دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

قلب اسلام


قلب اسلام
۱) در آستانه میلاد مسیح (ع) بحث خود را از قلب مسیحیت آغاز می کنم. به معرفی قرآن کریم، عیسی مسیح رسول الله و «کلمه الله» بود که به مادرش مریم افضل زنان جهان القا شد. او خود عبدالله بود و خود را نیز عبدالله می خواند. او از صالحان و مقربان درگاه الهی و موید به روح القدس بود. عیسی مسیح تولدش و کودکی اش و پایان زندگی اش معجزه بود. دیگر اعجاز او دم مسیحایی اش بود که به اذن الله شفابخش و زندگی آفرین بود. انجیل که همچون دیگر کتب آسمانی کتاب نور و هدایت و موعظه برای متقین بود در عداد معجزات عیسی شمرده نشده است. مسیحیت بر محور وجود عیسی مسیح و تفاسیر تازه از او تداوم می یابد. می توان گفت عیسی مسیح(ع) مرکز و قلب مسیحیت است.
۲) قلب مرکز بدن است. با قلب انسان زنده است. اگر قرار باشد برای اسلام به مثابه یک نظام زنده، قلبی بجوییم، این قلب کجاست؟ موضوع سخن امروز من همین است؛ قلب اسلام. در تمامی ادیان ابراهیمی، خداوند در مرتبه یی متعالی خالق و صانع عالم و آدم و دین است. او برتر از قلب، که قلب آفرین است.
در پاسخ به این پرسش مهم، دو پاسخ مقدر بیشتر به نظر نمی رسد؛ یکی محمد (ص) و دیگری قرآن. باز در اهمیت طراز اول هر دو در تعالیم اسلامی هم تردیدی نیست. کتاب و سنت دو رکن رکین اسلام هستند و هر آنچه قرار است به اسلام نسبت داده شود، باید سازگار با این دو رکن باشد. از دیدگاه مسلمانان سعادت دنیا و آخرت در گرو پیروی از «کتاب الله» و «سنت رسول الله» است.
۳) چه بسا گفته شود هر دو قلب اسلامند. اسلامی زیستن در گرو تمسک به هر دو است و تفکیک شان نه ممکن است و نه مطلوب. پیوندشان وثیق است و فلاح در دست یازیدن به ذیل هر دو است. براین اساس به فکر دایره یی با یک مرکز نباشید، بلکه یک بیضی با دو کانون را بجویید. این پاسخ به دلایلی پذیرفتنی نیست؛ مهم ترین دلیل اینکه، کتاب و سنت چنین پاسخی را به پرسش مقدر ما تجویز نمی کنند. دیگر آنکه بحث در تفکیک عملی و تجویز رفتاری نیست، سخن در مقام نظر و عرصه اندیشه است که در آن چنین تفکیکی به معنای تبعیت قرآن و وحی از شخص محمد(ص) (و نه سنت او به معنای متعارف دینی اش) ترسیم شده است.
۴) فرضیه این بحث این گزاره ساده است؛ قرآن مجید قلب اسلام است. البته این سخن تازه یی نیست. هرکسی چه مسلمان و چه غیرمسلمان می داند قرآن مرکز و محور اسلام است. آنچه در این مجال به دنبال آن هستم، تاکیدی دوباره بر این امر بدیهی است. به نظر می رسد شرایطی ایجاد شده است که چاره یی جز تجدید نسبت خود با قرآن نداشته باشیم. واضح است که فرضیه منفی بحث ما هم چنین گزاره یی است؛ شخص محمد بن عبدالله(ص) قلب اسلام است. بنا بر گزاره اول محمد(ص) و رسالتش تابع قرآن است. بنا بر گزاره دوم، قرآن و اسلام تابع شخصیت و تجربه معنوی محمد(ص) است. تفاوت علمی و اختلاف فنی این دو گزاره جداً عمیق است و نتایج و لوازم بسیار متفاوتی بر آنها مترتب می شود. تا آنجا که می توان از این پرسش به استراتژیک ترین مساله در اندیشه اسلامی معاصر یاد کرد.
۵) گزاره اول در حد اطلاع اندک من باور اجماعی و اتفاقی مسلمانان است و متفکران مسلمان بزرگ گذشته یعنی حکیمان، عارفان، متکلمان، مفسران و محدثان به رغم تفاوت مذهب و مشرب علمی شان بر خلاف آن سخن نگفته اند. گزاره دوم باور گروهی اندک از متفکران مسلمان قرن اخیر به ویژه معاصر است که قائلین آن (با اختلاف در تقریر) در طول تاریخ فرهنگ اسلامی به زحمت به تعداد انگشتان دو دست می رسد (هندی،پاکستانی، آفریقایی و اخیراً ایرانی). اما در یک بحث علمی نه کثرت قائلان لزوماً اماره ظفر است، نه قلت قائلان نشانه ضعف. چه بسا این فئه قلیله در آینده کثیر شوند. هاضمه قوی تفکر اسلامی به هر اندیشه تازه واردی خوشامد می گوید به این شرط که ضوابط علمی را رعایت کند. بی شک عرصه، عرصه بحث و نقد است. متعلق نقد هم آرا و افکار است نه اشخاص و افراد. اگر بر بطلان و ضعف نظر و رایی اشارتی رود، هرگز به معنای تعریض به دین اشخاص و ایمان افراد نیست. هر که خود را مسلمان می داند، مسلمان است و داور دین و ایمان آدمیان دادار دادگر در روز بازپسین است. هر دو سوی بحث بحمدالله مسلمانند و به نیت مبارک ارتقای اندیشه اسلامی پا در این وادی نهاده اند.
۶) در این مجال اندک من تنها به ذکر یک نکته
روش شناختی اشاره می کنم، به این امید که در آینده توفیق ادامه این بحث مهم را داشته باشم. و آن اینکه داور این بحث کیست؟ براساس کدام روش می توان به این پرسش اساسی پاسخ داد؟ به شکل مشخص آیا می توان خارج از قرآن و سنت پیامبر تکلیف این سوال را یکسره کرد و به سود یکی از دو طرف فتوا داد؟ پاسخ من به شکل مشخص و ساده این است که هیچ پاسخی به این پرسش مهم بدون مراجعه به خود قرآن و سنت معتبر پیامبر تمام نیست.
۷) توضیح آنکه هر آنچه به نام اسلام مطرح است باید از دو حال ذیل خارج نباشد؛ قرآن آن را پذیرفته باشد، یعنی در قرآن به صراحت یا التزام تایید شده باشد. وگرنه، از جانب قرآن به صراحت یا التزام نفی نشده باشد. اگر چیزی در قرآن صریحاً انکار شده باشد، قابل انتساب به اسلام نیست. علاوه بر آن اگر چیزی در قرآن و سنت معتبر رسول الله(ص) به صراحت نفی شده باشد به طریق اولی نمی تواند به عنوان اسلام تلقی شود.
۸) اسلامی بودن مساوی صحیح بودن نیست. اسلامی نبودن هم معادل نادرست بودن نیست. بسیاری از امور درست و صحیحی که ما می شناسیم نه در کتاب و سنت مطرح شده و نه انتظار طرح شدن داشته است. از کتاب هدایت و پیامبر رحمت انتظار ریاضی و طبیعی و فلسفی و عرفانی داشتن خطاست. بسیاری از حقایق صادق صحیح بیرون از اسلام وجود داشته و دارد و خواهد داشت. اگر چیزی در کتاب و سنت نباشد یعنی به یک معنی اسلامی نباشد، تنها معنایش این است که جزء تعالیم اسلامی نیست، و قطعاً به این معنی نیست که نادرست و باطل است.
۹) اما اگر قرار باشد چیزی به اسلام نسبت داده شود، ملاک صحت و صدق آن چیزی جز تایید آن از جانب کتاب و سنت معتبر نیست. البته قواعد عمومی از قبیل عدم امتناع عقلی نیز حاکم است، به این معنی گزاره های کتاب و سنت باید عقلاً ممتنع نباشد و نیز از سازگاری درونی برخوردار باشد، به این معنی که برخی گزاره های آن گزاره های دیگرش را تکذیب نکند. خوشبختانه براین گونه قواعد عام عقلی، شواهد قرآنی نیز در دست است.
۱۰) نتیجه منطقی این سخن آن است که تکلیف اسلام را نمی توان خارج از اسلام و بالاخص بدون مراجعه به کتاب و سنت تعیین کرد. حال اگر درباره مهم ترین امور اسلامی یعنی خود کتاب و پیامبر(ص) و وحی سخن بگوییم، چطور؟ آیا باز باید به کتاب و سنت مراجعه کرد و از آنها پرسید که قرآن خود را چگونه معرفی کرده، قرآن وحی الهی را چگونه توصیف کرده، قرآن پیامبر را چگونه شناسانیده است؟ پیامبر نسبت خود را با قرآن چه سان ترسیم کرده، درباره وحی چه گفته، و خود و پیامبری اش را چگونه معرفی کرده است؟
۱۱) به نظر می رسد چه مسلمان باشیم چه غیرمسلمان، برای شناخت واقعی قرآن، وحی و پیامبر به عنوان «شرط لازم» چاره یی جز مراجعه به خود قرآن و سنت معتبر پیامبر نداشته باشیم. این شرط لازم، برای برخی «شرایط کافی» نیز در پی خواهد داشت. برای غیرمسلمانان و آنها که به هر دلیل رسالت الهی محمد بن عبدالله(ص) را باور ندارند، یا بالاتر از آن منکر وجود خداوند هستند، و در یک کلام به قرآن و وحی و پیامبر(ص) ایمان ندارند، اسناد و شواهد و قرائن تاریخی در این باره حرف اول را خواهد زد. به هر حال اطلاع از دیدگاه قرآن و پیامبر شرط لازم یک پژوهش منصفانه در این باره است. این گونه پژوهش های علمی و غیرعلمی البته حرف تازه یی نیست، نزدیک دو قرن است که آغاز شده و بررسی و نقد آکادمیک آن بر مسلمانان فرهیخته فریضه است.
۱۲) درباره آن دسته از مسلمانانی که به هر دلیلی درباره ماهیت قرآن و وحی و پیامبر «پرسش» دارند، آنان نیز غیر از تاریخ، به فلسفه، عرفان و علوم زبان شناختی و معناشناختی برای یافتن شواهدی له یا علیه مدعیات خود درباره قرآن و وحی و پیامبر متوسل خواهند شد و خواهند کوشید با تمسک به معارف یادشده تبیینی معقول یا موجه از پدیده وحی و پیامبری و قرآن ارائه دهند. طرح این پرسش ها از دیدگاه اسلامی نه تنها مذموم نیست، بلکه با شرایطی گفت وگوی علمی در این موارد ممدوح و پسندیده است. اما سخن درباره اصل رای تاریخ و فلسفه و عرفان و علوم زبان شناختی و معناشناختی درباره قرآن و وحی و پیامبری نیست، سخن درباره «کفایت» رای این علوم و معارف درباره اصل و اساس اسلام و بی نیازی از مراجعه به خود قرآن و سنت پیامبردر این زمینه است. مسلمانان اسلام خود را با ایمان به رسالت الهی محمد بن عبدالله(ص) و قرآن به عنوان کلام الله مجید آغاز کرده اند. این باور پایه اجزا و مولفه هایی دارد که در حکم ذاتیات آن محسوب می شوند. این باورهای پایه اصول موضوعه یی هستند که تعالیم اسلامی بر مبنای آن نهاده شده اند. ایمان مومن پشتوانه اعتبار این اصول موضوعه اند. در غیرمومنان این آیین، واضح است که این طریق به لحاظ منطقی مفید فایده نخواهد بود.
۱۳) سخن اصلی درباره نیاز مسلمانان پرسشگر به مراجعه به متن قرآن و سنت پیامبر درباره قرآن و وحی و پیامبری است. اسلام و قرآن را قرار نیست تا ابد برداشت های کهن نمایندگی کنند، اما هر برداشت تازه یی از این امور بنیادی باید اعتبار خود را با سازگاری و حداقل عدم ناسازگاری با آیات قرآن در این باره اثبات کند. قرآن کریم و پیامبر به کرات درباره ابعاد قرآن، وحی و نسبت شخص پیامبر با وحی و خداوند سخن گفته اند. سنت معتبر پیامبر(ص) با آموزه های قرآن کریم در این باره کاملاً هماهنگ و سازگار است. این آیات مهم ترین اسناد دینی درباره ماهیت قرآن و وحی و پیامبری است.
۱۴) مسلمانان در ایمان به دعوای پیامبری محمدبن عبدالله(ص) جز این قرآن و قبول صداقت او چیزی نداشته اند. مخاطبان اولیه وی مسلمان شدند چون باور کردند که او راست می گوید و این قرآن از سوی خداوند بر او نازل شده است. اصولاً کسی مدعی اقامه دلیل عقلی بر نبوت خاصه نیست. اساساً مگر امور جزیی شخصی قابل اقامه برهان است؟ مسلمانانی که توفیق هم عصری با پیامبر را فاقدند، چون کماکان این مدعا را صادقانه یافته اند به او ایمان آورده اند و می آورند. بنابراین ایمان مسلمانان به خدا و رسالت پیامبرشان پشتوانه اعتبار قرآن است. اکنون مومن به قرآن مجاز است برای توصیف دینش به قرآن مراجعه کند.
۱۵) اساس استدلال من در لزوم مراجعه به قرآن در آزمون انتساب هر گزاره یی به اسلام به شرح ذیل است؛
الف) مسلمانی با ایمان به صداقت محمد بن عبدالله(ص) آغاز می شود.
ب) پیام الهی محمد امین صادق(ع) قرآن است.
ج) قرآن سند اسلام است.
د) اگر چیزی با قرآن معارض یا ناسازگار باشد قابل استناد به اسلام نیست. قوت این گزاره تا به حدی است که حتی اگر روایت منسوب به پیامبر معارض با قرآن باشد به دستور خود پیامبر باید به سینه دیوارش کوبیده- سنت معتبر پیامبر به تصریح خود قرآن دومین منبع معتبر اسلام است.
و) قرآن خود و وحی و رسالت را با صفات ممیزه مشخصی توصیف کرده است. این صفات ممیزه مشخص عیناً در سنت معتبر پیامبر مورد تایید قرار گرفته است.
ز) اگر صفاتی به قرآن، وحی و رسالت نسبت داده شود، که با محتوای قرآن و سنت معتبر پیامبر معارض و ناسازگار باشد، به یکی از این دو تالی فاسد منتهی می شود؛
تالی فاسد اول؛ جهل پیامبر (بر فرض بی اطلاعی وی از این صفات ممیزه مشخص)
تالی فاسد دوم؛ عدم صداقت وی (بر فرض اطلاع و گزارش خلاف واقع وی از این صفات ممیزه مشخص)
ح) لازمه منطقی هر دو شق نفی رسالت وی است. شخصی که از مهم ترین ممیزات رسالتش بی اطلاع است یا در اهم ممیزات رسالتش به مخاطبانش عمداً خلاف واقع را گزارش کرده است، فاقد حداقل صلاحیت رسالت الهی است.
نتیجه منطقی این استدلال این است که برای مومن به رسالت وی تنها طریق توصیف قرآن و وحی و رسالت، شیوه سازگار با قرآن است، و به زبان دقیق تر آنچه در تعارض و ناسازگاری صریح با قرآن نباشد.
۱۶) مسلمانان پرسشگر برای فرار از مخمصه تعارض دیدگاهشان درباره وحی و قرآن و رسالت با آیات قرآن کریم چاره یی جز تاویل این آیات نخواهند داشت، یعنی معنایی غیر از متفاهم عرفی این آیات را به آنها نسبت می دهند. این کوشش حداقل تاکنون ثمربخش نبوده است، حداقل به سه دلیل؛ دلیل اول، تغییر معنا از متفاهم عرفی - که مبنای فهم آیات قرآناست- به هر معنای مجازی (غیرمتفاهم عرفی) نیازمند قرینه یا شاهد مطمئن لفظی یا لبی است. اولاً چنین قرائنی در مقام بحث مفقود است، ثانیاً تاکنون از سوی مدعیان معنی اقامه نشده است، ثالثاً اصولاً مقام بر خلاف اقامه چنین شواهد و قرائنی است. دلیل دوم؛ بسیاری از این آیات متشابه، مجمل، و ظاهر نیستند تا با قابل حمل بر معنای مجازی خلاف متفاهم عرفی باشند، در این میانه آیات محکم، نص و مبین به حد وفور یافت می شود. تاویل آیات محکم نص کاری به غایت دشوار بلکه بر اساس مبانی مسلم اسلامی غیرقابل پذیرش است. ثالثاً، تعداد آیاتی که در مقام تبیین صفات ممیزه و مشخصات وحی و قرآن و رسالت هستند کم نیست، ده ها و صدها نیست، افزون از هزار آیه است. تاویل این همه آیه که همگی هماهنگ باهم مجموعه سازگاری را ارائه می کند، به معنای تغییر هندسه معرفتی تمامی قرآن و پیامبر و اسلام است. تاویل مقبول در تاریخ کلام اسلامی همواره در تعداد بسیار محدودی از آیات با تکیه بر قرائن و شواهد غالباً لفظی از آیات محکمات بوده است که برخی از آنها هنوز هم معرکه آرا است. تاویلی در این حد از کمیت و کیفیت نتیجه اش چیزی است که با اسلام برخاسته از کتاب و سنت مشترک لفظی خواهد بود نه بیشتر (تفاوت بنیادی در محتوا و تشابه در اسم).
۱۷) در حوزه صفات ممیزه قرآن، وحی و رسالت، از مجموعه دو منبع اصیل اسلامی صفات ذیل برای محمد بن عبدالله(ص) به دست می آید؛ محمد نه تولدش، نه کودکی اش و نه وفاتش هیچ کدام معجزه نبود، حتی نامش هم بر دینش نهاده نشد. اعجازش در کتابی بود که این امی به مکتب نرفته تلاوت می کرد. اسلام «کتاب محور» بود.
شخص پیامبر ۲۳ سال پیام الهی را تبلیغ کرد و به ملکوت اعلی پیوست، اما کتابش ماند و می ماند. اسلام «قرآن محور» است. محمد بن عبدالله(ص) رسول خداوند و پیام آور وحی الهی و معلم قرآن است. پیامبر مفسر و مبین و مفصل کلام خداوند است. خطوط کلی تعالیم اسلامی در قرآن آمده است و بیان جزییات آن به عهده پیامبر است. سنت معتبر پیامبر(ص) پس از قرآن کریم مهم ترین رکن و منبع اسلام است. پیامبر(ص) علاوه بر این بزرگ ترین اسوه و الگوی انسانی اسلام است. او قرآن مجسم است. پیامبر خود بر محوریت قرآن در اسلام اذعان داشته، به مسلمانان تعلیم داده است که همواره سخنان او را با قرآن بسنجند، و اگر چیزی به نام او بر خلاف قرآن نقل شد، نپذیرند که یقیناً او نگفته است. بنابر این قرآن از یک سو سند رسالت پیامبر و از سوی دیگر ملاک اعتبار سخنان وی است.
۱۸) از مجموعه آیات قرآن صفات ممیزه ذیل در توصیف خود و وحی و رسالت به دست می آید؛
قرآن خود وحی الهی است (نه تفسیر آن)
محمد بن عبدالله بشری همانند دیگر آدمیان بوده است که توسط خداوند به رسالت برگزیده شده است.
وحی به صورت انزال از مبداء الهی مستقیماً یا با وساطت جبرئیل به قلب پیامبر سرازیر شده است.
وحی به لسان عربی مبین نازل شده است.
وحی به اراده پیامبر نازل نمی شده است. پیامبر در زمان نزول وحی نقشی نداشته است.
وحی قول بشری نیست، قولی الهی است.
دست شیاطین از وحی کوتاه است.
در قرآن باطل راه ندارد.
وحی مصنوع درون پیامبر نیست. (پیامبر قابل وحی بوده نه فاعل آن).
انتساب وحی رسالی به خداوند از سنخ انتساب عمومی پدیده های طبیعی به علت بعیده نیست. بلکه انتساب پدیده یی ویژه و متفاوت با دیگر پدیده های طبیعی به علت موجده (خداوند) است.
پیامبر مجاز به هیچ تصرفی در وحی الهی نبوده است.
پیامبر تنها با استعانت خاصه (نه عمومی) خداوند قادر به حفظ وحی بوده است.
۱۹) نتیجه بحث اثبات این گزاره است؛ «قرآن کریم قلب و مرکز اسلام است». گزاره اسلام محمدمحور یا تبعیت قرآن از شخصیت وی از یک سو فاقد هرگونه مستند قرآنی و نبوی است، از سوی دیگر این گزاره معارض صریح آیات متعدد قرآن و بر خلاف اقرار صریح پیامبر اسلام است. انتساب این رای به اسلام مطابق توضیحات فوق صحیح و پذیرفتنی نیست، و به قلب (انقلاب محتوای) اسلام می انجامد. به علاوه این گزاره مدلل و وافی به مقصود هم نیست. تشریح این مهم مجالی دیگر می طلبد. نقد نسبت های داده شده به برخی حکما و عرفا در این زمینه قدم بعدی است. قدم سوم نقد عللی است که به تمایل به نسبت بی سابقه خطا و اشتباه به قرآن منجر شده است. بار دیگر بر این نکته تاکید می کنم که نقد دینی آرا هیچ تلازمی با نقد دیانت و ایمان صاحبان آنها ندارد و داوری در این باره فعلی الهی است نه بشری. نقد عرایض این کمترین هم مایه امتنان گوینده است. از متفکرانی که با طرح پرسش هایشان باعث کوشش های میمون در ارتقای اندیشه اسلامی شده اند، تشکر می کنم.
محسن کدیور
متن سخنرانی در مرکز اسلامی ایرانیان اïکلند در کالیفرنیا به مناسبت عید غدیر خم، ۳۰ آذر ۱۳۸۷
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید