یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


مثنوی به بیان نمایش عروسکی


مثنوی به بیان نمایش عروسکی
نمایش عروسکی این ویژگی را داراست که همه بن‌مایه‌های موضوعی، تاریخی، سیاسی، عشقی، اجتماعی و عرفانی را به زیبایی در قالب صحنه‌هایی به غایت دراماتیک روی صحنه به تحلیل و کند و کاو درآورد. اثبات آن هم حضور درخشان تئاتر عروسکی در یک دهه و نیم گذشته است که بنیان آن در ارتباط با معرفی نمایش‌های عروسکی عرفانی قبلاً با نمایش"سفر سبز در سبز" به نویسندگی و کارگردانی بهروز غریب‌پور نهاده شد و طی سال‌های بعد نویسندگان و کارگردان‌هایی متکبر و با ذوق آن را ادامه دادند.
نمایش عروسکی نوعی جان بخشی به قرینه و مدیومی تجسمی برای ارجاع واسطه‌مند ذهن و احساس انسان به الگوهای کمال یافته‌تر و ایده‌آل‌تری از خودش و پدیده‌های پیرامونی اوست و همواره تماشاگر را حین عینی کردن حتی مفاهیم سوبژه از طریق یک چرخه ذهنی ابژه دوباره به همان مفاهیم سوبژه‌ای که به تحلیل و بازیافت جامع‌ـری رسیده‌اند، معطوف می‌کند و در این میان رهیافت به نگره‌های زیباشناختی و معناشناسی(Semantics) خاصی را هم مخصوصاً در حوزه به نمایش درآوردن مفاهیم عرفانی امکان‌پذیر می‌کند.
نمایش"زمین و چرخ" به روایت زهرا صبری از مثنوی معنوی مولانا و با طراحی و کارگردانی خودش که هم اکنون در کارگاه نمایش مجموعه تئاترشهر در حال اجراست، حامل و حاوی چنین داده‌های معنازایی است.
نمایش"زمین چرخ" براساس قصه‌های"طوطی و بازرگان"، "موسا و شبان" و نیز بخش‌های دیگری از اشعار مولانا شکل گرفته است. بخشی از اشعار آغازین نمایش که با صدای راوی نادیده روایت می‌شود، نقش دیالوگ‌های"پیش نیاز" را به عهده دارند و زمینه عرفانی را برای ورود به قصه‌ها فراهم می‌کنند. این نمایش در حقیقت برای قصه‌های مورد نظر تصویرسازی می‌کند. آن چه در وهله نخست اهمیت دارد، انتخاب این بخش‌های معین برای روی صحنه است. گرچه در بیشتر اشعار مولانا با موقعیت‌های داستانی زیادی روبه‌رو هستیم، اما نوعی سنخیت و ارتباط هم مدنظر بوده که اجرا را از چند پارگی نجات داده و تا حدی به آن انسجام بخشیده است.
معمولاً هرچه نمایشی‌تر کردن یک واقعه، پدیده یا حکایتی که دارای ویژگی‌های بصری است، ‌چندان دشوار نیست، اما اگر وجوه دلالت‌گر، معنادار و سوبژه یا ذهنی این اشعار بر جنبه‌های بصری آن‌ها غالب باشد،‌ در آن صورت تبدیل آن‌ها به نمایش اقدامی گرانسنگ و قابل تامل است و نیاز به ابتکارات ذهنی و پردازش دراماتیک زیادی دارد و تبدیل مضامین و حکایت مثنوی مولانا به نمایش از این مقوله است.
شعرهایی که انتخاب شده‌اند، همان طور که اشاره شد وجه روایی دارند و در آن‌ها وضعیت‌های متفاوت کاراکترهای داستان‌ به قیاس درآمده‌اند که تا حدی نمایش را از جنبه اتکای صرف بر چند صحنه انتخابی خارج و آن را"داستان محور" کرده است و همزمان نیز بر هرچه بصری‌تر کردن داستان‌ها تاکید دارد. این نمایش بر شخصیت‌پردازی پرسوناژها اصرار نمی‌ورزد، بلکه به دریافت بن‌مایه‌های موضوعی عمیق اخلاقی و عرفانی اهمیت بیشتری می‌دهد، اما چون ورود به داستان‌ها بدون پیش‌زمینه امکان ندارد و ضمناً خود مولانا هم در اشعارش همواره برای پرداختن به داستان‌ها و حکایات زمینه‌سازی می‌کند،‌ لذا کارگردان نمایش"زمین و چرخ" ابتدا نمایش‌اش را با اشعاری که پیش نیاز اجرا هستند، آغاز می‌کند و سپس به خود داستان‌ها می‌پردازد.
آن چه در نمایش"زمین و چرخ" برجسته‌تر به نظر می‌رسد، کارگردانی آن است. کارگردان تنها به عروسک‌ها توجه ندارد، بلکه روی لباس و همزمان به "ماسک ‌نمایی" چهره عروسک‌گردان‌ها نیز اهمیت می‌دهد و آن‌ها را هم جزء اجرا کرده است، زیرا "ماسک نمایی" چهره عروسک‌گردان‌ها و میزانسن‌های حرکات آرام و گاه موزونشان طوری شکل داده شده که آن‌ها و حضورشان را"عروسک‌ نما" کرده است؛ در نتیجه خود عروسک‌گردان‌ها هم به پرسوناژهای نمایش عروسکی تبدیل شده‌اند.
قرینه‌سازی برای دست‌ها و کاربری سنگ آبی رنگی که بر آن پیشانی می‌سایند و استفاده از حالت سجود برای نشان دادن تعبد و بندگی نسبت به خدا و معبود خویش و قرار گرفتن وجود هر سه پرسوناژ عروسک‌گردان زیر یک پرده وجود که اشاره‌ای نمادین به وحدت وجودی آن‌ها و دل سپرده به واجب الوجود است، همگی نقش‌ها و میزانسن‌های دیگری برای تبدیل کردن عروسک‌گردان‌ها به پرسوناژ نمایش محسوب می‌شوند که در طول نمایش به شکل‌های گوناگون ادامه می‌یابد. نمایش آن جا که به داستان"طوطی و بازرگان" می‌پردازد با استفاده از قیاس‌های ذهنی و نظری درباره موقعیت‌های عاطفی و عرفانی، بر آن است تا داده‌های معینی به تماشاگر بدهد. مولانا این جا به گونه‌ای از طریق نوعی قیاس غایت‌مند معنا با غیر معنا یا عبارتی مقایسه دنیای درون با دنیای آلوده بیرون و نهایتاً تلاش برای تزکیه نفس و پالایش"انسان خاکی" می‌کوشد او را به سوی احوالات یک عاشق و عارف سوق دهد.
در داستان"موسا و شبان" صحنه رهسپاری شبان که با استفاده از به زیر پا کشیدن پارچه"زمین نما" شکل گرفته به غایت دراماتیک و زیباست. این"صحنه رهسپاری" در حقیقت نوعی دل سپاری و طی طریق هم هست که شبان در درون خود انجام می‌دهد تا تطهیر شود و عاشق‌تر جلوه نماید.
زهرا صبری با خلاقیت زیاد این پارچه را برای نشان دادن کوه‌ها و تپه‌ها هم به کار می‌گیرد و این حقیقت هنری را عملاً نشان می‌دهد که می‌توان از ساده‌ترین ابزار برای هر چه نمایشی‌تر کردن صحنه‌ها استفاده کرد. صحنه تردیدآمیز سپردن نوزاد به رود نیل و نشان دادن دغدغه‌های ضمن آن و نهایتاً برگرداندن نوزاد از رود و سرانجام نشان دادن او در هیئت پیامبرگونه‌اش نیز تاثیر ابزار ساده و همزمان نور و موسیقی را در شکل گیری صحنه‌ای زیبا به خوبی و در نهایت ایجاز صحنه برگرداندن پارچه و انعکاس نور خورشید از درون آن، اشاره دارد به همان چرخه تبدیل عناصر سوبژه و ذهنی به عناصر ابژه و عینی و ارجاع مجدد به مفاهیم سوبژه معنادارتر و ارتقاء یافته‌تری است که این بار در قالب عناصر نمایشی جلوه یافته‌اند.
در نمایش"زمین و چرخ" روی تک تک موقعیت‌ها و صحنه‌ها فکر شده و دراماتورژی اجرا بسیار بالاست. نمایش با همان صحنه‌ای که آغاز شده پایان می‌پذیرد و این ترفند ابتکاری، اجرا را از رهاشدگی و پراکنده‌نمایی نجات داده و به آن انسجام بخشیده است.
رنگ سفید که نشانگر روشنایی، آزادگی و رستگاری است و نیز رنگ آبی که بیانگر آرامش است در کنار نور رها و نور موضوعی که هر دو کاربری نمایشی قابل قبولی پیدا کرده‌اند، محتوای عرفانی نمایش را از لحاظ حسی تعمیق داده‌اند، ضمن آن که موسیقی عرفانی نمایش هم با برخورداری از ملودی محلی کُردی که"دلداشته‌ها" و"سوز درونی و معنوی" را به بهترین شکل ممکن منتقل می‌کند، به فضای نمایش، ویژگی خاصی داده است. این موسیقی که توسط بابک نصیری‌خواه طراحی و با ترجیع‌‌بند"باو، باو" به تناوب ادامه می‌یابد، در زبان کردی به معنای"بیا، بیا" است و در اصل بیان یک دعوت معنوی به شمار می‌رود.
نمایش عروسکی نوعی بازاندیشی دراماتیک و قیاس‌مند در شناخت توانمندی‌ها و زیبایی‌های انسان و پدیده‌های پیرامونی او و حتی ارتقاء آن‌ها تا حد نما و تمثیل است که در آن عواملی مثل نور و موسیقی و شکل نیز دخالت دارند. این نمایش جهانی مجازی را که روی صحنه با نمایه‌ها و نموده‌های دیگری دوباره حقیقی می‌شود، می‌آفریند و در این آفرینش همه چیز را به طور همزمان و با بیانی شهودی به دنیایی انتزاعی، ذهنی و معنادار منتسب می‌کند.
طراحی صحنه زیباست و کاربری لازم را در رابطه با جابه‌جایی و شکل‌دهی‌های متناوب و متنوع صحنه ایجاد کرده است. پرسوناژهای عروسک‌گردان که خود نیز وارد نمایش و جزء آن‌ شده‌اند با مهارت و توانمندی‌ ساز و کار اجرا را رعایت می‌کنند.
استفاده از افکت‌های صوتی نیز در راستای همان فضاسازی عرفانی است. در این نمایش از عروسک‌های دستکشی، میله‌ای و پارچه‌ای با زیبایی و خلاقیت قابل توجهی استفاده شده است.
طراحی نور نیز که توسط جلال تهرانی انجام شده، به دلیل استفاده از هر دو نور موضعی و رها، با موقعیت‌های جمعی و تک افتادگی‌های آدم‌ها و عروسک‌ها همخوانی دارد. چهره‌پردازی‌های فریبا نورشعاع حسینی نیز متناسب با نوع نمایش و چگونگی حضور پرسوناژهای عروسک‌گردان است.
گویندگی اشعار که توسط رضا بهبودی انجام شده نیز با توجه به نوع صدا و شیوه شعرخوانی، نمایش را گیرا کرده است. خوانندگی حسام‌الدین باتمانی پس زمینه عرفانی اجرا را به خوبی القاء و حتی به آن تعمیق داده است. هر سه عروسک‌گردان یعنی رکسانا بهرام، سیما میرزاحسینی و مونا سربندی با مهارت و زیبایی به عروسک‌ها جان می‌بخشند و خودشان نیز به پرسوناژهای نمایش تبدیل می‌شوند.
اجرای نمایش"زمین و چرخ" به علت ویژگی‌های دراماتیک برجسته‌اش تماشاگر را به نمایش عروسکی علاقه‌مندتر می‌کند. ضمناً ذهنیت عروسک‌سازی و عروسک، نمایی از هر چیزی را به مخاطب می‌دهد.
کارگردان با ایجاد میزانسن‌های زیبا و معنادار، استفاده مناسب از موسیقی، نور، رنگ، تبدیل عروسک‌گردان‌ها به پرسوناژهای نمایش، آفرینش عروسک‌های پارچه‌ای، دستکشی و میله‌ای و طراحی صحنه زیبا و موثر در ایجاد فضای لازم برای اجرا، در کل موفق می‌شود با کاربری درست و به جا از همه عناصر و تجمیع و شکل‌دهی کلی آن‌ها، نمایشی به یاد ماندنی ارائه دهد و مدت یک ساعت تماشاگران را واقعاً وارد دنیای معنادار، کثرت‌گرا و عرفانی مولانا بکند و لذت و شور سرگشتگی‌های انسان را برای رسیدن به حقیقت با بیانی دراماتیک نشان دهد.
حسن پارسایی
منبع : ایران تئاتر


همچنین مشاهده کنید