شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


قرار بود صدایم کنی پرنده شوم


قرار بود صدایم کنی پرنده شوم
خوشم به اینکه خدا رود آفریده تو را
همان که در دل من بود، آفریده تو را
نجیب و ساکت و سرکش، صبور و سرگردان
هر آنچه عشق بفرمود، آفریده تو را
برای آنکه به فریاد من خدا نرسد
سکوت وسوسه‌آلود آفریده تو را
برای آنکه تو ورد زبان من باشی
همیشة غزل‌اندود آفریده تو را
صدای خوب تو را کاش بشنوم روزی
خدا به شیوة داوود آفریده تو را
چه سوختن چه شکستن هر آنچه می‌خواهی
دلم از آتش نمرود آفریده تو را
□□□
زیباست آسمان تو را پر کشیدنم
ممکن نبود بی‌تو به دریا رسیدنم
ای اتفاق ساده که منجر شدی به عشق!
دیگر مخواه این همه از خود بریدنم
وقتی که تو پرنده‌ترین شکل ممکنی
بگذار تا شبیه تو باشد پریدنم
وقتی شب است تازه‌ترین شکل آفتاب
هرگز مباد روز بیاید به دیدنم
طولانی است جاده نگفتی سفر به خیر
بگذار بی‌نتیجه نماند دویدنم
□□□
خدا گذاشت برایم تو آسمان باشی
تو را مرور کنم تا از او نشان باشی
خدا گذاشت صدای تو منتشر گردد
که گوش ناشنوای مرا اذان باشی
اگرچه بال پریدن مرا نداده، ولی
خدا گذاشت برایم تو آسمان باشی
قلندرانه بیا و دوباره تار بزن
که رعیت دل ما را دوباره خان باشی
در این زمانه بی‌پیر تشنه، حق تو است
دچار آبی دریای بیکران باشی
و رود رود بریزد ستاره از چشمت
که ب‍ُعد دیگری از روح کهکشان باشی
من از نگاه جهانگیر تو چه می‌فهمم
خدا گذاشت تو در فهم دیگران باشی
چقدر بند زمینم؛ چقدر بال و پری!
خدا گذاشت من این باشم و تو آن باشی
□□□
همیشه چند تا زن در دل من رخت می‌شویند
که در من گاه می‌خندند و گاهی نیز می‌مویند
چقدر از پچ‌پچ و از حرف می‌ترسم و بدتر این ـ‌
که از نام تو لبریزم، دهانم را که می‌بویند
همین زنها که روزی چند بار از خنده می‌میرند
همین زنها که روزی چند بار از گریه می‌رویند
همین زنهای از هر چه گل و لبخندها خالی
نمی‌دانی چه‌ها پشت سرت ای عشق می‌گویند...
تو پنهان می‌شوی در لابه‌لای دردهای من
تمام روز دنبال تواند و شکل کوکویند
تو را در آشپزخانه میان شعلة آتش
و بین استکانهای شلوغ و گیج می‌جویند
طرفهای دلم هرگز نیا چون خوب می‌دانی
همیشه چند تا زن در دل من رخت می‌شویند
مریم رزاقی
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید