دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

شناسایی انسان


شناسایی انسان
توجه به انسان و شناسایی وی مسئله‌ای است که از قدیم الایام مورد توجه مذاهب و مکاتب و فرهنگ‌های گوناگون بوده است و کمتر نظام فکری و فلسفی را می‌توان سراغ گرفت که به گونه‌ای به شناسایی انسان نپرداخته باشد. جمله معروف “خودت را بشناس” که از سقراط نقل شده و با تعابیر دیگر در تفکرات و اندیشه‌های قبل از سقراط نیز وجود داشته، نشان دهنده این مسئله است که آدمی نسبت به “خود” و حقیقت وجودی خود هیچ وقت بی‌اعتنا نبوده است و اگر هم بر بعضی از مکاتب فکری ایراد گرفته می‌شود که به انسان توجه نکرده‌اند، این نه به آن معناست که آن مکاتب اصلا توجهی به انسان نداشته‌اند، بلکه مراد آن است که از اندیشیدن درباره انسان آن گونه که شایسته مقام آدمی است خودداری کرده‌اند.
از مکاتب و مذاهب هند گرفته تا فلسفه یونان و روم، از تفکرات اندیشمندان قرون وسطای مسیحی گرفته تا اندیشه‌های اصیل اسلام، از رنسانس گرفته تا عصر حاضر، همواره شناسایی انسان و توجه به ابعاد وجودی وی مورد نظر بوده است. اگر چه توجهی را که اسلام یا مذاهب هندی به انسان دارند هیچ گاه نمی‌توان با توجه فیلسوفان یونانی به انسان یکی دانست، اما این قدر هست که بتوان گفت شناسایی انسان مورد توجه همه نظام‌های فکری و عقیدتی بوده است.
گفتنی است درباره شناسایی انسان از دو منظر می‌توان نگریست. یکی از این دیدگاه که “انسان چیست؟” یعنی چه صفات و انگیزه‌هایی در وجودش نهفته است یا دارای چه کشش‌ها و غرایز و فطریاتی است؟ به بیان دیگر انسان عینی و خارجی که در حال حرکت و تکاپوست دارای چه نوع طبیعت و سرشتی است؟ آیا دارای طبیعت وجودی مثبت است یا منفی؟ آیا خوش طینت است یا بد طینت؟ و سوال‌هایی از این قبیل.
از دیدگاه دوم این مسئله مطرح است که “انسان چه باید بشود؟” یعنی “انسان ایده‌ال” و “انسان کامل” کیست؟ به بیان دیگر انسان چه هدفی را باید در حیات خود اتخاذ نمایند تا با سیر به سوی آن، به کمال وجودی خود نایل شود؟ بحث از دیدگاه اول یعنی شناسایی ابعاد وجودی انسان، در قلمرو روانشناسی است و وظیفه روان‌شناسان است که به کاوش در اعماق وجود انسان بپردازند و شایستگی‌های آدمی را آشکار سازند اما در دیدگاه دوم یعنی بحث از بایدها و نبایدهای انسان مربوط به اخلاق است. یعنی وظیفه اخلاق است که بایدها و نبایدهایی که موجب تعالی و کمال انسان می‌شود، مشخص نماید. پس بحث انسان کامل و ویژگی‌های انسان کامل که هر یک از مکاتب و آیین‌ها به گونه‌ای در باب آن سخن می‌گویند، در دیدگاه دوم می‌گنجد.
از دیدگاه قرآن کریم، انسان موجودی است دو بعدی؛ یعنی فطرت انسانی هم دارای بعد مثبت است و هم دارای بعد منفی. انسان هم می‌تواند سیر صعودی پیدا کند و هم سیر نزولی. در نهاد او هم استعداد و گرایش به خیرها و نیکی‌ها وجود دارد و هم گرایش به شرها و زشتی‌ها. انسان هم نفس لوامه و سرزنشگر دارد که او را به سوی خیرها و فضیلت‌ها هدایت می‌کند و هم نفس اماره دارد که او را به سوی رذایل و زشتی‌ها سوق دهد. نفس انسانی هم دارای نیروی صلاح است و هم دارای نیروی فساد. آیاتی نظیر “لااقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنفس اللوامه” (قیامت ۲-۱)؛ “ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی” (یوسف ۵۳)، “یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی” (فجر ۳۰-۲۷)؛ “وکان الانسان قتورا” (اسراء ۱۰۰)؛ “ان الانسان خلق هلوعا” (معارج ۱۹) شواهدی بر مدعای پیشین است.
از نظر قرآن کریم، انسان موجودی والا و با ارزش و والامقام است. قرآن تا آنجا برای انسان ارزش قائل است که او را جانشین خود بر روی زمین می‌داند. او را موجودی می‌داند که فرشتگان او را سجده می‌کنند، همه آسمان‌ها و زمین مسخر اویند و موجودات جهان آفرینش سر تمکین در برابر او فرود آورده‌اند. قرآن انسان را چونان مکاتب مادی مطرح نمی‌سازد. او را موجودی در عوض سایر موجودات به شمار نمی‌آورد. برای انسان ارزشی بالاتر از همه موجودات جهان آفرینش قائل است.
وی را موجودی می‌داند که حیات او تا ابدیت ادامه دارد. قرآن انسان را موجودی می‌داند که توانسته بار امانت الهی را که آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها از پذیرش آن سر باز زده‌اند، به دوش گیرد. قرآن انسان را موجودی می‌داند که خدا او را گرامی داشته و او را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری داده است.
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید