یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


توضیح واضحاتِ گم شده


توضیح واضحاتِ گم شده
مدنیت از اصلی ترین نشانه های انسجام جوامع بشری است و جوامع مدرن بالطبع به قوانین و سازوکارهای مدنیت مدرن نیاز دارند. یکی از سلسله قوانین مدنیت مدرن، مشخص شدن حد و مرز عوامل و شفافیت تعاریف است.
بر حسب این تعاریف هر نهاد دسته ها و شاخه هایی پیدا می کنند که اول از همه هماهنگ با نیاز مدن امروزی است. نهادهای سیاسی و اجتماعی دسته بندی های مختلف پیدا می کند و نهادهایی چون فرهنگ ، ادبیات و هنر هم شاخه، شاخه می شود. چنین تکثری یک امر لازم است و بدون آن پیشبرد امور دشوار و پیشرت دشوارتر می شود.
هنر که از سر منشا انسانیت خلق و همراه نوع بشر دوران تحول خود را پیموده امروزه در شکل های مختلف نیازهای انسان را برطرف می کند. شکل ها و یا همان شاخه های هنر هر کدام نام گذاری شده اند و برای خود دارای تاریخ و پیشینه ای هستند که قصه پیدایش و بالندگی آن ازبدو تولد تا امروز را روایت می کند.
این تاریخ ها شاید در نگارش با هم تفاوت هایی داشته باشند اما در اصل جریان همگی با هم مشترکند و از وجود دسته ای بحث می کنند که مثل خورشید در وجودش نمی توان شک کرد و شاید نفی آن گوینده را به چالش بکشد نه اصل را. با این حال در جامعه ما شاخه ای از هنر همیشه مورد کم توجهی و تا حدی دست خوش نفی یا تکفیر قرار گرفته است: هنر کاربردی.
در میان هنرمندان ما هنر کاربردی شاخه ای از هنر تجسمی است که به جرم در خدمت بودن همیشه ناچیز شمرده شده است. هنری که در خدمت خواص و عوام جامعه است و به دنبال برقراری ارتباط با مخاطب است و انتظار دنباله روی ندارد. هنری که مخاطب محور است و مخاطب شناسی از اصول اولیه آن است، حال عوام باشد یا خواص.
در این شاخه هنری نیز سلسله قوانین و سازوکاری مشخص حاکم است که نقش عوامل درگیر با خود را تعریف می کند. هنر کاربردی سه رکن اصلی دارد: هنرمند، سفارش دهنده و مخاطب. این ارکان به شکل مثلث وار به هم وابسته هستند و حاصل این رابطه تثلیثی اثری هنری است که بخشی از نیاز های هر سه طرف را برطرف می کند. این نیاز ها را به اشکال مختلف می توان تعریف و تفسیر کرد. هنر در این شاخه به استخدام در می آید، در استخدام تبلیقات و معرفی یا متن و شعار. هنرمند این هنر برای خودارضایی روحی اثری خلق نمی کند بلکه در استخدام سفارش دهنده برای مخاطبی مشخص یا دیگری به خلق و تولید اثر می پردازد.
این استخدام به این شکل تعریف می شود که سفارش دهنده ای بر حسب نیازش با هنرمند وارد مذاکره می شود. هنرمند نیز به واسطه خلاقیت اش اثر تولید می کند. طبیعتا این اثر قبل از هر چیزی باید بر اساس خواست های سفارش دهنده خلق شده باشد و او را راضی کند، در غیر این صورت حتی اگر اثری خلاقانه خلق شود به کار سفارش دهنده نمی آید.
با قبول این مطلب که هر کدام از این ارکان متخصص کار خویش هستند، گزاره «هنر بالاتر از سفارش است» یا «هنرمند بهتر از سفارش دهنده می داند» نادرست به نظر می رسد. برای این رفتار شاید بتوان به عنوان کنشی هنرمندانه و یا خودمحور ارزش قائل شد، اما باید آگاه بود که مختص شاخه هنر ناب (Fine Art) است و در سازوکار رفتار هنرمند کاربردی نمی گنجد. به قطع هنرمند کارشناس امور بصری و هنری است اما هنر کاربردی ای که به خدمت تبلیغات، بازار و تجارت در آید عاری از نظرات کارشناسانه سفارش دهنده ای که بازار کاری خود را می شناسد، نمی تواند خلق شود و مخاطب که مصرف کننده محصولی است که اثر هنری برای معرفی آن خلق شده فقط به مدد پارامترهای زیباشناختی صرف، ترغیب به استفاده از محصول نمی شود. از طرفی نباید فراموش کرد که وظیفه سفارش دهنده بالا بردن فرهنگ بصری یا اجتماعی یک جامعه نیست. این وظیفه حتی برگردن هنرمند هنر کاربردی نیست. کار او این است که با استفاده از هنرش اثری هماهنگ با سفارشی که به او داده شده، و در راستای آن خلق کند.
این مطلب به این مفهوم نیست که هنرمند باید عاری از خلاقیت شده و به ساده ترین و پیش پا افتاده ترین شکل ممکن نیاز سفارش دهنده خود را برطرف کند.
هنرمندی که در زمینه هنر کاربردی فعالیت می کند باید با استفاده از تخصص خود به خلق اثری دست بزند که توانایی تاثیرگذاری عمومی داشته باشد. این مهم هم بدون مطالعات روانشناختی مخاطبان و شناخت فرهنگ عمومی به دست نمی آید. به زبانی دیگر هنرمند هنر کاربردی باید جامعه شناسی ذوق عمومی بداند و با استفاده از دانسته های فراهنری خود از سلیقه عمومی و فرهنگ عامه و با شناخت سازوکار ارائه اثری که تولید می کند به خلق اثر دست بزند.
نکته قابل تامل اینجاست که نه اثری که با این پروسه تولید می شود کم ارزش است و نه هنرمندی که در این شاخه کار می کند از توانایی هنری پایین تری برخوردار است. بلکه هماهنگ شدن با این ساختار و ورود به این عرصه هنری بسی دشوارتر از ورود به عرصه های دیگر است.
با تمامی این تفاصیل و مشخص بودن حساسیت کار هنرمند کاربردی هنوز در جامعه هنری کشور ما این هنر به رسمیت شناخته نمی شود و در رشته های مختلف هنرکاربردی مثل گرافیک و تصویرسازی غالب هنرمندان سعی دارند تا خود را مستقل از سفارش و سفارش دهنده بدانند و کمتر برای مخاطب ارزش قائل شوند.
این هنرمندان بیش از هر چیز خود را زیرمجموعه هنر ناب می دانند اما به جای فعالیت در زمینه نقاشی، هنرمفهومی، هنردیجیتال و یا دیگر دسته های هنر ناب، تجربه گرایی های فردی خود را به عنوان آثار کاربردی معرفی می کنند. این آثار گرچه در شکل ارائه از پارامترهای خلاقیت، نوگرایی و متفاوت بودن برخوردارند، اما از ابتدایی ترین قوانین هنر کاربردی مثل ارتباط با مخاطب، قابلیت تکثیر و تاثیرگذاری عمومی پیروی نمی کنند.
شاید این هنرمندان فراموش کرده اند که هنر کاربردی عرصه بیانگری فردی و درونی نیست و ناخودآگاهی تجربه گرایانه در خلق اثر مختص هنر ناب است و هنر کاربردی نیاز به جنسی از خودآگاهی و دانش دارد. ناخودآگاهی فرایند تولید در هنر ناب ممکن است منجر به کشف لایه های اثر توسط مخاطب در طول زمان شود، اما در هنر کاربردی اثر وابسته به وضعیت زمانی- مکانی است. و برقراری ارتباطی مشخص در زمانی مشخص لازمه این شاخه از هنر است نه تاثیرگذاری در بلند مدت.
در هر حال وجود این هنرمندان در زمینه هنرهای کاربردی را نمی توان مردود شمرد و هدف هم از این نوشته این نیست. اما مساله ای که باید به آن توجه داشت این است که در زمینه هنرهای کاربردی هنرمند حرفه ای کسی است که در راستای قواعد و ضرورت های این هنر حرکت می کنند و به کسانی که خود را پایبند به این قواعد نمی دانند عنوان تجربه گرا اطلاق می شود. بدیهی است تجربه گرایی از اصول خلاقیت هنری است اما هر تجربه ای هم قابلیت های اجرایی شدن و الگو شدن ندارد.
امروزه در جامعه ما با نادیده گرفتن و به رسمیت نشناختن ملاحظات هنر کاربردی و گم شدن تعاریف واضح این شاخه هنری، شرایطی به وجود آمده که بیش از هر چیز نازل شدن ذایقه عمومی را در پی داشته است. دوری هنرمندان با تجربه و خلاق از فضای هنر کاربردی و تن ندادن آنها به مقتضیات این هنر موجب شده که به جای هنرمندان و کارشناسان هنری، افرادی غیرمتخصص پا به عرصه این هنر بگذارند که حاصل کار آنها چیزی جز آثاری سخیف نبوده است.
تولیداتی که در برقراری ارتباط با مخاطب موفق اند اما عاری از هر گونه حساسیت هنری و به لحاظ زیباشناختی فقیرند. مخلص کلام این که با گسترش این آثار در میان جامعه و در بلند مدت کلیت، هنر منزوی و به حاشیه رانده خواهد شد. در چنین فضایی هنرمند خلاق و تجربه گرا به دلیل ناتوانی در برقراری ارتباط با مخاطبانش دچار سرخوردگی خواهد شد و هنر خلاق هوایی برای تنفس نخواهد یافت.
علی هاشمی شهرکی
منبع : آتی بان


همچنین مشاهده کنید