دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

شهر و حیات انسانی


شهر و حیات انسانی
شهر را می‌توان در بیانی ساده و کوتاه به تجمعی از انسان‌ها تعریف کرد. این تعریف خصیصه اساسی شهر را بیان می‌کند، زیرا شرط اولیه تشکیل یک شهر همان گرد‌هم‌آمدن آدمیان است. پر واضح است که آدمی در انزوای خود و به دور از دیگر انسان‌ها فاقد حیات شهری است. اما تجمع انسان‌ها به چه معنا است؟ تعریف شهر به تجمع انسان‌ها همان‌قدر که گویا است گنگ و مبهم نیز هست، چرا که به روشنی نمی‌توان دانست منظور از تجمع انسان‌ها در آن چیست. به راحتی تجمعات بسیاری از انسان‌ها قابل تصور هستند که هیچ‌کدام نام شهر را نداشته باشند، چه آن که نام روستا و دهکده داشته باشند یا نام تجمعاتی باشند که بنابر اهداف خاصی چون شغل و حرفه یا تفریح و دیگر اهداف تشکیل شده باشند. در تمام این تجمعات، تعدادی از انسان‌ها به دور هم گرد می‌آیند اما نمی‌توانند نام شهر را به خود گیرند. شاید گفته شود که شهر تجمعی از تجمعات متعدد است که به اهداف مختلفی تشکیل شده‌اند و تجمع آن‌ها در شهر به منظور واحدی است. هر چند که چنین تعریفی تا حدی مفهوم شهر را بهتر بیان می‌کند اما این تعریف نیز همان مشکل تعریف قبلی را دارد و نمی‌تواند به خوبی بیانگر شهر باشد.
شاید بهتر آن باشد که عجله‌ای در کار نباشد و سعی نشود تا با ارایه یک تعریف از شهر خیال خود را راحت کرده باشیم و تصور کنیم مفهوم شهر را با آن دانسته‌ایم و به جای آن، بحث خود را با بررسی مفهوم تجمع انسان‌ها پیش بریم. در بررسی این مفهوم، تمایزی مددرسان است که در فرهنگ یونان باستان و در زمان شکوفایی دموکراسی آتن به وجود آمد. این تمایز با قیاس دو واژه پولیس (&#۹۶۰;&#۹۷۲;&#۹۵۵;&#۹۵۳;&#۹۶۳;) و آستو (&#۹۴۰;&#۷۷۷;&#۹۶۳;&#۹۶۴;&#۹۶۵;) به یکدیگر روشن می‌شود. هر دو واژه در وهله نخست به معنای شهر بودند اما وقتی که این دو واژه با یکدیگر ذکر می‌شد، اولی به تجمع شهروندان و دومی به مکان این تجمع دلالت داشت. تمایز بین این دو واژه فرقی را بیان می‌کند که توجه به آن در درک مفهوم شهر اساسی است، به این معنا که شهر را می‌توان به دو صورت مورد توجه قرار داد؛ اول به جهت فیزیکی و دوم به جهت معنوی. جهت فیزیکی ویژگی مادی شهر را تشکیل می‌دهد که به صورت ساخت صوری شهر از ساختمان‌ها و خیابان‌ها و ترکیب آن نمایان می‌شود. جهت معنوی به انسان‌هایی دلالت دارد که در ساخت صوری شهر قرار دارند. در این جهت منظور آن است که در ساخت صوری شهر انسان‌ها با یکدیگر چه رابطه‌ای دارند و چگونه تجمعی را تشکیل داده‌اند. اگر بخواهیم در زبان خود این تمایز را تا اندازه‌ای نشان دهیم می‌توان برای مثال، از کاربرد دو واژه تهران و تهرانی یا شیراز و شیرازی استفاده کرد. واژه نخست به یک مکان جغرافیایی و ساخت صوری و فیزیکی که در آن مکان ایجاد شده دلالت دارد و دوم جدای انتسابی که یک فرد به آن مکان دارد، بر نحوه رفتار آن فرد نیز دلالت دارد.
قبل از هر چیز لازم به تأکید است که تمایز فوق به معنای جدایی تام این دو جهت از یکدیگر نیست. روشن است که این دو جهت در پیوند با یکدیگر است که مفهوم تام شهر را تشکیل می‌دهند به گونه‌ای که بررسی شهر بدون توجه به یکی از آن دو یک بررسی ناتمام خواهد بود. از سوی دیگر، توجه به این تمایز امکان شناخت وجوه مختلف شهر و رابطه آن‌ها به یکدیگر را به دست می‌دهد که به نوبه خود راه به درک معانی منطوی در مفهوم شهر و دلالت‌های آن‌ها می‌گشاید. در واقع، همین تمایز در زبان یونانی بود که به آن‌ها امکان داد تا واژه پولیس با وجود آن که دلالت اولیه‌اش بر شهر بود، دلالت‌های بیشتری پیدا کند و به معنای حق شهروندی و حتی حکومت نیز به کار رود. نکته قابل تأمل در این واژه گسترش معنایی آن از تجمع انسان‌ها در ساخت صوری و فیزیکی به ساختار معنوی این تجمع است به گونه‌ای که ساختار معنوی آن را باید در پیوند با دلالت اولیه آن، یعنی همان تجمع انسان‌ها در ساخت صوری و فیزیکی‌اش درک کرد. این پیوند معنایی بین دلالت اولیه و گسترش معنایی واژه پولیس است که ترجمه و درک آن را کاملاً دشوار کرده است، به خصوص برای کسانی که اساساً با چنان فرهنگ و بنیادهای اندیشه آن بیگانه‌اند و بنیان‌های دیگری را برای درک واژگان دارند.
اکنون، واژه‌ای چون کشور علاوه از دلالت بر تجمع از تجمع چندین شهر، بر ساختار سیاسی معین و مخصوص به خود نیز دلالت دارد و در ترجمه پولیس به جهت اخیر کاربرد دارد، همان‌گونه که مرحوم عنایت در ترجمه خود از کتاب سیاست ارسطو همین کار را کرده و در برخی از موارد برای ترجمه پولیس از کلمه کشور استفاده کرده است. این ترجمه با وجود آن که توجیهاتی دارد اما نمی‌تواند به صورت کامل گویای دلالتی باشد که پولیس با خود دارد. در حقیقت، پیوند اساسی بین دلالت اولیه شهر و گسترش معنایی آن به حق شهروندی و ساختار سیاسی همواره در واژه پولیس محفوظ است که در لفظ کشور این پیوند مخدوش می‌شود. به این معنا، پولیس گویای آن است که فرد ساکن در ساخت صوری شهر عنصر اساسی در ساختار سیاسی است و از این‌رو، بدون حق شهروندی نمی‌توان در مورد ساختار سیاسی نیز سخن گفت. البته این موضوع که فرد دارای حق شهروندی باید واجد چه مشخصاتی بوده و چه شرایطی را داشته باشد، مسئله‌ای خاص است به گونه‌ای که صرف سکونت در ساخت صوری و فیزیکی به معنای داشتن چنین حقی نیست. به یک معنا می‌توان گفت توسعه سیاسی یونان باستان به معنای گسترش معنایی و مصداقی فرد دارای حق شهروندی نیز هست اما همیشه حق شهروندی با حق سکونت یکی گرفته نشد. این مسئله هنوز نیز یکی از ملاک‌های حق شهروندی را تشکیل می‌دهد و نمی‌توان حق سکونت در یک شهر را با حق شهروندی یکی گرفت، بلکه بسته به نظام‌های مختلف شرایط مختلفی برای شناسایی حق شهروندی برای فرد ساکن در یک شهر در نظر گرفته می‌شود.
شهر با توجه به تمایز فیزیکی و معنوی آن دو عرصه از حیات فردی را در پیوند با یکدیگر نشان می‌دهد. برای توضیح موضوع می‌توان فردی را تصور کرد که در یک شهر ساکن است، کار می‌کند و حتی با افراد زیادی ارتباط دارد اما در امور شهری دخالت ندارد. به عبارت دیگر، چنین کسی حضور در جهت فیزیکی شهر دارد اما از جهت معنوی شهر کناره می‌گیرید. چنین کسی را نمی‌توان شهروند نامید و حتی می‌توان گفت که او شهر ندارد یا به بیان ارسطو؛ چنین کسی عضو شهر نبوده که باید دد یا خدایی باشد (سیاست، ۲۹الف۱۲۵۳). چنین فردی نیاز فیزیکی خود را در شهر می‌جوید اما به عنوان معنای یک انسان و ابعاد معنوی‌اش چندان فرقی با کسی ندارد که در غار بر بلندای کوهی به تنهایی زندگی را می‌گذراند. شاید چنان کسی فضایلی داشته باشد بسیار برجسته‌تر و ارزشمندتر از آن کسانی که در پیوند با یکدیگر امورات خود را حل و فصل می‌کنند، اما در فضایل چنان کسی چه می‌توان گفت جز آن‌که از تنهایی غارنشینی خود به در آید و در جمع و بین دیگران به محک گذارد؟
شهر به آدمی این امکان را می‌دهد که با پیوند با دیگران آن‌چه را در توان دارد به محک گذارد و شهر به دلیل همین جهت معنوی است که نه تنها عرصه معنوی آدمی به عنوان فضیلت انسان بودن است، بلکه قوام‌دهنده آن نیز هست. تبعیت یا عدم تبعیت و به بیان دیگر، پذیرش جهت معنوی جماعت یا فاصله گرفتن از آن و انتخاب آزاد داشتن امکانی است که در عرصه جهت معنوی شهر امکان‌پذیر است و این همان چیزی است که شهر برای فرد فراهم می‌کند. ارسطو به این جهت است که تقدم شهر بر خانواده و فرد را تقدمی طبیعی می‌داند (سیاست، ۱۹الف۱۲۵۳)، چرا که عمل به درست و عادلانه (دیکایوزونه &#۹۴۸;&#۹۵۳;&#۹۵۴;&#۹۴۵;&#۹۵۳;&#۹۵۹;&#۹۶۳;&#۹۷۳;&#۹۵۷;&#۹۵۱;) امری شهری (پولیتیکونه &#۹۶۰;&#۹۵۹;&#۹۵۵;&#۹۵۳;&#۹۶۴;&#۹۵۳;&#۹۵۴;&#۹۷۲;&#۹۵۷;) است (سیاست، ۳۸الف۱۲۵۳). موضوع عدالت هم‌چنان که از بیان ارسطو روشن است، تنها در عرصه معنوی شهر قابل تحقق است و در مقابل، فرد ساکن در تنهایی غارنشینی را نمی‌توان گفت فردی عادل است چرا که عمل وی هر چه که باشد در تناسب با فرد دیگری قابل سنجش نیست تا دانسته شود عملی عادلانه هست یا نه. جهت معنوی شهر به این معنا، عرصه‌ای را برای آدمی فراهم می‌آورد تا با پا گرفتن حیات معنوی‌اش آن را به سوی دست‌یابی به کمال انسانی تعالی بخشد، یعنی عمل عادلانه انجام دادن. عمل عادلانه در عرصه جهت معنوی شهر خصیصه اساسی خود را نشان می‌دهد که می‌توان آن را در پیوند با دیگران داشتن دانست. عمل و رفتاری بدون چنین پیوندی را نمی‌توان عادلانه نامید و عامل آن را نمی‌توان واجد فضیلت عدالت خواند. به این دلیل، شهر حیات معنوی آدمی را در جهت عادلانه بودن ممکن می‌گرداند و در حقیقت، عرصه‌ای است که در آن فضیلت انسان بودن محک زده می‌شود.
سید نعمت‌الله عبدالرحیم‌زاده
منبع : خبر آنلاین


همچنین مشاهده کنید