سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

استمناء دسته جمعی


استمناء دسته جمعی
وبلاگ نویسی استمناء است. آنجا در میدان مبارزه خبری از مبارزه نیست. میل در جایی که باید رها نمی شود. زبان در خارج از این چارچوب یا به شر و ورگویی(کس شعر گویی) یاالتماس و تملق( خایه مالی) برای نان فروکاهیده می شود. حرف دقیقا و عامدا در جایی بر زبان رانده می شود که گوش وجود ندارد. اینجا زیر لحاف است.
استمناء، ارضاء غریزه در جایی است که ابژه وجود ندارد. باید خانه، خالی باشد و اگر نباشد، حمام یا جایی از این دست برای انجام عمل استخدام می شود. استمناء، شکل وبلاگ نویسانه ی سکس است همینطور که وبلاگ نویسی استمناء ِ نوشتاری است. نویسنده آنقدر به فلاکت افتاده است که میدان را رها کرده است و در جایی پرت و دورافتاده برای میدان، نظریه و مانیفست صادر می کند. اینجا، پشت ِ کوه است و ما همگی به استمناء دسته جمعی مشغولیم.
ارضاء ی کاریکاتور گونه ی میل در وبلاگ نویسی کاملا مشهود است. دقیقا این با هم نبودن، این ترسویی و بزدلی و هزار جور این های دیگر بوده است که وبلاگ نویسمان کرده است. ما به طرز فجیعی به دروغ گویی مشغولیم: آن یک می بافد و خود را بافنده می نامد، ما به ناهمسانی و دیگری بودن خود معتقدیم و نام "فروردینی دیگر" را بر خود حک می کنیم. دیگری نام خود را "difference" گذاشته است و گروهی دیگر مهر "رخداد" را بر پیشانی دارند. در میدان حتی آب هم از آب تکان نمی خورد. قرار بر این بوده است که نویسنده خواب حاکم را بر هم بزند و در این میانه فضایی برای حالات "دیگر"، "بافتن"، "تفاوت" و "رخداد" فراهم آورد. اما او اکنون در آنجا حضور ندارد. ماندن در این جا زور و فشار بیهوده وارد کردن است؛ ارضاء ِ دلقک وار خویشتن و گردن برافراشتن در جایی است که سگ های اجیر شده ، حضور ندارند تا ما را گاز بگیرند. احتمالا ترس از این هزینه ها بوده است که ما را به این جا کشیده است.
"در شرایط کنونی حضور ما در میدان مبارزه بی موقع است". این استدلال محافظه کارانه شاید تنها توجیه ممکن برای پا به فرار گذاشتن باشد، غافل از این که در هیچ موقعی حضور ِ "غیر" به موقع نبوده است. حاکم دقیقا در لحظه پیروزی در" نبرد آنتاگونیستی"، ادعای کلیت را مطرح می سازد و خود را به عنوا تنها تعین ابدی و تغییر ناپذیر جا می زند. استدلال ِ به موقع نبودن، تن دادن به خواست حاکم است. اگر بنا بر صحت این امر بود، هیچ رخدادی اتفاق نمی افتاد. بر عکس کل مساله بر سر حضور بی موقع و دور از انتظار است؛ طرفِ مقابل تنها در مواجهه با چنین حضوری است که به گفتگو یا تغییر تن می دهد. صحبت ها در مجالس شب نشینی کارگران، هیچ وقت کارفرما را به دادن امتیاز وادار نمی کند. تنها حضور بی موقع و اجبار آمیز آنها در جلوی دفتر و دستکِ کارفرماست که اوقات او را ناخوش می کند.
این حضور بی موقع و غافلگیرانه، دقیقا همان چیز و تنها چیزی است که سرشت پیش بینی ناپذیری عمل سیاسی را بر ملا می کند.
همانقدر که احتمال گلوله وجود دارد، احتمال دگرگونی و انقلاب نیز مطرح است. چسبیدن به این نقطه پرت و دورافتاده( وبلاگ نویسی)، به این امید که شرایط روزی برای حضور ما فراهم شود، صرفا آب در هاون کوبیدن است. به قول هورکهایمر: " برای انقلابیون، جهان همواره آمادگی لازم برای انقلاب را دارد." مسئله هیچ وقت بر سر مهیا بودن شرایط نبوده است، مساله همواره بر سر کارگزار انقلاب بوده است. تنها می توان به این استمناها ادامه داد و گفت: " ما کارگزار مناسبی برای این کار نیستیم" . مکا بی عرضه ایم و شاید همه چیز همین باشد.
کاظم رضایی
http://farvardinmag.blogspot.com/