چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا


هر دوره‌ای ادبیات خودش را می‌پروراند


هر دوره‌ای ادبیات خودش را می‌پروراند
● بررسی نقش اجتماع در خلق ادبیات خلاق
اگر نیم‌نگاهی به محصولات ادبی،به خصوص در دو دهه‌ی اخیر بیندازیم، به راحتی می‌توانیم از نبود بسیاری عناصر که گاه بسیاری هم حیاتی‌اند اطلاع یافته و نه تنها کم بود آن‌ها را احساس کرده، بلکه تعجب خواهیم کرد، چه طور محصولی به عنوان محصول ادبی، مطرح می‌شود، بدون این که بسیاری از عناصر تشکیل دهنده‌ی آن رعایت شود. حتا قادر خواهیم بود عواملی که باعث چون‌این روندی در عرصه‌ی ادبی شده را مشخص کرده و به این وسیله -لااقل - به طرح مسأله پرداخته و دورنمایی از تبعات آن را - که هنوز ادامه دارد - به دست بیاوریم.
عوامل و عناصر بسیاری، دست به دست هم می‌دهند تا شرایط برای تکوین اثری ادبی یا هنری مهیا شود. هم آن طور که برای بروز خلاقیت فردی نویسنده یا هنرمند نیز وجود شرایطی که بسته‌گی به موقعیت، نوع بینش و تفکر جامعه دارد، لازم و ضروری است تا آن چه با عنوان «من» وجودی او نامیده می‌شود، تجلی یابد.
هیچ محصول ادبی و هنری نباید بدون در نظر گرفتن شرایط اقتصادی و اجتماعی، بررسی شود. هم آن طور که نویسنده و هنرمند نیز بدون در نظر گرفتن شرایطی که در آن متولد و پرورده شده، غیر قابل ارزیابی‌اند. به هم این دلیل است که می‌گوییم، هر دوره ای ادبیات و هنر خودش را می پروراند.
در این جا منظور از دوره، محدوده‌ای است از تجمع مناسبات اقتصادی یک جامعه در ارتباط با خود و جهان، یعنی فرایندی که بین نیروهای مولد و میزان رشد اقتصادی و به تبع آن اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وجود دارد. نویسنده و هنرمند نیز در گیر ودار چنین مناسباتی رشد کرده و به فراخور آن به خلق اثر می‌پردازند.
باید توجه داشت، در طول تاریخ ادبیات، هیچ اثری را- اثری ادبی- نمی‌توانیم بیابیم که چنین پروسه‌ای را طی نکرده‌باشد؛
آن چه اثر ادبی را از چون آن اهمیتی برخوردار می کند که بتواند خود را به عنوان اثری ماندگار معرفی کند،ارتباطی است که خالق اثر میان درون و بیرون جهان خود به وجود می‌آورد
چرا که ادبیات، محصول آنی و بلامنازع خالق‌اش نیست و نمی تواند باشد. آن چنان که بگوییم این تنها نویسنده است که به تکوین اثر - به آن چه می گوییم خلق کردن- پرداخته است، بلکه هر اثری پیشینه‌ای تاریخی و دنیایی به وسعت جهان دارد. به عبارتی دیگر، همه‌ی آن چه در گذشته و حال به وقوع پیوسته، به دوش نویسنده سنگینی کرده و باعث می‌شود تا تراوشات فکری تک تک تجربه‌ها به قلم او در آید. از این رو، هر گونه تحلیل اثری بدون در نظر گرفتن چون‌این بار پر مشقتی که بر دوش جامعه‌ی ادبی سنگینی می‌کند، ناقص، غیر علمی و در نتیجه مردود خواهد بود.
نویسنده‌گانی که بدون درک از شرایط اقتصادی و تحلیل آن، تنها به مسایل سطحی جامعه توجه نشان می‌دهند، آن‌ها که با توسل به فرمی پیچیده و معما گونه‌ی ناشی از درک و بینشی ناقص از تئوری‌های آن طرف مرزها، می‌نویسند، اثرشان نیز به شدت سطحی و پیش پا افتاده خواهد بود و زود هم از خاطره‌ها فراموش خواهند شد.
آیا وقت آن نرسیده که ادبیات داستانی، نفسی تازه کند و از حصار تئوری‌های عجیب و غریب و گاه فسیل شده، بیرون آمده و راهی در خور منزل خود پیش گیرد؟
باید توجه داشت تا زمانی که ادبیات داستانی نتواند هم قدم و حتا هم نفس مردم به پیش رود و دغدغه‌هایش نه هیاهوهای صرف برای به اصطلاح عرض اندام جلو یک عده به اصطلاح فیلسوف و همه چیز دان داخلی و خارجی، بلکه اجتماع‌اش، اجتماعی که پرورش دهنده‌ی او بوده باشد، هیچ‌گاه نمی‌تواند رشد کرده و حتا نفس بکشد.‌
آن چه اثر ادبی را از چون آن اهمیتی برخوردار می کند که بتواند خود را به عنوان اثری ماندگار معرفی کند و درعین حال نه تنها تاریخ مصرف نداشته باشد بلکه در روح جامعه‌اش و فراتر از آن جهان رسوخ کند ارتباطی است که خالق اثر میان درون و بیرون جهان خود به وجود می‌آورد.به عبارتی دیگر خالق یک اثر ادبی بنا به شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی جامعه و جهان، درک و معناهای مختلفی را در ذهن‌اش به ثبت می‌رساند که با عینیت بخشیدن به این معانی، هم به اعتلای فکر و وجدان بشر، هم در سطح جامعه‌ی خود و هم به طور عام در جهان می‌پردازد.
به همین جهت است که بسیاری از آثار هنری در حافظه‌ی تاریخی و ادبی مردم می‌ماند و در دیگر سو بسیاری هم به سبب درک نکردن موضوع و بی اهمیت جلوه دادن مخاطب نه تنها چنین ارتباطی رابه وجود نمی‌آورند بلکه جایی در جامعه‌ی ادبی هم ندارند. چرا که در طول تاریخ ادبیات، تنها آثاری فرا زمان و فرا مکان شده و می‌شوند که به هستی انسان با همه‌ی موجودات‌اش اندیشیده‌اند و می‌اندیشند.
اثر ادبی با توجه به هم‌این مباحث، این‌که تا چه حد قادر است به پرسش‌های انسان، از جمله ( انسان در هستی ) پاسخ دهد قابل نقد و بررسی است.
درست به هم‌این علت است که از نویسنده‌ی خلاق نام می‌بریم.کسی که هم‌واره در پی کشف افق‌های جدید در ادبیات است نه انتشار چند کتاب و شهرتی احتمالی در سطح جامعه .
نویسنده‌ی خلاق هم‌واره به پله‌ای بالاتراز سطح گذشتگان فکر می‌کند.از این رو هیچ مسأله‌ای نمی‌تواند جز چون‌این دورنمایی، او را راضی نگاه دارد.او قبل از این‌که به نویسندگی خود فکر کند به ادبیات داستانی و جای گاه‌اش در جامعه و جهان می‌اندیشد. دورنمای او نیز به همین مقیاس تعریف می‌شود.از این رو به راحتی می‌توانیم در جامعه و جهان، دو نوع نویسنده را تشخیص دهیم با دو دنیای متفاوت که می‌توانند در کنار هم فضای ادبی جامعه را بسازند. حذف هر کدام آسیبی است برای جامعه‌ی ادبی، اما تقویت گروه اول نشان دهنده‌ی سطح متوسط جامعه از نظر فکری و فرهنگی است.این تقویت اما، نه به خودی خود بلکه با توجه به شرایط اقتصادی به عنوان زیربنای جامعه و شرایط اجتماعی، نوع حکومت در ایجاد رفتار و کنش‌ها و میزان دمکراسی در سطح جامعه به عنوان روبنا، قابل ارزیابی است و تحت تأثیر چون‌این عواملی است که می‌توان به تجزیه و تحلیل شخصیت و رفتار انسان‌ها پرداخت و سپس تأثیرگذاری متقابل انسان‌ها را بر شرایط دریافت.
هرگونه بررسی یک طرفه وبدون درنظرگرفتن این رابطه انحراف از مسیر اصلی است ونمی‌تواند علل واقعی پدیده‌ای را به طور کامل مشخص کند.
هنرمند و نویسنده‌ی خلاق نیز تحت تاثیر چنین عواملی به وجود آمده و به خلق اثر می‌پردازند و با آثار بدیع‌اشان راهی نو پیش پای جامعه‌ی ادبی می‌گذارند وگر نه نویسندگان بی بو و بی خاصیت فراوانند. نویسندگانی که هیچ رابطه‌ای با جهان پیرامون‌اشان ندارند. مکانیکی‌اند. می‌نویسند تا نوشته باشند و بعد با آسودگی خاطر به حیات خود ادامه دهند و خیلی هم دلشان می‌خواهد سر به تن نویسنده خلاق نباشد چرا که بر خلاف تصور عده‌ای بهترین منتقدان درهر جامعه‌ای مردم هستند. آن‌ها خوب تشخیص می دهند که چه اثری را بخوانند و حتا چند بار بخوانند و یا کدام اثر را فقط تورق کنند.
آن‌ها که با هزار دوز و کلک و بله و چشم گفتن‌ها کتاب می‌سازند و به این ترتیب خود را راضی نشان می‌دهند ویا مجیزگوی حکومت می‌شوند شاید برای مدت محدودی کسانی را دلخوش کنند اما این دلخوشی بی شک چند صباحی به طول نخواهد انجامید و خیلی زود به بوته‌ی فراموشی سپرده خواهد‌شد.چه، اگر غیر از این باشد باید در ساحت ادبیات شک کرد!
کیوان باژن
منبع : ماهنامه ماندگار