چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

اهداف بحران سازی در خاورمیانه


اهداف بحران سازی در خاورمیانه
تا قبل از فروپاشی شوروی، تفکر مسلط بین کشورهای مبتنی بر گفتمان سوسیالیسم و یا کاپیتالیسم تعریف می شد. به عبارت دیگر رقابت تسلیحاتی بین آمریکا و شوروی جهان را به دو اردوگاه متخاصم بدل کرده بود.
غربیها با تکیه بر مفاهیم بنیادی لیبرالیسم، مثل آزادی و اقتصاد بازار و شرقیها با استناد به ایدئولوژی مارکسیستی و مبارزه با فقر داعیه جهانی شدن را در سر داشتند. سمبل این دو نوع تفکر در شهر تاریخی برلین در کشور آلمان بود که با دیواری به نماد تقابل آمریکا و شوروی مبدل شده بود. روسها تلاش می کردند در بخش شرق اروپا نوعی سیاست روسی سازی و ایدئولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم را به رهبران این کشورها دیکته کنند و آمریکا با تکیه بر اقتصاد بازار، گسترش فرهنگ سرمایه داری و روحیه کمونیست ستیزی به چهره نمایی و رفابت در برابر روسها می پرداختند. این دو رویکرد میراث دورانی بود که روشنفکران اعتقاد به سعادت انسان با ایجاد مدینه فاضله داشتند.
روسها با نوید جهانی شدن سوسیالیسم مردم و دولتمردان جهان را تشویق به پیوستن به جامعه مورد نظرشان می کردند و آمریکاییها با انتقاد از نظامهای سوسیالیستی معتقد بودند نظامهای این کشورها مردم را تحت سیطره و اقتدار همه جانبه خود در آورده و به علایق انسانها در نظامهای مارکسیستی هیچ توجهی نشده است. بر همین اساس طبقه کارگر که این نظامها مدعی حقوق آنانند، از آزادی و مزایای اقتصادی پایین تری نسبت به کشورهای غربی برخوردارند. تقابل این دو پارادایم دورانی را پدید آورد که به جنگ سرد موسوم شد. چرا که آمریکا و شوروی برای جهانی شدن نظامهایشان به رقابت تسلیحاتی روی آوردند. اما به کارگیری تکنولوژی مدرن در همه سطوح تولید توسط سرمایه داری بدون هیچ واهمه ای از بیکاری و فاصله طبقاتی انجام گرفت در حالی که در کشورهای اروپای شرقی چنین امکانی وجود نداشت. بر همین اساس نظام شوروی در نوسازی جامعه خود به ویژه در بخش صنایع مصرفی و کوچک از غرب عقب ماند. طوری که بعد از دومین انقلاب انفورماتیک و گسترش ارتباطات دیجیتالی دیگر نظام شوروی قادر به رقابت با غرب نبود. حتی دکترین اصلاحات گورباچف تحت عنوان پروسترویکا و گلاس نوست نتوانست این سیستم را نجات دهد. بر همین اساس گسترش ماهواره ها و شبکه های ارتباطی جامعه شوروی را که از درون هم دچار معضلات شده بود، به فروپاشی کشاند. بعد از این واقعه کشورهای غربی که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند، ماشین تبلیغاتی خود را به کار انداخته و با بوق و کرنا فروپاشی رژیمهای اروپای شرقی را به عنوان دلیل نهایی غیر عملی بودن سوسیالیسم تبلیغ کردند.
جورج بوش پدر پس از واقعه فروپاشی و تنبیه صدام حسین در حمله به کویت در چهل و پنجمین نشست مجمع عمومی ملل متحد چنین گفت: «جهانی می بینم با مرزهای باز، تجارت آزاد و مصمم تر از همه با ذهنهای باز. جهانی که میراث مشترک متعلق به همه مردم جهان را پاس دارد … دنیایی که آمریکایی ها، چه شمالی، چه مرکزی، چه جنوبی بتوانند برای آینده همه بشریت الگویی فراهم آورند.» این الگوی خوش بینانه با نظریات فرانسیس فوکویاما تحت عنوان تز پایان تاریخ گره خورد. وی استدلال می کرد سرمایه داری و سیاست لیبرال کثرت گرا که بر دیالکتیک تاریخ غلبه یافته بود، به خود تاریخ پایان داد. به گمان وی دموکراسی لیبرال پایان تاریخ است و برای آن هیچ جایگزینی که هم از لحاظ معیشت و هم اقتصاد تمام یا اکثریت نیازهای افراد بشر را تامین کند، نمی توان یافت.
اما پس از یک دهه از طرح چنین دیدگاهی واقعه یازده سپتامبر، نظم نوین جهانی را به زیر سوال برد و در سطح کلان پروژه جهانی شدن را با چالشهای جدی روبرو ساخت. آمریکایی ها که فکر می کردند با وسایل ارتباط جمعی، ماهواره و اینترنت می توانند روند مدرنیزاسیون را در دنیا تسریع کنند با مانع جدی تحت عنوان تروریسم روبرو شدند. تا قبل از این اگر شبکه های تروریستی در هر نقطه از دنیا فعالیتی خرابکارانه انجام می دادند، چندان مورد توجه دولتمردان آمریکا قرار نمی گرفت، اما واقعه ۱۱ سپتامبر که برای اولین بار خرابی و ویرانی را برای این کشور که در طول تاریخ سیاسی اش دست نخورده باقی مانده بود، به ارمغان آورد. واشنگتن را از خواب غفلت بیدار ساخت. آنها متوجه شدند به موازات رشد مدرنیسم در دنیا که گسترش سرمایه داری و توسعه سیاستهای لیبرالیستی را به همراه داشته و نابرابری رهایی که زاییده این فرایند است و جهانیان را در دو قطب فقر و ثروت انباشته تقسیم کرده زمینه را برای رشد عصبیت نیز فراهم کرده است و این فرایند می تواند برای آنها بسیار خطرناک باشد.
به تعبیر ریچارد هالبروک، دیپلمات آمریکایی در کنار رشد دموکراسی های لیبرال در دنیا یک نوع دموکراسی عوام پسند رشد کرده که بدون توجه به الزامهای حقوق بشر جهانی، آزادی اجتماعات را پاس نمی دارد و به دنبال حذف نظم موجود است. نظمی که آمریکایی ها برای آن تلاشهای زیادی کرده بودند. الیته این یک روی سکه بود و مورد توجه برخی از مقامات آمریکایی نیز قرار گرفت اما به روی دیگر که جوامع بشری به واسطه ماهیت نظام سرمایه داری به دو طبقه تقسیم شده توجهی نشد. دو طبقه ای که بخشی از آنها از امتیازات ویژه ای اعم از خرید یک جزیره، سفر با هواپیمای خصوصی و درست به سراسر جهان برخوردارند و بخش بزرگتر که محکوم به زندگی تلخ و رنج آور هستند.
این نظرگاه با دیدگاه هانتینگتون تحت عنوان برخورد تمدنها به پارادایم مسلط در تصمیم گیریهای دولت آمریکا مبدل شد. هانتینگتون تشریح کرد جهان به معنایی دو جهان است. تمایز اصلی میان تمدن غرب که تاکنون حاکم بوده و همه تمدنهای دیگر است. هانتینگتون با تئوریزه کردن و تمایز قائل شدن بین تمدن غرب و بقیه جهان به نوعی دوست و دشمن را برای آمریکایی ها تعریف کرد. تاثیر این تفکر در گفتمان دولت واشنگتن سبب شد جرج بوش در روزهای اول واقعه ۱۱ سپتامبر با دستپاچگی و بدون توجه به بار سنگین کلماتی که بر زبان می راند، از واژه Crusade در اعلان جنگ علیه تروریستها استفاده کند. این واژه نخستین بار در جنگهای صلیبی بین مسیحیان و مسلمانان به کار برده شد و با اینکه علاوه بر جنگهای صلیبی معانی مترادف دیگری نظیر مبارزه و مجاهده نیز دارد و معمولا در مورد یک مبارزه گسترده و همه جانبه به کار می رود، در برخی کشورهای اسلامی همان معنی جنگ صلیبی را دارد. البته انعکاس نامطلوب این گفتار باعث شد بعدها بوش به تصحیح اظهارات گذشته خود بپردازد و اعلام دارد مبارزه با تروریسم، مبارزه با اسلام نیست. اما بسیاری از ناظران سیاسی معتقدند این گفتار دورنمای سیاستهای آمریکایی ها در قرن بیست و یک را ترسیم کرد.
● استراتژی منطقه ای:
بدون شک حضور نظامی و گسترده آمریکا در منطقه خاور میانه بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر حامی از تغییرات ساختاری در دکترین دولتمردان آمریکایی است. به طور کلی اهداف استراتژیک آمریکا در منطقه در موارد زیر قابل ارائه است:
۱) گسترش شبکه های ماهواره ای
۲) کنترل سلاحهای کشتار جمعی
۳) تامین امنیت اسرائیل
۴) کنترل انرژی
۵) گسترش نظامهای مردم سالاری
۶) حذف بنیانهای تروریسم. اما شاید به جرات بتوان گفت مهمترین و استراتژیک ترین هدف آمریکا باز سازی نظم نوین جهانی است که مقوله حمله آمریکا به عراق نیز در همین راستا قابل توجیه است. همانطور که اشاره کردیم با واقعه ۱۱ سپتامبر و حمله به برجهای تجارت جهانی گسستی جدی در مفهوم جهان گستری آمریکایی پدید آمد. جهانی شدن از نوع آمریکایی بدون تغییر در زیر ساختهای فکری و فرهنگی جوامع پدیده ای به نام تروریسم را در جهان به وجود آورد که نیاز به تامل و بررسی در آن را بیش از گذشته مطرح کرده است. به گمان آمریکایی ها همه فرهنگها و جوامع با ورود به عصر پسا صنعتی، به یک اندازه دچار تحول و دگردیسی نشده اند و در همین راستا حضور دیکتاتوری چون صدام حسین در منطقه می تواند به اهداف استراتژیک آمریکا خدشه وارد سازد. آنها بر این باورند که با حذف صدام حسین از معادلات سیاسی منطقه و جایگزینی یک حکومت مورد تایید آنها، هم می تواند منافع اقتصادی، سیاسی آمریکا را تامین کند. همراه با این جایگزینی، سیاستی را به پیش ببرند که آنچه را به عنوان عامل انسداد در گردش نخبگان می خوانند، حذف کنند و بتوانند با تولید فکر، تفکر مردم منطقه را عوض کرده و روند مدرنیزاسیون را تسریع کنند.
دکتر کاظم محمدی، کارشناس مسائل اجتماعی در این باره می گوید: «آمریکایی ها از دهه ۱۹۸۰ میلادی تا آستانه هزاره سوم روند گسترش فرهنگ مدرنیسم را بر مبنای قدرت رسانه ها قرار داده بودند. به عبارت دیگر جهان سرمایه داری با هزینه های میلیاردی، ارتباطات دیجیتالی یکسویه را گسترش بخشید اما واقعه ۱۱ سپتامبر نشان داد یک دشمن ناشناخته بدون در اختیار داشتن سلاحهای کشتار جمعی و قدرت رسانه ای، می تواند قلب جامعه آمریکا و نماد قدرت اقتصادی، نظامی آن را هدف قرار دهد. از سوی دیگر شبکه های خبری متفاوت در دنیا اخبار و اطلاعاتی را ارائه می دادند که رسانه های غربی را دچار سردرگمی کردند. مثلا پیام بن لادن بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر از طریق شبکه الجزیره به سراسر دنیا مخابره شد. امروز هم در جریان جنگ آمریکا علیه عراق شاهد نوعی کثرت منابع اطلاع رسانی و رقابت منابع غیر غربی با غربیها هستیم. بر همین اساس آمریکایی ها به این نتیجه رسیدند که استراتژی برون فکنی مدرنیسم دچار اختلال شده و اگر آنها برای بازسازی آن اقدامی صورت ندهند، اقتصاد سرمایه داری و صنایع آمریکا در آینده ای نزدیک دچار چنان بحرانی خواهد شد که دیگر به هیچ عنوانی نمی توان آن را ترمیم کرد. بر همین اساس به فکر تثبیت نظام نوین جهانی بر مبنای حضور نظامی در منطقه افتادند عده زیادی از کارشناسان معتقدند گفتمان جدید حاکم بر تصمیمات واشنگتن بر این واقعیت استوار است که خاورمیانه باید به مفهومی جدید ایجاد شود. بر همین اساس گذافه نیست اگر بگوییم صحبت از تغییرات ساختاری در کشورهایی نظیر عربستان سعودی و سوریه در چارچوب تحقق این هدف تلقی می شود.
● تقابل آمریکا با اروپای متحد:
دکترین ایالت متحده در طول قرن بیستم بر این پایه استوار بود که کشورهای اروپایی را به نوعی آمریکاییزه کند. اما در مقابل این روند اروپاییان به این نتیجه رسیدند که جبهه واحدی تشکیل بدهند. روشنفکران و رهبران سیاسی نیز همواره رویای غلبه بر جدایی سیاسی شدید اروپا را در سر می پروراندند. در سالهای اخیر اتخاذ سیاستهای واحد پولی و تاسیس بانکهای مرکزی اروپا در همین راستا طرح ریزی و اجرا شد. اما با وجود تاسیس این جبهه مشترک، نظام جهانی شدن از نوع اروپایی به واسطه ضعف در ساختارهای عقیدتی ـ فکری از یکسو و ضعف قدرت نظامی، قابلیت مقاومت در برابر نوع آمریکایی را پیدا نکرده است. مثلا فرانسه که منافعی تامین شده در منطقه خاورمیانه دارد با جنگ آمریکا علیه عراق مخالف است اما این مخالفتها هیچ تاثیری در رفتار آمریکایی ها ندارد و یا روسیه که تلاش می کند با دیدی محافظه کارانه مساله را حل و فصل کند و از یکسو اعلام می کند لازم است جنگ هرچه سریع تر خاتمه یابد اما از سوی دیگر به واسطه دریافت امتیازات تجاری آینده از سوی آمریکا جبهه مشترکی با دولت واشنگتن تشکیل می دهد. آمریکایی ها تلاش می کنند با استفاده از نظریات تئوریسینها، نظام نوین جهانی را دوباره تعریف کنند و دستاوردهای مدرنیته و نظام بازار را به هر صورت ممکن حفظ کنند گاه در تعاریف جدید دیده شده کشتار همگانی را با ماهیت مدرنیته همسو تلقی می کنند. بر همین اساس اگرچه حمله به عراق با مخالفت سازمانهای NGO، روشنفکری و افکار عمومی قرار می گیرد. آمریکایی ها بدون توجه به آن مسیر خود را ادامه می دهند. آنها معتقدند اگرچه افکار عمومی دنیا در تضاد با سیاستهای میلیتاریستی ما قرار گرفته است اما در نهایت پس از پیروزی آمریکا به بازسازی افکار عمومی خواهند پرداخت. بنابراین به نظر می رسد با وجود تضاد منافع آمریکا و اروپا به واسطه ضعف اروپاییها در ایجاد یک پارادایم مسلط و تاثیر گذار، اتحادیه اروپا قادر به رقابت با آمریکا نخواهد بود. بدون تردید، این عقب نشینی اروپا در آینده، به نفع آمریکا خواهد شد چرا که نظریه جهان تک قطبی همچنان به عنوان یک نظریه مسلط باقی خواهد ماند.
مهرداد ناظری
منبع : بنياد انديشه اسلامي