شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شریعت عقلانی


شریعت عقلانی
دنیای جدید دنیای عقلانیت به معنایی که ما می شناسیم نیست بلکه دنیای انسان محوری است باز نه به معنایی که ما از انسان می شناسیم بلکه با مشخصاتی که در فرهنگ جدید غرب معرفی شد؛ انسانی که تحت تاثیر عوامل بی شماری قرار می گیرد که هیچ نسبتی با عقل ندارند. منافع اقتصادی مهمترین آنهاست با بازوی تبلیغات که هیچ عامل دیگری را قدرت رویارویی با آن نیست، موضوعی که فریاد دلسوزان غربی را نیز در آورده است؛ فریادی که به گوش هیچ کس نمی رسد زیرا همه چیز در خدمت اقتصاد است.
دگرگونی های زمان بر زندگی انسان ها آثار بسیاری دارد. آداب و رسوم و رفتارهای اجتماعی همه و همه در برهه های مختلف تاریخ دچار تحول شده است، به همین دلیل قوانین و مقررات اجتماعی و حتی بعضی از مسائل اخلاقی در جوامع و زمان های مختلف با هم تفاوت دارد. بلافاصله برای ما دینداران که از یکسو دیانت را برنامة ترقی می دانیم و از سویی معتقد به دوام و استمرار آن برای همة زمان ها هستیم این سؤال مطرح می شود که نسبت دین و زمان چیست و دین با جوهر ثابت خود چطور با زمان که جوهری متغیر دارد قابل جمع است. در ظاهر نیز می بینیم که برخی مسائل در ادیان مختلف و حتی اسلام در تحولات تاریخی طور دیگری به نظر می رسد.
اشکال در مساله جمع بین اسلام و نیازهای زمانه همزیستی و هماهنگی دو چیزی است که ضد یکدیگرند؛ یکی ثابت است و دیگری متغیر و بی ثبات؛ اسلام به حکم نسخ ناپذیری و جاودانگی ثابت است و از طرف دیگر نیازها و مقتضیات زمان به حکم اینکه در زمان قرار گرفته است و هرچه در زمان قرار می گیرد (از جمله شرایط زندگی بشر) به یک حال باقی نمی ماند بی ثبات و متغیر است. حال سؤال این است که چگونه دو چیز که یکی ذاتش ثابت و دیگری در تغییر و تحول دائمی است ممکن است با همدیگر همزیستی و هماهنگی داشته باشند؟ خصوصا اینکه انتظار داریم آنکه ثابت است هادی و راهنمایی آنکه متغیر است باشد؟ هیچکدام از شرع و تغییرات زمانه را نمی توان نفی کرد؛ یکی اساس دیانت است و یکی واقعیتی ملموس، پس چه باید کرد؟
بی‌‌گمان هر انسانی، از مسأله تحول جامعة بشری به عنوان یک واقعیت خارجی آگاه است و دوم‌ آن‌که پاسخگویی علم فقه به نیازهای جدید را وظیفة اجتهاد فقهای‌ عظام می‌دانند، اما این اجتهاد چگونه صورت خواهد گرفت.
بی راهه و گزاف نخواهد بود اگر مدعی شویم مهمترین پرسش حال حاضر برای بسیاری از نواندیشان همین مطلب است و دل مشغولی بسیاری از متفکرین معاصر یافتن راه حلی برای آن. در عمل نیز کثرت پاسخ هایی که به آن داده شده نشان از اهمیت آن دارد؛ از شهید مطهری و شهید آیت الله محمد باقر صدر گرفته تا عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری و بسیاری دیگر راه حل های متنوع با ادبیات مختلف به آن طرح کرده اند.
● نظریة «شریعت عقلانی»
یکی از پاسخ های تازه به این مسئله نظریه ای تحت عنوان شریعت عقلانی است که نظریه پرداز آن آقای احمد قابل است. اصول این نظریه را می توان چنین خلاصه کرد که:
در اسلام دو حجت اصلی و منبع شناخت از دیر زمان مطرح بوده است؛ یکی قرآن و متون حدیثی و دیگری عقل که خدا به انسان ها اعطا نموده است. در حوزه کلام و عقاید حجیت عقل در مذهب تشیع قطعی بوده و یکی از اصول شیعه آن است که هر کس بایستی با عقل خود به اصول دین دست یابد مگر آنجا که عقل در ادراک واقع ناتوان است، نظیر جزئیات عالم برزخ. آقای احمد قابل در احکام عملی نیز این نظر را تعمیم داده است و معتقد است در آنجا نیز اصل با عقل آدمی است و تنها آنجا که عقل خود حکم به ناتوانی دهد بایستی شرع و نقل وارد عمل شود.
«در حوزة عقاید و اخلاق تنها حجت بشر، عقل نظری و عملی است و نقل شرعی صرفا در بیان جزئیات آن کلیات معقول و پس از سکوت عقل، حق اظهار نظر دارد و می تواند راهنمای پیروان خویش باشد. در مورد اصول و کلیات احکام شریعت نیز حجیت اولیه از آن عقل است و حجیت ثانویه (درجایی که عقل سکوت می کند) از آن نقل معتبر شرعی است. پس همانطور که تنها حجت بشر در حوزة کلام، عقل مستقل از شریعت است این حجیت را در حوزة اخلاق و فقه نیز جاری است.»
به اعتقاد آقای قابل، در حوزة احکام شریعت، بخش «منطقة الفراغ حکم عقل» وجود دارد که در آن نقل شرعی است که حجیت دارد و جزئیات و فروع احکام را بیان می کند. هرچند نمی تواند برخلاف احکام کلی عقل، چیزی را اثبات کند.
ایشان به حجیت عقل، در تمامی حوزه های حضور شریعت شدیداً معتقدند و در همان حال با اعتقاد کامل و با صراحت از لزوم استناد به نقل معتبر در حوزة احکام عبادی (که منطقة حضور نقل شرعی، و ظاهرا به صورت مستقل از عقل است، چرا که در منطقة الفراغ عقل قرار دارد) و در حوزة احکام غیر عبادی (که حضور نقل شرعی، به صورتی وابسته به عقل است ولی بازهم در منطقة الفراغ عقل قرار دارد) نیز دفاع می-کند. همین رویکرد را در حوزة اخلاق و با عنوان حجیت نقل معتبر در جزئیات راهکارهای اخلاقی (به صورتی وابسته به عقل، و در طول دلایل عقلی) جاری دانسته و از آن دفاع کرد.
«البته در فروع احکام شرعی (فقه) داستان منطقة الفراغ به گونه ای است که چون اساس این حوزه بر بررسی فروع و جزئیات استوار است، مواردی پیدا می شود که حکم الزامی مشخصی از عقل، دربارة آنها مشاهده نمی شود. در اینگونه موارد، نقل معتبر شرعی با مراعات مبانی کلی عقلی(مثل؛ اصالت الإباحة عقلیه) می تواند حکم خاص خود را صادر کند.»
به اعتقاد احمد قابل این موضوعی است که خود شرع مقدس نیز به آن تصریح دارد اما از آن غفلت شده است: در روایتی از امام صادق(ع) آمده است؛ حجة الله علی العباد، النبی، و الحجة فیما بین العباد و بین الله، العقل؛ حجت خدا بر بندگان خویش، پیامبر است، و حجت بین بندگان و خدا، عقل است. این روایت با صراحت تأیید می کند که؛ پیامبر (حجت ظاهری) فقط عنوان حجت خدا بر مردم را دارد. اما تنها حجت بشر در رابطه با خدا و استدلال برای صحت عملکرد خود در برابر خدا، عقل است (کافی ۱/۲۵ حدیث شمارة ۲۲).
«در آیات قرآنی نیز با صراحت کامل، اقرار شده است که کار ویژة شرایع در محدودة زندگی دنیوی، دخالت در مسائل اختلافی است که با بهره گیری از وحی، حقایق را در حد درک و فهم آدمیان موجود در هر زمان، برای آنان آشکار کرده و می کنند و الا اصل بسیاری از مباحث به کمک عقل قابل دستیابی است.
نهایت آنکه؛ می توان گفت که: حوزة حضور دین و شریعت، چیزی جز منطقة الفراغ عقل نیست. یعنی در جایی که عقل، حکم الزامی نداشته باشد، نوبت اظهار نظر نقل شریعت فرا می رسد. مقصود از منطقة الفراغ عقل جایی است که عقل، یا سکوت می کند یا احتمالات گوناگون را منطقی و معقول ارزیابی می کند و نسبت به گزینش راهکاری مشخص، بی تفاوت است.»
● بررسی
نظریة آقای احمد قابل، قبل از هر چیز نظریة شهید صدر تحت عنوان «منطقه الفراغ» را به ذهن متبادر می کند. نظریة شهید صدر پاسخ به این سوال بود که آیا اسلام و فقه اسلامی که پاسخگوی همة نیازهای بشر است جایی برای عقل و دانسته-های بشری گذاشته است یا اینکه با تمامیت خواهی شرع، عقل و علم بشری محکوم به رد و نفی اند؟ و اگر چنین است چنین دینی چگونه می خواهد برای همة نیازها برنامه ارائه دهد و هادی انسان ها در همة قرون آینده باشد؟شهید صدر با طرح نظریة منطفه الفراغ، این تصور که اسلام با چنین ادعایی عقل را مردود شمرده را باطل می داند. نقل (آیات و روایات) اصول و امهات مسائل و چارچوب اصلی را بیان می کنند و البته در موارد لازم وارد جزئیات می شود اما در سایر جزئیات احکام و چگونگی اجرای آنها عرصه را به عقل واگذاشته تا انسان بر اساس دانشی که کسب می کند به حل آنها بپردازد. در این محدوده (منطقه) که شرع از آن فراغت جسته عرصة عمل عقل است. به این ترتیب، شهید صدر نسبت ثابت به متغیر در شرع اسلامی را توضیح می دهد.
جناب آقای احمد قابل در نظریه شریعت عقلانی به وضوح متأثر از نظریة منطقه الفراغ شهید صدر است اما با چند تفاوت بنیادین. اولین و مهمترین تفاوت نظریة آقای احمد قابل با شهید صدر، جا به جا شدن جایگاه عقل و شرع است. اما قبل از آن، به یک مسئلة مبنایی دیگر باید اشاره کرد و آن یکی گرفتن شرع و نقل نزد آقای قابل است. عقل در دیدگاه شهید صدر یکی از راه های شناخت احکام شرعی است و نه قوه ای در مقابل آن. به این ترتیب عقل در زیر مجموعة شرع قرار می گیرد که به کمک آن می توان بخشی از احکام الهی را کشف کرد. آنچه شهید صدر در جستجوی آن بود فی الواقع یافتن نسبت عقل و نقل در کشف احکام است و نه نسبت عقل و شرع. این موضوع گرچه ساده و کم اهمیت جلوه می کند اما غفلت از آن می تواند خلط دو دیدگاه خدامحوری و اومانیسم (انسان محوری مدرن) را در پی داشته باشد. وقتی این شبهه در مورد مقاله و نظریة «شریعت عقلانی» قوت می گیرد که آقای قابل سخن از «عقل مستقل از شریعت» می گویند که این اصطلاحی نیست که حداقل ظاهرش خوشایند دین باوری باشد که شریعت را همراه و همگام با عقل و بالعکس می داند و ظاهراً اصطلاحی است عاریتی از نوشته های ترجمه ای که بکاربردنش قطعاً شایستة دین پژوهان نیست.
برگردیم به موضوع اصلی؛ یعنی جابه جا شدن جایگاه عقل و شرع در نظریة آقای قابل که از قضا مهمترین ابهام در این نظریه نیز همین مطلب است. عقل اصطلاح پرکاربردی است که در متون و زمینه های مختلف معانی متفاوتی می یابد که متاسفانه در نوشتة آقای احمد قابل دقیقاً مشخص نیست کدام معنی مورد نظر است.
● عقل قطعی
عقل گاه به معنای یافته های یقینی بکار می رود و معادل «قطع» دانسته می شود. در فقه و اصول فقه معمولاً این معنا مدّ نظر است. چنین قطعی در نظر فقها حجیت شرعی داشته و می-تواند معیار عمل قرار گیرد و کمتر فقیهی در این موضوع تردید دارد. اگر آقای احمد قابل در نظریة «شریعت عقلانی» این معنا را دنبال کرده باشند مطلب بدون اشکال خواهد بود هرچند که قبل از او فقها آنرا بارها و بارها در کتب خود آورده اند.
البته اگر این معنا مورد نظر آقای احمد قابل باشد باید دانست دستاوردهای جدید بشری در حوزه اقتصاد، سیاست و مدیریت را نباید جزو یافته های عقلی شمرد و آن را به عنوان حکم عقلِ قطعی، لازم الاتباع دانست زیرا همانطور که بر اهل فن پوشیده نیست که نظریه های موجود در این علوم نه تنها مورد پذیرش همه عقلا نبوده است، بلکه امروزه نیز محل اختلاف جدی صاحب نظران است و دائماً در حال تغییر و تحول می باشد. چنان که اندیشمندان غرب نیز بارها تأکید کرده-اند، این علوم محصول «عقل ابزاری» است و با عقل عملی هیچ ارتباطی ندارد. امروزه به درستی معلوم داشته اند که این علوم بر پایه مبانی فلسفی و ایدئولوژیک بنا می شود و به شناسایی مناسبات عینی و راهکارهای عملی برای تحقق همان اهداف مورد نظر می پردازد و از این روست که بسیاری از دستاوردهای آنها با مبانی دینی و اسلامی ناسازگار است.
● عقل ابزاری
اما معمولا در نوشته های روشنفکری و جدید، وقتی صحبت از عقل می شود مقصود از آن، همة یافته های بشری است که بالخصوص شامل علوم تجربی می شود و هر آنچه بشر به عنوان یافته های معتبر می شناسد در دایرة آن قرار می گیرد؛ خواه قطعی باشد یا ظنی و احتمالی.
اگر این معنا مورد نظر آقای احمد قابل باشد اولاً باید دانست علم جدید تمامیت خواه است و هیچ جایی را برای غیر به رسمیت نمی شناسد و به این ترتیب سخن از منطقه الفراغ بیهوده بوده و از نظر فرهنگ جدید مردود است زیرا عقل مدرن هیچ فراقی را برنمی تابد. در دید علم مدرن غربی، تنها سخن معقول و معتبر و قابل سنجش همان است که بر اساس معیار های تجربی گفته شود و به این ترتیب اگر دین و شرع بخواهد در «منطقه الفراغ عقل» منحصر شود حدّاکثر بایستی به یکسری اعمال شخصی و عبادی انفرادی خلاصه شود و نه بیش از آن. ثانیاً یافته های عقل در این معنا شامل کل فرهنگ می شود و معلوم است که در یک فضای یک اجتماع بیش از یک فرهنگ جا ندارد.
بدین ترتیب با یک حکم به ظاهر ساده باید فاتحة همة احکام فقهی را خواند و در مراحل بعدی همة اصول اعتقادی و مبانی مذهب، زیرا همانطور که جناب آقای محمد مجتهد شبستری در «کتاب، سنت، هرمنوتیک» به خوبی نشان داده علوم روانشناسی، جامعه شناسی و غیره در زمینه هایی که مستقیماً به عقاید دینی مربوط است نظرات صریحی دارند و به هیچ وجه زیر بار آنچه آیات و روایات گفته اند نمی روند. وانگهی مگر می شود روبناهای یک فرهنگ را گرفت و مبانی آن را رها کرد؛ مبانی و زیر بناهایی که همان خداشناسی و جهان بینی آن جامعه را تشکیل می دهند. البته آقای مجتهد شبستری در آن کتاب به این مطلب به راحتی اعتراف و توصیه به بازنگری در تمامیت دین می کند که در واقع از کف دادن دیانت و گرفتن دربست فرهنگ آن سوی دنیا است. ای کاش همة روشنفکران ما صراحت لهجة آقای شبستری را داشتند و ای کاش جناب آقای احمد قابل معلوم می کرد که آیا مقصود ایشان نیز چنین چیزی است؟
● اجتهاد، فورمول ربط ثابت ها و متغیرها
اجتهاد فورمولی است برای ربط ثابت ها و متغیرهای فقهی. در این فورمول نه متغیرها باید فراموش شوند و نه ثابت ها و غفلت از هرکدام به ویرانی دین (که برنامة سعادت در دنیا و آخرت است) منجر خواهد شد. شاید در شیوة اجتهاد مرسوم برخی متغیرها فراموش شود یا جدی گرفته نشود که باید بطور مبسوط در معرض بحثی علمی و اجتهادی قرار گیرد و چه بسا بررسی دوباره و دوباره شیوة اجتهاد ضروری باشد اما آنچه روشتفکری دینی عرضه می دارد و خواهان جانشین شدنش با اجتهاد است نیز چیزی بیش از کنار گذاشتن همة ثابت های دینی نیست و لذا بالطبع هیچگاه نمی تواند در جامعه مقبولیت پیدا کند.
● فرهنگ عقل محور و فرهنگ انسان محور
اجازه دهید از منظر دیگری به بحث نگاه کنیم که فکر می-کنم بسیار روشنگرانه تر است. نویسندة این سطور در حدّ بسیاری با آنچه گمان دارد دغدغة اصلی آقای احمد قابل و «تئوری شریعت عقلانی» در باب همخوانی عقل و شرع و نقش عقل در کشف احکام فقهی و اسلامی است همراه و همدل است و معتقد است که عقل در بسیاری از مباحث مهم فقهی حکم واضح و متقنی دارد.
به اعتقاد ما یکی از منابع مهم فقه، حکم عقل است. البته منظور از عقلی که در دین و فقه مورد ابتلاست، «عقل عملی» است که باید و نبایدها را درک می کند، نه «عقل نظری» که از واقعیت اشیاء بحث می کند. بسیاری از احکام ما مبنایش عقل است؛ دلیلش هم ملازمه ای است که بین حکم عقل و حکم شرع وجود دارد. مذهب شیعه معتقد است که احکام تابع ملاکات است و همه احکامش تابع مصالح و مفاسدی است که در متعلق احکام وجود دارد. ما قائل به حسن و قبح عقلی هستیم و معتقدیم که افعال انسانها و تمام اشیاء در عالم ارزشهای ذاتی دارند؛ بنابراین هرگاه عقل سلیم حکم کرد که چیزی نیکو است، شرع مقدس با آن مخالفت نمی کند؛ چون اساس و ریشه عقل عملی از فطرت انسانها نشأت می گیرد.
انسانها با اختلاف فرهنگها و رسوم همگی در مجموعه ای از بایدها و نبایدها اتفاق نظر دارند. این وحدت و اتفاق از فطرت برخاسته است (فطرة الله التی فطر الناس علیها). فطرت در حقیقت نیرویی است در انسان که او را رهنمون می کند که چیزهای نیکو را انجام دهد و ناپسندها را ترک کند. بین اراده تکوینی و تشریعی خداوند تخالف نمی شود: کلّما حکم به العقل حکم به الشرع. بنابراین عقل را در بعضی جاها می توان «فطرت» و «هدایت تکوینی انسان» نامید. و اگر در بیان و گفتار معصومین علیهم السلام به عقل تا به این پایه ارج نهاده شده که آنرا پیامبر درونی و واسطة بین خدا و انسان دانسته شده به همین جهت است.
البته باید توجه کرد این به آن معنا نیست که هر چه در شرع و نقل بیان شده را عقل می تواند کشف کند؛ بهر حال موضوعات بسیاری هست که عقل نمی تواند به کشف آنها نائل شود و قطعاً در این موضوعات انسان وابسته به نقل است.
اما به رغم توجه به این موضوع، باز ساده انگاری است که نظیر برخی نویسندگان در باب مسئلة عقل و شرع به موضوعاتی نظیر دو رکعتی بودن نماز صبح تمرکز کنیم و با هیاهو و فریاد به راحتی نتیجه بگیریم که عقل را راهی به احکام شرعی نیست زیرا این گونه موارد در مقابل موضوعات اساسی اختلافی بین فقه اسلامی و فرهنگ جدید حاشیه ای جلوه می کنند. موضوعاتی نظیر مسئلة خانواده و نقش آن در اجتماع و مسائل پیرامون آن و نیز مسئله حقوق بشر و یا حفظ محیط زیست که عقل در آنها حکم صریح و واضحی دارد که به اعتقاد نویسندة این مقال، کاملاً همخوان با فقه اسلامی است اما فرهنگ جدید برخلاف آن پیش می رود.
اجازه دهید به مثالی را مطرح کنم که گرچه شاید حتی نام بردن از آن خلاف اخلاق باشد اما وضع ما را در مقابل فرهنگ جدید به خوبی نمایان می کند. یکی از موضوعات اختلافی فقه اسلامی با فرهنگ جدید، قانونی یا ممنوع بودن همجنس بازی است. اما واقعاً کدام طبع سالم و عقل سلیمی همجنس بازی را عملی طبیعی می شمارد و آیا با ورود عقل، دیگر نیازی به شرع برای محکومیت آن هست؟ حال آنکه فرهنگ جدید تا جایی پیش رفته که آزادی آنرا یکی از معیارهای دموکراسی در کشورها قلمداد می کنند. از قضا علم نیز در این مسئله کاملاً همزبان با فقه است و تحقیقات خود محققین غربی گویای شیوع برخی بیماری های خاص جسمانی و روانی در بین این طایفة هم-جنس باز تا چند صد برابر میانگین آن در بین افراد معمول جامعة غربی است، اما عجب اینکه فرهنگ جدید زیر بار آن نمی رود.
همچنین است موضوعات پیرامون خانواده، روابط زن و شوهر و خیلی دیگر از این دست موضوعات که به نظر نویسنده این مقال عقل دید واضحی نسبت به آنها دارد و به هیچ وجه زیر بار فرهنگ امروز نمی رود البته مشروط بر اینکه اسیر هوا و هوس نشده باشد.
● تقابل خواسته های غریزی با عقل و شرع
واقع آن است که در این میان مغلطه و فریبی رخ داده که نباید از آن غفلت کرد. دنیای جدید دنیای عقلانیت به معنایی که ما می شناسیم نیست بلکه دنیای انسان محوری است باز نه به معنایی که ما از انسان می شناسیم بلکه با مشخصاتی که در فرهنگ جدید غرب معرفی شد؛ انسانی که تحت تاثیر عوامل بی شماری قرار می گیرد که هیچ نسبتی با عقل ندارند. منافع اقتصادی مهمترین آنهاست با بازوی تبلیغات که هیچ عامل دیگری را قدرت رویارویی با آن نیست، موضوعی که فریاد دلسوزان غربی را نیز در آورده است؛ فریادی که به گوش هیچ کس نمی رسد زیرا همه چیز در خدمت اقتصاد است.
موضوع دنیای جدید تقابل عقل و شرع نیست بلکه تقابل خواسته های غریزی انسان با عقل و شرع هردو است؛ خواسته-هایی که غاصبانه بر جایگاه عقل تکیه کرده و در صدد حذف شرع نیز می باشد. مشکل امروز ما با عقلانیت نیست. عقل استدلالی هم نظر با شرع است نه در تقابل با آن.
وانگهی نباید به گونه ای با موضوع مواجه شویم که گویی فقها و اندیشمندان اسلامی و شیعی هیچ استدلال عقلی بر مواضع خود ندارند و صرفاً با چند حدیث و آیة معدود و به دور از مباحث اجتماعی و عقلی به کاوش در احکام دینی می-پردازند.
● قدر لازم عقلانیت
البته آقای قابل در برخی از نوشته های خود «قدر لازم» عقلانیت مورد نظر خود را برشمرده اما به گمانم چندان روشنگر نیست؛ اصولی نظیر اصل عدم تناقض، پذیرش نتایج بر آمده از قیاس منطقی یا برهان، پذیرش نتایج محاسبات ریاضی و مبانی اجماعی آن (که البته جای سوال دارد که مگر در ریاضیات اختلافی هست که برای حل آن به اجماع متوسل شویم) و موارد دیگری که هر آشنای به منطق و فلسفه می داند که همگی از مبانی منطق اند و از بدیهیات اولیه. اما اصل دیگر ایشان خصوصاً جای تامل دارد : «چهارم؛ پذیرش نتایج اجماعی بر آمده از استقرای ناقص (و اطمینان آور) در علوم مختلف تجربی» که این سوال را ایجاد می کند که مگر اجماع در علوم تجربی قابل فرض است؟ آیا منظور ایشان مواردی مثل به جوش آمدن آب در صد درجه و اینگونه موارد است و یا تئوری های علمی را هم قابل اجماع می دانند؟ اگر مقصود ایشان هر نوع تئوری علمی نباشد کلام بدی نیست اما اگر تئوری های علمی را ملاک قرار دهیم خصوصاً در حوزة علوم انسانی، خود آقای قابل هم می دانند که چیزی از دین در هیچ زمینه ای باقی نمی ماند و نظریة ایشان فاقد اصل نخست (عدم تناقض) می شود و لاجرم غیر عقلانی زیرا که ایشان صحبت از شرعت عقلانی فرع باقی ماندن چیزی از شریعت است که با تئوجه به تمامیت خواهی عقل مدرن ممکن نیست.
من مخالف علوم تجربی نیستم و توجه به آن را در استنباط فقهی و دینی لازم می شمارم اما ارزش مطلق دادن به علوم جدید که حاصل نظریه پردازی ها در فرهنگی دیگر و بر اساس مبانی متفاوت است و آنرا شرط عقلانیت شمردن نظری صحیح نخواهد بود.
نویسنده: مهدی - حاجیان
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از کتاب The Bilingualism Reader مقاله Dimensions of Bilingualism
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید