جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جایگاه «بلی‏» و معنای آن در قرآن کریم


یكی از واژه‏هایی كه در كلام عرب به عنوان حرف جواب به كار می‏رود و از جایگاه خاصی برخوردار است واژه «بلی‏» است . این واژه در قرآن كریم در آیات متعددی به كار رفته است . براساس آنچه در كتاب المعجم المفهرس (۱) آمده، این كلمه ۲۲ بار در قرآن ذكر شده است . شناخت جایگاه «بلی‏» و معنای آن از مسائلی است كه در فهم آیات مربوطه و ارتباط مقاطع آنها با یكدیگر، نقشی تعیین كننده دارد . مع الاسف، بسیاری از مترجمان با نگرشی سطحی از این آیات عبور كرده و با قراردادن معادلی نامناسب و گاه نادرست‏برای این واژه، به ترجمه آیه اقدام نموده‏اند . برای روشن شدن حقیقت امر، لازم است این مسئله از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار گیرد . از این رو، ما در این مقال بر آن شده‏ایم تا نخست‏با استناد به كتب اهل لغت و ادب، جایگاه «بلی‏» را در كلام عرب مشخص كنیم، آن گاه معادل صحیحی را كه می‏توان در زبان فارسی برای آن قرار داد ارائه دهیم، سپس به مجموعه آیاتی كه این واژه در آنها به كار رفته است، فهرست‏گونه اشاره كنیم و در پایان، برخی از آیات مورد بحث را با ترجمه پیشنهادی آنها و مقایسه با بعضی از ترجمه‏های معروف، به عنوان نمونه بیاوریم .
جایگاه «بلی‏» از دیدگاه اهل لغت و ادب
در مفردات راغب، ذیل واژه «بلی‏» آمده است:
«بلی‏» یا برای رد نفی است، مانند: «وقالوا لن تمسنا النار . . . بلی من كسب سیئهٔ . . .» [بقره، ۸۰- ۸۱]، و یا در پاسخ استفهام مقرون به نفی قرار می‏گیرد، مانند: «الست‏بربكم قالوا بلی‏» [اعراف، ۱۷۲]، و «نعم‏» در مورد استفهام مجرد از نفی به كار می‏رود، مانند: «فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا قالوا نعم‏» [اعراف، ۴۴]، كه در این جا در پاسخ نمی‏گویند: «بلی‏» . بنابراین، اگر كسی بگوید: «ماعندی شی‏ء» و شما در پاسخ بگویی: «بلی‏» ، در حقیقت‏سخن او را رد كرده‏ای; و اگر بگویی: «نعم‏» ، در واقع به آن اقرار نموده‏ای . (۲)
چنان كه ملاحظه می‏كنید، از سخن راغب بر می‏آید كه «بلی‏» همواره پس از نفی قرار می‏گیرد، و جمله منفی یا به صورت اخبار است و یا به صورت استفهام; اما در پاسخ سؤال مثبت، «نعم‏» گفته می‏شود .
ابن منظور در این باره می‏گوید:
«بلی‏» در پاسخ سؤالی گفته می‏شود كه مشتمل بر حرف نفی باشد، مانند: «الم تفعل كذا؟» كه مخاطب در پاسخ می‏گوید: «بلی‏» . همچنین «بلی‏» در پاسخ سؤالی قرار می‏گیرد كه با انكار گره خورده است . برخی گفته‏اند كه «بلی‏» در پاسخ سخنی گفته می‏شود كه در آن انكار وجود دارد، مانند آیه: «الست‏بربكم قالوا بلی‏» . (۳)
وی سپس در بیان این نكته كه چرا «بلی‏» پیوسته پس از انكار قرار می‏گیرد، سخنی را از تهذیب به شرح زیر آورده است:
«بلی‏» از آن روی پس از انكار قرار می‏گیرد كه معنای آن بازگشت از انكار به اثبات است . در حقیقت، «بلی‏» به منزله «بل‏» است، و «بل‏» همواره پس از انكار قرار می‏گیرد، مانند: «ما قام اخوك بل ابوك‏» و «ما اكرمت اخاك بل اباك‏» ; و هنگامی كه فردی به دیگری بگوید: «الا تقوم؟» و او پاسخ دهد: «بلی‏» ، مقصود او «بل اقوم‏» است، كه الف را بر «بل‏» افزوده‏اند تا سكوت بر آن صحیح باشد، زیرا اگر در پاسخ، تنها به «بل‏» اكتفا كند، مخاطب در انتظار كلامی پس از آن خواهد بود; از این روی الف را بر آن افزوده‏اند تا برای مخاطب این گمان پیش نیاید . (۴) همان گونه كه می‏بینید، ابن منظور نیز - چه در سخن خود، و چه در سخنی كه از تهذیب نقل كرده - «بلی‏» را به كلام منفی اختصاص داده است . ابوالعز همدانی، در ذیل آیه ۸۱ سوره بقره، كه واژه «بلی‏» در آن به كار رفته، چنین آورده است:
«بلی‏» حرف است و در دو مورد به كار می‏رود:
۱ . پس از حرف نهی; خواه به صورت خبر باشد و خواه به صورت نهی . می‏گویی: «ما ضربت زیدا» و مثبت در پاسخ می‏گوید: «بلی‏» یعنی «بلی قد ضربت‏» ، و نیز می‏گویی: «لاتضرب زیدا» و مثبت می‏گوید: «بلی‏» یعنی «بلی اضربه‏» . از همین قبیل است آیه: «لن تمسنا النار الا ایاما معدودهٔ . . . بلی . . .» [بقره، ۸۰- ۸۱]، یعنی «تمسكم ابدا» ، و این ابدیت‏به دلیل تعبیر «هم فیها خالدون‏» است [كه در ذیل آیه آمده است] ; و آیه «ما كنا نعمل من سوء بلی‏» [نحل، ۲۸]، یعنی «بلی عملتم السوء» ; و آیه: «لایبعث الله من یموت بلی‏» [نحل، ۳۸]، یعنی «بلی یبعثهم‏» . در این گونه موارد اگر با «نعم‏» پاسخ بگویی، به آنچه نفی شده است اعتراف كرده‏ای .
۲ . در پاسخ استفهامی كه بر سر نفی درآمده است . در این صورت «بلی‏» آن را اثبات می‏كند; بدین معنی كه ما قبل خود را تصدیق می‏نماید; چنان كه بگویی: «الم اكرم فلانا؟ الم اهزم جیشا؟» و كسی در پاسخ بگوید: «بلی‏» ، یعنی «بلی اكرمته و بلی هزمته‏» . در قرآن آمده است: «الست‏بربكم قالوا بلی‏» [اعراف، ۱۷۲ . ] همچنین آمده است: «الیس هذا بالحق قالوا بلی‏» [احقاف، ۳۴]، كه این دو آیه بدین معنی است: «بلی انت ربنا، و بلی هذا الحق‏» ، كه اگر در این جا با «نعم‏» پاسخ بگویی، موجب كفر خواهد شد، زیرا معنای آن چنین است: «نعم لست‏بربنا، و نعم لیس هذا بالحق‏» . (۵)
چنان كه ملاحظه می‏كنید، در كلام همدانی، علاوه بر آنچه در كتب لغت آمده، ورود «بلی‏» در پاسخ نهی نیز مطرح شده است .
در معجم القواعد العربیه آمده است:
«بلی‏» حرف جواب است و اختصاص به نفی دارد و ابطال آن را می‏رساند; خواه نفی مجرد باشد، مانند: «زعم الذین كفروا ان لن یبعثوا قل بلی وربی لتبعثن‏» [تغابن، ۷]، یا نفی مقرون به استفهام . استفهام نیز، خواه استفهام حقیقی باشد، مانند: «الیس علی بآت؟» یا استفهام توبیخی، مانند: «ام یحسبون انا لانسمع سرهم ونجواهم بلی‏» [زخرف، ۸۰] یا استفهام تقریری، مانند: الست‏بربكم قالوا بلی‏» [اعراف، ۱۷۲ . ] فرق میان «بلی‏» و «نعم‏» این است كه «بلی‏» فقط پس از نفی می‏آید، ولی «نعم‏» ، هم پس از نفی می‏آید و هم پس از اثبات . بنابراین اگر كسی بگوید: «ما قام زید» ، تصدیق این سخن با گفتن «نعم‏» و تكذیب آن با گفتن «بلی‏» است . (۶)
همان گونه كه می‏بینید، صاحب معجم نیز مانند دیگران «بلی‏» را حرف جواب در كلام منفی دانسته و در فرق میان «بلی‏» و «نعم‏» تصریح كرده است كه «بلی‏» فقط پس از نفی می‏آید، ولی «نعم‏» ، هم پس از نفی و هم پس از اثبات قرار می‏گیرد .
از آنچه تاكنون گفتیم، این نتیجه به دست می‏آید كه از دیدگاه اهل لغت و ادب، «بلی‏» همواره در پاسخ نفی قرار می‏گیرد و آن را ابطال می‏كند; خواه نفی، نفی مجرد باشد یا همراه با استفهام . استفهام نیز تفاوت نمی‏كند، خواه استفهام حقیقی باشد یا توبیخی و یا تقریری . ولی «نعم‏» همیشه برای تصدیق ماقبل خودش به كار می‏رود; خواه ماقبل آن منفی باشد یا مثبت . در این جا، این نكته را نیز باید یادآور شویم كه برخی از نحویان در مواردی كه پاسخ نفی به وسیله «بلی‏» داده می‏شود، مجاز دانسته‏اند كه به جای «بلی‏» از «نعم‏» استفاده شود، با این توجیه كه نفی را حتی در استفهام تقریری به اثبات برگردانده و گفته‏اند كه در پاسخ جمله مثبت، گفتن «نعم‏» صحیح است . البته این دیدگاه چندان مورد اعتماد نیست و غالبا ادبا این توجیه را نپذیرفته و برای هر یك از «بلی‏» و «نعم‏» جایگاه خاص خود را قائل شده‏اند . برای روشن شدن این مسئله و اختلاف نظری كه در آن وجود دارد، مناسب است دیدگاه ابن هشام انصاری را در این جا منعكس كنیم . وی در كتاب مغنی اللبیب آورده است: «بلی‏» حرف جواب است و الف آن اصلی است . گروهی گفته‏اند كه اصل آن «بل‏» بوده و الف بر آن افزوده شده، و برخی از آنان بر این باورند كه الف به دلیل این كه اماله می‏شود علامت تانیث است .«بلی‏» اختصاص به نفی دارد و بیانگر ابطال آن است; خواه نفی مجرد باشد، مانند: «زعم الذین كفروا ان لن یبعثوا قل بلی وربی‏» [تغابن، ۷]، یا مقرون به استفهام . استفهام نیز، خواه استفهام حقیقی باشد، مانند: «الیس زید بقائم؟» كه در پاسخ آن می‏گویی: «بلی‏» ، یا استفهام توبیخی، مانند: «ام یحسبون انا لانسمع سرهم ونجواهم بلی‏» [زخرف، ۸۰] و «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلی‏» [قیامت، ۳- ۴]، یا استفهام تقریری، مانند: «الم یاتكم نذیر قالوا بلی‏» [ملك، ۸- ۹] و «الست‏بربكم قالوا بلی‏» [اعراف، ۱۷۲]، كه در این آیه نفی همراه با تقریر در حكم نفی مجرد است كه با «بلی‏» پاسخ داده می‏شود . به همین دلیل، ابن‏عباس و دیگران گفته‏اند كه اگر مردم در پاسخ می‏گفتند: «نعم‏» كافر می‏شدند . سبب كفرشان این است كه «نعم‏» برای تصدیق كسی است كه از نفی یا ایجاب چیزی خبر می‏دهد، و لذا گروهی از فقها گفته‏اند كه اگر كسی بگوید: «الیس لی علیك الف؟» و مخاطب در پاسخ بگوید: «بلی‏» ، پرداخت آن مبلغ بر عهده اوست، و اگر بگوید: «نعم‏» ، پرداخت آن مبلغ بر او لازم نیست . برخی گفته‏اند: پرداخت آن مبلغ در هر دو صورت بر او لازم است، و دلیل آن را اقتضای عرف - نه لغت - دانسته‏اند .
سهیلی و گروهی دیگر، در آنچه از ابن‏عباس و دیگران در آیه «الست‏بربكم قالوا بلی‏» نقل شده است مخالفت كرده و گفته‏اند: استفهام تقریری به خبر مثبت‏باز می‏گردد، و به همین جهت‏سیبویه، متصله بودن «ام‏» در كلام خداوند: «افلا تبصرون ام انا خیر» [زخرف، ۵۱- ۵۲] را به دلیل این كه «ام‏» پس از ایجاب قرار نمی‏گیرد، نپذیرفته است . پس وقتی كه ثابت‏شد استفهام تقریری در حكم ایجاب است، پاسخ گفتن با «نعم‏» تصدیق آن خواهد بود . پایان كلام سهیلی و همفكرانش .بر سهیلی و همفكران او این اشكال وارد است كه به اتفاق همگان، «بلی‏» در پاسخ ایجاب قرار نمی‏گیرد، هر چند از كتب حدیثی بر می‏آید كه «بلی‏» در پاسخ استفهام مجرد از نفی نیز به كار می‏رود . در صحیح بخاری در كتاب الایمان آمده است كه پیامبر (ص) به یاران خود گفت: «اترضون ان تكونوا ربع اهل الجنهٔ؟ قالوا: بلی‏» . . . در صحیح مسلم نیز در كتاب الهبهٔ این عبارت آمده است: «ایسرك ان یكونوا الیك فی البر سواء؟ قال: بلی، قال: فلا اذا» . این عبارت نیز در همان جاست: «انت الذی لقیتنی بمكهٔ؟» كه مخاطب در پاسخ گفت: «بلی‏» . البته سهیلی و همفكرانش نمی‏توانند به این عبارات استدلال كنند، زیرا این گونه كاربردها محدود است و نباید قرآن را بر آن حمل كرد . (۷)
اكنون كه جایگاه «بلی‏» از دیدگاه لغت‏شناسان و ادیبان مشخص شد، لازم است‏به ادات جواب در زبان فارسی نیز نظری بیفكنیم و جایگاه هر یك از آنها را بشناسیم، آن گاه ببینیم در زبان فارسی چه واژه‏ای باید معادل «بلی‏» قرار گیرد . واژه‏هایی كه در نگارش فارسی به عنوان ادات جواب به كار می‏روند، عبارتند از: بلی، آری، چرا . برای آگاهی از معنای لغوی هر یك از این واژه‏ها، به آنچه در لغت‏نامه دهخدا آمده است‏بسنده می‏كنیم . در این لغت نامه ذیل واژه «بلی‏» آمده است:
بلی [ . ب] (قید جواب ماخوذ از عربی) ممال بلی [ب لا] و آن لفظی است كه برای تصدیق كلام آید . در اصل، این لفظ عربی است‏به فتح لام، مگر فارسیان به كسر لام استعمال كنند (غیاث .) در جواب استفهام نفی آید در عربی، ولی در فارسی مطلقا به معنی آری باشد و در تلفظ عامیانه «بله‏» گویند، چنانكه: میروی؟ بلی (یادداشت مرحوم دهخدا .() ۸)
و ذیل واژه «آری‏» آمده است:
آری . كلمه‏ایست‏برای تصدیق در پاسخ استفهام ثبوتی . بلی . ها . ای . نعم . اجل . مقابل نه . نی . . . گفت این پیغام خداوند بحقیقت می‏گذاری؟ گفتم آری (تاریخ بیهقی .() ۹)
و درباره واژه «چرا» می‏خوانیم:
چرا [ . چ . . . ] بلی . نعم . آری . جواب مثبت در سؤال نفی . آری در پاسخ سؤال نفی . مثال: شما همراه ما نمی‏آئید، چرا یعنی میایم . تو فرزند فلانی نیستی، چرا یعنی هستم . (۱۰)
چنان كه ملاحظه می‏كنید، براساس آنچه در لغت‏نامه دهخدا آمده است، در زبان فارسی، دو واژه «بلی‏» و «آری‏» در پاسخ استفهام ثبوتی به كار می‏رود; برخلاف واژه «چرا» كه اختصاص به سؤال منفی دارد . البته به این نكته باید توجه داشت كه هرچند در كتب لغت، واژه «چرا» به عنوان پاسخ سؤال منفی مطرح شده است، ولی به حكم كاربردهای متداول در زبان فارسی، این پاسخ اختصاص به سؤال ندارد، بلكه در مورد خبر منفی نیز از همین واژه استفاده می‏شود; به عنوان مثال، كسی از نیامدن شخصی خبر می‏دهد و می‏گوید: فلانی نیامده است; و شنونده كه از آمدن او آگاه شده است، می‏گوید: «چرا» ; یعنی آمده است .
پس از آن كه جایگاه «بلی‏» و معنای آن را در كلام عرب دانستیم، و از نحوه كاربرد ادات جواب در فارسی نیز آگاه شدیم، باید ببینیم مناسب‏ترین معادلی كه می‏توان در زبان فارسی برای «بلی‏» قرار داد چه واژه‏ای است . به نظر می‏رسد، از آن جا كه «بلی‏» در كلام عرب برای ابطال نفی سابق و اثبات خلاف آن به كار می‏رود، مناسب‏ترین معادل آن در زبان فارسی واژه «چرا» است; زیرا تمام ویژگی‏هایی كه برای «بلی‏» در نظر گرفته شده، برای «چرا» نیز در زبان فارسی منظور گردیده است . البته برخی مترجمان در ترجمه «بلی‏» تعبیراتی از قبیل «چنین نیست، بلكه‏» یا «حق این است كه‏» و مانند آن را به كار برده‏اند كه به كاربردن این گونه تعبیرات نیز، به دلیل این كه بیانگر مفهوم «بلی‏» هست اشكال ندارد; اما به كاربردن «بلی‏» یا «آری‏» كه اختصاص به استفهام ثبوتی دارد، بدون تصریح به پاسخ تفصیلی، صحیح نیست و موجب انحراف از معنای واقعی كلام می‏گردد .متاسفانه بسیاری از مترجمان، این نكته را مورد توجه قرار نداده و در ترجمه «بلی‏» مسامحه نموده و حتی در مواردی كه «بلی‏» مسبوق به استفهام تقریری است و روشن‏ترین مصداق كاربرد «بلی‏» به شمار می‏رود، آن را به «آری‏» ترجمه كرده‏اند . این نكته را نیز نباید از نظر دور داشت كه هرچند واژه «آری‏» از نظر لغت‏برای تاكید نیز به كار می‏رود، ولی این معنی در هیچ یك از آیات مورد بحث، مقصود نیست، زیرا تاكید در حقیقت اثبات مطلب گذشته است، در صورتی كه «بلی‏» در تمامی آیات برای ابطال گذشته و اثبات خلاف آن است . اكنون به ذكر موارد كاربرد «بلی‏» و جایگاه این واژه در آیات قرآن كریم می‏پردازیم .
كاربرد «بلی‏» و جایگاه آن در قرآن كریم
چنان كه در آغاز سخن اشاره شد، واژه «بلی‏» در بیست و دو مورد از قرآن كریم به كار رفته است كه نه مورد آن مسبوق به نفی مجرد از استفهام، و سیزده مورد بقیه، مسبوق به نفی همراه با استفهام است . در آیاتی كه «بلی‏» مسبوق به نفی همراه با استفهام است، استفهام آن یا تقریری است، یا انكاری و یا توبیخی . از مجموع این بیست و دو مورد، تنها در چهار جا، پاسخ تفصیلی پس از «بلی‏» آمده، و در بقیه موارد، فقط به پاسخ اجمالی، یعنی لفظ «بلی‏» بسنده شده است . موارد نه گانه‏ای كه «بلی‏» در آنها مسبوق به نفی مجرد از استفهام است، به ترتیب سوره‏ها عبارتند از: بقره، ۸۱ و ۱۱۲; آل عمران، ۷۶; نحل، ۲۸ و ۳۸; سبا، ۳; زمر، ۵۹; تغابن، ۷; انشقاق، ۱۵ . و اما سیزده مورد بقیه كه «بلی‏» در آنها مسبوق به نفی همراه با استفهام است، به ترتیب عبارتند از: بقره، ۲۶۰; آل‏عمران، ۱۲۵; انعام، ۳۰; اعراف، ۱۷۲; یس، ۸; زمر، ۱۷; غافر، ۵۰; زخرف، ۸۰; احقاف، ۳۳ و ۳۴; حدید، ۱۴; ملك، ۹; قیامت، ۴ . و چهار موردی كه در آنها پس از «بلی‏» پاسخ تفصیلی ذكر شده است، به ترتیب عبارتند از: سبا، ۳; زمر، ۵۹; تغابن، ۷; ملك، ۹ .
ذكر این نكته لازم است كه در تمامی آیات مورد بحث، «بلی‏» مسبوق به نفی صریح است، بجز آیه ۵۹ سوره زمر، كه «بلی‏» در آن مسبوق به جمله شرطیه‏ای است كه در دو آیه قبل از آن، با «لو» آمده و در حكم نفی است . اكنون برای تطبیق نكات یاد شده با آیات قرآنی، برخی از آیات مورد نظر را با ترجمه پیشنهادی آنها به عنوان نمونه می‏آوریم، و در ذیل هر یك، به تعبیرات سه ترجمه از ترجمه‏های معاصر، یعنی ترجمه آقایان خرمشاهی و فولادوند، و ترجمه شادروان مجتبوی اشاره می‏كنیم . نخست‏بعضی از آیاتی را كه «بلی‏» در آنها مسبوق به نفی مجرد از استفهام است می‏آوریم، و سپس به برخی از آیاتی كه «بلی‏» در آنها پس از نفی همراه با استفهام آمده است اشاره می‏كنیم .
الف . «بلی‏» پس از نفی مجرد از استفهام
و قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودهٔ قل اتخذتم عند الله عهدا فلن یخلف الله عهده ام تقولون علی الله ما لا تعلمون . بلی من كسب سیئهٔ و احاطت‏به خطیئته فاولئك اصحاب النار هم فیها خالدون (بقره، ۸۰- ۸۱ .) در این جا «بلی‏» در پاسخ «لن تمسنا النار الا ایاما معدودهٔ‏» آمده و ادعای یهودیان را مبنی بر این كه آتش دوزخ جز چند روزی به آنان نمی‏رسد، نفی كرده و خلودشان در دوزخ را اثبات نموده است . در حقیقت، پاسخ تفصیلی این ادعا چنین است: «بلی تمسكم النار ابدا» ، یعنی: «چرا، آتش دوزخ برای همیشه به شما خواهد رسید» . ترجمه آیات این گونه است:
«و گفتند: آتش [دوزخ] جز روزهایی معدود به ما نخواهد رسید . بگو: آیا در پیشگاه خدا پیمانی گرفته‏اید - كه البته خدا هرگز از پیمان خود تخلف نمی‏كند - یا چیزی را بر خدا می‏بندید كه نمی‏دانید؟ . چرا، [آتش دوزخ برای همیشه به شما خواهد رسید، زیرا] كسانی كه بدی كنند و گناهشان آنان را فراگیرد، اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود» .
در این جا، غالب مترجمان، از جمله سه مترجم نامبرده، «بلی‏» را به «آری‏» ترجمه كرده و به پاسخ تفصیلی پس از آن هم اشاره‏ای نكرده‏اند .و قالوا لن یدخل الجنهٔ الا من كان هودا او نصاری تلك امانیهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین . بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (بقره، ۱۱۱- ۱۱۲ .) در این جا نیز «بلی‏» در پاسخ «لن یدخل الجنهٔ . . .» آمده است . آیه نخست، قول یهودیان و مسیحیان را حكایت می‏كند كه هر كدام ادعا می‏كردند كه هیچ كس جز پیرو آیین آنان وارد بهشت نمی‏شود . در آیه دوم، این ادعا به وسیله «بلی‏» ابطال گردیده و ورود دیگران به بهشت نیز اثبات شده است . پاسخ تفصیلی آن چنین است: «بلی یدخلها غیركم‏» ، یعنی: «چرا، غیر شما نیز وارد بهشت می‏شود» . ترجمه این دو آیه از این قرار است:
«و گفتند: جز آن كس كه یهودی یا مسیحی است، هرگز كسی وارد بهشت نمی‏شود .این است آرزوهایشان! بگو: اگر راست می‏گویید، برهان خود را بیاورید . چرا، [غیر شما نیز وارد بهشت می‏شود، زیرا] هركس خود را تسلیم خدا كند و نیكوكار باشد، مزدش را نزد پروردگارش خواهد داشت و [چنین كسانی] نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می‏شوند» .
در این آیه نیز بیشتر مترجمان، «بلی‏» را بدون افزودن پاسخ تفصیلی، به «آری‏» ترجمه كرده‏اند، ولی آقای خرمشاهی آن را به «حق این است‏» ترجمه نموده كه تعبیری بجا و مناسب است . ترجمه ایشان از آیه دوم چنین است:
«حق این است كه هركس روی دل به سوی خدا نهد و نیكوكار باشد پاداشش نزد پروردگارش [محفوظ ] است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می‏شوند» . و من اهل الكتاب من ان تامنه بقنطار یؤده الیك و منهم من ان تامنه بدینار لا یؤده الیك الا ما دمت علیه قآئما ذلك بانهم قالوا لیس علینا فی الامین سبیل و یقولون علی الله الكذب و هم یعلمون . بلی من اوفی بعهده و اتقی فان الله یحب المتقین (آل عمران، ۷۵- ۷۶ .) در این دو آیه، «بلی‏» در پاسخ «لیس علینا فی الامیین سبیل‏» آمده است . این سخن، سخن برخی از اهل كتاب است كه مدعی بودند اگر به اموال مشركان خیانت كنند، مشركان حق هیچ‏گونه اعتراضی نسبت‏به آنان ندارند . خداوند این سخن را به وسیله «بلی‏» پاسخ داده، كه پاسخ تفصیلی آن بدین گونه است: «بلی علیهم سبیل‏» ، یعنی: «چرا، راه اعتراض بر ضد آنان گشوده است‏» . ترجمه آیات چنین است:
«و از اهل كتاب كسانی هستند كه اگر مال فراوانی به آنان امانت دهی، آن را به تو بر می‏گردانند; و از آنان كسانی هستند كه اگر دیناری به آنان امانت دهی، آن را به تو بر نمی‏گردانند، مگر این كه پیوسته بالای سرشان ایستاده باشی . این [خیانت] از آن روست كه آنان گفتند: در مورد امی‏ها هیچ راهی [برای اعتراض] بر ما وجود ندارد; و آگاهانه بر خدا دروغ می‏بندند . چرا، [راه اعتراض بر ضد آنان گشوده است، چون] هركس به عهد خود وفا كند و پرهیزگار باشد، خدا پرهیزگاران را دوست دارد» .
در این آیه نیز آقای خرمشاهی در مفهوم «بلی‏» دقت نموده و ترجمه‏ای دقیق از آن بدین‏گونه ارائه داده است:
«چنین نیست، بلكه هركس به پیمانش وفا كند و پارسایی ورزد، [بداند كه] خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» .
دیگر مترجمان، غالبا آن را به «آری‏» ترجمه كرده و توضیحی هم بر آن نیفزوده‏اند . الذین تتوفیهم الملآئكهٔ ظالمی انفسهم فالقوا السلم ما كنا نعمل من سوء بلی ان الله علیم بما كنتم تعملون (نحل، ۲۸ .)
در این آیه، «بلی‏» در پاسخ جمله منفی قبل از خودش «ما كنا نعمل من سوء» قرار گرفته و ادعای كافران را مبنی بر این كه هیچ‏كار بدی نكرده‏اند، ابطال می‏كند . پاسخ تفصیلی آن چنین است: «بلی عملتم السوء» ، یعنی: «چرا، شما كارهای بدی انجام داده‏اید» . ترجمه آیه این‏گونه است:
«همانان كه فرشتگان جانشان را در حالی می‏گیرند كه بر خود ستمكار بوده‏اند . پس سر تسلیم فرود می‏آورند [و می‏گویند: ] ما هیچ كار بدی نكرده‏ایم [ . پاسخ می‏شنوند: ] چرا، [شما كارهای بدی انجام داده‏اید] . به یقین، خدا به آنچه كرده‏اید داناست‏» .
در این آیه، با این كه «بلی‏» به عكس آیات قبلی، متصل به جمله منفی است و ابطال نفی در آن به مراتب روشن‏تر از آیات گذشته است، غالب مترجمان، حتی آقای خرمشاهی، آن را به «آری‏» ترجمه كرده و به پاسخ تفصیلی هم اشاره نكرده‏اند . وقال الذین كفروا لا تاتینا الساعهٔ قل بلی وربی لتاتینكم عالم الغیب لایعزب عنه مثقال ذرهٔ فی السموات ولا فی الارض ولا اصغر من ذلك ولا اكبر الا فی كتاب مبین (سبا، ۳ .)
در این آیه، «بلی‏» در پاسخ جمله منفی «لاتاتینا الساعهٔ‏» آمده و قول كافران را مبنی بر این كه رستاخیزی در كار نیست، ابطال كرده است . این آیه از جمله آیاتی است كه پاسخ تفصیلی در آن به طور صریح ذكر شده و آن فعل «لتاتینكم‏» است كه پس از قسم آمده است . ترجمه آیه این‏گونه است:
«و كافران گفتند: رستاخیز برای ما نخواهد آمد . بگو: چرا، سوگند به پروردگارم - همان دانای نهان‏ها - كه حتما برای شما خواهد آمد . هموزن ذره‏ای، نه در آسمان‏ها و نه در زمین، از او پوشیده نیست، و چیزی كوچك‏تر از آن و بزرگ‏تر از آن نیست مگر این كه در كتابی روشن [ثبت‏شده] است‏» .
از آن جا كه در این آیه به پاسخ تفصیلی تصریح شده است، مترجمان در ترجمه آن كمتر دچار اشكال شده‏اند . به همین سبب می‏بینیم آقایان خرمشاهی و فولادوند، در ترجمه این آیه واژه «چرا» را معادل «بلی‏» قرار داده‏اند، و شادروان مجتبوی از تعبیر «نه آن است كه شما می‏گویید» بهره جسته است .
ب . «بلی‏» پس از نفی همراه با استفهام
اكنون برخی از آیاتی را كه «بلی‏» در آنها مسبوق به نفی همراه با استفهام است، با ترجمه آنها از نظر می‏گذرانیم . ذكر این نكته لازم است كه در این بخش از آیات، به دلیل این كه زمینه تقریر یا توبیخ یا انكار وجود دارد، و در زبان فارسی، كاربرد واژه «چرا» در این گونه موارد از وضوح بیشتری برخوردار است، مترجمان غالبا در انتخاب معادل برای «بلی‏» راه درست را پیموده‏اند; هرچند در برخی آیات به دلیل عدم توجه به جایگاه «بلی‏» ، معنای مناسبی از آن ارائه نداده‏اند . با ذكر نمونه‏هایی از آیات و ترجمه آنها این حقیقت‏به خوبی روشن خواهد شد . اذ تقول للمؤمنین الن یكفیكم ان یمدكم ربكم بثلاثهٔ الاف من الملآئكهٔ منزلین . بلی ان تصبروا و تتقوا و یاتوكم من فورهم هذا یمددكم ربكم بخمسهٔ الاف من الملآئكهٔ مسومین (آل عمران، ۱۲۴- ۱۲۵ .)
در این جا «بلی‏» پس از جمله منفی و سؤالی «الن یكفیكم ان یمدكم . . .» قرار گرفته و استفهام آن انكاری است . پاسخ تفصیلی سؤال بدین‏گونه است: «بلی یكفیكم الامداد بهم‏» ، یعنی: «چرا، امداد به وسیله این گروه از فرشتگان برای شما كافی است‏» . ترجمه آیات چنین است:
«آن گاه كه به مؤمنان می‏گفتی: آیا برای شما كافی نیست كه پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته فرود آمده یاری كند؟ . چرا، [امداد به وسیله این گروه از فرشتگان برای شما كافی است، ولی] اگر صبر كنید و پرهیزگار باشید، و [دشمنان] در همین لحظه بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشانگذار یاری خواهد كرد» . در این آیه، غالب مترجمان، از جمله سه مترجم نامبرده، «بلی‏» را به «آری‏» ترجمه كرده و هیچ‏گونه توضیحی به عنوان پاسخ تفصیلی بر آن نیفزوده‏اند; در نتیجه ارتباط آیه دوم با آیه اول از نظر معنی مبهم مانده است .
ام یحسبون انا لا نسمع سرهم ونجواهم بلی ورسلنا لدیهم یكتبون (زخرف، ۸۰ .) در این آیه، «بلی‏» پس از جمله منفی و سؤالی «ام یحسبون انا لانسمع . . .» آمده و استفهام آن توبیخی است . پاسخ تفصیلی آن چنین است: «بلی نسمع‏» ، یعنی: «چرا، می‏شنویم‏» . ترجمه آیه از این قرار است:
«آیا می‏پندارند كه ما راز آنان و نجوایشان را نمی‏شنویم؟ چرا، [می‏شنویم] و فرشتگان ما نزدشان [حضور دارند و اعمالشان را] می‏نویسند» . در ترجمه این آیه، آقای فولادوند و شادروان مجتبوی، «بلی‏» را به «چرا» ترجمه كرده‏اند، ولی آقای خرمشاهی آن را به «آری‏» ترجمه نموده و فعل «می‏شنویم‏» را بر آن افزوده است، كه البته تعبیر «چرا» مناسب‏تر است .ویوم یعرض الذین كفروا علی النار الیس هذا بالحق قالوا بلی وربنا قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون (احقاف، ۳۴ .)
در این آیه، «بلی‏» مسبوق به جمله منفی و سؤالی «الیس هذا بالحق‏» است و استفهام آن تقریری است . پاسخ تفصیلی سؤال چنین است: «بلی هذا حق‏» ، یعنی: «چرا، این حق است‏» . ترجمه آیه از این قرار است: «و روزی كه كافران بر آتش [دوزخ] عرضه شوند، [از آنان می‏پرسند: ] آیا این حق نیست؟ می‏گویند: چرا، سوگند به پروردگارمان [كه این حق است . ] می‏گوید: پس این عذاب را به سزای آن كه كفر می‏ورزیدید، بچشید» .
در ترجمه این آیه، آقای خرمشاهی واژه «چرا» ، و آقای فولادوند واژه «آری‏» بدون پاسخ تفصیلی، و شادروان مجتبوی واژه «آری‏» را همراه با پاسخ تفصیلی به كار برده‏اند .
ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه . بلی قادرین علی ان نسوی بنانه (قیامت، ۳- ۴ .) در این جا، «بلی‏» پس از جمله منفی و سؤالی «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه‏» قرار گرفته و استفهام آن توبیخی است و پاسخ تفصیلی سؤال این گونه است: «بلی نجمعها» ، یعنی: «چرا، استخوان‏های او را گرد می‏آوریم‏» . ذكر این نكته لازم است كه واژه «قادرین‏» پاسخ تفصیلی «بلی‏» نیست، بلكه وصفی است كه در تركیب كلام، به عنوان حال برای فاعل «نجمعها» آمده است . بسیاری از مترجمان علاوه بر این كه به این ویژگی تركیبی در آیه توجه نكرده و كلمه «قادرین‏» را به عنوان پاسخ تفصیلی تلقی نموده‏اند، در ترجمه «بلی‏» نیز معادلی مناسب انتخاب نكرده‏اند . به هر حال، ترجمه صحیح آیه بدین‏گونه است:
«آیا انسان می‏پندارد كه هرگز استخوان‏هایش را گرد نمی‏آوریم؟ . چرا، [گرد می‏آوریم، ] در حالی كه قدرت داریم سرانگشتانش را نیز مرتب كنیم‏» . در ترجمه این آیه، آقای خرمشاهی تعبیر «حق این است كه‏» ، و آقای فولادوند تعبیر «آری‏» ، و شادروان مجتبوی تعبیر «چرا» را به كار برده است .
در پایان، نكته‏ای را كه در ضمن مقاله به آن اشاره شد، یادآور می‏شویم و آیات مربوط به آن را همراه با ترجمه آنها در این جا می‏آوریم . گفتیم كه در تمامی آیات مورد بحث، «بلی‏» مسبوق به نفی صریح است، بجز آیه ۵۹ سوره زمر، كه «بلی‏» در آن مسبوق به جمله شرطیه‏ای است كه در دو آیه قبل با حرف شرط «لو» آمده و در حكم نفی است . این آیات كه از آیه ۵۵ تا ۵۹ سوره زمر را تشكیل می‏دهند و در معنی و تركیب، با یكدیگر ارتباط دارند از این قرارند:
واتبعوا احسن ما انزل الیكم من ربكم من قبل ان یاتیكم العذاب بغتهٔ وانتم لا تشعرون . ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله وان كنت لمن الساخرین . او تقول لو ان الله هدانی لكنت من المتقین . او تقول حین تری العذاب لو ان لی كرهٔ فاكون من المحسنین . بلی قد جاءتك آیاتی فكذبت‏بها واستكبرت وكنت من الكافرین (زمر، ۵۵- ۵۹ .) در این آیات، «بلی‏» در پاسخ جمله شرطیه «لو ان الله هدانی . . .» قرار گرفته كه در حكم نفی و به معنای «ما هدانی الله‏» است . در ضمن، این جا از مواردی است كه «بلی‏» در آن همراه با پاسخ تفصیلی آمده است، زیرا جمله «قد جاءتك آیاتی‏» پاسخ «ما هدانی الله‏» است، و آمدن آیات خدا، در واقع همان هدایت الهی است . ترجمه آیات چنین است:
«و پیش از آن كه به طور ناگهانی و در حالی كه توجه ندارید، عذاب بر شما دررسد، نیكوترین چیزی را كه از جانب پروردگارتان به سوی شما فروفرستاده شده است پیروی كنید . تا مبادا كسی بگوید: افسوس بر آنچه درباره خدا كوتاهی كردم، و راستی كه من از مسخره‏كنندگان [دین خدا] بودم . یا بگوید: اگر خدا مرا هدایت كرده بود از پرهیزگاران می‏شدم . یا هنگامی كه عذاب را می‏بیند، بگوید: كاش بازگشتی [به دنیا] داشتم تا از نیكوكاران می‏شدم . چرا، در حقیقت آیات من برای تو آمد، ولی آنها را دروغ شمردی و تكبر ورزیدی و از كافران شدی‏» .
پی‏نوشت‏ها:
۱) محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكریم، چاپ نهم، انتشارات اسماعیلیان، تهران، ۱۳۶۹، ذیل واژه «بلی‏» .
۲) راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، دارالقلم - دمشق/الدار الشامیهٔ - بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م، ص ۱۴۶ .
۳) لسان العرب، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت ۱۴۰۸ ه/۱۹۸۸م، ج ۱، ص ۵۰۰ .
۴) همانجا . آنچه ابن منظور درباره ساختار «بلی‏» از تهذیب نقل كرده مورد اتفاق همگان نیست، زیرا بصریان بر این باورند كه «بلی‏» حرف بسیط است; به عكس كوفیان كه اصل آن را «بل‏» می‏دانند، كه برای صحت‏سكوت بر آن، الف بر آخر آن افزوده شده است .(ر . ك . شهاب‏الدین السمین الحلبی، الدر المصون فی علوم الكتاب المكنون، دارالكتب العلمیهٔ، بیروت، لبنان، ۱۴۱۴ه/۱۹۹۴م، ج ۱، ص ۲۷۳- ۲۷۴ .)
۵) حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، چاپ اول، دارالثقافهٔ، دوحه، ۱۴۱۱ ه/۱۹۹۱م، ج ۱، ص ۳۲۱- ۳۲۲ .
۶) عبدالغنی الدقر، معجم القواعد العربیهٔ فی النحو والتصریف، چاپ اول، منشورات الحمید، قم، ۱۴۱۰ق، ص ۱۲۵ .
۷) ابن هشام جمال الدین الانصاری، مغنی اللبیب عن كتب الاعاریب، چاپ قدیم، ص ۵۹- ۶۰ .
۸) لغت نامه دهخدا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۲، ج ۳، ص ۴۳۳۳ .
۹) همان، ج ۱، ص ۷۰ .
۱۰) همان، ج ۵، ص ۷۰۸۴ .


محمدرضا انصاری
منبع : بنياد انديشه اسلامي