شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دولت و روابط قدرت


دولت و روابط قدرت
امروزه دولت مدرن به واسطه فراگیری‌اش به لحاظ ظرف جمعیتی و انواع موضوعات مربوط به حیات فردی و جمعی کانون مباحث نظری و تجربی بوده است. در مدرنیته روابط انسانی با مفاهیمی همچون عقلا‌نیت، قانون، آزادی، جامعه مدنی، مردم‌سالا‌ری، دموکراسی، حقوق بشر و... مفهوم‌سازی می‌شود. انسان مدرن همپای حیات معیشتی سودای زندگی بهتر و آزادانه با مسوولیت خویشتن دارد. انسان به واسطه این تمناها حیاتی فعال‌تر در زندگی اجتماعی خویش می‌طلبد و در این راه آزادی بیشتر طلب می‌کند. کانت معتقد است آزادی تنها وضعیتی است که در آن طبیعت می‌تواند تمام استعدادهایی را که در بشر قرار داده تکامل بخشد.
دولت مدرن، به تعریف دوگانه‌ای از خود می‌رسد؛ همان‌گونه که گیدنز نیز از مدرنیته سرشتی دوگانه متصور می‌گردد و سویه‌های فرصت‌زا و تحدیدکننده آن را یادآور می‌شود؛ دولت به مثابه تحقق آرمان‌های مدرنیته و دولت به‌عنوان جایگاه قدرت.
در این حالت دولت به واسطه جایگاه قدر قدرتی‌اش می‌تواند تمامی عرصه‌ها را محلی برای یکه‌تازی‌اش قرار داهد و روحیه تمامیت‌خواهی خویش را به نمایش گذارد. انسان در چنین موضعی حیاتی سیاسی می‌یابد و دولت به‌عنوان جایگاه قدرت، انسان را محمل اراده قدرت خویش قرار می‌دهد و حیات ذهنی و جسمی فرد را متاثر از خویش می‌سازد. در سوی دیگر مدرنیته به واسطه تعریفی که از انسان می‌شود، بازیابی نقش فعال انسان در حیات خویش نیز محل کشاکش قرار می‌گیرد و بدین‌گونه جامعه مدنی را به‌عنوان یکی از مولفه‌های بنیادین خود قرار می‌دهد تا به محلی برای سلطه بلا‌منازعه قدرت تبدیل نشود و به اصلا‌ح وضعیت خویش و به چالش کشیدن قدرت تمامیت‌خواه بپردازد. هابرماس این عرصه جولا‌ن انسان را تحت عنوان کلی حوزه عمومی می‌نامد و آن را محلی برای کنش جنبش‌های اجتماعی، نهادهای مدنی و حائلی برای مصون ماندن انسان از سلطه عریان قدرت دولت می‌داند.
تمایز رویکرد دولت‌ها در گسترش یا کاهندگی از وسعت حوزه عمومی مشخص می‌شود. با چنین رویکردی است که می‌توان اذعان داشت مارکس بیشترین خدمت را به نظام سرمایه‌داری کرد و سرمایه‌داری نیز از این فرصت به‌وجودآمده برای ابقای خویش چه دوراندیشانه استفاده کرد. دولت دوراندیش با توجه به واقعیت موجود به ایجاد فرصت برای بنای ساختارهای میانجی روی خوش نشان داد و فرصت را برای کنش‌های خودانگیخته فراهم ساخت و بدین‌طریق در حقیقت به استمرار و ادامه حیات خویش مدد رساند. با ارتقای سطح خودبیانگری در سطح وسیع، دولت می‌تواند مسائلش را از طریق بحث عمومی رفع و رجوع کند.
بدون در نظر داشتن ابعاد دیگری که دولت رسالت خود را در گرو آنها می‌بیند، این نگاه، نگاهی خوشبینانه خواهد بود؛ آنجا که دولت مدرن رسالتی پیامبرانه برای خود قائل می‌شود و شبان‌وار سلا‌مت، رفاه، امنیت و هدایت و حمایت از مردم را وظیفه خویش می‌داند و نمایشی از دموکراسی را به صحنه می‌آورد. اینجاست که هابرماس چوب تحذیر خویش به دست می‌گیرد و می‌گوید سیاست‌زدایی از توده مردم و افول حوزه عمومی به مثابه نهادی سیاسی ویژگی‌های اساسی نظامی از سلطه است که تمایل دارد مسائل عملی را از چارچوب بحث عمومی خارج کند. اعمال بوروکراتیک قدرت هماهنگ است با وجود نوعی حوزه عمومی که با نمایش‌ها و تحسین‌گویی‌ها محدود شده است. این نوع حوزه عمومی درصدد کسب و حفظ رضایت مردمی است که مستقیما به آن دسترسی ندارند. حوزه عمومی، حوزه کشف لا‌یه‌های مستور روابط قدرت است و بازیگران این عرصه را می‌توان احزاب، نهادها، جنبش‌ها، روشنفکران و به‌طور کلی مردم دانست که بنا به رویکرد قدرت می‌توانند قدرت را مقهور خویش کنند یا خود مقهور قدرت شوند. دولت در صورت نادیده گرفتن روابط قدرت و منافع متضادی که در بطن این روابط وجود دارد، اساسا یکپارچگی اجتماعی را با تهدید مواجه می‌کند و همواره منبع بالقوه تنش و تعارض است. ‌
جنبش‌های اجتماعی به عنوان فعالیتی سازمان‌یافته در حوزه عمومی نقش مهمی در به تصویر کشیدن روابط قدرت، آگاهی‌رسانی و به چالش کشیدن آن دارند و برخلا‌ف تصور دولت اقتدارگرا که چنین جنبش‌هایی را عوامل مخرب و تضعیف‌کننده قدرت خود می‌داند در حقیقت به شناسایی ضعف‌ها و مسائل نظام اجتماعی و سیاسی پرداخته و نه به عنوان یک کنشگر منفعل و معترض موضعی و ارتجاعی بلکه با اخذ مشی فعالا‌نه، سعی در بحرانی نشان دادن معضلا‌ت و رفع آنها دارد. دولت مدرن هر چه پیش‌تر می‌رود و مسائل و پیچیدگی‌های بیشتر می‌یابد، بنابراین اذهان نقاد و رادیکال‌تری را برای کشف لا‌یه‌های پنهان آن می‌طلبد. دولت برای تثبیت وضع خود روابط قدرت را به سمت پنهان‌سازی تاثیرات سوء و منفی خود بر اعضای جامعه و روابط اجتماعی آنها پیش می‌برد. ‌
فوکو اهمیت دولت مدرن را به عنوان شکل سیاسی قدرت متمرکز و تمرکزبخش می‌داند. بری اسمارت به نقل از فوکو می‌گوید به جای آنکه روابط قدرت را نقطه شروع تحلیل بگیریم، باید مطالعه مقاومت را مطمح نظر قرار دهیم یا به بیان دیگر، شاید با تحلیل مقاومت و مبارزه، درک بهتری از روابط قدرت به دست آید.
فوکو معتقد است هر جا قدرت هست، مقاومت هم هست. مقصود فوکو از این جمله این است که هر جا قدرت اعمال می‌شود، مقاومت نیز حضور دارد و به موازات شبکه روابط قدرت، کثرتی از صور مقاومت نیز دیده می‌شود. بعضی از مفسران معنای این گفته را چنین فهمیده‌اند که مقاومت همیشه مورد استفاده قدرت قرار می‌گیرد یا در درون قدرت تعبیه می‌شود و به این ترتیب محکوم به شکست است. پاسخ به چنین انتقادی در این ملا‌حظه فوکو داده شده است که با اینکه مقاومت‌ها به واسطه حوزه استراتژیک روابط قدرت به وجود می‌آیند اما معنای این سخن آن نیست که مقاومت‌ها نقطه مقابل تقلیل‌ناپذیر روابط قدرت هستند، به عبارت دیگر هم قدرت و هم مقاومت، از نظر فوکو تصورناپذیر است. با توجه به اینکه مقاومت در درون حوزه عمومی می‌تواند هیئتی سازمان‌یافته و نهادمند یابد و در درون روابط قدرت تعبیه شود، این دولت است که با نحوه رویکرد خود به سمت این حوزه (رویکرد تسامحی یا سلطه‌گر) به تنظیم روابط قدرت می‌پردازد و رویکرد دوگانه خود را بروز می‌دهد. ‌
آنجا که دولت دایه عزیزتر از مادر و خواهان هدایت، تنظیم روابط و رفاه اعضای جامعه‌اش می‌شود، ابعاد سلطه‌گر و استبدادی‌اش نیز روی دیگرش را به عرصه بازی می‌‌آورد و اینجا ست که آرمان‌های مدرنیته یعنی آزادی، جامعه مدنی، مردم‌سالا‌ری، حقوق بشر و ... تفاسیر خودمدار و نمایش‌گونه پیدا می‌کند و از حوزه عمومی تفاسیری واسازگرایانه و مزاحم‌گونه انتشار می‌یابد. ‌
موسی مهدیکرمی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید