دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

در مسیر تعالی


در مسیر تعالی
انسان مجموعه ی از تضادها می باشد ،قابلیت به فعل در آوردن همه ی آنها را دارد بسته به اینکه کدام را پرورش دهد .
امام محمد غزالی می فرمایید :
«در مسیر تعالی انسان به سوی خدا ، برای تبدیل انسان بلقوه به انسان به فعل (امکان به واقعیت )هفت وادی وجود دارد »
من فکر می کنم هفت وادی را نباید خواند که باید هفت وادی را به گوش جان شنید ،باید به اسرار درونی هفت وادی واقف شد .
امام محمد غزالی در بیان این هفت وادی فلسفه بافی نکرده بلکه برای کسانی که سالکان واقعی هستند و برای رسیدن به روشن بینی سخت کوشیده اند ساده و روان است .
هفت وادی عبارتند از :
وادی اول :شناخت
وادی دوم :توبه
وادی سوم :موانع
وادی چهارم : رنج
وادی پنجم :خروش یا غریدن
وادی ششم :وحشت
وادی هفتم :تولد دوباره
شرح هر وادی به طور مفصل در این محدود نمی گنجد ولی خلاصه از هر وادی را گرد آوری نمود ه ام باشد که سوسوی ولو نا چیز باشد برای سفری از برون به درون به نیت رسیدن به ذات پاکش .
وادی اول شناخت ،انسان حیوان ناطق است نظق نه از نقطه نظر بیان وگفتگو که از نظر تفکر و آگاهی ،خداوند به قلم قسم خورده قلم تفکر است آگاهی ست ،هوشیاری ست و به تحریر در آوردن است نوعی اختیار است نوعی انتخاب است در این مرحله فقط باید آگاه بود اگر وارد جزییات شوید و توجه شما معطوف به فرعیات شود از این مرحله عبور نخواهید کرد ،فقط مانند یک دوربین نظاره کنید و هوشیار و آگاه باشید قضاوت نکنید ،نقد نکنید فقط به شناسنده توجه کنید .
وادی دوم ،رهایی از دانستگی که جامعه به عنوان وجدان به ما داده تحت عنوان اخلاقی و غیر اخلاقی هرگز خودتان را با این معیار ها محک نزنید این وجدان وجدان اکتسابی از جامعه می باشد و شما را وادار به احساس گناه می کند وجدان واقعی شما باید بیدار شود در این مرحله درک شعور لحظه مهمترین قسمت است در واقع زندگی همین دم است که هر دم من در آغوش پر مهرش و لطف بیکرانش بازدم می شود من همیشه در آغوشش بوده ام و هستم و لطف لایزالش هر دم هر لحظه هر ثانیه مرا در بر می گیرد و غافل بودم ،در این مرحله شما باید گذشته و تمامی دانسته ای اکتسابی را رها کنید رهایی از بافت های پوسیده و باور های غلط البته با نگاه به گذشته احساس افسردگی به شما دست می دهد که طبیعی است نشان از تغییر ساختار های فکری ست .
وادی سوم موانع ،در این وادی چهار مانع برای سالک وجود دارد
اول جهان اغوا گر – دوم وابستگی به مردم -- سوم شیطان یعنی همان ذهن و اما مانع چهارم بزرگترین مانع خود است که هریک را به مختصر بررسی می کنیم:
جهان اغواگر تمامی بزرگان بار ها توصیه نموده اند که به دنبال دنیا نروید ، ولی مگر می شود ؟
بله یک انسانی که به جستجوی خداست ،خداوند در کارش در زندگیش حضور زنده ای دارد کارش برای رضای خداست ،خانه و مال و همسر و فرزند ان برای رسیدن به حق است حتی نفس کشید نش ،در دنیاست ولی خارج از آن همچون گل نیلوفری در مرداب ،در لجن و مرداب به زیبایی می بالد و می شکفد و به کمال میرسد در خویشتن خویش بر خویش نظاره می کند فارغ از رقابت ها ،حسادتها ،بایدها ،نباید ها دنیا بتلاقی ست هر چه در آن دست و پا بزنی بیشتر فرو میروی ، همواره شما خود را نیاز مند احساس می کنید فرصتی برای خدا ندارید فرصتی برای رسیدن به خود ندارید تمام وجود شما را جهان اغواگر گرفته ،مال اندوزی ،حرص و طمع ،شهوت و.........
مانع بعدی در این وادی وابستگی به افراد است ،به همسر به فرزند به دوست به همکار و .....
توجه داشته باشید ما همه با هم بیگانه ایم در راهی که میرویم همراهیم ولی بعد از هم جدا می شویم هدف اصلی خداست ،برای خاطر وابستگان از خدا عبور نکنید شما می مانید و کوهی از اعمال ،دلبستگی انسان را اسیر می کند مهربان باشید عاشق باشید بدون عشق اصلا نمی توان زیست ولی دلبسته نباشید !کاری بس دشوار در عین سادگی !
سومین مانع شیطان که من آن را ذهن می نامم به قولی اهرمین ،شیطان در وجود خود ماست زاده ی توهم و ذهنیت ماست .
این شیطان شما را به گذشته می برد ،رنج می دهد
به آینده می برد و نگرانتان می کند
هر لحظه در حال فعالیت است در نماز ،در عبادت ،در درس خواندن ، در عشق ورزیدن در .........
ذهن بسیار قوی ست امتحان کنید تصور غذایی ترش را کنید بزاق دهانتان ترشح خواهد کرد ، این قدرت ذهن است .
فکر می کنید در اغوای حضرت ابراهیم زمانی که اسماعیل را به قربانگاه عشق میبرد شیطان وجود خارجی داشت ،خیر!
وسوسه ی شیطان در ذهن حضرت ابراهیم بود .
مانع چهارم بزرگترین مانع خود است ، وای بر خود یا همان منیت از شیطان کم نیست ،غره شدن به خود احساس تافته ای جدا بافته «من می دانم »منیت ها را باید از بین برد باید در خود شکست ،وقتی شما خدا را به عنوان قدرت مسلم و برتر می پذیرید «من » وجود ندارد «نمیدانم او من است یا من او »دقیقا همین مطلب است انسان در وجود خدا گم می شود و من وسیله ای بیش نیستم .
نکته حساس برای رسیدن به مرحله چهارم این است که هر گز قضاوت نکنید خود را نقد نکنید ،افکارتان را فقط نظاره کنید به عنوان یک نظاره گر فقط با آرامش نگاه کنید .
وادی چهارم :
در واقع وادی رنج است در این مرحله شما وارد نا خودآگاه می شوید .
اصول ناخودآگاه فردی آن است که هرچه از آن فرار کرده اید در آن می بینید و این همان شب تاریک روح است و در حقیقت بیسار سخت ،تصور کنید در این حالت شما هوشیار شده اید (شناخت )،وجدان بیدار شده است ، رها از دنیا و رها از تمام دلبستگی ها ، رها از ذهنیت ، در واقع هیچی نیستید در این مرحله بسیاری از افراد به پوچی میرسند در واقع هیچ دلبستگی ندارند هیچ چیز خوشحال شان نمی کند ولی این حالت موقت است در واقع در یوگا و عرفان اسلامی و کلا در سیر تعالی این مراحل می باشد شما از ابتدایی ترین نیاز که نیاز جنسی و گرسنگی و تشنگی و در کل نیاز های زیستی میباشد شروع به حرکت می کنید بعد نیاز به عشق هویدا میشود و بعد نیاز به خدا و حرکت به سوی عقل و سپس باز گشت به قلب و از قلب به شعله جاودانه ی آگاهی .
به قولی شک می کنید توجه داشته باشید تفاوت است میان شک و ناباوری.
شما وقتی می گویید به روح شک دارم در واقع این شک نیست بلکه ناباوری ست در واقع شما می گویید : من هرگز با روح روبرو نشده ام چطور می توانم باورش کنم ؟
شک یک مساله ی وجودی ست در درون است کلیت را به لرزه در می آورد در حالیکه ناباوری یک مقوله روشنفکری ست .
این مرحله وادی میانه است و بسیار مهم که نیاز به استاد دارد در واقع حرکت از شناخته به ناشناخته است استادی لازم است تا به شما اعتماد و تسیلم را آموزش دهد .
وادی پنجم :
وادی خروش و غریدن است به آن وادی مرگ نیز می گویند در واقع در وادی چهارم شما وارد ناخودآگاه فردی شده اید و در وادی پنجم وارد ناخودآگاه جمعی می شوید شما در حال از دست دادن فردیت خودتان هستید ،ذره ای که در کل حل می شود ،قطره ای که به دریا میریزد در وادی چهارم در تاریکی بودید ولی وجود داشتید ولی در این وادی کم کم وجودتان در تاریکی تجزیه می شود و حتی فکر می کنید موجود خاصی هستید که چنین رنج می کشید و وقتی دیگران به شما و حرفهایتان توجه نمی کنند رنج بیشتری می کشید شما باید هیچکس بشوید در این وادی مواظب باشید که به خود نچسبید .
وادی ششم :
وحشت نام گرفته است
در وادی پنجم شما در حال وارد شدن به قلمرو مرگ بودید
در وادی ششم مرگ رخ میدهد خیلی درد ناک است انسان از بزرگترین درد یعنی درد نبودن رنج می برد ، هستی در عین حال نیستی ، همه ی گذشته محو شده است ، اندیشه های گذشته همه بی معنی ست و اندیشه های جدید در حال ظهور است .
همان مر حله است که مسیحیان آنرا به صلیب کشیده شدن می نامند و هندو ها سمدهی و پیروان ذن ساتوری خطر در این وادی اعتراض است چرا ؟
مانند لحظه ای که حضرت مسیح را برای صلیب کشیدن می بردند ، در آن لحظه از خدا پرسید :
چرا مرا رها کردی ؟
چرا مرا تنها گذاشتی ؟
و عیسی چه زیبا از این مرحله گذشت ، به جنبه ی مثبت سپاسگزاری عمیق رسید و می رسد به آنجا که می گوید :
اگر خواست توست بگذار که این خواست انجام شود
عیسی به عنوان پسر خدا می میرد . اینجا شکاف بسیار نازکی ست در حقیقت یک شکاف ثانوی او را از موجود انسانی به خدا تغییر ماهیت داد لحظه ای که اعتراض به اعتماد تغییر ماهیت می دهد شما از انسان به خدا تبدیل می شوید او آرزو می کند که خواست تو انجام پذیرد اکنون او دیگر نیست حالا او دیگر خواسته ای ندارد .
وادی هفنم :
در واقع تولد دوباره ، رستاخیز ، ایده ی مسیح رستاخیزی که طی آن مسیح دوباره در شکلی از نور در حیاتی الاهی تبلور می یابد .
در این مرحله یگانگی حاکم است در واقع دو گانگی از میان رفته تردید از بین رفته و جای خود را یگانگی و یقین گرفته است .
امام محمد غزالی به آن وادی آوازها و سرور لقب داده است یا وادی کشف که مترادف است با تولد .
اگر قرار باشد برای این وادی نامی برگزنیم آن را باید اوج لذت نام گذاشت چرا که اینجا شکو فایی است انسان به گل دادن می نشیند و عطری دل انگیز از همه سو بر می خیزد دیگر جایی برای رفتن وجود ندارد . انسان به آن چیزی که به دنبال آن می گشته و در جستجوی و تقلای رسیدنش بوده رسیده این یک نقشه ی زیباست از زندگی عارفانه ی یک صوفی .
هدف در واقع رسیدن به عشق بی قید وشرط است کاملا متفاوت از بودن و ورای مرزهای سر و قلب ماست .
اعجازی که در پایان سفر روی می دهد شکو فایی روح است .
هدف از مسیر تعالی یافتن شعله ی کوچک و جاودانه در وجود ماست سفری که در آن یاد بگیریم بدون دلبستگی و وابستگی با کششی که بر مبنای معنویت و تهی از نفسانیات با انسانهای دیگر ارتباط برقرار کنیم
با امید موفقیت همگان در مسیر تعالی .
فریبا بدیع نیا


همچنین مشاهده کنید