله اول ناچارا به اطلاعات و آگاهی های فردی خود تکیه می کند و براساس آن، گزینه خاصی را انتخاب کرده و از آن نامزد در مقام حرف و سخن، حمایت و طرفداری می کند. اما با نزدیک شدن به روز انتخابات، گروه حاکم از راه وسایل ارتباط جمعی آنچنان به دامنه تبلیغات و القائات خود در مورد گزینه خاصی تاکید می ورزد که فرد دچار احساس کرختی و شست وشوی مغزی می شود. به تعبیر جامعه شناسان امر ارتباطات، فرد دچار اثر «بلع» می شود. یعنی فرد لقمه ای را که گروه حاکم برایش آماده ساخته است بدون هیچ اندیشه و چون و چرا کردنی، فرو می بلعد. به این ترتیب در رفتار انتخابی فرد، دوگانگی و تناقضی را مشاهده می کنیم که براساس آن، فرد در عمل، گزینه ای را انتخاب می کند که برخلاف نظر قبلی اش باشد و این به خاطر تبلیغات و القائات وسیعی است که گروه حاکم توانسته در مدت کوتاهی در ذهن و اندیشه افراد جامعه به عمل آورد و از این طریق افکار عمومی را، در جهت منافع و اهداف خود تغییر دهد.
نویسنده : رحیم زایر کعبه
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید