یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


موسیقی، تاریخ را می‌سازد


موسیقی، تاریخ را می‌سازد
خلق اثر موسیقایی در بستر فرهنگی:
روت بندیكت (۱۹۳۴) در تحقیق ارزنده‌اش، طرحهای فرهنگی، می‌گوید كه هر فرهنگی دارای طرحی است كه در آن رسوم، اعتقادات و نگرشهای گوناگون در هم آمیخته‌اند.فرهنگها، خرده‌ریزه‌های پراكنده‌ نیستند، بلكه از انسجام و طرحی كلی برخوردارند.
اروپاییها و سیاه‌پوستان آمریكایی قطعاً با یكدیگر تفاوتهایی دارند. در این بخش، قصد دارم از طریق بررسی موسیقی آنها، این تفاوتها را كشف كنم. با پیروی از شیوه قدیمی و اثبات شده تشخیص آتش از طریق دود، من هم تصور می‌كنم كه تفاوتهای موسیقایی، تفاوتهای ساختاری هستند و فرآیندهای اجتماعی منتهی به تولید این موسیقیها را نشان می‌دهند.
این اعتقاد من ناشی از تجربه‌های طولانی و مكررم به عنوان موسیقیدانی است كه هم در سبكهای اروپایی و هم در اركستر سمفونیها، كنسرتها، گروههای سازهای مسی و در سبكهای الهام گرفته شده از موسیقی آفریقا، از جمله جاز، ریتم و بلوز، ساز زده است.
من در این نكته كه این دو نوع موسیقی متعلق به دو دنیای موسیقایی كاملاً متفاوت هستند، تردید ندارم و هر گاه كه مشغول اجرای هر یك از آنها می‌شوم، به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرم و هر یك برایم نكات دلپذیر و ارزشمند فراوانی را به ارمغان می‌آورند. پیوسته این سؤال در ذهن من مطرح است كه اگر این دو نوع موسیقی این قدر با هم تفاوت دارند، تفاوتهای فرهنگی مردمی كه این موسیقیها را می‌سازند، چقدر است؟
از یك نظر، فطرت انسانی در تمام دنیا یكی است. فرهنگهای مختلف فقط «زبانهای» مختلف برای بیان این فطرت هستند. این، سخن من نیست، ‌بلكه توارث بیولوژیك در انسانها هم این تشابهات را كاملاً نشان می‌دهند. ولی توارث بیولوژیك شامل سیستمی عصبی است كه دو دهه طول می‌كشد تا از رشد كافی برخوردار شود و مخصوصاً در مراحل اولیه رشد، نسبت به تأثیرات محیطی، فوق‌العاده حساس است، بنابراین پرورش، تأثیر فراوانی بر فطرت انسان دارد. از آنجا كه ما تفاوتهای فرهنگی را ذاتی می‌پنداریم نه عرضی، فرد نمی‌تواند به همان سهولتی كه لباسی را به تن می‌كند، فرهنگ جدیدی را نیز بر قامت روح خود بپوشاند و یا به سهولتی كه از مكانی به مكان دیگر می‌رود، فرهنگ خود را تغییر دهد.
فرهنگ بیانی برای سازماندهی بذرهای بیولوژیك آرزوها و احساسات و به كارگیری آنها در شیوه زندگی ضرورت دارد. تفاوتهای بیانی، شیوه‌های مختلف شكل‌گیری كردارها را برای دستیابی به آرزوها و تفسیر و تحلیل احساساتی را كه با این كردارها و آرزوها همراه هستند، منعكس می‌سازند. از این رو تفاوتهای موجود بین موسیقی اروپایی و یا موسیقیهایی كه كم و بیش از آن مشتق شده‌اند با موسیقی‌ای كه تحت تأثیر موسیقی آفریقایی ساخته شده است، ما را به سبكهای فرهنگی مختلف هدایت می‌كنند. برای دستیابی به این سبكها، بهتر است به مقایسه این دو نوع موسیقی بپردازیم.
توجه داشته باشید كه با آن كه بحث من درباره تعامل بین موسیقی آمریكاییهای آفریقایی تبار و آمریكاییهای اروپایی‌تبار است، می‌خواهم در این بخش به مقایسه موسیقی جاز و موسیقی كلاسیك بپردازم و برای این كارم، دو دلیل دارم:
۱- در آمریكا گونه‌های بسیار زیادی از موسیقی سیاهان و سفیدپوستان وجود دارند و بحث درباره همه آنها، بسیار طولانی و پیچیده خواهد بود. بدیهی است كه پیچیدگی، توجه مرا از نكات محوری تناقض بین آنها، منحرف نخواهد كرد.
جاز تنها شكل موسیقی آمریكاییهای آفریقایی‌تبار است كه بسیار پیشرفت كرده و به پیچیدگی‌ای هم‌طراز موسیقی كلاسیك رسیده است. بنابراین، موسیقی كلاسیك در پیچیده‌ترین شكل خود، نماینده فرهنگ غربی و موسیقی جاز كه تقریباً همان قدر پیچیده است، نماینده فرهنگ آمریكاییهای آفریقایی تبار است.
اجازه بدهید ابتدا از حسی كه این موسیقیها برمی‌انگیزند سخن بگویم. آیا این دو نوع موسیقی برای دامنه عواطف یكسان، سبك‌سازی فرهنگی مشابهی را ایجاد می‌كنند؟ ارزنده‌ترین تحقیق درباره عاطفه در موسیقی را مانفرد كلاینز (۱۹۷۷) در بررسی جامعی كه درباره بیان عاطفی انجام داده، ارائه كرده است. كلاینز در بیان احساسات، نوعی ضرباهنگ، ریتم و طرحهای بنیادی تمپورال را پیدا كرده است. او، این طرحها را شكلهای روحانی می‌نامد. او در بررسیهایش، هم مردم غرب و هم جوامع غیرغربی را مطالعه كرده و در همه موضوعات، به الگوهای مشابهی برخورده است.
این نكته نشان می‌دهد كه عواطف روحانی، به صورت بیولوژیك به انسان داده می‌شوند و ربطی به آیینها و رسوم فرهنگی ندارند. در عین حال كه برای این عواطف نمی‌توان پایانی را متصور شد، اما هفت شكل عمده آن عبارتند از: عشق، اندوه، ترس، (یا هیبت)، شادی، خشم، نفرت و غریزه جنسی.
بر اساس تحقیق آلبرت مورری، هر چند این عواطف روحانی به صورت بیولوژیك به انسان داده می‌شوند، اعم از اینكه در موسیقی به كار گرفته شوند یا نشوند، به رمزهای یك سبك سازی فرهنگی بستگی دارند. قرار نیست یك فرهنگ خاص، تمام ارثیه بیولوژیك بشر را رمزگذاری و یا چرخه جدیدی را برای آن تعریف كند، زیرا هیچ فرهنگی قادر نیست به تمامی امكانات بیولوژیك بشر، پاسخ مقتضی بدهد.
موسیقی آمریكاییان آفریقایی تبار، غریزه جنسی را به شكلی صریح و مستقیم در خود دارد، درحالی‌كه موسیقی آمریكاییهای اروپایی تبار، این كار را به شكل غیرمستقیم انجام می‌دهد، مگر اینكه از الگوهای موسیقی سیاهان پیروی كند. ذكر این نكته كه فی‌المثل موسیقی جاز در مورد طرح غریزه جنسی، گرفت و گیری ندارد به این معنی نیست كه تحت تهاجم این نوع مسائل قرار گرفته است.
موسیقی جاز، دامنه وسیعی از عواطف را در خود جای می‌دهد و غریزه جنسی نیز در این دامنه، جایگاه مناسب خودش را دارد. ازسوی دیگر، طرح این مسئله كه موسیقی كلاسیك نمی‌تواند با غریزه جنسی سر وكار داشته باشد به این معنا نیست كه شكل روحانی این غریزه هرگز در موسیقی كلاسیك مطرح نمی‌شود.
اینك با طرح این مسئله، باید مشكلی جدی را مطرح كنیم، زیرا غریزه جنسی به عنوان محور كلیشه‌سازیهای نژادپرستانه، پیوسته مطرح بوده است. آیا با مطرح كردن ماهیت جنسی موسیقی جاز به دام نژادپرستی افتاده‌ایم؟ به دو دلیل خیر! اول اینكه نژادپرستی نوعی ارزش منفی را بر غریزه جنسی تحمیل می‌كند، درحالی‌كه من از آن به عنوان عنصری مثبت یا خنثی یاد می‌كنم. اگر بخواهیم عمیق‌تر به این موضوع بیندیشیم، باید بگوییم كه نژادپرستی معتقد است كه درباره ماهیت و ذات بیولوژیك صحبت می‌كند و تردید ندارد افرادی كه پوست تیره، بینی پهن و موهای سیاه فرفری دارند، به شدت شهوت‌پرست و غیرقابل كنترل هستند، زیرا این خصلت در «خون» آنها وجود دارد. من به هیچ وجه درباره «خون» به این شكل، مطمئن نیستم (منظورم همان علم ژنتیك است). من دارم درباره فرهنگ صحبت می‌كنم. مردمان خاصی تصمیم گرفته‌اند احساسات خود را درباره غریزه جنسی با دیگران در میان بگذارند و در موسیقی و رقص خود از ریتمهای بیانی ویژه‌ای استفاده كنند. استفاده از این ریتمها در موسیقی و رقص به نوع ویژه‌ای از دیسیپلین و كنترل نیاز دارد كه فقط با رویه‌ای صبورانه و صمیمانه میسر می‌شود و هیچ ربطی به صدور مجوز از سوی نژادپرستانی كه بر اساس تصورات خود دست به تهاجم و خشونت می‌زنند، ندارد. این هم یكی از آن پارادوكسهای عجیب و غریب در فرهنگ بیانی است، زیرا متعالی‌ترین بیانهای هنری از دل اجرایی بیرون می‌آید كه آزادانه و همراه با امنیت خاطر صورت می‌گیرد و فرمایشی نیست. از این جنبه، موسیقی جاز و موسیقی كلاسیك كاملاً شبیه به هم هستند. بدون در نظر گرفتن تفاوتهایی كه در الگوهای عاطفی این دو نوع موسیقی وجود دارند، هر دو تابع دیسیپلین هستند و فقط در آزادی و آسودگی است كه خلق می‌شوند.

پی‌نوشت:
۱.Ruth benedict
۲.Manfred clynes
۳.Temporal
۴.Albert murray
۵.Code
۶.Stylization

ویلیام.ال. بنزون / ترجمه: پروین قائمی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر


همچنین مشاهده کنید