پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا


از بطن روز مرگی ها


از بطن روز مرگی ها
تاكنون چند كتاب عجیب و باشكوه خوانده اید كه بتوانند به رؤیاهای شما راه یابند و آنها را دستخوش خود سازند. بی شك چنین رمانهایی زیاد نیستند؛ رمانهایی كه آنقدر تأثیر گذارند كه به ضمیر ناخود آگاه انسان راه می یابند و حتی بر رؤیاهای او تأثیر گذارند. بی اغراق شاید تنها یك نویسنده باشد كه خوانندگان آثارش به هر زبان در مورد او به چنین اتفاق نظری می رسند: «در تمام مدتی كه این كتاب را می خواندم به رؤیا پردازی درباره شخصیتها و اتفاقات آن پرداختم.»
نویسنده ژاپنی «هاروكی موراكامی» در حال حاضر برگ برنده ادبیات ژاپن برای بردن نوبل ادبیات است. نثر موجز و دغدغه های شخصیتهای رمانش كه اغلب پوچی و تنهایی حاصل در زندگی مدرن را نشانه گرفته اند او را به غولی در میان رمان نویسان هم نسلش تبدیل كرده اند. رمانهای موراكامی همچون لبه برنده چاقو پاره هایی از زندگی را می برند تا بعد آنها را در ذهن خوانندگان قاب بگیرند. جنایات جنگی، ناسیونالیسم و وطن پرستی، جام جهانی... فرقی نمی كند چون برای موراكامی همین ها متن زندگی هستند. خیلی ها مجموعه آثار او را به نوشته های ولادیمیر ناباكوف تشبیه كرده اند و آثارش آنچنان پر خواننده بوده اند كه به زبانهای بسیاری ترجمه شده اند. اگر چه تنها در یك كشور به زبان مادری اش تكلم می شود اما داستانها و رمانهای ظریف موراكامی دنیا را شیفته خود كرده است. چگونه است كه یك نویسنده چه در آمریكا و چه در اروپا و چه نزد عوام و چه نزد خواص یعنی منتقدان این چنین محبوب شده است؟ برای درك بهتر حال و هوا و فضای آثارش مترجمین رمانهای او از سیزده كشور مختلف چندی پیش در توكیو گردهم آمدند تا ثابت كنند موراكامی مرزهای ملی را در می نوردد. رمان نویس آمریكایی ریچارد پاورز معتقد است كه در آمریكا موراكامی به عنوان یكی از معدود نویسندگان مهم و شاخص بین المللی تلقی می شود. او گفته بود: «چگونه یك نویسنده می تواند در ایتالیا و كره پرفروش باشد، در تركیه یك پدیده فرهنگی باشد و در كشورهایی همچون روسیه و چین از عزت و احترام ادبی والایی برخوردار شود؟
در آسیای شرقی سبك آهنگین ادبی او مقلدهای بی شماری داشته است كه به «بچه های موراكامی» معروفند. در كره جنوبی كه آثارش اغلب به فهرست پرفروش ها راه می یابند ۵۰ اثر و نوشته او از جمله رمان، داستان كوتاه، یادداشتهای سفر، مقاله و حتی مصاحبه هایش ترجمه و چاپ شده اند. نوریكو كایانوما، استاد ادبیات ژاپن در یكی از دانشگاههای معتبر كره جنوبی می گوید: «خوانندگان با آثار موراكامی با ژاپنی های هم سن و سالشان به همدلی می رسند. آنها در می یابند كه جوانان ژاپن هم احساسات، دغدغه و مشكلات یكسانی با آنها دارند.»
و این محبوبیت مختص آسیای شرقی نیست. جی رابین، استاد ادبیات ژاپن در دانشگاه هاروارد و نویسنده یك بیوگرافی درباره موراكامی می پرسد: «آیا او صدای نسل ماست؟»
در روسیه نیز موراكامی از محبوبیت بالایی برخوردار است. به گفته مترجم روسی آثارش دیمیتری كوالنین او فریاد كمك نسلی است كه با فروپاشی كمونیسم خودنیز همچون تایتانیك غرق شد و شمار هواداران او در این كشور آنچنان زیاد است كه حتی یك كافه در كی اف به نام او نامگذاری شده است. در فرانسه «كافكا درساحل» تازه ترین رمان او درباره پسركی مردد از زمان انتشار در ژانویه بیش از ۴۸ هزار نسخه فروش داشته است و این در حالی است كه فرانسوی ها كمتر از كتابهایی كه نام یك ژاپنی به عنوان نویسنده بر جلد آن نقش بسته باشد استقبال می كنند.
با این حال نویسندگان همچون پیامبرانند كه گاه در كشور خود غریب واقع می شوند. موراكامی اگر چه در ژاپن نویسنده ای پر فروش است اما در این كشور سنت گرا این را گاه نباید آنچنان به فال نیك گرفت. در كشوری كه ادبیات همچون یك قشر اجتماعی به ادبیات ناب و ادبیات عوام پسند تقسیم می شود جوایزی نیز برای نویسندگان شاخص هر دو دسته در نظر گرفته شده است اما موراكامی در سن ۵۶ سالگی هیچ یك از آنها را نبرده است. میتسویوشی نومانو، استاد ادبیات در دانشگاه توكیو توضیح می دهد: «موراكامی مابین این دو طبقه ادبی غوطه ور است. اگر یك نویسنده به سبك های دشوار ادبی روی آورد كتابش نمی فروشد.»
«كافكا در ساحل» اگر چه در همان روز انتشار در ژاپن بر صدر فهرست كتاب های پرفروش قرار گرفت اما تاوان سختی داد. موراكامی با این رمان باعث نارضایتی پرچمداران و حامیان زیبایی شناسی ادبی در ژاپن شد.
موراكامی اعتراف می كند كه سبك نوشتاری اش ساده و روان است اما دوست ندارد به آثارش برچسب «سطحی و بازاری بودن» یا صرفاً «سرگرم كننده» بودن بزنند. او می گوید: «بسیاری از خوانندگان، كتابهایم را دو، سه و یا حتی چهار بار می خوانند چون رمانهایی ساده و روانند اما درك آنها ساده نیست.» در رمانهای «تعقیب یك بره وحشی» و «یادداشتهای پرنده كوكی» موراكامی به طرح مسائل پیچیده ای همچون سیاست خشن استعماری ژاپن در نیمه اول قرن بیستم می پردازد و در عین حال تلاش شخصیتهای داستانش برای آشتی دادن بیم ها و امیدهایشان بازندگی ای كه در پیش دارند را به تصویر می كشد. در هر دو حال شهرت و محبوبیت هیچ گاه باعث خجلت این نویسنده نشده اند. او می گوید: «بعضی ها فكر می كنند ادبیات به فرهنگ بالا احتیاج دارد و من باید خوانندگان و هواداران محدودی داشته باشم. من چنین طرز تفكری ندارم... من یعنی كتابهایم باید بتوانند با فرهنگ عامه از جمله تلویزیون، مجله، سینما و حتی بازیهای ویدیویی رقابت كنند.»
موراكامی ۵۷ ساله، فرزند یك راهبه بودایی در شهر كوبه سابقاً مالك یك كلوب جازدر توكیو بود و آنطور كه خودش می گوید گرایش او به رمان نویسی و شهرت او در این عرصه یك تجربه پر رمز و راز بود؛ یك وحی هنری. همه چیز از سال ۱۹۷۷ آغاز شد. موقعی كه موراكامی در دهه سی زندگی اش بود و به تماشای مسابقه بیس بال تیم محبوبش در استادیوم جینگو توكیو رفته بود. وقتی توپ زن تیم «دیو هیلتون» به دو برد پی درپی دست یافت موراكامی صدایی شنید كه به او می گفت هرچه زودتر نگارش اولین رمانش «صدای آواز باد را بشنو» را شروع كند. او به یاد می آورد: «شاید این تجربه یكی از شادترین و بهترین تجربیات زندگیم بود. یك دهه بعد مصادف با انتشار ناگهانی دومین اثرش «جنگلهای نروژی» بود. تا آن موقع خاصیت عجیب و مرموز رمانهای موراكامی كه همانا بازی با روح و روان آدمی و ضمیر ناخودآگاه است آنچنان كه باید و شاید آشكار نشده بود اما زمزمه هایی در مورد آن شنیده می شد. «جنگل نروژی» یك پدیده بود؛ یك رمان مدرن كه بخشی از داستان آن در یك خوابگاه دانشجویی می گذشت و از آنچنان سبك و لحن ساده و روانی برخوردار بود كه از نسخه ژاپنی زبان آن چهارمیلیون تعداد به فروش رفت. ناگهان این نویسنده كم رو و خجالتی خود را در كانون توجه هواداران بی شمار و مجله های مختلف ادبی دید. موراكامی همچون بسیاری دیگر از چهره های معروف ادبی ای كه به یكباره بار مضاعفی را در اینگونه مواقع بر دوش خود احساس می كنند گریز به كشوری دیگر را تنها چاره كار دید و ده سال بعدی را در تبعیدی خود خواسته در یونان، ایتالیا و آمریكا بسر برد. او در این مدت می نوشت، می خواند و تدریس می كرد. موراكامی در سال ۱۹۹۵ و پس از زلزله كوبه كه خانه والدینش را ویران كرد به ژاپن بازگشت؛ بازگشتی كه برای او یك نقطه عطف بود؛ آنچنان كه به یاد می آورد: «فكر می كردم سال ۱۹۹۵ یك نقطه عطف برای جامعه مان بود. نمی دانستم خوب بود یا بد اما فقط متوجه بودم كه همه چیز عوض شده است. آن سال برای من هم نقطه عطف بود. به خودم گفتم باید دوباره خودم را وقف جامعه ام كنم.»
امروز موراكامی رمانهایش را در آپارتمانی در اُموتساندو، یكی از محله های شیك توكیو به رشته تحریر در می آورد. این آپارتمان بی تجمل دفتر كار اوست و او همانقدر به شغلش به عنوان یك نویسنده اهمیت می دهد كه یك تاجر به سرمایه اش. موراكامی مثل همیشه تیپ اسپرت می زند، روزی ده كیلومتر می دود، مراقب رژیم غذایی اش است، شبها زود می خوابد و پیش از طلوع آفتاب بیدار می شود تا كارش را شروع كند. «میز و مارو آنزایی»، طراح و نویسنده ای كه سه دهه موراكامی را می شناسد می گوید: «او همان آدمی است كه از اول بوده »
تنها چیزی كه در این میان تغییر كرده نوشته های موراكامی است. او نویسنده ای است كه با احساسات خوانندگان كه بسیاری از آنها تحصیلكرده های شهر نشین ژاپنی در دهه ۳۰ یا ۴۰ زندگی شان هستند ارتباط بر قرار می كند. با تغییر دیدگاه آنها و با تغییر دیدگاه سایر جهانیان موضوع رمانهای موراكامی نیز دستخوش تغییر شده اند. در دهه ۱۹۸۰ وقتی اقتصاد پویای ژاپن در اوج خود بود رمانهای او شخصیتهایی را به تصویر می كشیدند كه در اوج بی دغدغگی و آسوده خاطری بودند. مورا كامی می گوید: «همه چیز یك فانتزی بی دغدغه بود. من داشتم از دنیای واقعی فرار می كردم اما بی آنكه متوجه شوم به جنگیدن با دنیا، محیط و سیستم عادت كردم. داستانهایم در طول همه این سالها خیلی تغییر كرده اند. در حال حاضر آنچه شخصیت داستانهایم به دنبال آن هستند «آرامش خیال» است. برای رسیدن به این آرمان شاید كه لازم باشد آنها با جبر ، یك جبر خیلی قوی و گاهی جبر شیطانی مبارزه كنند.» او اضافه می كند: «فكر می كنم داستانها یك جور الگو برای جامعه هستند و قدرت داستان در همین نهفته است.» موراكامی همواره پركار بوده است اما طی چند سال اخیر پركارتر شده است.
او كارنامه پرباری دارد. داستان كوتاه ترجمه كرده است، در حوزه ادبیات غیر داستانی و نگارش كتابهای كودكان كار كرده است و سفر نامه، مقاله و داستان كوتاه و بلند نوشته است. با رمان «كافكا در ساحل» او اولین رمان بلند خود طی ۷ سال اخیر را نوشت. داستان این رمان درباره پسربچه ای ۱۵ ساله به نام كافكاتامورا است كه در جست وجوی معنای زندگی به توكیو می رود. او از دل همان خانواده های نابسامانی برخاسته است كه موراكامی در به تصویر كشیدن آنها تخصص دارد. مادر و خواهر بزرگ كافكا او را در سن ۴ سالگی ترك می كنند و پدر مجسمه سازش كه همواره پیش بینی می كرد پسرش به راههای ناباب كشیده می شود در می گذرد.
از این كتاب نقدهای منفی و مثبت بسیاری شده. برخی منتقدین، كافكا را ضد فمنیستی یافته اند و به محتوای اخلاقی كتاب ایراد گرفته اند. منتقدی به نام یوز و سوبوچی در یك نشریه ژاپنی نوشت: «از آنجا كه این كتاب خیلی خوب نوشته شده محتوایش نگرانم می كند.» با این حال منتقد دیگری به نام تتسوئو ماتسو دا این رمان را تأملی عمیق، موشكافانه و البته فلسفی بر زمانه دشواری كه ژاپن را گرفتار كرده می خواند و می نویسد: «در هر توفانی نویسندگانی هستند كه مشعلی را در مقابل مردم روشن می كنند. موراكامی نقش این مشعلدار را همواره داشته و خواهد داشت. مهم نیست در دنیاچه اتفاقی بیفتد، من همواره چشم به آن نور دارم.»
سبك نگارش موراكامی روان و ساده و سرشار از اشاراتی به روزمرگی و فرهنگ عام است، از بیتلز تا مرغ های سوخاری كنتاكی. همچنین لحن و زبان مستقیم و همه فهم آثارش به جی.دی.سلینجر تشبیه شده كه موراكامی رمان «ناتور دشت» او را به زبان ژاپنی برگردانده است.
لحن آثار موراكامی برای یك خواننده ژاپنی ممكن است كمی غربی جلوه كند اما در همان حال كه ترجمه آثارش به انگلیسی آسان است مشكل عمده حفظ آن اصالت و روح شرقی است تا فضای ترجمه آسیبی نبیند.رمان نویس آمریكایی ریچارد پاورز معتقد است موراكامی نیز خود همچون شخصیتهای رمانش است: «نه ژاپنی ژاپنی و نه آمریكایی آمریكایی. او در هیچ طبقه بندی هویتی نمی گنجد.» پاورز می گوید: «كتابهای موراكامی كاپیتالیسمی را كه جهانی شده و ماهمچون پناهندگانی در دام آن گرفتار شده ایم را نشانه گرفته اند.»
مت هولم، مترجم دانماركی آثار موراكامی نیز می نویسد: «بسیاری از مردم دانمارك وقتی كتابهای موراكامی را می خوانند حس می كنند خودشان جای شخصیت اصلی نشسته اند. من هم خیلی راحت با آن شخصیت اصلی ارتباط برقرار می كنم. از ظرافت و حساسیت رمانهای او لذت می برم. برای من این، شهرت و محبوبیت او را توجیه می كند.» برای موراكامی زمانی آن حس استقلال سرمایه اش بوده و حال با دگرگونی هایی كه ژاپن به خود دیده به نظر می آید «تعهد» جایگزین آن شده است.
مترجم: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران