جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


روزگار عاشورایی گنجشک و جبرئیل


روزگار عاشورایی گنجشک و جبرئیل
۱)
«سکوت
سنگین و پرهیاهو
صف می آراست
گلوی شورشی تو
- در خط مقدم فریاد-
بریال ذوالجناح باد
دستی دوباره می کشید
وزیر تابش خورشید
آه از نهاد علقمه برخاست!

سکوت
سنگین و پرهیاهو
در هم می شکست
گلوی شورشی تو
بریال ذوالجناح باد
شتک می زد
علقمه- سرخ و سیراب-
در زیر زانوان تو می غلتید
و خورشید
بر کوهان کوه های برهنه
به اسارت می رفت.‎/.»
تولد: ۱۳۲۷؛ وفات: ۱۳۸۳؛ محقق و مترجم و البته شهره به شعر؛ شاعری که در دهه پنجاه و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، از استعدادهای شعر معاصر محسوب می شد و پس از انقلاب، به ستون «شعر پیشروی آیینی» بدل شد و بسیاری به او اقتدا کردند چه در غزل، چه در رباعی چه در شعر سپید و با انتشار «گنجشک و جبرئیل»، «شعر سپید آیینی»، رویکردی دیگر را به این حوزه، پس از سالها، آزمود. «شاعری در مشعر» گزیده شعرهای زنده یاد دکتر سیدحسن حسینی است که شامل دفترهای «همصدا با حلق اسماعیل»، «گنجشک و جبرئیل»، «نوشداروی طرح ژنریک»، «از شرابه های روسری مادرم» و آخرین شعرهای اوست. او و زنده یاد دکتر قیصر امین پور، به همراه زنده یاد سلمان هراتی، پرآوازه ترین شاعران «حوزه هنری» و «مکتب شعر جوان انقلاب اسلامی» هستند که هر سه، «پیش از آنکه فکر کنی» از میان ما رفتند و هر سه، هرگز از روند رو به پیش شعرهایشان، ذره ای کاسته نشد گرچه در برخی از واپسین آثارشان، از منظر مخاطب عام، آن والایی کلام اندکی دچار عقب نشینی شد اما این عقب نشینی از منظر مخاطب خاص، عقب نشینی نبود که تلاش برای ورود به عرصه هایی تازه بود که مهلت نیافتند. خداشان بیامرزاد.
سیدحسن حسینی از سال های پایانی دهه پنجاه، به گونه ای شعر روی آورد که به طور اخص در دو قالب غزل و رباعی، توانست با مخاطبان عام، ارتباطی وسیع پیدا کند و بی هیچ تردیدی، او مشهورترین چهره «شعر جوان انقلاب» در دهه شصت بود که آثارش در جبهه های جنگ هشت ساله دهان به دهان می گشت؛ با این همه، شعرهای سپید وی، به دلیل مخاطبان اندک این نوع شعر در دهه شصت، چندان به وسعت نام وی نیفزود و شاید به همین دلیل بود که وی در دهه های بعد، به ترجمان شکل روایی مراثی عاشورایی در شعر سپید خود پرداخت تا هم به عرصه ای نوپا گذارد و دغدغه های شیعی خود را عمومی تر کند و هم به همه گیری «شعر سپید» که تعلق خاطر ویژه ای به آن داشت کمک کند. شعر سپید آئینی پس از «سفر پنجم» طاهره صفارزاه و «خط خون» موسوی گرمارودی در دهه های پنجاه و شصت، نخستین فراز دهه هفتادی اش را در «گنجشک و جبرئیل» تجربه کرد.
۲)
«کوه صبور فاجعه می دانست:
آن شیهه غریب
بوی مهیب زلزله می داد
کوه صبور فاجعه
وقتی
در آستان خیمه نمایان شد
گیسوی راهوار بغض بلندش
در گردباد ضجه پریشان شد
در چشم ذوالجناح خبرهای تازه بود

اندوه بر تو باد
دل من!
اندوه بر تو باد!
آن شیهه غریب
در اصل، بوی زلزله می داد.‎/.»
شعر آئینی سیدحسن حسین، شعری در «حرکت» است. ساکن نیست و قالب های مختلف شعری را تجربه می کند و شعری «به روز» است یعنی روایت اش از عاشورا در واقعه «عاشورا» و در تاریخ وقوع آن واقعه متوقف نمی ماند و به امروز می رسد و از طرفی دیگر، در بند «وقایع روز» نمی ماند یعنی هم راوی روزگار است از منظر ایدئولوژی شاعر و هم پس از گذشتن از تقویم آن روزگار، هویتی مستقل برای زمان هایی دیگر می یابد یعنی هم اشارت است و هم گذر؛ اشارتی است در گذر چون نگاهی که مسافری به یک حادثه دارد و آن را تلخ یا شیرین می یابد اما به هر حال آن حادثه بخشی از سفر اوست نه بخشی از سکون و در راه ماندنش.
«گریزی ندارم که شعری بگویم
دل نازکت را به نحوی بجویم که پشتم به خورشید گرم است
زمانی که گل می کنی روبرویم
و حالا در این قحطی آب و احساس
دلم را کجا- مثل دستم- بشویم .‎/.»
شعر سیدحسن حسینی، شعر تعهد اجتماعی نیز هست شعر سیاسی نیز هست شعر روزگار نیز هست. شاید به همین دلیل است که او در عین شاعر ایدئولوژیک بودن، شاعری فراتر از نگره های موسوم به نظر می رسد و شعرش، بیش از شاعر، عرضه اندام می کند. گاهی منتقد به این نتیجه می رسد که حسینی به دنبال شعرش روانه بوده نه شعرش به دنبال او و دلیل شاخص شدنش در میان همعصران «آئینی گوی»اش، یحتمل همین است چنان که به نظر می رسد که «محتشم» به دنبال شعرش روانه بوده نه شعرش از پی او.
آنچه از حسینی دهه شصت به یاد می آورم شاعری است زود خشم و چون اسپند بر اتش روزگار این زود خشمی، بدل به «شکل روایی» شعرهای او نیز شده. انرژی شعرهای حسینی- هر چه پیشتر می آییم و به میانه سالی اش نزدیکتر می شویم- به سه بخش، قسمت می شود: «شروع برانگیخته»، «میانه در فریاد» و «پایانی شورشگر» و در شعرهای بلندتر، این «روند» عیان تر است و در برخی از واپسین شعرهایش، آن «پایان شورشگر» به «اندوهی تلخ» بدل می شود.
«.‎/‎/ تلخی فقر و نداری
مشکل جهاز شیرین
شما که یه پای عشقین
دست فرهاد و بگیرین!

چی بگم نگفتنی ها
تو دلم یه کوه رازه
فرصت ترانه کوتاه
سر این رشته درازه!»
انگار شاعران را از این یک فقره گریزی نیست و چون گریزی نیست سر نهند زود بر بالین خاک، بروند یا.‎/‎/ برهند! خداش بیامرزاد.
یزدان مهر
منبع : روزنامه ایران