دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


من فقط روی کاغذ قهرمانم


من فقط روی کاغذ قهرمانم
«ابل زنوركو» از اول ازت خوشم نیومد چون آدم از خودراضی و متكبر و پرمدعایی هستی، بیشتر عمرت صرف این شده ادای نابغه ها رو درآری تا واقعاً نابغه باشی. اگر نامه می نوشتم برای این بودكه هلن رو دوباره زنده كنم... تو همه چیزت زیاده رویه، عشق و خشم، خودخواهی و ملایمت، حماقت و ذكاوت، همه چی در تو برجسته، تند و تیز و برنده ست، باتو انگار آدم توی یه جنگل وحشی داره گردش می كنه، آدم نمی دونه كجاست، توش گم می شه.»
این آخرین مونولوگی است كه «اریك لارسن» روزنامه نگار درباره «ابل زنوركو» برنده جایزه نوبل ادبی و كسی كه آمده بود با او مصاحبه كند می زند. این مونولوگ بخش های پنهان و آشكاری از شخصیت این نمایشنامه را توضیح می دهد. «نوای اسرارآمیز» دغدغه های متفاوتی را در قالب شخصیت های «ابل زنوركو» و «اریك لارسن» توضیح می دهد. یك روزنامه نگار محلی در پی تماس های مكرر با یك برنده جایزه نوبل از او وقت گفت و گو می گیرد، وقتی به جزیره محل سكونت نویسنده می رسد با اسلحه از او استقبال می شود و وقتی در گفت وگو با او قرار می گیرد رفتارهای ضد و نقیضی از این نویسنده بزرگ سر می زند. این رفتارهای كلامی به نوعی بازگوكننده ذهن پرتنش و پنهان و آشكار نویسنده است كه البته با بیانی فلسفی آمیخته است. «ابل زنوركو» به روزنامه نگار به دیده تحقیر می نگرد، او و موقعیت اجتماعی اش را به سخره می گیرد، در این میان او به انتقاد ازدیگر مظاهر اجتماعی می پردازد و البته اینگونه نظر خود را در مورد پدیده های اجتماعی بیان می كند. بخش نخست دغدغه ای كه در این نمایش وجود دارد همین دیالوگ های «ابل زنوركو» است. او نماینده یك گروه اقلیت در جامعه است كه ذهن آگاه آن جامعه هم به حساب می آیند. نحوه نگریستن آنها به اطراف به آدم های اطراف شان و روابطی كه با آنها دارند، حتی رویكرد آنها به پدیده هایی ازلی - ابدی چون عشق، مرگ، زندگی، آزادی و... مهم است.
«زنوركو» نماینده یك دیدگاه است كه اگرچه در نمایش به عنوان یك شخصیت كه مسأله عشق او با هلن قهرناك مطرح است، آورده شده، اماحرف های فرامتن او بسی تیتراژ موقعیت او و دیالوگ های او در متن است. توضیح این نكته را در اینجا ضروری می دانم كه ممكن است نسبتی بین خلق این شخصیت و رساله دكترای اریك امانوئل اشمیت نویسنده نمایشنامه وجود داشته باشد. رساله دكترای اشمیت «دیدرو یا فلسفه اغواگری» بود، شاید جالب باشد كه بدانیم دیدرو از آن دست فیلسوفانی است كه متغیرهای فراوانی داشته است. یعنی ما تغییراتی كه در شخصیت «زنوركو» می بینیم (البته خیلی سریع هستند) تقریباً در نظام فلسفی دیدرو هم شاهدیم. دیدرو نظام فلسفی ثابتی نداشت و اندیشه اش پیوسته در تغییر بود. اگر به شخصیت «نویسنده زنوركو» در این نمایش توجه كنیم به این نتیجه می رسیم كه او در برخی موارد مشتركات زیادی با موقعیت دیدرو دارد. فرد را به خانه اش دعوت می كند، سپس روی او اسلحه می كشد.
به او توهین می كند، وقتی فرد مقابل قصد رفتن می كند به سرعت از كاری كه كرده عذر می خواهد و رفتارهایی از این دست كه بارها انجام می دهد. در واقع اساس شخصیت «ابل زنوركو» یك اجتماع نقیضینی است كه توضیح می دهد چنین افرادی در شرایط مختلف چه عكس العمل هایی را از خود نشان می دهند. شخصیت دیگر این نمایش «اریك لارسن» است كه نقش آن را حافظ آهی بازی می كند. همانطور كه در این نوشتار آمد، «اریك لارسن» صبور، با پشتكار، اهل كشف و شاید انتقام جوست. برای رسیدن به هدفش دوازده سال صبر می كند، نامه نگاری می كند، تا روزی برسد كه به هدفش برسد. او خود را روزنامه نگار معرفی می كند از روزنامه ای كه وجود خارجی ندارد. از «ابل زنور كو» كه نقش آن را حمید مظفری ایفا می كند. اجازه گفت وگو می گیرد. به جزیره محل سكونت او می رود و با او به گفت و گو می نشیند، گفت وگویی كه بیشتر برای كشف و انتقام جویی است.
او این گونه شروع می كند كه رمان های ابل زنوركو اغلب فلسفی است، چرا این كتاب آخر نامه هایی عاشقانه است و بر حسب اتفاق همین كتاب این قدر مورد توجه منتقدان قرار گرفته است؟
در جریان این پرسش و ابتدای دیالوگ در منزل نویسنده حالت روانی سنگینی بر صحنه حاكم است به این معنا كه روان نویسنده در جنگی نابرابر روان روزنامه نگار را تحت الشعاع قرار داده است. تا این كه روزنامه نگار به دو مورد اشاره می كند، یكی نام شخصی كه كتاب به او تقدیم شده یعنی «هـ .م» (هلن قهرناك) و دیگری شهری كه خودش از آن جا آمده (اگرچه نویسنده می داند كه روزنامه نگار از كجا آمده است)، اینجاست كه یكی دیگر از رفتارهای ضد و نقیض نویسنده بروز می كند. او با وجود تیزهوشی اش سؤال هایی سهل انگارانه در مورد هلن قهرناك از روزنامه نگار می كند و پس از توضیحاتی درمورد ارتباطش با هلن می گوید و سپس نخستین ضربه این نمایش بر ابل زنوركو و مخاطب زده می شود. هلن همسر قانونی اریك لارسن شده بود و این یعنی شكست برای زنوركو این ضربه حالت روانی این دو را تغییر می دهد. در واقع این نمایش به جز بازی های خوب و دكور و نور و صدای مناسب بر این چهار ضربه استوار است. ضربه اول كه افق انتظارهای مخاطب را می شكند و او را در موقعیتی قرار می دهد كه متحیر شود باید با كدام یك از شخصیت ها همدلی وهمدردی كند، همین ضربه است «هلن همسر من است». از این جا زنوركو عصبی می شود، ضربه دوم زمانی است كه لارسن می گوید «هلن مرده» و وقتی زنوركو آماده می شود همراه لارسن به شهر برود لارسن می گوید: «او ده سال پیش مرد و این ضربه سوم نمایش است. ضربه چهارم نمایش وقتی است كه «اریك لارسن» با هفت تیری كه همراهش آورده «ابل زنوركو» را می كشد تا به انتظار دوازده ساله خود پایان دهد. ابل زنوركو در این نمایش غرق در زیست جهانی است كه خود برای خود ساخته و در آن اصلاً علاقه مند نیست كه پدیده هایی بر ضد نظر او بروز پیدا كنند. در زیست جهان او همه چیز آن گونه اند كه او می خواهد. او با رسانه ها در رابطه نیست چون معتقد است آنها به هیچ دردی نمی خورند، با مردم در رابطه نیست چون معتقد است چه طور می شود هرروز این همه آدم را دید، او نمونه بارز نوعی نویسنده است كه در یك زمان هم می خندد هم می گرید، برای او همه چیز وسیله است برای رسیدن به هدفی كه معلوم نیست، چیست؟ حتی نامه های خصوصی او وسیله ای می شود برای رسیدن به هدف خودش كه شاید دیدن هلن یا شهرت باشد؟ یعنی حتی در این عمل یعنی چاپ كتاب هم انگیزه شخصی، هدف و این كه هدف وسیله هایش را هم توجیه می كند، موردتوجه است. حال مهم نیست چه كسانی دراین گیرودار، ازبین بروند. مهم این است كه در این زیست جهان موفقیت تنها آرمانی است كه هیچ گاه و به هیچ قیمتی تعویض كردنی یا به تأخیرانداختنی نیست. ابل زنوركو خودخواه نیست اشتباه نكنید او نویسنده ای است كه كارش را انجام می دهد، او می نویسد و چاپ می كند. هم او شبیه نوشته هایش است، هم نوشته هایش شبیه او هستند. فقط طالب قدرت است، اما دكور دراین نمایش از عناصری بود كه ذهن مخاطب را درگیر می كرد. حضور در سه صندلی آبی در پس زمینه ای آبی، میز آبی و چارپایه آبی، شومینه و گرامافون سمت راست صحنه و رعایت توازن آن با پیانو در سمت چپ صحنه. در بخش پشتی صحنه دو صندلی قرمز بلند و یك صندلی گهواره ای كتاب هایی كه به دقت در اطراف پخش شده بودند و بطری های آب كه روی شومینه، میز و پیانو گذاشته شده بود. درمورد رنگ صندلی ها و پس زمینه، این نكته قابل اهمیت است كه رنگ آبی ملایم با شخصیت «ابل زنوركو» همخوانی دارد و رنگ قرمز به نوعی شخصیت روزنامه نگار (لارسن) را تداعی می كند. با همان جوش و خروش و تپش. كتاب هایی كه در صحنه خیلی خوب نشسته اند و بیانگر زندگی به هم ریخته و نویسندگی «زنوركو»اند، او كه حتی نمی تواند ظرف هایش را بشوید، این كتاب های درهم ریخته را هم جمع نمی كند. كتاب ها یا كنار شومینه، زیرمیز، دو طرف صحنه افتاده اند.
لباس ها هم به خوبی انتخاب شده اند فقط متأسفانه درمورد لباس روزنامه نگاران هنوز هم این تصور هست كه آنها بارانی ها یا پالتوهای بلند می پوشند در صورتی كه این نگاه كلیشه ای انگار قرار نیست كنار گذاشته شود، اما لباس «زنوركو» خیلی خوب و جنگلی! انتخاب شده بود. صدا هم به گونه ای تنظیم شده بود كه ما در مواقع حوادث مهم مانند ضربات روانی در نمایش كه باعث نقطه گذاری و شكستن افق انتظارهای مخاطب می شد صداهای ضربه ای متفاوتی می شنیدم، از صدای موج تا... كارگردانی این اثر در كلیتی قابل قبول اتفاق افتاده بود، به این معنا كه حتی سعی شده بود نمایش به گونه ای حتی در دیالوگ ها بومی شود. شخصیت ها بویژه «زنوركو» در دیالوگ هایش از مشخصه های زندگی ایرانی از غذا گرفته تا توهین به سبك و سیاق ایرانی بود. توجه به این نكته همیشه ضروری است كه روان بودن حركت عناصر و تأثیر آنها بر یكدیگر از مهم ترین دلایل تأثیرگذاری یك نمایش است.
دكور، نور، لباس، دیالوگ ها، حس، بیان، حركت های طولی و عرضی اگر كارگردانی شوند بی شك یك اثر، اثری ماندگارتر خواهدشد.
«نوای اسرارآمیز» اگرچه در لایه رویی حكایت یك عشق است، اما در لایه های دیگر روایت های كلانی را طرح می كند كه انسان معاصر درگیر آن است. روایتی كه «زنوركو» می گوید: من فقط روی كاغذ قهرمانم، ما به دروغ احتیاج داریم یا ما زندگی مونو مدیون مرده ها هستیم.
حسن گوهرپور
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید