جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


هنر و ملیت


هنر و ملیت
ایرانی، هشیار باش! خطری بزرگ هنرهای ملی ما را تهدید میکند . در حالیکه آثار هنری ملی ما در موزه های جهان دیدة بینندگان را خیره می سازد در کشور ما به علت یک تقلید کورکورانه این آثار مورد بی مهری قرار گرفته است. جای بسی تأسف است که در خانواده های ایرانی قالیهای خوش نقش ما جای خود را به فرشهای کم دوام و نازیبای خارجی داده است و در حالیکه زیورهای ساخت میهن ما زیب پیکر زیبا رویان دیار مغرب است کشور ما بازار جواهرات تقلبی خارجی گردیده است.
شاید هیچ چیز در پهنه دشت های وسیع و کوهسار‌های با عظمت سرزمین ما زیبایی گنبدهای کوچک فیروزه‌ای رنگ را که در زیر گنبد نیلگون آسمان تصویر فلکی خرد را به خاطر می‌آورد زیبائی نداشته باشد. ذوق سرشار ایرانی را دیر باز در ساختن بناهای گوناگون با به کار بردن رنگهای آبی که انعکاس آسمان شفاف و درخشان این سرزمین است تجلی نموده و بینش عرفانی وی هیئت فلک دوار را به این ساختمانها به عاریت داده است. شاید اکنون جای آن نباشد درباره پیش قدمی ایرانیان در به وجود آوردن گنبد آنچنانکه در سرزمین ما معمول است سخن بداریم ولی آنچه هر بیننده با ذوقی در اولین نگاه در می‌یابد آنست که در دشتهای بیکران تربتی رنگ ما و در کوهستانهای اخرائی رنگ کشور ایران هیچ رنگی بهتر از آبی‌های فیروزه‌ای و زنگاری و لاجوردی های بنفش‌گونه خود نمائی نمی‌کند. این رنگهای درخشان که از زمانهای کهن همه جا به صورت بناهای مختلف در ایران زمین پهنا و متجلی است سند نهایت هنر سنجی هم میهنان ما و نمونه باریک بینی فوق العاده ایرانی در امور مربوط به زیبائی و هنر است.
هیچ شکل و رنگ دیگری بجز همین هیئت مدور و آبی رنگ گنبدها نمی تواند با رنگهای خوش رنگ خاک ایران آمیزش و هماهنگی داشته باشد. امروزه که بخش نظری وقت شناسی در کشورهای باختری ترقی فوق العاده نموده است و روابط رنگها با یکدیگر از لحاظ مکمل بودن و یا هماهنگی آنها از طریق علمی مطالعه شده است پی برده‌اند که برای رنگهای مایل به اخرائی و گل ماشی هیچ رنگ دیگری بجز فیروزه‌ای نمی‌تواند هارمونی لازم را بدست دهد.
می‌بینیم که هنر ایرانی و ذوق لطیف وی از هزاران سال پیش بی آنکه دانش نظری رنگ شناسی رهنمون وی باشد بهترین و شایسته ترین نوع رنگ آمیزی را پایه گزاری کرده و در این راه سرمشق همگنان گردیده است. شاید در این باره آنان که همه مسائل لطیف هنری و صنعتی را با چند فرمول ساده حل و فصل می کنند و رابطه انسان را با زمین به مقیاس رابطه حیوان با زندگی مورد بحث قرار می‌دهند بگویند مصالح ساختمانی ساده ای که در ایران یافت می‌شود و سهولتی که بدست آوردن رنگ فیروزه ای در بر دارد خود بخود شکل و رنگ گنبد فیروزه‌ای را بوجود آورده است.
به آنها پاسخ خواهیم داد که چرا در بسیاری از نقاط گیتی که از لحاظ اقلیمی با کشور ما مشابهت دارد این شکلها بوجود نیامده است و اساساً از چه رو ایرانی در بناهای خود از سفالهای لعابدار استفاده کرده است.
اگر به کار بردن کاشیهای رنگین بر روی گنبدها فقط بمنظور نفوذ ناپذیر ساختن آنها در مقابل باران بود دیگر چه لزومی داشت که این کاشی‌ها به نقشهای دلپذیر آراسته باشد و یا بکار بردن این سفالهای رنگین بر روی دیوار بناها چه اثری در استحکام آنها دارد. اینها هزاران مسائلی است که پاسخ آنها را فقط باید در ذوق ایرانی به زیبائی و جمال جستجو کرد. ذوقی که طی هزاران سال هرگز از ساختن و پدید کردن آثار هنری زیبا باز نایستاده است. هنر ایرانی نه تنها از لحاظ بلکه از جهت کمیت نیز در جهان هنر در ردیف اول قرار دارد.
اگر هزاران هزار آثار هنری ایرانی را که اکنون در سرزمین ما و یا در موزه‌های گوناگون جهان قرار دارد در نظر آوریم با آنکه هنوز بخش اعظم آثار هنری ما را در دل خاک مدفون است و انتظار کلنگ حفاران باستان شناسی را دارد با این همه فقط باعتبار آنچه تاکنون از هنر ایرانی بدست آمده می‌توان یقین کرد که هیچ قوم و ملتی به اندازه ایرانی اثر هنری پدید نکرده است . از نظر گسترش و اشاعه در اقلیمهای وسیع نیز این هنر تاکنون در جهان بی رقیب است.
اگر به خاطر بیاوریم که از سرزمینهائی از پشت دیوار چین گرفته تا کرانه‌های مدیترانه و از دریاچه آرال تا بخش بزرگی از آفریقا همه جا معماری و کاشی کاری و دیگر مظاهر ذوقی و هنری ایران رواج داشته و دارد و از این سرزمینها گذشته در کمتر کشوری در جهان است که هنر ایرانی در یک جا و یا چند دوره حاکم بر تجلیات هنری مردم آن نباشد آنگاه در خواهیم یافت که چنین ادعائی از حقیقت دور نیست. امروزه بعضی از مظاهر زیبا پرستی ایرانیان همه جا در جهان زبانزد است. هر جا آبی خوش رنگ دیده شود می گویند آبی ایرانی و هر گوشه باغ مصفا و دلنشینی یافت شود آن را به باغ ایرانی تشبیه می‌کند.
همان اندازه که گفتگو درباره لطافت روحی ایرانی مایه خرسندی است هنگامی که در می‌یابیم پاره‌ای از این انعکاسات دل انگیز هنر ایرانی کم کم بدست فراموشی سپرده می‌شوند جانگداز و غم انگیز است. ما در اینجا به هم میهنان با ذوق خود هشدار می‌گوئیم و آنها را از سهل انگاری در نگاه داشت تجلیات هنری خود بر‌حذر می‌داریم. دربارة باغ ایرانی چه کتابها که ننگاشته اند و چه تعریف و تمجیدها که نکرده اند .
هر مسافر خارجی که به ایران زمین قدم گذاشته در اولین بار مسحور زیبایی باغهای مصفا و پر از آرایش این کشور گشته است. مرکز باغ گودتر از بخشهای دیگر آن بوده و درختان انبوه در این نقطه از سه طرف سر بهم داده و بر روی حوضی کاشی فیروزه ای رنگی سایه میانداخته اند. در طرف دیگر ایوان خانه بر روی سکوی بلندی قرار داشته و در حوض فیروزه‌ای منعکس می‌شده است.
صاحب باغ می‌توانسته ایام فراغت کاسه آیینه‌ وار حوض آب را مشاهده کند و تصورات شیرین خود را دنبال نماید. در قسمتهای دیگر باغ آب نماهای دیگری نیز ساخته می‌شده که آب آنها به وسیله جویهای کاشی فیروزه ای و آبشارهای کوچک بسوی حوض جریان پیدا می‌کرده. در باغچه‌ها گلهای گوناگون بدون آنکه از هم جدا کاشته شوند رنگهای جلا‌دار خود را در کنار هم قرار میداده اند. شاید نقش قالیهای ایرانی با گلهای در هم از روی همین باغچه‌ها الهام گرفته باشد. امروزه ساختن این گونه باغها بدست فراموشی سپرده شده است. باغهای قدیمی کم کم از بین می‌روند و جای خود را به عمارتهای زشت و بد منظر سیمانی می‌دهند. در روزگار ما که ساختن بناهای چند طبقه با سیمان و آهن رایج گشته و زندگی در آپارتمان جای سکونت در خانه‌های حیاط‌دار را گرفته است این دو مظهر ذوق ایرانی یعنی معماری و هنر باغ آرائی به شیوه ایرانی جداً در معرض فراموشی قرار گرفته‌اند.
به طور کلی آفتاب درخشان آسمان کشور ما با رنگهای غم انگیز و خاکستر‌های تیره رنگ سازگاری ندارد بلکه هنگامی تعادل و تناسب رنگ آمیزی بر قرار می گردد این آفتاب سطح های رنگی و بخشهای الوان را روشن سازد. معماران ایرانی نیز از زمانهای بسیار کهن به این راز پی برده بودند و در بناهائی که برپا می‌کردند از کاشیهای الوان استفاده می‌نمودند. در گذشته بخش اعظم دیوارهای بنای تخت جمشید که امروزه جز تعدادی ستونها و نقشهای بر جسته سنگی دیگر از آن باقی نمانده با رنگهای گوناگون مزین بوده است و در قسمتهای گوناگون آن باغهای مصفا و جویبارهای زیبا وجود داشته که امروزه اثری را آنها باقی نیست. ما هرگز معتقد نیستیم که در ساختمان بناهای خود باید منحصراً از آجر و خشت و سنگ که در گذشته به مصرف می رسیده استفاده کنیم بلکه بهره جوئی از یافته های مردمان مغرب زمین را در آن قسمتهایی که صنایع و هنرهای ما را غنی می‌سازد کاملاً لازم و واجب می‌شمریم.
کدام ملت است که بتواند از تجربه های اقوام دیگر بی نیاز بماند. ولی آیا روی همین بناهای آهنین و سیمانی را نمی‌توان با چند کاشی خوش رنگ مزین نمود و آیا نمی‌توان در نقشه خانه‌های ییلاقی که امروزه به فراوانی در اطراف شهرهای بزرگ ایران ساخته می شود از طرح خانه‌های ایوان دار ایرانی استفاده نمود؟ حتی امروزه طرح مسجد ایرانی که از زیباترین مظاهر ذوقی ملت ماست در معرض نابودی قرار گرفته و با کمال تأسف می‌بینیم که در گوشه و کنار به جای مسجدهای چهار ایوانی گنبد‌دار که گلدسته‌های خوش طرح و افراشته در دو طرف سر در ورودی آنها بر پا گشته‌اند مسجدهائی ساخته می‌شود که کوچکترین ذوق هنری در آنها به کار نرفته و در آنها به جای گنبد، تالارهای معمولی و به جای پنجره های مشبک طارمی آهنین سبک فرنگ‌ستان بکار رفته است.
شاید دیگر زمانی فرا رسیده باشد که ملت کهن سال و باهنر ایرانی بجای آنکه بسوی مغرب زمین چشم بدوزد اطراف خود را نیک مشاهده کند و به خود آید. با خود بگوید چرا شهر و خیابانها و خانه های ما به جای آنکه به شیوه زیبا و دلپسند ایرانی ساخته گردد باید تقلیدی نارسا از معماری فرنگی باشد .
چه کسی میتواند منکر لطف و زیبائی فوق العاده حوضخانه‌هائی که در ساختمانهای ایرانی مرسوم است بشود؟ چقدر پنجره‌های کوچک اطاقهای بالاخانه‌ها که بر روی آن حوض خانه‌ها باز می‌شود زیبا و دلنشین است. این سر پوشیده‌ها چه اندازه زندگی اهل یک خانه را در تابستان باصفا می‌سازد و یک فوارة کوچک که در میان حوض آن قرار گرفته چه اندازه اطاقهای پنج‌دری را که مشرف به آن است و یک در مرکزی آن را با حوض خانه مربوط می‌سازد خنک و قابل زندگی می‌کند. علل بیشمار و از جمله میل شدید ایرانی به پیشرفت و ترس از عقب ماندگی باعث شدند که در این سالهای اخیر یک باره در کشور ما در شئون مختلف زندگی از آنچه در اروپا و امریکا متداول است تقلید شود. این تقلید اگر در پاره ای موارد مربوط به زندگی مادی نتایج نیکو ببار آورد ولی در آنچه مربوط به ذوق و هنر و زیبا شناسی است بی شک ضررهای فوق العاده سبب شد. چنانکه اگر امروزه اندکی دیگر سهل انگاری شود و یک باره همه رابطه‌هائی که با هنر گذشته بوده است گسسته گردد شاید دیگر بآسا‌نی نتوان این پیوند را استوار ساخت.
نگارنده در شماره گذشته اندکی درباره پیوند هنر ایرانی با زندگی گفتگو کرده و به عرض خوانندگان گرامی رسانده بود که چگونه کوچکترین مظاهر زندگی ملت ما و خردترین پدیده های صنعتی آن با هنر پیوستگی دارد.
این پیوستگی زندگی و هنر در خون ما است. اگر اندکی کوشش کنیم و با چشمان باز آنچه را سنت هنری و صنعتی گذشته ایرانی است با نمونه‌های دیگران بسنجیم بزودی زیبائی و برتری پدیده های هنری ایرانی برایمان روشن خواهد شد. خوب است همیشه این نکته را بخاطر بسپاریم که آنچه تازگی داشته باشد همواره بچشم انسانی لااقل اگر همه زیبا نیاید بدیع و گیرنده می‌نماید ولی اگر این پدیده‌های ذوقی فاقد اصالت هنری باشند دیری نمی‌پاید که کهنه می‌شوند و از نظر می‌افتند. رمز بزرگی هنرها جاودان بودن آنهاست.
آثار اصیل هرگز زیبای و لطف خود را از دست نمی دهند و گردش زمانه هر چه آنها را کهنه تر می سازد بر لطف و زیبائی آنها می‌افزاید.
زری‌های ایرانی از زمان ساسانیان تاکنون همواره تازه‌ترین و بدیع‌ترین مظهر هنر بافندگی بشمار رفته است. چه در آن زمان که تکه های صلیب حضرت مسیح را از شرق به موزه های کلیسا می‌فرستادند و برای پیچیدن این قطعات از زری‌های گلابتون ایرانی استفاده می نمودند و چه هنگامی که طبقات اشرافی فرنگستان به پوشیدن لباسهای فاخر دوخته شده از زری ایرانی پرداختند و چه امروز که باذوق‌ترین مردمان مغرب زمین از این پارچه های زر‌دار ایرانی برای آرایشهای گوناگون استفاده می‌کنند همواره این مظهر ذوق ایرانی تازگی و بدیع بودن خود را حفظ کرده است و به همین جهت این هنر بصورت پدیده ای جاودانی به زندگی خود ادامه داده و به عصر ما رسیده است ولی آیا در مورد پاره‌ای از مظاهر صنعتی و ذوقی دنیای غرب که مورد تقلید ما قرار گرفته اند قضیه از همین قرار تواند بود؟ آیا مثلاً کسی می‌تواند بدون آنکه متهم به بی‌ذوقی گردد مبل‌هائی را که تا ده سال پیش مرسوم بود و از شیوه مبل سازی فرنگستان تقلید می‌شد در اطاق خود قرار دهد؟ این فراورده‌ها هنوز به بازار نیامده کهنه گشته و به اصطلاح از مد افتاده‌اند. شاید پس از چند سال دیگر نتوان در تمام ایران خانه‌ای یافت که به شیوه دلپذیر ایرانی ساخته شده و به سبک ملی تزئین گشته باشد. شک نیست که کوشش‌های پر بهای هنرهای زیبای کشور در نگاهداشت سنت های هنر باستانی ماسهم بزرگی را داراست. کارگاههای گوناگون هنرهای ملی برای حفظ رموز صنایع ملی ما و برکنار داشتن آنها از فراموشی شب و روز در تلاشند ولی اکثریت ملت ما به حفظ و حراست سنتهای هنری باستانی نیندیشد کوششهای فوق نتیجه کاملاً قطعی نخواهد داشت. ما از تمام مردم با ذوق کشور خویش که به اصالت و زیبائی هنرها و صنایع ایرانی واقفند دعوت میکنیم از این کارگاهها که مظاهر هنر زوال ناپذیر ایرانیست دیدن کنند و بچشم خویش مشاهده نمایند که چگونه عده ای از هم میهنان با ذوق و هنرمند آنان با فداکاری تمام به ساختن و پرداختن آثاری مشغولند که از هزاران سال پیش تا کنون نام ایرانی را در جهان زنده نگهداشته است. آن چه بیش از حد انتظار مایه سرافرازی است آنکه در آثار این هنرمندان با وجود حفظ اصالت فنی کوششهای ارزشمندی بکار رفته که سنت هنری گذشته را با ذوق امروزی در آمیزند و آثاری تازه پدید کنند.
خواننده گرامی! بخاطر بسپارید که اگر روزی خانه و کاشانه تو، شهر تو، و کشور تو رنگ زیبای ملی خود را از دست بدهد همه لطف و زیبایی زندگی خود را یکباره از دست داده‌ای.
اکبر تجویدی
منبع : مجله هنر و مردم