یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


تبلور جسارت هنرمند در خلق آثار بداهه


تبلور جسارت هنرمند در خلق آثار بداهه
همه انسانها بداهه پرداز هستند. موسیقیدان های قدیمی، زندگی و نحوه تکامل آن ها، حتی یک نظریه پرداز از بداهه در روش خود استفاده می کند. یک بازیگر تئاتر وقتی بدون هیچ زمینه ای قبلی نمایشی را ارائه می دهد، در واقع در حال بداهه پردازی است. تئوری ها تا سی سال پیش بر این اعتقاد بودند که بداهه پردازی، بداهه، خلاقیت و نوآوری و نواندیشی قابلیت آموختن نیست. بلکه استعدادی ذاتی است. بعدها ثابت کردند که این طور نیست، هر چه ما از دوره های سنتی به عصر صنعتی نزدیک می شویم پردازش فی البداهه در انسان گویی کمرنگ تر می شود و دلیل آن هم وجود استرس، نگرانی و مشکلات در زندگی است.
گاهی اوقات می شود با بداهه یک محیط را تغییر داد. بداهه پردازی به تحمل افراد هم بستگی دارد کسی که دارای تحمل کم و درصد استرس پذیرش کم است، نمی تواند بداهه پرداز خوبی باشد. چون بداهه با استرس رابطه دارد. بداهه همان خلاقیت نیست بلکه بداهه از نظر جنس دارای عنصر خلاقیت است. ولی چیزی فراتر، ویژه تر و خاص تر از خلاقیت است. یعنی اگر انسانی تجربه بداهه داشته باشد به او انسان خلاق می گویند ولی الزامی نیست کسی که دارای تجربه خلاقیت است به او بداهه پرداز بگویند. تفاوت بدیهه سازی و خلاقیت در این است که خلاقیت نیاز به پشتکار دارد و انتقاد در آن خیلی مهم و اساسی است ولی بداهه نیاز به این ها ندارد و فقط کافی است که شخص بتواند خودش را بپذیرد و خودانگیخته شود. در بداهه اصل این است که منتظر نباشیم که دیگران ما را تأیید کنند، بلکه خود را بپذیریم زیرا بداهه پردازی یعنی آفریدن بدون هیچ پشتوانه قبلی. بنابراین بداهه پردازی سلسله وار اعتقاد به خویشتن ، پذیرش خویشتن، فرصت دادن به خویشتن برای بروز نفس، اعتماد دیگران، پذیرش دیگران، فرصت به دیگران حتی برای بروز نفس است. این مسأله که آیا بداهه ذاتی است یا اکتسابی باید با نگاه به مبانی نورولوژیکی، روانشناختی و تعلیم وتربیت ، کار را شروع کنیم. اگر بداهه چیزی فراتراز خلاقیت است. چیست؟ یعنی نگاهی شناخت شناسی به بداهه داشته باشیم. این چیستی و یا پدیداری که ما از آن یاد می کنیم در یک انسان چگونه تجلی پیدا می کند چگونه این اتفاق می افتد؟ و آیا امکان تکرار در انسان دیگری هم وجود دارد یا نه؟ برای رسیدن به این جواب بحث را از ادبیات الهی شروع و سعی می کنیم به ادبیات علمی برسیم. علت و هدف از آفرینش محبت و معرفت است. نزول مظاهر الهی، پیامبران، تعالیم الهی همه حرکت هایی است که در داخل دنیای انسانی و دنیای محیطی ما به عنوان خلاقیت و ابداع و بداهه انجام می گیرد، همه این ها ختم به یک حرکت می شود که همان محبت است. ما همه حامل محبتی هستیم که آن را یا از طبیعت یا از منبع والای الهی، متافیزیک دریافت می کنیم و یا به گونه ای از درون خودمان دریافت می کنیم و حرکت ما به عنوان یک انسان از سر نخ هایی که در طبیعت وجود دارد شروع می گردد و با توانمندی های خود آن را به سمت بیرون سوق می دهیم و در نهایت به سمت طبیعت حرکت می دهیم. ما سه نوع دنیا داریم، دنیای درون و دنیای بیرون و متافیزیک.
حادثه ای که از قبل زمان داشته باشد خلاقیت یا ابداع برای انسان است اما اگر حادثه ای را ایجاد کنیم که در آن زمان فرع قضیه باشد ما به آن بداهه می گوییم. ما یک سری توانمندی ها را از منبع الهی می گیریم روح ما یک سری توانمندی دارد و یک سری توانمندی را هم از طبیعت می گیریم و با سرنخ هایی که از طبیعت گرفته ایم همه را ترکیب می کنیم و از ترکیب آن ها یک ترکیب مغزی استخراج می کنیم، سرانجام از آن نیرویی به وجود می آید که ما اسمش را عقل جزئی و عقل درون می نامیم و بعد با قوه اختیار این توانمندی را در جهت کشف، اختراع و اکتشاف و سوار شدن بر طبیعت استفاده می کنیم. ما چیزهایی که در اطراف خود می بینیم همان پدیده های بیرونی است که به ما پیام های هستی می دهند برخی از آنها عنصر زیباشناسی هستند. از نظر جذابیت، از نظر تناسب یا از نظر هماهنگی ذهن ما را تحت تأثیر خود قرار می دهند. تجربه های زیباشناسی در درون ما مثل انعکاس یک تصویر زیبا در آینه در ما تجلی زیباشناسانه ایجاد می کند و ما به تدریج جلوه های زیباشناسی را در درون خود مجسم می کنیم. واکنش های زیباشناسانه در برخورد با پدیده های مشابه به صورت واکنش های کلامی، شعر موزون، موسیقی و یا ترکیب حرکات عضلات و واکنش های نقاشی روی بوم و رنگ و ... را به وجود می آورد و ما از آنها به عنوان خلاقیت و گاهی اوقات بداهه یاد می کنیم. بداهه برخلاف خلاقیت امکان تصحیح و تکمیل ندارد.
فردی که سعی می کند از نیروهای بارز و نهفته خود برای پیدایش یک اثر جدید، یا فکر جدید و یا پدیده ای جدید استفاده نماید، بداهه را به وجود می آورد . چیزی که در عنصر خلاقیت وجود دارد، این است که فرد با قصد ، نیت و تصمیم قبلی در بسیاری اوقات دست به خلاقیت می زند ولی بداهه چنین نیست. اولین عنصری که در بداهه برای انسان قابل کشف است جسارت است یعنی کسی که برای خودش یک تجربه ناممکن را حداقل در ذهن خودش ممکن کند و همچنین رهاشدن از وضعیت کلیشه ای و خود را در وضعیت جدید قرار دادن. بنابراین در بداهه چیز دیگری که غیر از جسارت در ذهن انسان ایجاد می شود، تفکر واگراست یعنی آن چه که تاکنون انسان به آن نپرداخته است. ما در پرداختن به مسأله ذهن و کارکرد آن باز مجبوریم از دیدگاه فیزیک این موضوع را بررسی کنیم. اطلاعاتی که از بیرون وارد مغز می شود در مکانی سلولی به نام نورون خاکستری رنگ قرار می گیرد. این سلول ها تحریک می شوند و تغییرات ایجاد می کنند که در نهایت انعکاس عصبی صورت می گیرد این انتقال به کیسه هایی می رسد که بعد از پاره شدن باعث آزاد شدن یک سری مواد شیمیایی می گردند که در نهایت باعث بروز حالات و رفتار می گردند. در بداهه ما خلاصه شدن زمان و مکان و فضا را در سیستم مغزی می بینیم که به اصطلاح انعطاف پذیری می گوییم.
بداهه یعنی آزادسازی قدرت تصویر برای پیوستن به بی نهایت که در ادبیات کمتر به آن توجه شده است و یکی از موضوعاتی است که به ما می گوید چگونه به بی نهایت فکر بکنیم چگونه می توانیم تصاویر ذهنی خودمان را مرتب و آزاد کنیم. در این جاست که این حرکات رفته رفته به سمت جریانات معنوی و الهی پیش می رود. بنابراین بداهه جدا از خلاقیت است چون خلاقیت ماده اولیه می خواهد و نیازمند آمادگی قبلی است و در آن بعد زمانی مطرح است ولی بداهه زمانی کاملاً فشرده و کم می خواهد و کاملاً از این مسأله مستقل است، یک نیروی مستقلی است که می تواند در ارتباط با منبع الهی باشد و با ساختار درون مغزی عمل کند. پس قوه بداهه از نظر بسیاری از افراد جزو قوای مختص معنوی و روحی است و از نظر بسیاری از انسان های دیگر به خاطر تغییرات شگرف ساختاری هیپوکام در قسمت حافظه است.
پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید