پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

از(۴)


از تو جو، از من دو!
نظير:
خرمشدى صفرم، جو نخورم راه نميرم!
- بى‌مايه فطير است! کَفَم نِهْ، سرم نِهْ
- ز من زور و ز تو زر
- نان بده فرمان بده!
از تو حرکت، از خدا برکت
نظير:
برکت در حرکت است
- تا حرکت نکنى برکت نيابى
- ار ما حرکت، از حق برکت
- يار خود باش تا آسمان تو را يارى کند
- همت از تو، قوّت از خدا
- روزى به قدم است
- اسب دونده جو خودش را زياد مى‌کند
- خر خفته جو نمى‌خورد
- نان را نمى‌جوند ذهن آرام بگذارند
- هر که چرد خورد و هر که خُسبد خواب بيند
- از آسمان کلاه مى‌بارد اما بر سر آنکه سر فرود آرد
- خدا روزى را با زنبيل از آسمان براى کسى نمى‌فرستد
- خدا روزى‌رسان است اما اهنّى هم مى‌خواهد!
- قاشق نان خود را به‌هم رساند
- خدا هيچ‌کس را بخور و بخواب نيافريده است
- تا دانه نيفکنى نرويد
- از پيشه بخور هميشه بخور
- هر که در خواب است روزيش در آب است
- درخت کاهلى بارش گرسنگى است.
از توبه يک اشارت، از ما به‌سر دويدن!
رک: از دوست يک اشارت...
از تو دشمن چو محبت ديد يارت مى‌شود٭
٭ ............................ ور نکوئى از تو بيند شرمسارت شود (روحانى)
از تو نازى از ما نيازى
رک: چو يار ناز نمايد شما نياز کنيد (حافظ)
از جان گذشته را به مدد احتياج نيست
نظير:
- از سر گذشته را به کلاه احتياج نيست
- سگ را چون در تنگى بگيرند بگزد (کليله و دمنه)
- درمانده کارها کند از اضطرار خويش (اديب صابر)
- هر که دست از جان بشويد هر چه در دل دارد بگويد (سعدى)
- به روز معرکه ايمن مشو ز خصم ضعيف که مغز شير برآرد چو دل ز جان برداشت(سعدى)
از جُنُب، حق نماز نپذيرد (سنائى)
از جوانى تا پيرى، از پيرى تا به کي؟
نظير: از جوانى تا پيرى، از پيرى تا بميري؟
از جوانى تا پيرى، از پيرى تا بميري؟
نظير: از جوانى تا پيرى، از پيررى تا به کي؟
از جهنم به خُنک نمى‌وزد.
از بدنهاد فعل نيک سر نزند.
رک: 'حرامزاده مسجد نمى‌سازد' و 'از مار نزايد جز مار بچه'
از جور و جفا بگذر و در عهد و وفا کوش (عماد فقيه)
مقایسه شود با . 'وفاى عهد نکو باشد ار بياموزي' و نظاير آن
از چاله درآمد و به چاه افتاد
نظير:
از دام چو آزاد شد اندر قفس افتاد
- آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد (حافظ)
- از چنگ دزد گريخت و گير رمّان افتاد
- هر چه از دزد ماند رمّال برد
- ز باران سوى ناودان آمديم
- از بيم مار در دهن اژدها رفت
- از گير گرگ در رفت گير کفتار افتاد
از چراغى بسيار چراغ‌ها توان افروخت (قابوس‌نامه)
نظير:
روشن شود هزار چراغ از فتيله‌اى
- صد مشعله افروخته گردد ز چراغى (سعدى)
- افروختن توان ز يکى شمع صد چراغ (قطران)
- ز يک چراغ توان صد چراغ روشن کرد (بدخشى)
از چرخ بى‌مروّت حاجت روا نگردد٭
٭ ............................... تا آبرو نريزى اين آسيا نگردد (غنى کشميرى)
از چنان خرمن اين چنين خوشه ٭
رک: بيله‌ديگ، بيله‌چغندر
٭ آدم از جهل تست در گوشه ............................ (اوحدى)
از جنگ دزد گريخت و گير رمّال افتاد
رک: از چاله درآمد و به چاه افتاد
از چوب به‌جز موسى عمران نکند مار (معزّى)
از چه مى‌ترسى دگر بعد از سياهى رنگ نيست (سعدى)
رک: بالاتر از سياهى رنگى نيست
از چه مى‌نالى دگر خودکرده را تدبير نيست (اخگر)
رک: خودکرده را تدبير نيست
از حال مامان‌ جونم چه پرسى تا خرخره رفته زير کرسى (روحانى-عامیانه)
از حديث حديث شکافد (از تاريخ بيهقى)
رک: حرف حرف مى‌آورد
از حرامزاده جز رندى و غمّازى نبايد (سَمَک عيّار)
رک: حرامزاده مسجد نمى‌سازد
از حرير و سمور بيزارم باز ميل قلندرى دارم (شيخ بهائى)
رک: اى خوشا خرقه و خوشا کشکول!
از حق تا ناحق چهار انگشت است
از حلب تا کاشغر ميدان سلطان سنجر است٭
نظير: آفتاب در مُلکش غروب نمى‌کند
٭ گرچه فرسنگى بوَد بالاى ميدان ملوک ................................ (معزّى)
از حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمى‌شود
نظير:
از پلو پلو گفتن سير نمى‌شود
- شيرين دهن به گفتن حلوا نمى‌شود (حزين‌ لاهيجى، عشقى همدانى)
- شيرين نشود دهن به حلوا گفتن (از شاهد صادق)
- نام حلوا بر زبان راندن نه چون حلواستى (مير فندرسکى)
- آن را که دهن بوَد چو حنظل شيين نشود به گفتن شکّر (کمالى)
- از گفتن حلوا نشود شيرين کام (ابوالمجد لسان)
- از خرما خرما گفتن دهان شيرين نمى‌شود
از حمام مى‌آئى برو خانهٔ شوهر، از جامه‌شوئى برو خانهٔ مادر!
از حنظل شکر نتوان ساخت
نظير:
از سرگين ترنج نتوان ساخت
- حنظل از سعى انگبين نشود (سنائى)
رک: تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
از خاربُن کسى چه ثمر چيد غير خار؟ (پروين اعتصامى)
نظير:
نيارد شاخ بد جز تخم به بار (اسعد گرگانى)
- از خار هيچ ميوه نچيدند غير خار (پروين اعتصامى)
رک: از مار نزايد جز مار بچه
از خار هيچ ميوه نچيدند غير خار (پروين اعتصامى)
رک: از خاربن کسى چه ثمر چيد غير خار
از خاطر ويران سخن ويران آيد
از خانهٔ سوخته هر چه برآيد سود است
رک: از ضرر هر چه برگردد نفع است
از خانهٔ قاضى يک نان درآمد سگش هم دنبالش بود!
رک: نان خانهٔ رئيس سگش هم همراهش هست!
از خدا بترس تا خلق خدا از تو بترسد
نظير:
هر که از کردگار ترسنده است خلق عالم از او هراسنده است (سنائى)
- از خدا بترس و از ديگران ايمن باش
از خدا بترس و از ديگران ايمن باش
رک: از خدا بترس تا خلق خدا از تو بترسد
از خر افتاده خرما پيدا کرده! مقایسه شود با ..
چشته خور شده است
از خر بگو!
مردى روستائى پسرى داشت که دوران بلوغ و نوجوانى را پشت سر گذاشته و به حدّ مردان رسيده بود. روزى به زن خود گفت: 'اگر تنگدستى و سختى معاش ما همچنان ادامه يابد. ناگزير براى تأمين هزينهٔ عروسى پسرمان بايد خر را بفروشيم' . اين سخن سخت در گوش پسر اثر کرد از آن روز به بعد هر دفعه که پدر لب به سخن مى‌گشود پسر به ميان حرف او مى‌دويد و مى‌گفت: از خر بگو!
نظير: از نان و گوشت بگو


همچنین مشاهده کنید