دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


سعی کردم اسیر تکنیک نشوم


سعی کردم اسیر تکنیک نشوم
«فتح ا... بی نیاز» متولد ۱۳۲۷ مسجد سلیمان است. از بی نیاز تاکنون بیش از ۱۵ رمان و مجموعه داستان و ده ها نقد به چاپ رسیده است.
آخرین آثار منتشر شده این نویسنده «بعد از مرگ هنوز می میرم»، «ترجیع بندی برای شاعران جوان» و مجموعه داستان «کوارتت مرگ و دختر» است. به مناسبت چاپ آخرین اثر این نویسنده که بتازگی توسط نشر ققنوس منتشر شده، با او به گفتگو نشسته ایم.
▪ عنوان کتاب شما «کوارتت مرگ و دختر» است، در حالی که چنین عنوانی در میان داستانهای این کتاب وجود ندارد؟
ـ در این کتاب، داستانی به همین نام وجود داشت، اما بعداً از میان داستانهای مجموعه حذف شد، اما عنوانش بر روی مجموعه باقی ماند!
▪ آقای بی نیاز! عنصر غافلگیرکنندگی مخاطب در همه داستانهای این مجموعه وجود دارد. این عنصر را آگاهانه مورد استفاده قرار داده اید؟
ـ به نظر من اگر داستان کوتاه فقط حالت موقعیتی را گزارش کند، چندان گیرا نیست. من عنصر غافلگیر کنندگی را در همه داستانها مورد استفاده قرار داده ام، اما این عنصر را به عنوان امری بیرونی نیاورده ام.
در هر داستانی رویدادی اتفاق می افتد که موقعیت عینی و ذهنی را پدید می آورد و در پدید آمدن این موقعیت برای خواننده، عنصر غافلگیرکنندگی مورد استفاده قرار گرفته است، پس این عنصر خارج از چارچوب متن و یا فرامتنی نیست.
▪ در داستانهای شما از لحاظ ساختار، فرمهای زیادی مورد استفاده قرار گرفته، گمان می کنید یک نویسنده در نوشتن داستان چقدر باید به استفاده از تکنیکهای داستانی پایبند باشد؟
ـ در مجموعه «کوارتت مرگ و دختر» داستانهای رئالیستی، بینا متنی، پست مدرن و ... وجود دارد اما در همه داستانها سعی کرده ام تحولات درونی شخصیتها و افراد را مورد توجه قرار دهم. البته به همان نسبت هم سعی کرده ام اسیر تکنیک نشوم، چون داستان تکنیک محور، از معنا دور می شود.
▪ چرا داستانهای شما در کشورهای دیگر اتفاق می افتد و شخصیتهای داستان، شخصیتهایی خارجی اند؟
ـ اکثر داستانها در ایران اتفاق می افتد، اما من فضای آنها را تغییر داده ام تا حذف نشوند!
▪ پس داستانها واقعی اند؟
ـ بله ماجرای اکثر داستانها واقعی است که من با استفاده از تخیل آنها را پردازش کرده ام، مثلاً عنصر غافلگیر کنندگی که در داستانها به کار رفته از نظر ما به عنوان مخاطب داستان غافلگیر کننده است، اما از نظر ماهیت انسانی، غافلگیر کننده نیستند، چون انسانها پیچیده تر از تصویری اند که ما از آنها در ذهن داریم.
▪ گمان می کنید مخاطب می تواند با فضاها و شخصیتهای خارجی ارتباط برقرار کند؟
ـ بله، چون بعضی مسایل جنبه عام دارند، مسایلی مثل پرداختن به حسادت، تنگ نظری، حرص، کسب قدرت، ثروت و شهرت مربوط به جامعه و کشور خاصی نیستند. در این مجموعه داستانهایی مثل «عنفوان دوشیزه لودمیلادگراسیمووا» یا «پسودی روی تمی از پاگا نی نی» موضوعات جهانی دارند که می توانند در مکانی خارج از کشور هم اتفاق بیفتند. بنابراین اگر نویسنده داستانی را که در ایران اتفاق افتاده بتواند بدون حشو و زواید ملی به فضای خارج از کشورش ببرد، در برقراری ارتباط با مخاطب اشکالی ایجاد نمی کند.
▪ احساس می شود شما در داستانهای مختلف خواسته اید به مسأله پیچیدگی انسان توجه و این مسأله را یادآوری کنید...
ـ بله دقیقاً خواسته ام بر این مسأله تأکید کنم، می خواستم نشان بدهم انسانها پیچیده تر از تصویری هستند که در ذهن ما نقش می بندند و ما به عنوان فرد در مورد آنها قضاوت می کنیم. این لایه بندی به نظر من ضروری است و عنصر غافلگیری در داستانهای من در ادامه الگوی روان شناختی است که از شخصیت و انسان در ذهن دارم.
▪ به همین دلیل بر اکثر داستانهای شما، فضای سردی حاکم است؟
ـ نه! بر داستانهای این مجموعه فضای وحشت و بی اعتمادی حاکم است، چون معتقدم یکی از عوامل پیش برنده تاریخ آلوده بشر، نیروی شر است و شر به نظر من بغض، حسادت، تنگ نظری، حرص و پولدار شدن به قیمت له کردن انسانهاست، نیروی شر در مقیاس کلان، مبارزه طبقات و ملت ها با یکدیگر است. سعی کرده ام در داستانهایم خیر و شر را مقابل هم قرار دهم چون آوردن خیر و شر مطلق چیزی را ثابت نمی کند. برای پیشبرد قصه در داستانهای ساختار گرا باید تقابلهای دوگانه را نشان داد.
▪ پس شما به عنوان یک نویسنده، برای داستان، نوعی اصالت قایل هستید؟
ـ بله، چون معتقدم اگر داستان نخواهد به این مفاهیم بپردازد، اصلاً داستان نیست. تمام نویسندگان بزرگ معتقدند ادبیات حتی در انتزاعی ترین شکلش (داستانهای کافکا) باید بتواند درد و شادی مردم و تضاد بین خیر و شر را بازنمایی کند و علاوه بر نشان دادن واقعیت، حقیقت را هم تعریف کند. هنرمند باید بتواند مسایل روزمره زندگی مردم را در داستان بازنمایی کند، بدون آنکه بخواهد درس اخلاق به کسی بدهد.
▪ پس به نظر شما، مخاطب جایگاه خاصی دارد؟
ـ بله، به نظر من تمام نویسندگانی که می گویند تعداد مخاطب برایشان مهم نیست، دروغ می گویند، چون نویسنده درد عموم را بیان و فصل مشترکی بین انسانها برقرار می کند.
پس مخاطب و نوع برداشت مخاطب برایش مهم است. به داستان باید از همین دریچه نگاه کرد؛ یک وسیله ارتباطی بین آدمها.
▪ آقای بی نیاز! با توجه به اینکه شما منتقد هستید، چقدر به این نکته قایل هستید که داستان، تصویر دنیای آرمانی نویسندگان است؟
ـ باید این طور باشد، چون نویسنده معمولاً درونیات خودش را به شکل ایده آل و آرمانی در کتابش متجلی می کند.
▪ پس چرا آثار نویسندگان امروز تجسم دنیای سرد امروزی است و نه تجسم یک دنیای آرمانی؟
ـ ببینید، در داستانهایی مثل «تسخیر شدگان» داستایفسکی، نویسنده با نشان دادن آدمهای خبیث، می خواهد دنیایی پاک را نشان بدهد. داستایفسکی در جایی می گوید: «می خواستم با نوشتن «تسخیر شدگان»، مسیح زیبا را نشان دهم!» از طرفی نویسندگانی مثل کامو، کافکا، داستایفسکی و ... داستانهایی نوشته اند که برای زمان و عصر بعد از خودشان هم مقبولیت دارد، به همین دلیل به این داستانها، داستان مدرنیستی می گوییم. نویسندگان در این داستانها با نشان دادن دنیای زمانشان، حسرت داشتن دنیای آرمانی را داشته اند.
▪ این اتفاق در داستان نویسندگان ما هم افتاده؟
ـ در بعضی داستانها، محورهای فرعی زیادی وجود دارد، در حالی که نویسنده باید روی یک رویداد تمرکز کند، اما وقتی بعضی از داستانهای نویسندگان جوان را می خوانیم، می بینیم بعضی داستانها انسان گرایانه است و می شود برایشان آینده درخشانی را متصور بود.
خدیجه زمانیان
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید