دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


از کودکی خویش تا کودکی ما


از کودکی خویش تا کودکی ما
آموزش و پرورش و ادبیات كودكان، چهره برجسته ای را از دست داد. منصوره راعی یكی از كوشندگان این راه بود كه بیش از چهار دهه از زندگی اش را در راه پرورش كودكان این سرزمین گذراند. او برای سه دهه یكی از همكاران و گردانندگان شورای كتاب كودك بود.
در چند سال اخیر به سبب بیماری تن او رنجور بود، اما او با این تن رنجور، تا هنگامی كه می توانست روی پای خود بایستد، به كوشش های خود در راه بهبود زندگی كودكان ایرانی ادامه داد و نگاهش نیز به بیماری كشنده اش كه در نهایت او را از پا درآورد، نگاه انسانی بود كه به سبب داشتن بینش درونی آن را پذیرفته بود و با همه رنج و دردی كه از آن می برد، مرگ را بخشی از زندگی می دانست بخشی كه می توانست و می تواند سرفرازانه و سربلند تمام شود. منصوره راعی سبز آغاز كرد، و سربلند در آغوش مادر زمین خفت.
سده ای كه در آن قرار داریم و این روزها نیز در یك صدسالگی انقلاب مشروطه هستیم، سده ای است كه جدای از همه تحولات اجتماعی، سده شتاب گرفتن حضور زنان و كودكان در زندگی اجتماعی و فرهنگی ما ایرانیان بوده است.
زندگی و فرهنگ ما ایرانیان در این یك سده را بسیاری از این زنان توانا ساختند زنانی كه برای گذار از حاشیه و رسیدن به متن جامعه در جبهه های چندگانه جنگیدند تا هم در زندگی خود و هم در زندگی كودكان تحول آفرین باشند. در بررسی تاریخ انسانی گفته شده است، همه آنچه كه ما از تاریخ می خوانیم، روایت مردانه از تاریخ است، زیرا این نیروی برتر در جامعه انسانی تاریخ را آن گونه روایت كرده است كه قدرتش را بازتولید كند. و در این میان چنان زنان و كودكان را در روایت های تاریخی خود آورده اند كه یا محو و مبهم هستند یا آنجا هم كه از آنها سخن گفته می شود، از ناتوانی جسمی و عقلی و فریبكاری و نادانی شان سخن گفته شده است. كمتر به ریشه های این گونه روایت مردسالار از تاریخ پرداخته شده است.
اما با این همه در خجستگی كاری كه مادران و پدران ما در روزگار مشروطه كردند، باید گفت از آن هنگام تا امروز جریانی پایدار پیوسته در كوشش است كه نه تنها چهره عمومی زندگی را در ایران بهبود بخشند، كه در كنار آن چهره زنان و كودكان را در متن اجتماع برجسته سازند. در این میان البته خود زنان نقش برجسته ای دارند. در میان زنانی كه این راه را تا سرانجام پیمودند، نام هایی بزرگ مانند طوبا آزموده، صدیقه دولت آبادی، مهرانگیز منوچهریان، تاج زمان دانش، زهرا كیا، معصومه سهراب، لیلی ایمن آهی، توران میرهادی و بسیاری نام های دیگر می درخشند.
ویژگی این زنان در این است كه كودكی خویش را به كودكی ما پیوند زدند و پیوسته زندگی را برای كودكان ایرانی آسوده تر و پربارتر ساختند.
نقش عمده این زنان كه تاكنون نیز به آن پرداخته نشده است، در این است كه به مفهوم كودكی ژرفا بخشیدند، آن را باز تعریف كردند و كرانه های آن را هر دم گسترده تر ساختند. این كار اگرچه بخشی از روند عمومی فرهنگ و تاریخ در دو سده گذشته در سرتاسر جهان بوده است، اما در برخی از كشورها و مناطق به سبب بازدارنده های سنتی به دشواری انجام گرفته است. مراحل پیچیده این كار چنان بوده است كه نخست این زنان باید موقعیت خود را بازاندیشی می كردند و خواستار موقعیت های بهتری برای خود در خانواده و جامعه می شدند و سپس این موقعیت بهبودیافته را در جهت استمرار و بازتولید به حوزه فرهنگ عمومی، آموزش و پرورش و حقوق كودكان منتقل می كردند و از آن نقطه كه جایگاه كودكان بود، كودكی تازه ای از جنبه مفهومی و نهادی می ساختند.
این كودكان در حقیقت، زنان و مردان فردا بودند كه بار دیگر خود را موظف می دیدند كه این فرآیند پیوسته و تو در تو را بازتولید و بازگسترده سازی كنند.
منصوره راعی، فرزانه ای از این كاروان بود كه پس از بیش از چهل سال كوشش و فداكاری برای كودكان این سرزمین راه به سرزمین نور و روشنی برد و نام خویش را به كاروان صدساله كوشندگان فرهنگ این سرزمین افزود.
منصوره راعی، هنگامی كه كودكی خویش را داشت، در سال ۱۳۳۲ در یكی از خیابان های نزدیك مجلس شورای ملی فخرآباد جایی كه هنوز آوای استوار آزادیخواهان مشروطه از دیوارها و درها پژواك می كرد، در خانه ای به سبك ایرانی، با حیاطی سبز و باغچه هایی كه در آن درخت انار یا انجیری بود و به دور حوض آن گلدان های شمعدانی به دنیا آمد. او فرزند بزرگ خانواده ای بود كه پدر كار فرهنگ می كرد و مادر به گفته خود او و به نقل از ایرج جهانشاهی«شاعر آشپزخانه» بود و با بال هایی سیمرغ گونه فرزندان خود را پرورش می داد.
كودكی راعی، همزمان با پایان گرفتن روزگار جنگ جهانی دوم بود و تهران آن زمان شهری بود كه طرف های جنگ در آن پراكنده بودند. با این همه راعی به سبب آرامشی كه از سوی پدر و مادر متوجه او بود، این سختی ها را احساس نمی كرد. نخستین مربیان و قصه گویان این روزگار خوش برای او مادربزرگ و پدربزرگش بودند. به گفته او «آن دو حضور و رفتار دعوت كننده و جذابی داشتند كه تا عمق وجود ما رخنه می كردند.
مادر بزرگم زنی بود از سویی آشنا و بسیار پایبند به مبانی دینی و مذهبی و از سوی دیگر به آداب و رسوم ملی و میهنی. لالایی ها، قصه های عامیانه، بازی های سنتی، ساختن آدمك ها به روش كاغذ و تا، بند كردن گل های یاس و شاه پسند، یاس بنفش، دوختن عروسك ها به شكل ها و نقش های مختلف از فعالیت هایی بود به تدبیر او كه روز ما را به زیبایی و پر از خاطره تا شب پر می كرد. زنی آزاداندیش با یدی طولانی در شكستن معیارهای تربیتی تحمیلی از سوی پدر و مادرم. پدربزرگم كشاورزی می كرد و پاسدار طبیعت یعنی امانت الهی و مردی با صلابت بود. در آن سال های دشوار پس از جنگ حضور پر بركت و همه محبت های او بود كه سیل نعمت را به سوی ما و دیگر فامیل، پدری یا مادری روانه می كرد.»
چنین كودك رنگینی كه با آموزش پیش دبستانی در كودكستان پرآوازه برسابه و بهروش همراه بود، از او شخصیتی ساخته بود كه همواره در پی آن بود كه این كودكی شاد خویش را به كودكی ما پیوند زند. به همین دلیل بود كه پس از آن راعی همه زندگی اش را از هنگامی كه در نقش یك آموزگار درآمد تا هنگامی كه یكی از چهره های كلیدی در عرصه آموزش ادبیات كودكان ایران شد، وقف بهبود زندگی كودكان و ژرفا بخشیدن به مفهوم و نهاد كودكی كرد.
ویژگی زنانی مانند او در این است كه بیش از دیگران، خود به نقش خویش واقف هستند و می دانند كه برای ساختن جامعه، نیاز است كه كسانی سنگ زیرین آسیا شوند. در حقیقت او به عنوان، آموزگار، مربی و استاد از هرآنچه به آن سهم فراغت آدمی می گویند چشم پوشید و همواره زندگی خود را در كار معنا كرد. راعی به سبب اینكه پدرش وابسته فرهنگی ایران در عراق بود سال های نوجوانی را در عراق گذراند و در همانجا بخشی از دوران دبیرستان را به پایان رساند. این ویژگی ها سبب شده بود كه به درستی جایگاه كشور خود را در منطقه بشناسد. با زبان هایی چون عربی و فرانسه آشنا شود و پس از آن در دوران دانشگاه. دانش آموخته زبان انگلیسی و سپس علوم تربیتی شد.
این ها اما هیچ كدام در كار او نقش بنیادین نداشت. راعی را به گونه ای می توان نمونه ای از كسانی دانست كه رودلف اشتاینر آموزشگر بزرگ اتریشی در سده بیستم به آنها آدم های صاحب بینش درونی می گوید. این آدم ها آهنگ هستی را می شناسند و هماهنگ با آن گام برمی دارند. به همین دلیل بود كه این بینش درونی به او كمك كرد كه به جای جویای نام بودن، در پی شاگرد خوب و با بینش تربیت كردن باشد. همین بینش درونی بود كه به او آموخت سامانه آموزش و پرورش ایران در یك سده اخیر كه از شكل دهی آن گذشته است، هیچ گاه نتوانست به نیازهای اساسی در تربیت نیروی كاردان و مبتكر پاسخ دهد.
به همین دلیل او در دهه ۵۰ جلب پروژه مدارس تجربی شد و یكی از كارهای بزرگ در آموزش و پرورش آن دوران را كه بازاندیشی به این سامانه بود، به همراه برخی از نخبگان آموزش و پرورش آن دوران پیش برد. این تجربه اگرچه با وقوع انقلاب ناكام و ناتمام ماند، اما نتایج درخشانی از علل ناكارآمدی سامانه آموزش و پرورش را برای این گروه روشن ساخت.
به گفته راعی این مدارس یا مراكز، محل تحقیق و پژوهش در گستره آموزش و پرورش و پاسخگویی به نیاز دانش آموزان برای كشف و شناخت خود و قابلیت هایشان بودند و در این راستا طرح های مختلف را كه در شورای مركزی مدارس تجربی به تصویب می رسیدند، به مرحله بررسی و اجرا درمی آوردند. قرار بود و رسالت مدارس تجربی هم همین است، كه اگر نتیجه طرح مثبت بود در مدارس دیگر فراگیر شود، چرا كه تغییر نظام سنتی یا به تعبیر من هرمی به دایره ای، آماده سازی های بسیاری را می طلبید كه با پیاده شدن طرح های موفق و پاسخگو، آرام، آرام به آن سو پیش می رفت.»۱ در این سخنان راعی از جابه جایی نظام هرمی به دایره ای می گوید. این نكته همان گره گاه اصلی جامعه ایران در سده گذشته بوده است.در حقیقت همگی كوشش هایی كه برای دگرگونی در ساختار اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایران صورت گرفته است، به یك معنا جابه جایی از سامانه هرمی به دایره ای است. سامانه هرمی سامانه اقتدار از بالا است، اما سامانه دایره ای، سامانه مشاركت و دموكراسی است. آموزش و پرورش ایران هیچ گاه نتوانست از سامانه هرمی به سامانه دایره ای نقل مكان كند، زیرا ساختارهای كلان تر این اجازه را به این نهاد نمی دادند و برای آن تعیین تكلیف می كردند. با این همه این اندیشه همواره در وجود كوشندگانی چون راعی بود و در حقیقت برای همه زندگی او در راه دگرگونی از ساختار هرمی به ساختار دایره ای تلاش كرد.
كسانی چون او كه به ساختار دایره ای در آموزش و پرورش باور داشتند، به خوبی می دانند كه میوه مشاركت و دموكراسی در آموزش و پرورش خلاقیت خواهد بود. در حقیقت راعی از جمله كسانی است كه جوانه های آموزش و پرورش خلاق كودك محور را در ایران آبیاری كردند. یكی از نشانه های بارز این شیوه از آموزش و پرورش، پیوند بسیار نزدیك آن با ادبیات كودكان است. در حقیقت راعی با علم به اینكه آموزش و پرورش خلاق كودك محور نمی تواند وجود داشته باشد، مگر آنكه پیوندی دوشادوش با ادبیات كودكان داشته باشد، بخش بزرگی از زندگی خود را در راه ادبیات كودكان گذاشت.
او همانند زنان دیگری كه در این عرصه در ایران كار كردند، متوجه بود كه خلاقیت دانشی دستوری نیست كه بتوان با قابله های خارجی آن را زایاند. او می دانست كه خلاقیت روندی درونی است كه نیاز به بینش درونی دارد. ادبیات كودكان از مهمترین مقوله هایی است كه می تواند سبب ساز شكل گیری بینش درونی در كودك شود.
سهیم شدن در تجربه های دیگران از راه شنیدن و خواندن داستان، به كارگیری نیروی تخیل در بازسازی موقعیت های داستانی یا شعری و سهیم شدن در تخیل نویسنده و شاعر، دریافت و پرورش تفكر انتقادی از راه ادبیات بخشی از آن ابزار جادویی است كه كودك ادبیات خوانده را با كودك ادبیات ناخوانده متفاوت می سازد. به همین دلیل بود كه راعی همواره آموزگاران جوان را فرامی خواند كه با ادبیات كودكان آشنا شوند و دانش آموزان و خانواده ها را با این مقوله آشنا سازند.
دست كم او سه دهه از زندگی اش را در این راه، بی مزد و بها هزینه كرد. راعی تنها در جهت ترویج ادبیات كودكان كار نكرد، بلكه بخش مهمی از زندگی اش را به عنوان استاد ادبیات كودكان، در راه بالا بردن سطح ادبیات كودكان، آموزش نویسندگان، تصویرگران و مترجمان جوان و بی تجربه گذاشت. و این كار را بیشتر در اوقاتی انجام می داد كه به آن اوقات فراغت می گوییم. بسیاری از مترجمانی كه امروزه نام های شناخته شده ای در عرصه ادبیات كودكان هستند، در محضر او ویژگی های ترجمه روان و فارسی شیوا را آموختند. بسیاری از نویسندگان جوان در محضر او نوگرایی را تجربه كردند، و آموختند كه ادبیات كودكان هنگامی خلق می شود كه نویسنده به جوشش و بینش درونی رسیده باشد.
به همان دلایلی كه پیشتر گفته شد او می خواست كه سرزمین كودكی را پهناورتر و پربارتر سازد. او می خواست كه این قلمرو را برای همه كودكان سرزمین خود شیرین تر و پرمعناتر كند. و این البته كار آسانی نبود. برای زنانی چون او این كار بسیار دشوار بود. بسیار هنگام او را می دیدم كه از روند عمومی جامعه و آنچه بر سر كودكان این سرزمین می آمد، رنج می برد و خاموش فریاد می كشید.
او از خانواده هایی كه به ظاهر لباس تجدد پوشیده بودند، اما از معنای تجدد تنها ماشین لوكس، موبایل، وسایل آشپزخانه و پوشش پرزرق وبرق را آموخته بودند، رنج می برد. به همین دلیل بود كه او برپایه همان بینش درونی ساده ترین پوشش ها را داشت و بخش بزرگی از درآمدی را نیز كه به دست می آورد در راه هدف هایش هزینه می كرد.
در این سال های اخیر نیز كه جریان مدارس به اصطلاح غیرانتفاعی شكل گرفته شد، او همواره با طنزی تلخ از این گونه مدارس سخن می گفت كه ابتدا به ساكن از نام و عنوان خود، معنای واژه ها را دگرگون می ساختند.
مدارس غیرانتفاعی دقیقا مدارس انتفاعی هستند. و همواره در پی این بود كه ریشه های این گونه فرهنگ نامگذاری كه شعور مردم را دست كم می گرفت، شناسایی كند. راعی به شیوه اداره این مدارس نیز به شدت معترض بود. او بارها و بارها از اینكه مدیران این مدارس، معنای نوگرایی را در آموزش و پرورش، داشتن اتاق كامپیوتر و برگزاری كلاس های زبان خارجی و البته بیشتر انگلیسی برای كودكان می فهمیدند، شكایت می كرد.
او بر این باور بود كه چنین مدارسی، با فلسفه آموزش و پرورش خلاق كودك محور بسیار فاصله دارند و در برشمردن این فاصله نیز رابطه و پیوند آنها را با ادبیات كودكان مثال می زد. مدارسی كه كتابخانه نداشتند یا كتابخانه لوكسی بدون كتابدار و كتاب های ارزنده برای كودكان راه می انداختند، نمی توانستند كودكان خلاق با بینش درونی پرورش دهند. او البته به خوبی می دانست كه این گونه مدارس، در چارچوب روند عمومی جامعه كه پیروزی در رقابت در كنكور كشنده احساس و خلاقیت كودكان و نوجوانان و جوانان است، حركت می كنند. البته راعی از آن گروه آدم هایی نبود كه از این باب تنها به انتقاد بنشیند و راه حل پیشنهاد ندهد. او بخشی از فعالیت های خود را در انجمن پژوهشی پویا كه خود از اداره كنندگان آن بود می گذراند و همواره با گروهی از پیشكسوتان و نخبگان آموزش و پرورش در پی پیدا كردن راه حل های سنجیده و خلاق برای آموزش و پرورش ایران بود.
چنین ویژگی هایی در او سبب شده بود كه در سه دهه از زندگی اش، یار و یاور توران میرهادی باشد كه خود بی گمان از پایه گذاران آموزش و پرورش خلاق كودك محور است. شیفتگی او به این بانوی بزرگ آموزش و پرورش و ادبیات كودكان چنان بود، كه همواره از او به عنوان كسی یاد می كرد كه به گستراندن مفهوم و نهاد كودكی در ایران یاری بسیار رسانده است. اما اگر اكنون كه او دیگر در میان ما نیست، بار دیگر به رابطه این دو توجه كنیم به روشنی می بینیم كه راعی خود از جمله كسانی بود كه به ژرفا بخشیدن این مفهوم و نهاد در جامعه ایران یاری رساند. اگرچه همواره چنان فروتن بود كه خود را آموزگاری ساده می دانست كه نیاز به راهنمایی دیگران داشت. اما بی گمان او كودكی خویش را با كودكی ما پیوند داد و به باور من این بزرگترین كاری است كه یك آموزشگر بزرگ می تواند انجام دهد. او از زندگی خویش پلی ساخت كه كودكان این سرزمین از آن گذر كنند و این البته بزرگترین آرزوی او بود...
پی نوشت:
۱ منصوره راعی در گفت و گو با موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات كودكان
محمدهادی محمدی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید