دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

دولت مدرن در اندیشه کانت


دولت مدرن در اندیشه کانت
کانت از یک دیدگاه بی طرف و غیرمداخله گر به دولت می نگرد. او نقش دولت را در حفظ منافع عمومی می داند و منافع عمومی را هم چیزی بیش از تجمع منافع فردی اعضای جامعه به شمار نمی آورد.
کانت دولت مدرن را از منظر اخلاقی تعریف می کند و آن را مظهر اراده کلی می شمارد. اقتدار اخلاقی این دولت ، برگرفته از اراده آزاد شهروندانی است که با یکدیگر برای ایجاد یک اقتدار مشترک توافق کرده اند. رویکرد کانت به مساله دولت ، مشابه با دیدگاه روسو در این زمینه است. نخستین نکته مهمی که او سعی دارد توجیه کند، رضایت و حق اظهارنظر افراد درباره نقش حاکمیت است. لازمه یک حاکمیت موثر آن است که ما به نیروی اراده عمومی و یکپارچه مردم بیفزاییم ، نه آن که بر اراده ویژه خود یا افراد دیگر متکی شویم. این دیدگاه ، کانت را بدانجا می رساند که می گوید: «شرایط مدنی و دولت از هر چشم اندازی که بنگریم ، مناسبات یکسانی هستند.» در این مقاله نویسنده نظریه دولت کانت وتفکیک قوا را از نظر او تبیین می کند. کانت از یک دیدگاه بی طرف و غیرمداخله گر به دولت می نگرد.
او نقش دولت را در حفظ منافع عمومی می داند و منافع عمومی را هم چیزی بیش از تجمع منافع فردی اعضای جامعه به شمار نمی آورد. کانت دولت را به عنوان اتحادیه ای متشکل از شمار زیادی از انسان های تحت حاکمیت قانون تعریف می کند. هر دولت معین تنها با این اندیشه از دولت سازگار است که قوانین آن از اصول پیشینی حق برآمده باشند، برای پیروی و اطاعت از شهروندان تضمین کنند افراد آزاد، برابر و مستقل در یک دولت رای و نقش واحدی در قانون اساسی دارند.قانون اساسی در اصطلاح روسو، اراده ویژه شهروند را با اراده کلی حاکمیت پیوند می دهد و یکپارچه می کند.
کانت این اراده کلی را دارای سه ویژگی یا سه قوه می داند:
۱) قوه مقننه
۲) قوه مجریه
۳) قوه قضاییه.
از نظر کانت ، در مرکز مفهوم دولت ، قانونگذار قرار دارد که قدرت را تنها از ناحیه اراده یکپارچه مردم می گیرد. آنچه را کانت میل دارد در دولت مدرن بیابد، یک قانون اساسی با نمایندگی جمهوریخواهی است. از نظر کانت ، دموکراسی تنها به شکل حاکمیت مردم می تواند وجود داشته باشد و نمی تواند یک شکل اصیل حکومتی باشد. از دید او، تنها دو شکل حقیقی ازحکومت وجود دارد. یکی جمهوری و دیگری استبدادی. جمهوری یک اصل سیاسی است که به واسطه آن ، قوه اجرایی از قوه قانونگذاری منفک می شود. از دیدگاه کانت ، بهترین راه رسیدن به یک قانون اساسی جمهوری مطلوب آن است که از شرایط حاکمیت سلطنت مطلقه آغاز کنیم و سپس در پی اصلاح قدرت پادشاهی برآییم تا آنجا که دیگر شاه هیچ نفوذ شخصی در وضع قوانین نداشته باشد. گرچه کانت نظام سلطنتی را بر نظام مردمی ترجیح می دهد، اما او به هر وسیله ممکن که شاه را ازمستبد شدن باز دارد، متمایل است. از نظر کانت ، وابستگی فرد به دولت چنان است که گویی اندامش به بدن وابسته است.
دولت از نقطه نظر اخلاقی نماینده اراده کلی مردم است و فرد شهروند باید خود را به عنوان بخشی از این اراده کلی که در واقع سازنده قانون است ، بدانند. در اینجا، لاک و روسو از کانت پیشی می گیرند، چون برای شهروند این حق را قائلند که می تواند رضایت خود را از حاکمیتی که به فساد گراییده باز پس گیرد. از نظر کانت همیشه برای فرد این راه باز است در برابر اراده حاکمه مقاومت کند و حاکمیت نیز حق دارد او را به خاطر اعمالش مجازات کند. کانت می پذیرد که مقاومت گرچه از نظر اخلاقی مجاز نیست ، اما امکان وقوع دارد. وقوع آن به گونه ای می تواند باشد که منجر به دگرگونی برای یک جامعه بهتر شود. از نظر کانت ، این همان چیزی است که در انقلاب فرانسه رخ داده است. کانت با بسیاری از موارد حقوقی که انقلابیون در امریکا و فرانسه به خاطرشان جنگیدند، موافق بود، اما با تمهید ابزاری که آنها برای دستیابی به هدف سیاسی خود برگزیده بودند، موافق نبود. او با آرمان هایی همدلی می کرد که فرانسویان برایش تلاش می کردند، اما این همدلی بدان معنا نبود که مردمی که دارای یک قانون اساسی سلطنتی هستند، مدعی حق تغییر دادن آن باشند.
از این رو، کانت انقلاب فرانسه را به عنوان یک گام بزرگ در پیشرفت تاریخ بشری می پذیرد اما او به زیانها و خطرات خشونتی که در انقلاب است ، انتقاد دارد. کانت یک جمهوریخواه با گرایش های نیرومند لیبرالی است. او بر این باور است که جمهوری مدرن شکلی از دولت است که بهترین تناسب را با الزامات الهی و دنیایی دارد. با این حال او موافق قانون اساسی سلطنتی اما محدود است. زیرا اساسا بر این پندار است که دگرگونی های لازم برای ایجاد یک حکومت جمهوری تنها با اقدام از بالا میسر است.
وظیفه پادشاه آن است که با روح قوانین آزادی با مردم رفتار کند؛ یعنی اصولی که معمولا مردم دارای بلوغ رفتاری و رشد یافته برای خود مناسب می دانند. اندیشه دولت ازنظر کانت به اندازه قانون اخلاقی واقعیت دارد دولت کانتی ،یک دولت حقوقی است کانت چنین می اندیشد که وقتی فرد شرایط امور را این گونه مفهوم پردازی کند که در آن تضمینی برای مالکیت نباشد و قانونی بر مناسبات میان انسان ها حاکم نشود، پس مشکلی ندارد چنین بیندیشند که کار عاقلانه آن است که همراه با دیگران به فکر ایجاد یک اراده کلی برآید. از نظر کانت ، خطای روسو در آنجاست که توجیهات اخلاقی و پیشینی حاکمیت مدنی را به عنوان مساله ای علمی و واقعی در منشاء دولت دانسته است.
از این رو کانت در نظریه دولت می کوشد تا مفاهیم آزادی و رضایت در قرارداد اجتماعی روسو را با سلطه و قدرت مطلق در لویاتان هابز درهم آمیزد. کانت از پیش فرض های لیبرالی و فردگرایی آغاز می کند، اما به خاطر ترس از قدرت نامحدود و عدم اعتماد کلی به توده های مردم ، سرانجام به دفاع از اصول محافظه کاری می رسد. کانت فلسفه سیاسی خود را به طور کلی بر محور مردم استوار می سازد و خواستار تفکیک و جدایی قوا و آزادی های بیشتر می شود، اما تردید دارد که مردم عادی بتوانند فعالانه به چنین اهدافی نائل شوند. مردم ، از نقطه نظر اخلاقی حق دارند خواستار آن باشند جامعه به گونه ای تغییر کند که فرد عادی از آزادی های بیشتری برخوردار شود؛ اما کانت دولت مدرن را از نقطه نظر اخلاقی به عنوان تبلور اراده مردمی می داند. این دولت قدرت و اقتدار اخلاقی خود را از اراده آزاد شهروندان می گیرد که به فرض با همه دیگر شهروندان برای ایجاد یک اقتدار مشترک و عمومی توافق دارند. بنابراین ، نخستین نکته مهم ایجاد توافق و رضایت افراد نسبت به حاکمیت است.
ایجاد یک حاکمیت موثر به آن معنی است که ما باید به جای اراده های ویژه خودمان ، برای اراده واحد عمومی مردم ارجحیت قائل شویم. از این رو، دولت از نظر کانت ، در واقع مناسبات و روابط میان افراد با جامعه از نقطه نظر و منظر جامعه به عنوان یک کل است. در حالی که جامعه مدنی عبارت از روابط فرد و جامعه از منظر فردی است. از آنجا که دولت و جامعه مدنی پیش فرض یکدیگرند، کانت میلی به قائل شدن تفاوت و تمایز میان آنها ندارد. او توجهی به این که دعاوی ویژه افراد تبدیل به دعاوی کلی جمع می شوند ندارد. کانت دولت و جامعه مدنی را در کنار هم و پهلو به پهلوی یکدیگر، همچون دو راه موازی برای فعالیت جامعه در کل می بیند و دولت را از فعالیت افراد خصوصی که بخشی از آن هستند، جدا نمی کند. از نظر کانت ، دولت اقتدار مشترکی است که این فردیت خصوصی را ممکن می سازد. او یک حکومت با ویژگی اقتصادی آزاد را به حکومت ویژه گرا ترجیح می دهد. کانت بر آن است که یک دولت نمی تواند دولتی حقیقی باشد، مگر آن که اراده یکپارچه مردم در شکل گیری یک مجمع قانونگذاری منتخب پیشاپیش آن باشد.
به این ترتیب ، از دیدگاه کانت دموکراسی می تواند تنها در یک شکل اصیل حکومتی وجود داشته باشد. حال آن که تنها دو شکل حقیقی وجود دارد: جمهوری و استبدادی. از نظر کانت ، جمهوریخواهی اصلی است که به واسطه آن قوه مجریه از قانونگذاری تفکیک می شود. کانت دوست داشت دولت مدرن بر پایه جمهوری و نمایندگی باشد؛ اما نباید این دیدگاه کانت را با قانون اساسی دموکراسی اشتباه گرفت. زیرا در یک نظام حکومتی دموکراتیک افرادی که دولت را تشکیل می دهند تحت نظارت قوای مجریه و قانونگذاری هستند. اینها، هم قانون وضع می کنند و هم آن را اجرا می کنند. آنها هم حاکم هستند و هم در عین حال بنده و تابع هستند. از دیدگاه کانت ، مردم نمی توانند قانون وضع کنند.
آنها باید اجازه دهند تا نمایندگانشان برای آنها قانون درست کنند. از این روست که کانت می اندیشد یک نظام نمایندگی جمهوری برای دستیابی به اهداف یک حکومت خوب ، مطمئنا بسیار موثرتر از دموکراسی است. از این رو، جمهوری گرایی یک اندیشه فلسفی است که با دولت باید از نقطه نظر اخلاقی هماهنگ شود و به سازش برسد. بنابراین اندیشه دولت از نظر کانت به اندازه قانون اخلاقی واقعیت دارد، اما دارای واقعیت بلافصل تجربی نیست. دولت کانتی ، یک دولت حقوقی است.
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید