شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

انسان آرمانی در نگاه قرآن


انسان آرمانی در نگاه قرآن
نگاهمان را به قرآن با سخن امام سجاد(ع) آغاز می كنیم كه می فرماید: (واجعل القرآن وسیلهٔ لنا الی اشرف منازل الكرامهٔ, و سلّماً نعرج فیه الی محلّ السلامهٔ…)پروردگارا! قرآن را برای ما وسیله ای قرارده, به سوی شریف ترین جایگاه كرامت, و نردبانی قرارده تا در پرتو معارف آن به فراسوی (سلامت) عروج كنیم!
زبان لطیف نیایش, از واقعیت ملموس, آرمانی شوق انگیز پدید آورده است و امام سجاد(ع) با این عبارات, ماهیت و رسالت و نقش آفرینی قرآن را در زندگی انسان به او یادآور شده است, چرا كه اگر در ماهیت قرآن, تكریم و بزرگداشت انسان و سلامت مادی و معنوی او نهادینه نشده بود, تمنا داشتن كرامت و سلامت از ساحت آن, دور از حكمت و درایت می نمود.
مطالعه در آیات قرآن, به روشنی می نمایاند كه هدف و رسالت قرآن, تعالی بخشیدن به انسان است و شكوهمندترین ترسیمی كه از حیات طیبه انسان دارد, جایگاهی است كه سراسر امنیت و سلامت است. ولی در همین آغاز راه, پرسشی جدی مطرح می شود و آن این است كه آیا قرآن, همانند روان شناسان تنها به سلامت شخصیت انسان می اندیشد, یا هدف قرآن چیزی فراتر از سلامت شخصیت انسان است و سلامت را گذرگاهی به سوی رستگاری می داند؟
این نكته ای است كه حتی ذهن روان شناسی چون فرانكل را به خود معطوف داشته است, چه این كه او اظهار داشته است:
(هدف مذهب و روان كاوی متفاوت است, با این كه مذهب بسیار بیش تر از آنچه كه روان درمانی می تواند به انسان بدهد, به او می دهد, ولی بسیار بیش تر از آن نیز می خواهد. مذهب خواستار رستگاری انسان, و روان درمانی خواستار سلامتی انسان است.)
البته رستگاری, در نگاه وحی قابل تفكیك از سلامت در زندگی دنیا و آخرت نیست, چه این كه در آیات قرآن, بشارت و نیكبختی هر دو جهان, مورد اهتمام دین معرفی شده است.
(لهم البشری فی الحیوهٔ الدنیا و الآخرهٔ) یونس / ۶۳
اهل ایمان و تقوا كه در زمره اولیای خداوند قرار دارند, از بشارت در زندگی دنیا و آخرت برخوردارند.
(وابتغ فیما آتاك اللّه الدار الآخرهٔ و لا تنس نصیبك من الدنیا) قصص / ۷۷
در آنچه خداوند عطایت كرده است, زندگی آخرت را جویا باش و با این حال, بهره خویش از زندگی دنیا را از یاد نبر.
●نقش شخصیت انسان در زندگی عملی او
هر نوع مطالعه درباره روان انسان تكیه بر این نكته دارد كه ساختار وجودی انسان را چه بدانیم و چه نقشی برای ساختار وجودی او (كه همان شخصیت او را شكل می دهد) در زندگی وی قائل باشیم.
قرآن در تعبیری بسیار كوتاه و در عین حال عمیق بر اهمیت و نقش شخصیت و شاكله وجودی انسان در زندگی او, تأكید كرده است:
(قل كلّ یعمل علی شاكلته) اسراء / ۸۴
ای پیامبر بگو! هر انسانی بر اساس ساختار وجودی خود, عمل می كند.
این عبارت كوتاه با همه صراحت و قاطعیت و تعیین نقش شخصیت درونی انسان در رفتار و هنجارهای فردی ـ اجتماعی وی, پرسشهای چندی را فرا روی پژوهشگر می گذارد. از آن جمله این كه اگر كردار آدمی, بر الگوی شخصیت درونی وی استوار است, پس چه عواملی شخصیت انسان را می سازد؟ آیا انسانها همه در شخصیت و الگوی درونی مشتركند یا متفاوتند؟ تفاوت شخصیت و الگوی ساختار روانی انسانها معلول چه عواملی است؟ تا چه اندازه شخصیت انسان تحت تأثیر عوامل جبری است و تا چه اندازه اختیاری او است؟
كدام شخصیت و با چه ویژگیهایی, شخصیت بهنجار و سالم شناخته می شود, و كدام شخصیت نابهنجار و پریش به شمار می آید؟ آیا شاكله و ساختار شخصیت انسان در پرتو خرد او شكل می گیرد یا امری است فطری و ذاتی او؟
بدیهی است كه هرگونه تلاش علمی در این زمینه ها, بسته به تعریفی است كه ما از (شخصیت) داشته باشیم.
●تعریف (شخصیت)
قبل از اینكه تعریف شخصیت یا شاكله وجودی را از قرآن جست وجو كنیم نگاهی خواهیم داشت به تعاریف روان شناسان.
شخصیت و كیفیت شكل گیری آن در مكتبهای گو نه گون (مانند روان كاوی فروید, بیهاوریسم, و رفتارگرایی واتسون و روان شناسان متأخرتر و انسان گرا) یك سان نیست, به همین دلیل تعاریف شخصیت بسیار فراوان است, (آلپورت) ۱۹۴۹ (G. W . Allport) در این باره پنجاه تعریف متفاوت را گرد آورده است, با این حال, این تفاوتها مربوط به اصل موضوع شخصیت نیست, بلكه متوجه مفهومی است كه از آن ساخته اند; و در نتیجه منعكس كننده ناهمگرایی های دیدگاه های نظری مؤلفان است.
الف. یكی از تعریفهای بسیار ساده, تعریف مایلی ((R. Meili است, او می نویسد:
(شخصیت یك كلیت روان شناختی است كه انسان خاصی را مشخص می سازد.)
و اضافه می كند:
(روان شناسی در بحث شخصیت همواره تفاوتهای فردی را در مد نظر دارد, و هدف آن تعریف هر چه صحیح تر این تفاوت ها و تعیین آنهاست.)
و در باره عناصر تشكیل دهنده شخصیت نیز معتقد است كه:
(وقتی مفهوم شخصیت به معنای گسترده مورد نظر باشد, طبعاً مفاهیم خوی, مزاج و استعداد را كه مبین سه جنبه خاص هستند در بر می گیرد.)
ب: تعریف دیگر, تعریف اریك فروم است.
(شخصیت, مجموع كیفیتهای موروثی و اكتسابی است كه خصوصیت فرد بوده و او را منحصر به فرد می كند.)
او در توضیح تعریف یادشده می نویسد:
(فرق بین كیفیتهای موروثی و اكتسابی معدل فرق بین مزاج, استعدادها و كلیه كیفیتهای ذاتی از یك طرف و منش (character) از طرف دیگر است.)
سپس برای رفع ابهام, تفاوت (مزاج) و (منش) را بسیار مفصل بحث می كند, خلاصه سخن او این است كه:
(مزاج) به چگونگی واكنش دلالت دارد و ذاتی و تغییر ناپذیر است, اما (منش) نتیجه تجربیات شخص, بویژه تجربیات سالهای اولی زندگی بوده و تا حدی با درون گرایی و تجربیات نوین تغییرناپذیر است. مثلاً اگر كسی (آتشی مزاج) است, كیفیت واكنش او تند و قوی است, ولی این كه نسبت به چه چیز واكنش مزبور تند و قوی است مربوط به منش است, اگر بهره ور, دادگر و با محبت است, در عشق, در عصبانی شدن به علت بی عدالتی و متأثر شدن از یك فكر نو, واكنش تند و قوی نشان خواهد داد, و اگر دارای منش ویرانگر و سادیستیك است در ویرانگری و خشونت تند و قوی می شود…)
ج: تعریف گوردون ویلارد آلپورت
آلپورت یكی از اولین نظریه پردازان شخصیت است كه عینك فرویدیسم را از چشم بر می دارد و دیدگاه ساده انگارانه رفتارگرایی را به یك سو می نهد.
بر خلاف اریك فروم, كه سالهای اولیه زندگی و دوره كودكی را بسیار مهم تلقی می كند, آلپورت با دوره بلوغ به عنوان دوره ای به نسبت مستقل برخورد می كند و بیش ترین نقش را نیز در تشكیل شخصیت به مقاصد و نیتهای شخص می دهد.
●تعریف (شخصیت) از نگاه قرآن
آشنایان با زبان و فرهنگ قرآن, بر این نكته واقفند كه در اصل لحن و شیوه بیانی قرآن, این گونه نیست كه یك مفهوم معرفتی را در یك پاراگراف یا یك فصل به صورت مجزا مورد بررسی قرار داده باشد, بلكه نظرگاه های قرآن را باید از آیات و سوره های مختلف, در پرتو نگاه گسترده به فرهنگ و معارف آن, نتیجه گیری كرد.
پژوهش در آیات قرآن , این نكته را آشكار می سازد كه انسان از دیدگاه قرآن دارای دو نوع شخصیت و ویژگیهای روحی است:
۱. شخصیت عام انسانی (نوع انسان)
۲. شخصیت خاص فردی (هر فرد از افراد انسان)
شخصیت عام انسانی, در حقیقت, ویژگیها, منشها, گرایشها, تواناییها و استعدادهای ذاتی است كه در ساختار عام انسانی طراحی شده است و شخصیت ویژه فردی, عبارت است از نوسانها, شدت و ضعفها, قوتها و كاستیهایی كه به دلایل ویژه موروثی, اقلیمی, فرهنگی و تربیتی, جبری یا اختیاری در یك فرد خاص, نسبت به ساختار فطری او صورت گرفته است.
اگر بخواهیم تفاوت بین این دو شخصیت را با مثالی توضیح دهیم, می توانیم طراح و سازنده یك وسیله الكتریكی یا الكترونیكی را در نظر بگیریم كه طرّاح با توجه به هدف و نتیجه ای كه می خواهد از وسیله مورد ساخت بگیرد, امكانات و توانهای كاملاً مشخص و اندازه گیری شده ای را نخست بر روی كاغذ یا صفحه نمایش ترسیم می كند و سپس آن را بر روی ماشین آلات سازنده, پیاده می كند. در این مرحله, وسیله مورد ساخت از جهت حجم , وزن, تعداد و اندازه قطعات, نوع مواد و… به طور كامل مشخص است و بر اساس این طرح می توان هزاران وسیله همسان تولید كرد.
مرحله دوم, مرحله اجرای پروژه و تولید عینی محصول مورد نظر است كه در این مرحله گاهی بعضی از قطعات به صورت درست در جای خود قرار نمی گیرد, یا در ضمن تركیب و سر هم كردن می شكند, یا از نظر نوع ماده گرفتار مشكل می شود و… به گونه ای كه وقتی صد هزار محصول از یك نمونه تولید می شود, ممكن است هر یك از آنها, به شكلی با دیگری تفاوتهایی داشته باشد.
دراین مثال, مرحله نخست ـ طراحی و پی ریزی نظام تولید ـ همان چیزی است كه شخصیت عمومی نوع را تشكیل می دهد. و مرحله دوم, شخصیت خاص فرد را تعیین می نماید.
تنها فرق ـ و البته فرق مهمی ـ كه میان مشبّه و مشبّه به در این تشبیه و تمثیل هست این است كه در مثال, مشخصات فردی, همواره جبری است و معلول عوامل بیرونی مصنوع است, زیرا اگر یك ماشین, هنگام تولید درست و درجای خود قرار نگرفته باشد, یا مسؤول آن مهندس و تكنسین ناظر است و یا ضعف دستگاه تولید و… ولی در مورد انسان عوامل مؤثر بر شخصیت خاص فردی انسانها به عوامل جبری و عوامل اختیاری تقسیم می شوند. و این از ویژگیهای خود انسان و نشأت یافته از نیروی اراده و انتخابگری اوست.●ممیزات شخصیت نوع انسان
یك. انسان, دارای سرشت نیك و الهی
(فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرهٔ اللّه التی فطر الناس علیها) روم / ۳۰
پس روی دل به سوی دین و یكتاپرستی بدار, این سرشتی است كه خداوند مردمان را بر آن سرشته است.
آنچه از این آیه استفاده می شود این است كه انسان از دیدگاه وحی, دارای سرشت و بنیاد و ساختار ارزشی و ارزشگراست. ولی این كه حقیقت این فطرت چیست, یك استعداد و آمادگی برای حق پذیری و حق گرایی است یا یك كشش و نیروی گرایش دهنده به سوی ارزشها, نیاز به دقت و مجال دیگری دارد. و در اینجا همین اندازه می توان اشاره داشت كه:
(وجود فطرت در انسان به این معنی نیست كه انسان از بدو تولد پاره ای از ادراكات یا گرایشها و خواستها را بالفعل دارد و به تعبیر فلاسفه با عقل و اراده بالفعل متولد می شود, همچنان كه درباره انسان, نظریه منكران فطرت از قبیل ماركسیستها و اگزیستانسیالیستها را نمی پذیریم كه انسان در آغاز تولد پذیرا و منفعل محض است و هر نقشی به او داده شود بی تفاوت است, نظیر یك صفحه سفید كه نسبتش با هر نقشی كه روی آن ثبت شود متساوی است.)
از دیگر آیاتی كه می تواند با بیان خاص خویش اشاره به سرشت حق گرای انسان داشته باشد آیه ۱۷۲ سوره اعراف است:
(و إذ أخذ ربّك من بنی آدم من ظهورهم ذرّیتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّكم قالوا بلی شهدنا)
و چون پروردگار تو از پشت بنی آدم فرزندان شان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری, گواهی می دهیم.
در تفسیر و توضیح این آیه, مفسران سخنان و آرای چندی بیان داشته اند كه پرداختن به آنها ما را از پی گیری بحث دور می دارد, ولی قدر مسلّم این است كه اگر این (مراسم دریافت پیمان) را مراسمی عینی و خارجی و فیزیكی ندانیم, حكایت از ساختار طبیعی وجود انسان دارد كه می تواند به طور طبیعی ربوبیت خدای هستی را دریابد و بدان گواهی دهد.
دو. انسان, دارای فضیلت و شایسته كرامت
از نگاه قرآن این ساختار واین شخصیت نوعی دارای كمال و شایسته كرامت و گرامی داشت است.
(و لقد كرّمنا بنی آدم… و فضّلناهم علی كثیر ممّن خلقنا تفضیلاً) اسراء/ ۷۰
وما, فرزندان آدم را كرامت بخشیدیم… و آنان را بر بسیاری از آفریده های خویش برتری دادیم.
تكریم شخصیت انسان از دیدگاه وحی تا آنجا اوج می گیرد كه آفریدگار انسان به خاطر آفرینشی چنین بدیع به خویش تبریك می گوید!
(و لقد خلقنا الانسان من سلالهٔ من طین… ثم أنشأناه خلقاً آخر فتبارك اللّه أحسن الخالقین) مؤمنون / ۱۴ ـ ۱۲
انسان را از گل خالص آفریدیم… بار دیگر او را آفرینش دیگر دادیم, پس خداوند شایسته تعظیم می باشد كه بهترین آفرینندگان است.
گر چه در این آیه, تعظیم و تكریم و تبریك, نخست متوجه آفریننده است, ولی منطق سخن نشان می دهد كه خداوند, بدین وسیله آفریده و مخلوق خود را نیز بزرگ داشته است; یعنی اگر خداوند (احسن الخالقین) است, از آن رواست كه انسان به عنوان مخلوق و آفریده او دارای (احسن تقویم) است.
(لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم) تین / ۴
ما انسان را در نیكوترین شكل و حد اعتدال آفریده ایم.
سه. انسان, موجودی دو قطبی و با دو گرایش
ارجمندی و كرامت انسان, هرگز به معنای یك بعدی بودن او و حركت جبری وی به سوی كمال نیست, بلكه انسان از آن رو شایسته آفریده شدن معرفی شده است كه می تواند آگاه شود و انتخاب كند.
انتخاب بر اساس آگاهی, آن گاه است كه انسان نیز در درون ساختار وجودی خود زمینه انتخاب را داشته است و در بیرون وجود خود, یعنی جهان عینیت و خارج نیز از این زمینه برخوردار باشد.
زمینه انتخاب, تنوع و چند بعدی بودن و دست كم دوبعدی بودن است. انسان در استعداد وجودی خود زمانی می تواند انتخابگر باشد كه دست كم از استعداد تعالی یافتن و یا منحط شدن, الهی شدن یا شیطانی شدن, نورانی شدن و هدایت یافتن یا ظلمانی شدن و گمراه گشتن برخوردار باشد و ابزار و امكانات حركت در این دو مسیر را نیز دارا بوده و در عینیت زندگی نیز متناسب با آن گرایشهای درونی و ابزار و امكانات, طریق و گذرگاه داشته باشد.
همه این ویژگیها برای انسان, از قرآن استفاده می شود و به تعبیر صحیح تر, مطالعه آیات قرآن, این ویژگیها را به دست داده است.
الف. ساختار دو بعدی انسان (جسم و روح)
(و بدأ خلق الانسان من طین… ثم سوّاه و نفخ فیه من روحه) سجده / ۹ ـ ۷
خداوند آفرینش انسان را ازگل آغاز كرد… سپس او را سازمان هماهنگ بخشید و از روح خود در او دمید.
پس انسان آمیخته ای است از (گل) عنصری زمینی و نامقدس, و از (روح) مخلوق الهی و مقدس.
ب. نفس آدمی دارای دو گرایش (تقوا و فجور)
(و نفس و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها) شمس / ۷
سوگند به نفس و جان آدمی و آنچه نیكو و متعادلش ساخته است, پس آن گاه بدی و پرهیزگاری را به آن الهام نموده است.
ج. نفس آدمی دارای كاركردی دوگانه (امّاره و لوّامه)
(ولااقسم بالنفس اللوّامهٔ)
سوگند به نفس آدمی كه وی را بر كجی ها و كجروی ها ملامت می كند.
(ان النفس لامّارهٔ بالسوء)
همانا نفس آدمی او را به سوی بدی فرمان می دهد.
د. مسیرهای دوگانه در پیش روی انسان (راه تعالی, راه انحطاط)
(قد تبیّن الرشد من الغیّ) بقره / ۲۵۶
راه رشد و تعالی, از راه ضلالت و گمراهی باز نمایانده شده است و هر یك قابل شناسایی است.
(ألم نجعل له عینین. و لساناً و شفتین. و هدیناه النجدین) بلد / ۱۰ ـ ۸
آیا قرار ندادیم برای انسان دو چشم و زبانی و دو لب, و آیا دو راه پیش پایش ننهادیم؟
هـ. انسان, خود انتخابگر یكی از دو راه
(إنّا هدیناه السبیل إمّا شاكراً و إمّا كفوراً) انسان / ۳
راه را به انسان نشان داده ایم و او یا راه شكر و سپاس گزاری در پیش می گیرد و یا راه كفران و ناسپاسی را.
چهار. انسان, مجموعه ای از ضعفها و قوتها
(و خلق الانسان ضعیفاً) نساء/ ۲۸
انسان ضعیف و كم طاقت آفریده شده است.
(خلق الانسان من عجل) انبیاء/ ۳۷
انسان در شالوده خلقتش عجله و شتاب زدگی قرار داده شده است.
(انّ الانسان خلق هلوعاً) معارج / ۱۹
انسان, حریص و ناشكیبا آفریده شده است.
(إذا مسّه الشرّ جزوعاً. و إذا مسّه الخیر منوعاً) معارج / ۲۱ ـ ۲۰
زمانی كه به انسان بدی روی آورد بی قراری می كند و هنگامی كه توانمند گردد حرص می ورزد و دیگران را از توان خویش محروم می دارد.
(إنّه كان ظلوماً جهولاً) احزاب/ ۷۲
همانا انسان, موجودی سخت سیه كار و جهل پیشه است.
(انّ الانسان لربّه لكنود) عادیات / ۶
انسان در برابر پروردگار خود بسیار ناسپاس است.
این مجموعه آیات اگر به تنهایی مورد توجه قرار گیرند ممكن است این پرسش به ذهن آید كه پس چرا خداوند چنین موجود ضعیف و ناتوانی را آفریده است كه ناسپاسی كند و سزاوار كیفر و ملامت شود!
ولی شرط بهره وری از فرهنگ قرآن, جامع نگری و مراد سنجی آیات است و ما زمانی به این جامع نگری دست خواهیم یافت كه جنبه های توصیفی و تكریمی قرآن را نسبت به انسان نیز مورد توجه قرار دهیم كه برخی از آنها از قرار زیر هستند:
ـ انسان, موجودی خردورز و متفكّر.
(كذلك نفصّل الآیات لقوم یتفكّرون) یونس / ۲۴
ـ انسان, موجودی پرسشگر و پر همت
(بل یرید الانسان لیفجر أمامه) قیامه / ۵
بلكه انسان در تلاش است تا ابهامها و پرده های شك و تردید را بدرد و از میان بردارد.
ـ انسان, دارای استقامت و پایمردی
(ان الذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا… )
آنان كه می گویند پروردگار ما خداست و سپس برای سخن حق پایداری می ورزند…
ـ انسان, دوستدار ایمان و شائق به آن
(و لكنّ اللّه حبّب الیكم الایمان و زیّنه فی قلوبكم) حجرات / ۷
خداوند ایمان را محبوب شما قرار داد و در قلب شما, آن را زینت بخشید.
ـ انسان, اهل ایثار و از خودگذشتگی
(و یؤثرون علی أنفسهم و لو كان بهم خصاصهٔ) حشر / ۹
ایثار می كنند و دیگران را بر خود ترجیح می دهند, هر چند خود نیازمند باشند.
ـ انسان, حق گرا و حق پذیر
(ربّنا إنّنا سمعنا منادیاً ینادی للایمان أن آمنوا بربّكم فآمنّا) آل عمران / ۱۹۳
پروردگارا! ما صدای منادی را شنیدیم كه به سوی ایمان دعوت می كرد, پس ما ایمان آوردیم و به ندای منادی دین پاسخ مثبت دادیم.
ـ انسان, جویای یقین و پذیرای آن
(و فی الارض آیات للموقنین) ذاریات / ۲۰
و در زمین, نشانه هایی است برای جویندگان یقین.
ـ انسان, دارای توان تعالی تا اوج اطمینان و رضامندی
(یا ایّتها النفس المطمئنّهٔ. ارجعی الی ربّك راضیهٔ مرضیّهٔ) فجر / ۲۸ـ۲۷
ای جان آرامش یافته و ای نفس به اطمینان رسیده, به سوی پروردگارت با رضا و خشنودی دوسویه باز گرد.
ـ انسان, قادر به رهیدن از همه بیمها و پریشانیها
(ألا إنّ اولیاء اللّه لاخوف علیهم و لاهم یحزنون) یونس/ ۶۲
هان! دوستان و اولیای خدا, نه بیمی به ایشان هست و نه گرفتار اندوه می شوند.
نكته ها و نظرگاه های قرآن در این زمینه بسیار است و یادكرد همه آنها از طاقت این نوشته بیرون است. هدف از ذكر نمونه های یادشده, تنها به تعادل رساندن این نگرش و پژوهش قرآنی بود.
●شخصیت فردی انسانها
چنانكه گفتیم, هر فرد علاوه بر شخصیت نوعی كه مشترك میان همه افراد نوع انسان است, دارای مشخصات روحی و استعدادها و توانمندی ها, ضعفها و قوتهای فردی است كه آن مشخصات, شخصیت فردی او را تشكیل می دهد و تفاوت انسانها در بعد ادراكی, رفتاری و روحی و اخلاقی به همین شخصیت فردی آنها باز می گردد.
نسبت میان شخصیت فردی و شخصیت نوعی انسان, نسبت تباین نیست, چنانكه تساوی هم نیست, بلكه می توان شخصیت فردی انسان را چونان درختی دانست كه ریشه در شخصیت و صفات و استعدادها و توانمندی های نوعی انسان دارد. اما میوه ای كه از درخت به دست می آید, از نظر طعم, رنگ, خاصیت و… تحت تأثیر عوامل چندی مانند میزان نور, گرما, هوا, آب و… می باشد. بنابراین اگر درخت, ریشه در خاك نداشته باشد, هیچ كدام از عوامل دیگر هم تأثیری در میوه درخت و دستاورد نهایی نخواهند داشت, پس درخت از یك سو باید ریشه درخاك داشته باشد و از سوی دیگر از عوامل دیگر سود ببرد تا به بار نشیند.
آنچه در روان شناسی, نخست نظر روان شناسان و محققان را به خود جلب كرده و می كند, ثمره نهایی شخصیت انسان, یعنی عقاید و رفتار جاذب یا نفرت انگیز است, ولی محققان در ریشه یابی این عقاید و هنجارها, ناگزیر به ریشه ها رسیده و شخصیت نوعی انسان را نیز مورد مطالعه قرار داده اند.
●عوامل تأثیر گذار بر شخصیت فردی انسان
انسان با ذخیره ای خدادادی از استعدادها, گرایشها, نیازها و توانمندی ها گام در صحنه وجود می گذارد تا در پرتو شناخت و اراده خود ساختار شخصیت فردی خویش را رقم زند.
ـ بهره گیری صحیح از امكانات معرفتی
(و اللّه اخرجكم من بطون أمّهاتكم لاتعلمون شیئاً و جعل لكم السمع و الأبصار و الافئدهٔ لعلّكم تشكرون) نحل / ۷۸
خداوند شما را از شكم مادران متولد ساخت; در جایی كه هیچ نمی دانستید, و برای شما ابزار و نیروی شنوایی و بینایی و ادراك قرار داد تا مگر شكرگزارید.
تعبیر (لاتعلمون شیئاً) نظر به فعلیت نداشتن شخصیت فردی انسان هنگام ولادت دارد, یعنی انسان هنگام ولادت هنوز قادر به استفاده از استعدادهای ذاتی ـ انسانی خود نیست و شخصیت فردی او در كمرنگ ترین مرحله وجودی قرار دارد. خداوند ابزار شنوایی و بینایی را در اختیار انسان قرار می دهد تا انسان در پرتو دریافتهای بیرونی, استعدادهای درونی خود را به هیجان و شكوفایی برساند و در نتیجه, شخصیت فردی او شكل گیرد و در شمار شكرگزاران درآید.
شكرگزاری, ثمره معرفت, باور و ایمانی است كه حاصل استفاده بهینه از ابزار معرفتی و استعدادهای نهفته انسانی است.
در مقابل, كسانی كه نتوانند از این امكانات به طور درست استفاده نمایند و این فرصتها و زمینه ها را هدر ندهند, نه تنها شخصیت فردی قابل ستایش دست نخواهند یافت, بلكه شخصیت نوعی انسانی آنان نیز زیر سؤال خواهد رفت و چنان منحط خواهند شد, كه گویی از مجموعه نوع انسانی خارج شده اند.
(لهم قلوب لایفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئك كالأنعام بل هم أضلّ اولئك هم الغافلون) اعراف/ ۱۷۹
… [كافران و حق ناباوران] قلبهایی دارند كه به وسیله آن در صدد فهم حقیقت نیستند, چشمهایی دارند كه با آن به بینش ره نمی جویند, گوشهایی دارند كه گویی نمی شنوند, آنان چون چارپایان بلكه گمراه ترند! آنان گرفتار غفلت واقعی هستند!ـ عامل وراثت و زمینه های پیش از ولادت
چنانكه انسانها در شكل صورت و اندام خود, صفاتی را از پدر و مادر و اجداد خویش به ارث می برند, در شاكله شخصیتی خویش نیز میراث برو تأثیر پذیر از نیاكان خود هستند, آن هم نه به گونه تقلید, بلكه از طریق ژنها و وراثتهای جبری.
در بیش تر مواردی كه قرآن, نقش وراثت را در شخصیت فرد مؤثر دانسته, جنبه های مثبت مورد توجه قرار گرفته است. از آن جمله خداوند, زمانی كه استمرار خط رسالت و نبوت را یاد می كند, به نوعی ارتباط میان آنان اشاره دارد:
(ان اللّه اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین. ذرّیهٔ بعضها من بعض… ) آل عمران / ۳۳
خداوند, آدم و نوح و خاندان ابراهیم وعمران را بر جهانیان برگزید, نسلی كه با هم در ارتباط بودند و برخی ازآنها از برخی دیگر پدید آمده بودند.
در آیه ای دیگر, مسأله ذریه و نسل به این شكل مورد توجه قرار گرفته است:
(و من ذرّیته داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون و كذلك نجزی المحسنین) انعام / ۸۴
و از نسل او كسانی چون داود, سلیمان, ایوب, یوسف, موسی و هارون را مورد هدایت قرار دادیم و چنین است پاداش نیك كرداران.
چنانكه علامه طباطبایی از این آیه و آیات نزدیك به آن استفاده كرده است, این آیات در صدد بیان استمرار خط نبوت است. علاوه بر این, از صریح آیه استفاده می شود كه به خاطر صلاح و شایستگی نوح, خداوند شمار بسیاری از پیامبران را در نسل او قرار داده است.
(و لقد أرسلنا نوحاً و ابراهیم و جعلنا فی ذرّیتهما النبوّهٔ و الكتاب) حدید / ۲۶
نوح و ابراهیم را رسالت دادیم و نبوت و دریافت كتاب آسمانی را در نسل آن دو قرار دادیم.
در این آیه نیز موضوعیت و اهمیت (نسل) و انتسابهای ژنتیكی مورد تأكید قرار گرفته است. و البته همه این اهمیت, به مسأله وراثت ژنی بر نمی گردد, بلكه برخی از این مهم به شخصیت معنوی و دعا و خواست و تمنای نیاكان و تأثیر آن در شخصیت فرزندان ایشان باز می گردد.
(هنالك دعا زكریّا ربّه قال ربّ هب لی من لدنك ذرّیهٔ طیّبهٔ انّك سمیع الدعاء) آل عمران / ۳۸
هنگامی كه زكریا, مقامات معنوی مریم را مشاهده كرد, گفت: پروردگارا! به من از جانب خودت, نسلی پاكیزه عنایت كن, همانا تو شنوای دعا و درخواست بندگان هستی.
(فنادته الملائكهٔ و هو قائم یصلّی فی المحراب أنّ اللّه یبشّرك بیحیی)
آل عمران / ۳۹
پس از دعای زكریا(ع), درحالی كه او در محراب نماز می گزارد, فرشتگان او را ندا دادند كه هان! خداوند تو را به یحیی بشارت می دهد.
چنانكه از بیان آیه پیداست, خداوند در نتیجه دعای خالصانه پدر, فرزندی صالح و شایسته به او عنایت كرده است.
موارد یادشده, همه از مواردی هستند كه نیاكان صالح, تأثیر مثبت در نسل و اعقاب خود داشته اند و البته نمونه های این موضوع در قرآن بیش از موارد یادشده است. ولی در جانب دیگر, موارد اندكی هم وجود دارند كه به تأثیر منفی و تخریب گر این رابطه اشاره داشته است.
هنگامی كه نوح نهایت تلاش خود را برای هدایت قوم خود به كار گرفت و شاهد بود كه نه آنان و نه فرزندان شان, كمترین تمایلی به ایمان نشان نمی دهند, به خداوند عرض كرد:
(إنّك إن تذرهم یضلّوا عبادك و لایلدوا إلاّ فاجراً كفّاراً) نوح / ۲۷
خداوندا! اگر این قوم كفرپیشه را به حال خویش رها كنی و بر آنان عذاب نازل ننمایی, بندگان مؤمن تو را گمراه می كنند و اساساً فرزندی از نسل ایشان تولد نمی یابد, مگر فاجر و گناهكار و كفرپیشه!
تعبیر (لایلدوا الا فاجراً كفّاراً) در مقابل (یضلّوا عبادك) می هماند كه آن قوم كفرپیشه دو تأثیر ویرانگر متفاوت داشتند:
۱. دیگر مؤمنان را با تبلیغات سوء و فرهنگ نادرست و زور و تهدید, از راه ایمان باز می داشتند.
۲. اساساً فرزندان آنان با كفر و گناه پیشگی و انحراف روحی و ژنی متولد می شوند.
هر چند از نظر تفسیری می توان جمله دوم را نمودی از جمله اول دانست و منظور از (لایلدوا… ) را چنین بیان كرد كه آنان فرزندان خود را به گمراهی می كشند, ولی نگاه دیگر تفسیری دقت بیش تری را به همراه دارد و آن این است كه فجور و كفران نه پس از تولد كه همراه با تولد فرزندان آنان است, و این در صورتی است كه پدر و مادر به گناهان و انحرافات و روحیاتی مبتلا باشند كه چونان بیماری های نهفته مسری از نسل قبل به نسل بعد منتقل شوند.
ـ محیط تربیتی و فرهنگ اجتماعی
از دیگر عوامل مؤثر بر شخصیت فردی انسانها, عامل محیط است, چنانكه خداوند درباره مریم(ع) به عنوان زنی كه از شایستگی و مقامات معنوی فراوانی برخوردار شده است به عامل محیط معنوی و سرپرستی یكی از پیامبران از او یاد كرده است:
(فتقبّلها ربّها بقبول حسن و أنبتها نباتاً حسناً و كفّلها زكریّا كلّما دخل علیها زكریّا المحراب وجد عندها رزقاً) آل عمران / ۳۷
[در نتیجه دعا و نذر مادر مریم] خداوند, مریم را به شكلی نیكو [برای خدمت مردم] پذیرفت و او را رشدی شایسته بخشید و زكریا را كفیل و سرپرست او ساخت, هر زمان كه زكریا گام در محراب عبادت می گذاشت تا ازحال مریم جویا شود, مائده ای آسمانی نزد مریم مشاهده می كرد.
از سوی دیگر در قرآن بارها و بارها یاد شده است كه یكی از علل عمده مخالفت با انبیا, پیروی از فرهنگ اجتماعی و دینی پدران بوده است:
(قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آبائنا) مائده/ ۱۰۴
كافران گفتند: آنچه از روش و فرهنگ پدرا ن مان یافته ایم, برای ما بس است و نیازی به چیزی جز آن نداریم.
(و اذا فعلوا فاحشهٔ قالوا وجدنا علیها آبائنا) اعراف/ ۲۸
هرگاه كار زشتی انجام می دادند, می گفتند این شیوه ای است كه از پدران و پیشینیان دریافت كرده ایم.
(قالوا بل نتّبع ما وجدنا علیه آبائنا) لقمان / ۲۱
گفتند [ما از تو پیروی نمی كنیم] بلكه از آنچه پیشینیان مان معتقد بوده اند و عمل می كرده اند, پیروی خواهیم كرد.
(إنّا وجدنا آبائنا علی أمّهٔ و إنّا علی آثارهم مقتدون) زخرف/ ۲۳
ما پدران مان را بر فرهنگ اجتماعی خاصی یافته ایم و از همان راه و روشی كه آنان رفته اند پیروی خواهیم كرد.
ـ حاكمیتها و اقتدارهای سیاسی و اجتماعی
علاوه بر عامل خانواده و محیط تربیتی, یكی از عوامل مهم تأثیرگذار بر شخصیت اعتقادی و اخلاقی انسانها, عامل حاكمیت های سیاسی, اقتصادی و فرهنگی است.
(قالوا ربّنا إنّا أطعنا سادتنا و كبرائنا فأضلّونا السبیلا) احزاب / ۶۷
گفتند: پروردگارا! ما از بزرگان و پیشوایان خود پیروی كردیم و آنان ما را به گمراهی كشاندند.
(و الذین كفروا أولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات) بقره / ۲۵۷
و آنان كه كفر ورزیده اند, دوستان و سروران شان طاغوتها [طغیان گران سیاسی, اقتصادی و فرهنگی] هستند, كه آنان را از نور به سوی ظلمتها می كشانند.
(و قال فرعون یا ایها الملأ ما علمت لكم من اله غیری) قصص / ۳۸
فرعون به اطرافیان و درباریان خود گفت: من جز خود برای شما خداوندگاری نمی شناسم.
فرعون به عنوان مقتدرترین عنصر جامعه مصر, خداوندگاری خود را بر بزرگان و عناصر چشم پركن دربار تحمیل می كند و البته درباریان و قدرتمندان دربارهم به نوبه خود این شیوه جبّارانه و تحمیلی را نسبت به طبقات پایین تر جامعه روا می دارند.
(قال الملأ من قوم فرعون إنّ هذا لساحر علیم) اعراف/ ۱۰۹
درباریان و عناصر برجسته قوم فرعون گفتند, این موسی ساحری كاردان و آزموده است.
شایان تأمل است كه موسی به عمق مشكل پی برده و نفوذ سنگین فرعون و تأثیر انكارناپذیر اقتدار سیاسی و اقتصادی او را بر اندیشه مردم دریافته است, از این رو به خداوند چنین می گوید:
(و قال موسی ربّنا إنّك آتیت فرعون و ملأه زینهٔ و أموالاً فی الحیوهٔ الدنیا ربّنا لیضلّوا عن سبیلك ربّنا اطمس علی أموالهم… ) یونس/ ۸۸
موسی گفت, پروردگارا! به فرعون و درباریانش زینتهای گران و اموال فراوان درزندگی دنیا بخشیده ای تا بدین وسیله سبب گمراهی دیگران شوند!, پروردگارا اموالشان را نابود ساز…
●انسان, همواره قادر به تصمیم گیری و انتخاب
آنچه در زمینه عوامل تأثیرگذار بر شخصیت فردی انسان, از آیات قرآن آوردیم تنها بخشی از آن عوامل است و گرنه تكبر, استكبار, جباریت, لجاجت, حسادت, نفاق, فزون طلبی, تفاجر, غفلت, لذت جویی و… از دیگر عواملی هستند كه تأثیر منفی بر شخصیت فردی انسان دارند و در آیات قرآن نسبت به آنها هشدار داده شده است. اما آنچه دراین بخش از مقاله می خواهیم بدان تصریح كنیم این است كه چه عوامل مثبت و چه عوامل منفی تأثیرگذار بر انسان, از دیدگاه قرآن, باعث نمی شوند كه شخصیت, استعدادها و قابلیتهای نوعی انسان مسخ شود وانسان ازحالت اختیار به حالت جبر كشیده شود, چرا كه هرگاه انسانی در نتیجه عوامل طبیعی و غیرارادی و غیر انتخابی مانند عوامل موروثی و ژنتیكی و محیطی, قدرت انتخاب را از دست بدهد, در آن صورت تكلیفی متوجه او نخواهد بود.
بنابراین در تمام مواردی كه خداوند افرادی را به خاطر داشتن امتیازاتی ستوده است یا به خاطر صفات و خصلتهایی نكوهش كرده و تهدید به مجازات نموده, همه و همه حكایت از آن دارد كه خداوند, آن میزان عوامل مثبت یا منفی را باعث مسخ هویت انسانی آنان ندانسته و از آنان می خواهد تا با قدرت ادراك و اراده, بر عوامل منفی غلبه كنند و راه را به سوی تعالی بپیمایند.
مثلاً اگر در فصلهای گذشته این نوشته به تأثیر مثبت خانواده صالح بر صلاح و شایستگی فرزند اشاره داشتیم, در متن قرآن به مواردی هم اشاره شده است كه محیط سالم و شایسته نتوانسته است تأثیر سازنده ای بر روح همه حاضران در آن محیط بگذارد. چنانكه درباره فرزند نوح و یا همسر لوط شاهد این واقعیت هستیم. و یا به عكس, كسانی در محیط كفر و فساد و استكبار پرورش یافته اند, اما شخصیت نوعی و فطرت انسانی آنان هرگز خاموش نشده است, مانند همسر فرعون و یا مؤمن آل فرعون و همچنین ساحرانی كه به موسی ایمان آوردند و پذیرای شكنجه های فرعون شدند و…
بیان این نمونه ها در قرآن, پیامی دارد و آن این است كه حق ناپذیری, حق ستیزی, نفاق, هواپرستی, دنیامداری, استكبار, تقلید كور از سنتهای باطل, پیروی از فرهنگ غالب و… همه بیماریهایی هستند كه همچون بیماری جسم, قابل درمان و پیشگیری اند. و سلامت, همانا بازگشت به فطرت و استفاده متعادل از امكانات و نیازها و گرایشهای فطری (شخصیت نوعی انسان) است.
چه بسا تعبیر (لاتبدیل لخلق اللّه) در آیه فطرت, اشاره به همین حقیقت داشته باشد, كه انسان, هرگز مسخ نمی شود به گونه ای كه هیچ راهی برای بازگشت به حق, ادراك حق و تمایل به آن نداشته باشد, ولی ممكن است در نتیجه سوء انتخاب یا عوامل غیراختیاری تحمیل شده از سوی محیط طبیعی و اجتماعی, به آفت زدایی و رفع بیماری همت نگمارد و در عین خودداری از ماهیت انسانی همانند غیر انسان شود. (اولئك كالانعام)
●بازگشت به تعادل و شخصیت فطری
انسان به طور طبیعی در زندگی مادی و اجتماعی, گرفتار آفتهای مختلف می شود و سلامت او زمانی تأمین و تضمین خواهد شد كه به شخصیت نوعی و فطری خود بازگردد و همان گونه كه در شخصیت نوعی او همه قوا و گرایشها و استعدادها به طور متعادل قرار داده شده اند, شخصیت فردی خود را در بهره وری ازآن توانها و تمایلات به طور متعادل بهره مند سازد و شكل دهد.
(ما غرّك بربّك الكریم. الذی خلقك فسوّاك فعدلك) انفطار/ ۷ـ۶
چه چیز تو را در برابر پروردگار كریمت به غرور و گستاخی وا داشته است, آن پروردگاری كه تو را آفرید, سازمان وجودت را سامان داد و سپس میان اندام و قوای تو تعادل و هماهنگی به وجود آورد. (انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان) نحل / ۹۰
همانا خداوند فرمان می دهد و از شما می خواهد كه به عدل و احسان روی آورید.
نویسنده:احمد ترابی
منبع:پژوهش های قرآنی، شماره ۱۵و۱۶
منبع : خبرگزاری فارس