شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


حذف جهان موجود مرگ جهان مطلوب


حذف جهان موجود مرگ جهان مطلوب
کافی است دکمه روشن تلویزیون را فشار دهید. یک خانم مرتب و منظم در آشپزخانه مشغول پخت و پز است و آقای خانه با وقار نشسته و روزنامه می خواند؛ آقای خانه سوالی می پرسد و خانم خانه از آشپزخانه جواب می دهد.
گاهی وقت ها هم که کنار هم نشسته اند خانم مشغول غر زدن و از دیگران سخن گفتن است یا بحث خرید و سفر مطرح است. کار به جایی رسیده که در برخی از تبلیغات تلویزیونی لوازم برقی، خانم به شکل سنتی به نظافت مشغول است و آقا عاقل و فهیم یک لیوان چای دستش است و از بخارشوی برای نظافت استفاده می کند. اما این مساله به همین جا ختم نمی شود و به شیوه های گوناگون در داستان ها و فیلم های کودکان هم نمود پیدا می کند.
اما دنیای کودکان از اهمیت بسیار ویژه یی برخوردار است و به راحتی نمی توان از تاثیر آموزه های این دوران گذشت. در دنیای پرزرق و برق انیمیشن و فیلم های کودک، اکثراً شاهد حضور قهرمان هایی هستیم که بر رفتار و زندگی کودکان اثرگذار خواهند بود و تا سال ها ذهن آنان را درگیر خواهند کرد. از جمله این آثار می توان به ارباب حلقه ها، هری پاتر، نارنیا، اسپایدر ویک و... اشاره کرد که اکثر آنها از روی داستان هایی پرمخاطب ساخته شده اند. با نگاهی دقیق تر می توان دید که اکثر شخصیت های اصلی و موثر و قدرتمند این آثار پسرهایی هستند که در کنار خود گروهی دیگر را حمایت یا رهبری می کنند که غالباً در بین این گروه دختر یا دخترانی نیز حضور دارند. این مساله در ساختار بسیاری از انیمیشن ها و داستان های دیگر هم وجود دارد. حتی در سیندرلا و سفید برفی و... هم وضعیت همین است و در نهایت یک شاهزاده پسر است که همه آنها را از دردسر نجات می دهد. به راستی این اتفاق از چه عواملی نشات می گیرد؟ چرا اکثر نویسندگان جهان شخصیت اصلی خود را از میان گروه مردان برمی گزینند؟
این مساله در آثار کلاسیک و اسطوره های جهان نیز نمود دارد و اکثر درگیری ها و مشکلات به گونه یی است که زنان در بروز آنها نقش دارند ولی در اکثر موارد مردان به عنوان یک منجی و قهرمان وارد عمل می شوند- که البته این امر در شاهنامه به گونه یی دیگر است و زنان قهرمان در آن بیشتر به چشم می خورد و درگیری ها بر سر نیکی و بدی است نه بر سر زن به عنوان جنس دوم- شخصیت های تمثیلی و اساطیری ایران برخلاف انواع یونانی و رومی، تک بعدی نیستند و در بیشتر این اساطیر زن به عنوان الگوی مادر یا عشق جلوه گر می شود. بررسی علل و عوامل این مساله یکی از مواردی است که می تواند به باورهای کودکان خصوصاً دختران کمک کند تا نقش خود و مسوولیت هایشان را به عنوان عضوی از جامعه شناخته و بازیابند و شاید بتواند هشداری برای نویسندگان باشد که در انتخاب شخصیت های خود کمی دقت بیشتری داشته باشند. در بین نویسندگان آثار کودک و نوجوان، که مهم ترین نقش را در باورپذیری و توانمندسازی عناصر آینده جامعه دارند، هستند نویسندگانی که به شکل ناخواسته و حتی ناخودآگاه به این نابرابری ها دامن می زنند. بسیاری از آنان هرچند فرم جدیدی از داستان را ارائه می دهند اما در بن مایه داستان ها یا فیلمنامه هایشان زنان همان ضعیفه، جادوگر پلید، نامادری بدجنس و... هستند. اگرچه این شخصیت ها شاید در شکل و ساختار داستان به عنوان شخصیت های قالب و عمومی پذیرفته شوند و به باورپذیری مخاطب کمک کند و حتی در نگاه اول به عنوان یک نابرابری دیده نشود و مخاطب و منتقد هر دو جذب ساختار و بازی های فرمی آن شوند اما با اندک زمانی و با فروکش کردن تب فرم بن مایه داستان خود را به رخ می کشد.به همین منظور به سراغ تعدادی از نویسندگان و منتقدان حوزه ادبیات کودک و نوجوان می رویم تا نظرات آنان را در مورد علل حضور پسران به عنوان شخصیت اصلی داستان ها و تاثیر این مساله در باورپذیری و توانمندی کودکان و نوجوانان از خود به عنوان اعضای جامعه جویا شویم. معصومه انصاریان کارشناس و منتقد ادبیات کودک و نوجوان که اخیراً تحقیقی در آثار کودک و نوجوان با دیدگاه برابری جنسیتی داشته در این باره می گوید؛ «مساله تبعیض جنسیتی در جامعه ما از قدیم الایام و حتی قبل از اسلام بوده و در برخی زمینه ها تا امروز نیز کشیده شده است. واقعیت این است که امروز فضای حاکم بر خانواده ها، مدرسه ها، جامعه و رسانه ها به گونه یی است که عمدتاً مردان را در صدر می نشاند و زنان را به حاشیه می راند.
در چنین شرایطی برخی وجود تبعیض جنسیتی در روابط میان زنان و مردان را انکار می کنند و مناسبات جاری را پسندیده و مطلوب می دانند و طرح شعار و مساله تبعیض جنسیتی را یک پدیده غربی، وارداتی و نوعی غرب زدگی معرفی می کنند و برخی به آن سویه سیاسی می دهند. به نظر من ماهیت تبعیض جنسیتی، فرهنگی است و برای زدودن آن از مناسبات زنان و مردان باید نگاه فرهنگی داشت و به خاستگاه تاریخی، اجتماعی و فرهنگی آن توجه کرد. برای کاهش تبعیض جنسیتی و سرانجام برای غلبه بر آن باید به دنبال تغییراتی در فرهنگ جامعه بود. تلاش کنیم این پدیده را از زاویه فرهنگی و سنتی بشناسیم و مورد نقد قرار دهیم.
ادبیات کودک و نوجوان به عنوان یکی از رسانه های مهم فرهنگی تاثیرگذار و فرهنگ ساز می تواند در بازتولید و تقویت کلیشه های تبعیض جنسیتی یا در جهت زدودن کلیشه ها نقش کلیدی داشته باشد چراکه بچه ها شخصیتشان از عوامل محیطی و اطرافیان شکل می گیرد. بچه ها شخصیت های کتاب های داستان را باور می کنند. با آنها ارتباط عاطفی برقرار می کنند و تحت تاثیر آنها گرایش های درونی شان جهت پیدا می کند. برای همین نگاه به مقوله «جنسیت» و «تبعیض جنسیتی» در ادبیات کودک و نوجوان اهمیت بسیار دارد. در این زمینه پژوهش مفصلی انجام داده ام. در این پژوهش با بازخوانی آثار شاخص به نتایجی شگفت رسیده ام. برای مثال یکی از کلیشه های مهم این پدیده اسناد ویژگی های ضد یکدیگر به زنان و مردان است. دوقطبی هایی مثل؛ شجاع/ ترسو، هوشمند/ سطحی نگر، خطرپذیر/ محافظه کار، سلطه گر/ سلطه پذیر و... که معمولاً قطب مثبت آن ویژگی مردان و قطب منفی ویژگی زنان است.
جامعه ادبی باید از خود سوال کند؛ دختران و پسران پس از خواندن این آثار چه ذهنیت و تصویری از خود و دیگری به دست می آورند؟ به احتمال زیاد وجود این دوگانگی ها در آثار داستانی انگاره تضاد زن/ مرد را در درون بچه ها تکرار و تقویت می کند و الگوی نابرابری اجتماعی زنان و مردان را در آنها ریشه دار و نهادینه می سازد. از این رو ضروری است از زاویه نقد زن گرایانه به ادبیات کودک کشورمان نگاه کنیم و ببینیم آیا ادبیات کودک ما هویت واقعی دختران امروز را بازتاب می دهد؟ یا تصاویری که از زنان و دختران نشان می دهند از موقعیت و جایگاه واقعی آنان در جامعه عقب تر است؟»
محسن هجری از دیگر فعالان حوزه ادبیات کودک و نوجوان ادبیات را متاثر از شرایط اجتماعی می داند و معتقد است نویسنده از عناصر و المان ها و ساختار اجتماعی الهام و تاثیر می گیرد. وی بر این باور است؛ «در جامعه یی که در عرصه های مختلفش مردان ایفای نقش می کنند و زنان نقش تابع و حاشیه یی دارند این مساله به نوعی در داستان ها نیز تسری پیدا می کند. یعنی اگر نویسنده بخواهد تاثیرات درونی خود از محیط را بیان کند قهرمان خود را از میان مردان و پسران برمی گزیند. از طرف دیگر باورپذیری داستان با توجه به آنچه جامعه طلب می کند نویسنده را به سمتی می کشاند تا شخصیت موثر خود را از میان پسرها برگزیند.» نویسنده «طلوع آن ستاره» در مورد شیوه انتخاب شخصیت های خود می گوید؛ «از وقتی برخی حساسیت ها را دیدم شخصاً متوجه شدم می شود شیوه دیگری را به کار برد و در داستان زندگی پیامبر برای انتخاب راوی از شیما دختر حلیمه استفاده کردم تا بتواند رابطه عاشقانه عبدالله و آمنه را به تصویر بکشد و استفاده از راوی زن در داستان هایی که جنبه انسانی و عاطفی دارد می تواند تاثیرگذار باشد.» اما این نویسنده در پاسخ به این مساله که استفاده از شخصیت زن فقط برای شرایط عاطفی و احساسی و کنار گذاشتن مردان در چنین شرایطی خود نوعی تبعیض محسوب می شود، افزود؛ «بحث این نیست که این حس را مختص جنس خاصی بدانیم. در حقیقت با توجه به شخصیت قالب در داستان بعضی حس ها ویژگی خانم ها محسوب می شود اما بروز حالت های احساسی به معنای فاقد عقلانیت بودن نیست.» وی با اشاره به نمایش جهان مطلوب در داستان می گوید؛ «جایی که می توان جهان مطلوب را به نمایش درآورد داستان است. وای به حال کسی که جهان مطلوبش با حذف قشر یا طبقه یی شکل بگیرد.» محسن هجری در ادامه با اشاره به نقش واقعی زنان در جامعه و عرصه های مختلف افزود؛ «در جهان موجود زنان نقش تعیین کننده دارند. در ۳۰سال انقلاب آنان در عرصه های مختلف تحول اجتماعی، جنگ، آموزش عالی و... شرکت داشته اند و حذف آنان یعنی ظلم به جهان موجود.» حسین فتاحی از دیگر داستان نویسان از مطرح شدن این موضوع استقبال می کند. هرچند آن طور که خود می گوید تا به حال به مساله برابری جنسیتی دختران و پسران توجه نداشته اما می گوید؛«می توانم از این به بعد این موضوع را در گوشه یی از ذهنم ثبت کنم.» اما او معتقد است نگاه برابر در آثار برجسته دنیا دیده می شود و در شاهنامه هم به زنان توجه شده است و این نابرابری را مختص آثار نازل و مقلدانه می داند. از طرفی این بحث را ناشی از تعداد بیشتر نویسندگان مرد می داند و داشتن فرصت بیشتر مردان برای حضور در عرصه های اجتماعی و تجربه نویسندگان مرد از محیط های مردانه را در انتقال این حس و تجربه دخیل می داند. فتاحی با اشاره به نقش منفی این تبعیض ها می گوید؛ «آفرینش به گونه یی است که زن و مرد هیچ کدام به تنهایی قادر به ظهور و بروز زیبایی آن نیستند و در کنار هم می توانند زیبایی ها را خلق کنند.» اما در بین نویسندگان این حوزه هستند افرادی که به جنسیت دختران و پسران ورای جنس می نگرند و در آثارشان صرفاً نگاهی انسانی حاکم است یا با کمترین تفاوت در آثارشان به این دو گروه می پردازند. سوسن طاقدیس و فرهاد حسن زاده در بین آثارشان چنین نگاه یکدستی به چشم می خورد. این دو نشان داده اند می توان به دختران و زنان به عنوان جنس دوم نگاه نکرد.
سوسن طاقدیس نیز که در آثارش این نابرابری جایی ندارد، می گوید؛ «این مساله ریشه در روند تاریخی زندگی انسان داشته، در تفاوت های ذاتی زن و مرد، ریشه در نوع نگاه و تفاوت آن در ذهنیات شان. زن به دلیل نیروی زایندگی و پرورش فرزندان و عظمتی که نقش مادربودن داشته است مدام ارضا می شده، اما این احساسات مرد در زندگی عادی ارضا نمی شود. او باید کاری کند که در جامعه و در برابر باورهای بی رحم و خشن جنس خود کسی باشد. شاید بسیاری از جنگ ها، زیاده خواهی ها و حتی اختراعات و ابداعات و هنر بر همین اساس اتفاق افتاده باشد و همین طور زندگی پر ماجرایی که مردان دارند. مرد نیاز به محیطی پرماجرا دارد و زن برای پرورش فرزندانش نیاز به فضای امن و آرام. این دو نوع با توجه به این دو نوع روحیه و این دو نوع خواسته خود، زندگی مشترک خود را به این شکل عاقلانه تقسیم کرده اند.
ولی بعد از گذشت هزاران سال که مرد مدام در حال پیشرفت و ابداع و اختراع بود و بر سر آن هیاهو می کرد، زن در آرامش به همان کاری مشغول بود که بود. بی هیاهو ادامه می داد. مرد می خواست خود را برترین بداند و زن آنچنان در نشئه مادری غرق بود که نیازی حس نمی کرد که عظمت کار خود را به رخ بکشد. در این ماجرا مانده ایم تا امروز و دنیای مردسالار امروز. در ادبیات هم همین ماجرا باعث شد همیشه نقش مرد پررنگ تر باشد. هم نویسنده مرد بود، هم می خواست حرف خودش را بزند. هم دنیای زنانه را نمی شناخت و هم ماجراهای زنانه برای مردان مخاطب ادبیات جالب نبود. این شد که چنان شد که دانیم. این بحث بسیار مفصل است که باید بگذریم. اما تاثیر آن در روح و روان زن در دنیای امروز خوشبختانه زن آگاه و ناخودآگاه می داند که چرا مردها چنین اند. به خصوص که مرد این قدرت خود را اغلب در خدمت زندگی و خانواده به کار می گیرد و در دفاع از آن در برابر همه عوامل مخرب طبیعی و غیرطبیعی و مهم تر از همه در برابر مردان دیگر، در جنگ ها و هجوم ها. و مهم تر از آن مرد با خلاقیت خود زندگی را برای بشر آسان تر می کند و برای زن.
زن با نیروی تجزیه و تحلیل پرقدرت خود با این موضوع کنار می آید وگرنه خیلی پیش از این زندگی در جامعه به ظاهر مردسالار او را از پا درمی آورد، در ادبیات هم همین اتفاق می افتد.»
طاقدیس علت استفاده از زنان و دختران را به عنوان نقش مکمل یا دوم و تاثیر آن بر مخاطب چنین تفسیر می کند؛ «درصد عظیمی از زنان بدون احساس هیچ کمبودی در خود با ادبیات مردانه کنار می آیند. زن خود را می شناسد. به قدرت های خود واقف است. در زندگی هزاران بار قابلیت های خود را دیده است. مرد را می شناسد. اگرچه در زمان کنونی و به دلایلی که خیلی از آنها هم ربطی به زن بودن یا مرد بودن ندارد، احساس می کند باید خود را به جامعه مردسالار امروز بشناساند و یادآوری کند. این بحث مفصلی است که از حوصله این مقال خارج است. جان کلام اینکه زن فاعل بودن مرد و مفعول بودن خود را قبول ندارد و امروز به فکر اثبات حق خود در این زمینه است. به خصوص که گاهی مرد، قدرت های خود را علیه او به کار می گیرد. ولی درصدی از زنان که این ادراک و هوشمندی را از جهان هستی ندارند قطعاً آسیب می بینند؛ آسیبی که گاه منجر به حرکت هایی مثل تشکیلات فمینیستی می شود. البته فمینیسم یک تفریط است. هزاران سال افراط منیست بر دنیا حاکم بوده و منجر به تفریط فمینیسم شده است. این موضوع در گروه دیگری از زنان که درک کمتری از هستی دارند هم منجر به عقده ها، خودکم بینی ها و منفعل بودن می شود.» طاقدیس که در آثارش بیشتر به شخصیت های دختر می پردازد، می گوید؛ «با توجه به حرف های گفته شده من چنین تشخیص داده ام که باید به این موضوع بیشتر توجه شود. دختران باید خود را در ادبیات زمانشان ببینند تا بتوانند نقش خود را در دنیای جدید ایفا کنند. من تا سر حد امکان شخصیت هایم را از بین دختران و زنان انتخاب می کنم.» فرهاد حسن زاده نگاه موجود در آثار نویسندگان را ناشی از نگاه مردسالارانه و جامعه سنتی می داند و نگاه نویسنده را منعکس کننده همین دیدگاه. او معتقد است؛ «چنین نگاهی باعث می شود زنان و دختران متوجه نقش اساسی خود در جامعه نشوند و ناخواسته بپذیرند که پسرها و مردها نقش اصلی را در زندگی روزمره بر عهده دارند.» وی درباره نگاه نویسنده می گوید؛ «نویسنده باید نگاه واقعی به شخصیت هایش داشته باشد تا هر شخصیت نقش خود را بازی کند و بسته به شرایط و موقعیتش در داستان نقش بپذیرد.» حسن زاده موفقیت نویسنده را رفتن در قالب شخصیت های گوناگون می داند. و عدم استفاده نویسنده از شخصیت دخترها را ناشی از ناتوانی نویسندگان برای رفتن به قالب جنس مخالف می داند و یکی از دلایل این ناتوانی را احساس شرم می داند و می گوید؛ «برخی از نویسندگان از رفتن به درون شخصیت جنس مخالف احساس شرم دارند.»
نلی محجوب
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید