یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نوع دوستی در عین فردگرایی


نوع دوستی در عین فردگرایی
یکی از فصول مشترک مباحث روشنفکری سده اخیر کشور ما متاسفانه این بوده است که در صورت داشتن جامعه ای با سازوکار اقتصادی نظام «بازار آزاد و رقابتی» معنویت از جامعه رخت بر خواهد بست. روشنفکران ایرانی که به انواع مختلف (چه مذهبی و چه عرفی) تحت تاثیر چپ قرار داشتند (که غالب نخبگان ما چنین بوده اند) همواره این پیش فرض را برای خود داشته اند. یعنی تقابل، تضاد یا حداقل تنافر «اخلاق» و «نظام بازار آزاد اقتصادی» را فرضی مسلم پنداشته اند. این پنداشت غلط اکنون باوری عمومی در عرصه های عادی و الیت اجتماعی ماست. عبارات زیادی هم در طول مناسبات روزانه می شنویم که ناشی از این فرض غلط است: «اگر همه چیز را به دست بازار بدهیم تکلیف فرهنگ چه می شود»، «اگر بازار حرف آخر را می زند پس اصول اخلاقی چه خواهد شد»، «نگاه صرف اقتصادی به مسائل جامعه ما را از تحلیل فرهنگی آنها بازمی دارد»...
ایده تضاد اخلاق و بازار آزاد، این فرصت را برای منتقدان بازار آزاد فراهم کرده است که خود را، یگانه دلسوز و معتقد به اخلاق بدانند و حتی دفاع از بازار آزاد را مترادف با بی اخلاقی یا السویه شمردن اخلاق ذکرنمایند. شاید به دلیل وجود سنت های دیرینه ما که اخلاق و رفتار محترمانه در آن جایگاهی موثر دارند ادبیات چپ و ستیز با بازار آزاد، ادبیات غالب سده اخیر جامعه ایرانی است. حتی آنهایی که با گفتاری آمیخته به مذهب یا سنت هنگام نقد و نفی مظاهر بازار آزاد، نمادهای جهانی چپ را هم نهی می کنند باز هم بازار را نماد بی اخلاقی می پندارند.به همین دلیل اکثراً وقتی به دنبال تقلید از جوامع صنعتی در پی بنا نهادن هرنهادی بوده ایم غالباً بی بند و بار و غیرمسئولانه و تنها سخت افزاری به آن مبادرت ورزیده ایم. نگاه عام و بعضاً خاص به مقوله اقتصادچیزی از جنس شعبده بازی، زد و بند و کلاهبرداری شده است. و باز به همین دلیل نگاه مردم به یک فرد موفق در حوزه اقتصاد به گونه ای است که گویی سوءاستفاده هایی او را به موفقیت رسانده نه استفاده های هوشمندانه. این طرز تفکر معلول چند فاکتور اساسی است که نوشت حاضر بنا دارد با طرح مقدماتی آن باب بحث در این زمینه را بگشاید، ضمن آنکه به برخی مسائل مطروحه اخیرپاسخی داده باشد.
در این زمینه مطالعه آرای «جان لاک» فیلسوف شهیر انگلیسی و یکی از پایه گذاران مکتب فکری لیبرال بسیار برای ما مفید است. او نیز در دوره ای زیست می کرد که ارزش های سنتی جامعه اش را فراگرفته بود و می خواست با ارزش هایی مدرن (نه ضدارزش) به مصاف ارزش های سنتی برود. شرایطی که گرچه از نظر تاریخی فاصله فراوانی با دوران لاک دارد اما دارای تشابهات زیادی است. یعنی در کشور ما به رغم شکست خوردن تمام ایده های ضدبازار هنوز دلیلی برای تجدیدنظر در آرای روشنفکری به وجود نیامده و همچنان لیبرالیسم در عرصه فکری و فرهنگی تفکری ناجوانمردانه است. یکی از اساسی ترین ایرادهایی که از سوی مخالفین بازار آزاد به آن وارد می شود اصالت «فرد» است. فردگرایی و محترم شمردن و حقوق فردی و اساساً مقدم دانستن آن نسبت به جمع ویژگی مهم نظریه لیبرال است. ویژگی ای که در مملکت ما سودجویی معنی می شود و تقدم فرد به جمع دلیلی بر بی اعتنایی به اخلاق و مضامین آن نظیر «نوع دوستی» و «عدالت» محسوب می شود. اما چرا چنین نیست؟ چرا حتی با مولفه های سنتی اخلاق، فردگرایی بی اخلاقی را دامن نمی زند؟ جان لاک که در فضای سنت تنفس کرده بود این پرسش ها را با بسط نظریه مالکیت پاسخ می دهد.
بی شک «جان» و «حق حیات» از جمله حقوق انسانی است که با هر طرز تفکری احترام به آن لازمه اخلاق است. اساساً اگر فردی جان افراد را محترم نداند باب اخلاق را بسته است. هر فردی که برای حفظ و ارتقای کیفی حیات خود به کار و تلاش بپردازد و ماحصل کار خود را صرفاً برای خود و در انحصار خود به مالکیت درآورد در طول ارزش اخلاقی حفظ حیات قدم نهاده است.بنابراین مالکیت فردی که ناشی از کار است از نظر لاک حتی مقدس است و مال در عرض جان محترم شمرده می شود؛ گرچه در طول آن حاصل می شود. اما منتقدان سنتی و چپ یک نقد به ظاهر بشردوستانه مطرح می کنند؛ اینکه مالکیت فردی نباید به حدی باشد که بقیه افراد را از داشتن حق مالکیت محروم کند. یعنی یکی آنقدر مواهب طبیعی را از آن خود نماید که به دیگران سهمی نرسد.
سپس نتیجه می گیرند چون بازار توان تشخیص و برخورد با متجاوزان از این حد را ندارد پس یک قدرت بشری (حال منتخب اکثریت افراد در نهاد دولت) باید وجود داشته باشد تا مبادا فردی از فرط گسترش مالکیت خود دیگران را بی نصیب گذارد. این را دلیلی برای وجود دولت و وظیفه نوع دوستانه آن معرفی می کنند. امری که به زعم آنها بازار از انجامش ناتوان است. اما حتی با پذیرش این اصل اخلاقی که مواهب طبیعی و نعمت های زمینی و خدادادی برای عموم است و حق برخورداری از آن نباید به عده ای خاص برسد، می توان نقد مذکور را غلط دانست. اساس تفکری که افزایش مالکیت یک فرد را معادل کاهش سهم دیگران می داند دارای یک فرض غلط است. این تفکر که از اشتراکات تفکر چپ و تفکر سنتی است، منشاء ثروت را «طبیعت» می داند در حالی که منشاء ثروت تا درصد بالایی ناشی از «کار» است. برای همین دیدگاهی که ثروت را ناشی از طبیعت می داند، ثروت را محدود می پندارد. در ریاضیات جدید، مجموعه ها به دو قسم قابل شمارش و غیرقابل شمارش تقسیم می شوند.
مراد از غیرقابل شمارش، سختی شمارش اعضای آن مجموعه نیست بلکه بی انتهایی مجموعه را می رساند. مثلاً تعداد درختان کره زمین مجموعه ای قابل شمارش است گرچه شمردن آن بسیار سخت است اما مجموعه اعداد حقیقی غیرقابل شمارش است چون از دو سو و تا بی نهایت قابل تولد و تولید است و ته ندارد. آنهایی که ثروت را ناشی از طبیعت می دانند آن را به مثابه یک مجموعه قابل شمارش دارای انتها می پندارند، بنابراین دیگر به تولید آن فکر نمی کنند و به سراغ توزیع بهینه آن می روند. از همین جا است که «عدالت توزیعی» چپ ها متولد و ارزشی اخلاقی می شود. ارزشی که از منظر لیبرالی ارزش نیست چون لیبرال ها ثروت را محدود و ناشی از طبیعت نمی دانند. آنها منشاء ثروت را کار و تلاش و صنعت انسان می پندارند. بنابراین کار بیشتر، ثروت افزون تر در پی دارد.
به همین دلیل دیگر توزیع بهینه (عدالت توزیعی) نه ارزش و نه استراتژیک است. چون مجموعه ما قابل شمارش نیست که به تعداد افراد معین (انسان های روی زمین) به مساوات یا به عدالت افراز شود بلکه و یک بلکه مهم: تولید بهینه ثروت ارزش می شود. اگر مراد چپ ها از عدالت توزیعی رعایت اصول اخلاقی و نوع دوستانه برای بهره مندی عادلانه از ثروت و به تبع آن رفاه همه انسان ها از ثروت است در تفکر لیبرال تولید ثروت این اصل اخلاقی را بسط می دهد. چون کار بیشتر و ثروت بیشتر عایدی بیشتری برای بشر می آورد و رفاه اینگونه افزون تر خواهد بود. متاسفانه این دیدگاه که ثروت ناشی از طبیعت است در مملکت ما نسبت به سایر جوامع حالت اکستریمم دارد. یک علت آن هم بهره مندی ما از نفت به عنوان یک نعمت الهی است.
ما غالب هزینه ها و مایحتاج خود را از قبل فروش این نعمت تامین می کنیم و همواره دغدغه توزیع عادلانه این درآمد را داشته ایم و نیز به علت انحصار فروش نفت از طریق دولت همواره امکان بهره مندی های ویژه از سوی مقاربین دولت از درآمد نفت بوده و به این دیدگاه دامن زده است. به همین جهت از زمان ملی شدن نفت تا پیروزی ایده «بردن نفت بر سر سفره های مردم» همواره دغدغه توزیع عادلانه توانسته است نظر عامه مردم را جلب کند.اما در دوران جان لاک نفتی در کار نبود. بنابراین او و تمام لیبرال ها قبول دارند که مواهب طبیعی متعلق به همه بشریت است ولی این اصل، حدی برای توسعه مالکیت فردی ای که ناشی از کار باشد نیست و مالکیت ناشی از کار به خاطر نامحدود بودن ثروت بلامانع است. با بسط همین طرز تفکر است که عدالت توزیعی بلاموضوع خواهد شد؛ نکته ای که امروز چالشی پیش روی سوسیال دموکرات ها محسوب می شود. اما مخالفان اقتصاد آزاد نقد دیگری هم به مالکیت فردی و تقدیس آن وارد می کنند. اینکه افزایش و رشد تصاعدی ثروت گاهاً یا غالباً به بلااستفاده ماندن مواهب تحت مالکیت درآمده منجر می شود. سپس خواهان ضبط اموال مازاد مالکین بزرگ می شوند تا با توزیع مجدد اموال بلااستفاده امکان استفاده بهتر را برای سایرین مهیا شود. حتی آنها این کار را رفتاری بهینه و منطبق بر اصول اقتصادی می دانند چون از اتلاف منابع و مواهب جلوگیری می کند.
این نقد نیز دارای یک پیش فرض غلط است که باز هم متاسفانه در افکار عمومی ایرانی نفوذ کرده است. جان لاک که به اندازه قدرت فوق العاده نظریه پردازانه اش دارای صفت هوشمندی و درایت است همچون سایر موارد بدون مواجهه مستقیم با سنت و با به کارگیری ارزشهای سنتی نتیجه ای متفاوت خلق می کند. او در پاسخ به این انتقاد نظریه «عدالت مبادله ای» را طرح می کند. چون در پیش فرضی غلط اما رایج مبادله چیزی که به دو طرف آن سود برساند شناخته نمی شود. گاهاً این تصور وجود دارد که یک سوی معامله سوی دیگر را اغفال یا استعمار می کند و یک سوی معامله سود و سوی دیگر ضرر است. به همین جهت در فرهنگ ما اهل معامله بودن یک صفت رذیله است.
حال چنین نیست. پول وسیله معامله و مبادله است. در معامله یک طرف با دریافت و خرید کالا یا خدماتی، نیازی از احتیاجات خود را برطرف می نماید و طرف دیگر با دریافت پول، امکان رفع نیازهایی را می یابد که قدرت رفع آن نزد تولیدکننده دیگری است پس با اصل مبادله است که هم نیازهای انسانی برطرف می شود و هم تعاملات بین انسانی توسعه می یابد. لاک با بسط اصل مبادله پاسخ آنهایی که مالکیت فردی را منجر به بلااستفاده شدن اموال می دانند را می دهد. به نحوی که هر کس از پی کار خود به قدری مالی را به مالکیت درآورد که مازاد بر نیازش بود با فروش و معامله آن هم نیاز دیگران را برطرف می کند و هم مزد کار خویش را به دست می آورد (از طریق دریافت پول). لاک به این پدیده «عدالت مبادله ای» می گوید. از آنجا که رقابت عضو لاینفک بازار است فرد عرضه کننده هم منحصراً فروشنده آن مال مازاد نخواهد بود. عدالت مبادله ای برای چپ ها بسیار گران است.
چون هم شأن حضور دولت را در اموال مردم می گیرد و هم رد آن برای آنها سخت است. چه آنکه کارل مارکس هم نقد کامل و منسجمی نتوانست بر عدالت مبادله ای وارد کند. پس برخلاف تصور و تبلیغات روشنفکری ما در قرن اخیر که فردگرایی و به تبع آن مال اندوزی غیراخلاقی برشمرده می شده، فردگرایی و احترام به مالکیت فردی بسیار منطبق با اخلاق و مضامینی نظیر نوع دوستی است. برخلاف چپ ها که داعیه اخلاق مداری دارند، تفکر لیبرال تعارضی با نوعدوستی ندارد و حتی به آن در عمل گرایش بیشتری دارد. اخلاقی تر است چون برعکس چپ منافع افراد را حال با توزیع عادلانه آن هدف غایی نمی داند.لیبرال ها پس از ناکامی موعظه در رعایت اصول اخلاقی در جامعه بشری به دنبال سازوکاری سیستماتیک افتادند تا ساختاری به وجود آید که رعایت اخلاق قاعده مند شود. نکته ای که همواره در نقد و تحلیل لیبرالیسم در ایران مورد غفلت واقع شده و به غلط اقتصاد و نفع فردی هدف نهایی لیبرالیسم معرفی شده است. در اندیشه لیبرال انسان آنگونه که هست شناخته می شود و انسان بودن انسان، با تمام نقایص اش عیب نیست. بر عکس دیگر مکاتب فکری ابتدا ایده آلی تعریف نمی شود سپس انسان ها به سوی آن ایده آل دعوت شوند، بلکه با واقع گرایی نظامی اخلاقی می طلبد. البته واقع گرایی به اندازه ایده آل گرایی نمی تواند مدعی و جذاب باشد ولی ممکن تر است. در ساختاری که مال دوستی و منافع فردی به رسمیت شناخته و محترم شمرده می شود جامعه دارای ثبات، آرامش، صلح و سعادت بیشتری است. در اندیشه اقتصاد آزاد رقابتی ساختاری ارائه می شود که رعایت اصول اخلاقی در آن ممکن تر است و حتی تقاضای بیشتری دارد. حال باید دید که این ساختار چگونه موفق به نیل به این مهم می شود؟ پاسخ به این سئوال در نوشتاری دیگر ارائه خواهد شد. در نوشته پیش رو به همین بسنده می شود که به این سوءبرداشت که «فردگرایی» با «اخلاق مداری» در تعارض است پاسخ داده شود.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید