شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


هنر مفهومی


هنر مفهومی
مجموعه ای از مفاهیم و اندیشه هایی نو، در قالبی نا آرام و جستجوگر، تلاش می کردند به بیانی مناسب در عرصه قرن ۲۰ ام دست یابند. اتفاقات سیاسی و اجتماعی در عرصه های جهانی از یکسو و پیدایش افق های فکری و فلسفی، تعاریفی جدید از انسان و ذهنیت او ارایه می کردند. ارزش هایی متفاوت تر از آنچه که قبلا میزانی برای سنجش و ارزیابی مطرح بود مورد بحث قرار گرفت. نقدی که حتی می توانست کل تاریخ را زیر سوال برده و جایگزینی برای آنها انتخاب نماید؛ هنرمند با دیدی شک آلود به مفاهیم عینی، توانایی های ذهنی موجود در انسان را برای دست یابی به افق های تازه تر به کار گرفت.
زمینه های فرهنگی شکل یافته درجوامع مختلف اروپایی، هر کدام ایده ها و افکار متنوعی را در در نوع برخورد خویش با هنر نو معرفی می کردند. خلاقیت و نوآوری درعرصه های مختلف، با نگاهی جستجوگر به دنیای اطراف دغدغه اصلی هنرمند قرار گرفت. این موضوع تا آنجا پیش رفته است که فرا یند آفرینش هنری در گستره ای از تهاجم ذهنیت برعنیت و برعکس، به عنوان تغییر شکل و از هیبت انداختن تصاویر متعارف و کلاسیک هم اکنون نیز در عرصه هنرمورد بحث قرار می گیرد، بحث «محتوا» و «بیان» است. گسترش همین موضوع و نحوه فعالیت سبک های هنری، در راستای همین موضوع، زمینه های فکری و نوع رویکرد هنرمدرن و پست مدرن را تا حد زیادی تحت تاثیر خود قرار داد. به خصوص دراواخر قرن که نمی توان تفکیکی بین این محتوی و نوع بیانی که به کار رفته است انجام داد؛ همین نگرش نوعی آزادی دراستفاده از وسایل و روشهای مختلف در توسعه و ایجاد فضایی جدید، در رویارویی با موضوع هنر ایجاد کرد و روح خلاقانه هنرمند در فضا و کالبدی جدید شروع به فعالیت نمود.
با توجه به شرایط و زمینه های ایجاد شده در طی قرن، هنر مفهومی به عنوان نمادی از آزادی هنری در دهه های ۷۰ و ۸۰ مطرح شد. مجموعه تفکراتی که در جهت هماهنگی و مشارکت « زبان» در کنار فرم هایی از دوران مدرن و معاصر عمل می کردند. هنری اساسا « فکری» و عقیدتی که برای ارایه نظریات هنرمند تلاش کرده و راه گشای خلاقیت او دربرخورد با موضوعات مختلف است.
● مارسل دوشان
تاریخچه هنر مفهومی برمی گردد به نظریاتی که هنرمند فرانسوی مارسل دوشان (۱۹۷۸-۱۸۸۷) در مورد «ایده» و نقش آن در یک اثر هنری مطرح کرده است. او بر این اعتقاد بود که ایده هر کار هنری، مهم تر از محصول و فراورده آن است. آنچه که هنر مند می خواهد بیان کند و مفهومی که برای بیان خلاقیت خویش در نظر گرفته، خود هنر است؛ اساس کار هنری ، انتخاب شیی است که به جای آنکه آن را بسازیم، خودش ساخته شده باشد.
در عناصر موجود در آثار دوشان و حتی آثار سه بعدی که توسط او ساخته شده اند، چیزی است که اساسا به نوعی توسط هنرمند توضیح داده می شود. شی مورد نظر می تواند به تنهایی به عنوان یک اثر معرفی شود. دوشان در معرفی مسیر زندگی هنری خویش می گوید: «من می خواستم از جنبه های فیزیکی نقاشی عبور کنم. بیشتر علاقه داشتم که عقاید جدیدی بیافرینم. به عقیده من « کوربه » در قرن ۱۹ ام تاکید بیشتری برمسایل فیزیکی را مطرح کرده است. ولی من بیشتر به عقاید علاقه دارم؛ نه فقط دستاوردهایی که از جنبه بصری به وجود می آیند و می خواهم نقاشی را هر چه بیشتر در خدمت فکر قرار دهم.»
بر اساس یک نظرسنجی هنری، کاسه توالت مارسل دوشان تأثیرگذارترین اثر هنری مدرن دنیا در تمامی دوران نام گرفته است این اثر از دوشان با عنوان «فواره» در مقام اول، تابلوی «دوشیزگان آوینیون» اثر پابلو پیکاسو متعلق به سال ۱۹۰۷ در مقام دوم، و تابلوی مریلین مونرو اثر اندی وارهول متعلق به سال ۱۹۶۲ در مقام سوم قرار گرفته‌اند. دوشان در سال ۱۹۱۷ این توالت را امضا کرد و آن را در نمایشگاهی به نمایش گذاشت ؛ او با این کار دنیای هنر را بسیار شوکه کرد. سایمون ویلسون، کارشناس هنری می‌گوید: «انتخاب اثر دوشان پیش از آثار پیکاسو و ماتیس واقعاً شوکه ‌کننده است. اما این انتخاب بیانگر پویایی هنر امروز و این نکته است که در هنر مهم‌ترین چیز فرایند خلاقه‌ای است که در اثر هنری، خود را به رخ می‌کشد و فرقی نمی‌کند که اثر از چه ساخته شده یا چه شکلی داشته باشد.»
در تداوم فعالیت های هنری مارسل دوشان، شاهد شکوفایی مدرنیسم در سال های ۱۹۵۰ و هنر آوانگارد هستیم که در تحولات اجتماعی ، سیاسی دو جنگ گرم و سرد بسیار تضعیف شده بود. در این مقطع زمانی هنرمندان سعی می کردند در قالبی مفهومی و بر گرفته از مسایل زبانی حرکت کنند، همین امر بستر سازی مناسبی را برای شکوفایی هنرمفهومی در دهه های ۶۰ و ۷۰ ایجاد کردند. بدین ترتیب هنر مفهومی در فضایی ایجاد شده توسط آوان گاردیسم رشد یافت و از این فضا برای بر پا کردن دیدگاههای انتقادی و همه جانبه بر علیه ادعاهای مدرنیسم هنری، خصوصا تمرکز شدید آن بر عنصر زیبایی شناسی و فرضیه های آن در مورد خود مختاری هنر بهره جست.
رویکردی از اندیشه و معنا در قالب هنر
هنرمندان مفهومی کار خود را با چسباندن بازی‌های کلامی بر دیوار‌های گالری‌ها آغاز کردند. بخش دیگری از کار آنها طرح‌ها یا ایده‌هایی بود که برای بعضی رویدادها ارائه می‌دادند و آنها را به عنوان پاره‌هایی از هنر تصور می‌نمودند. در چنین دوره‌ای تصور بسیاری از هنرمندان و منتقدین هنر بر این بود (و هست) که درست کردن اشیاء (یا آثار) هنری چیزهایی سطحی و از مد افتاده‌اند، یعنی آن چه ساختنش می‌تواند به دستیار‌ها واگذار شده و یا اصلاً به طور کامل کنار گذارده شود. به طوریکه داگلاس هویلر یکی از هنرمندان این سبک می گوید: «همه اشیا در فضا و زمان، خود هنر هستند.»
هنر مفهومی تلاش می کند تا جنبه فیزیکی و ظاهری کار را تا حد ممکن کاهش دهد و به جای آن نیروی ذهنی ناشی از اثر هنری را تقویت کند. تحریکات بصری و نوری به نفع روند فکری و هوشمندانه ادراک اثر هنری، کم اهمیت است. مخاطب اثر هنری به همراهی و گفتمان با خالق دعوت شده و تصمیم گیری نهایی و درک لازم از کار بر عهده مخاطب گذارده می شود. بدین ترتیب فرایند آفرینش اثر با فرایند ادراک و دریافت آن پیوند می خورد.
یکی از اولین نمونه های این جنبش هنری اثر «یک و سه صندلی» از جوزف کوسوث (متولد۱۹۴۵) می باشد.این اثر عبارت است از یک صندلی چوبی تاشو، یک عکس از همان صندلی و یک عکس بزرگ شده از تعریف صندلی. با نمایش این چیدمان، در واقع هنرمند این پرسش را در برابر بیننده خود می گذارد که کدامیک هویت واقعی یک صندلی را بازگو می کنند؟ آیا صندلی به کمک یکی از این سه عامل قابل کشف و درک است، یا به کمک بعضی یا همه آنها؟ یا اینکه به کمک هیچیک از آنها نمی توان به حقیقت صندتی پی برد؟
ایده به عنوان سازنده اصلی هنر نقش مهمی را در جهت دهی و بیان اندیشه هنرمند ایفا می کند. سوالاتی که در رابطه با دنیای مطرح می شوند ذهنیت هنرمند را به چالش وا داشته و موجبات پیدایش ایده های جدید را به وجود می آورد. . هنرمند به مثابه استفاده از یک فرم مفهومی همه تصمیم گیری ها و بر نامه ریزی های لازمه را از قبل انجام داده است و اجرای اثر از اهمیت کمتری برخوردار است. رویکردی متفاوت که تلاش می کند پیش زمینه فکری و نقطه الهام هنرمند را محور اصلی آفرینش اثر هنری قرار دهد.
با یک نگاه کلی هنر مفهومی حاصل طغیان های پیاپی بر علیه چهار ویژگی مهمی است که در نهاد های هنری غرب و بالاخص در توصیف نقاشی مورد قبول بوده اند. عینت مادی، ویژگی های رسانه، کیفیت بصری و خودمختاری. نگاه انتقادی به این چهار مورد و چالش های انجام گرفته در این زمینه، موجبات پیدایش ۶ نوع هنر مفهومی را محیا ساخت. ۳ مورد اول بیشتر بر روی دلبستگی های فرمی و منتقدانه در تعریف هنر تاکید می کنند و شامل ویژگی های زیر می باشند:
۱) تعلیم، اجرا و مستند سازی.
۲) فرایند، سیستم و مجموعه ها.
۳) زبان و نشانه.
و ۳ مورد بعدی اشکال متفاوتی از مداخله های فرهنگی، سیاسی در هنر را به نمایش می گذارند:
۴) تصرف، مداخله و امور روزمره.
۵) سیاست و ایدیولوژی
۶) نقد نهادی. institutional
با همه‌ی اینها تصور این که هنر چگونه هرگز می‌تواند مانند یک «ایده» است، بسیار دشوار به نظر می رسد. هنر در واقع هنگامی به درستی به بار می‌نشیند که تجربه‌ای بصری و تجسمی مطلوب ارایه کند که در عین حال بازگوکننده اندیشه های زیر بنایی هنرمند نیز است.
● نگاهی به آثار و اندیشه های کریستو و ژن ـ کلود
کریستو کلود و همسرش ژن کلود از جمله هنرمندانی هستند که از اوایل دهه ۶۰ در زمینه هنر مفهومی فعالیت می کنند؛ این دو بعد از برگزاری نمایشگاه های متعدد را در گالری ها و موزه های سراسر جهان، موفق به دست یابی به زبانی نو در بیان هنری شده‌اند. طبیعت در مقام نخست و فضاهای شهری در جایگاه بعدی الهام بخش روند هنری کریستو و ژن است. ظرفیت های موجود در محیط، چه از لحاظ تحریکات بصری و خلق چشم اندازهای بدیع و چه از نظر اعمال هویتی تازه و مکانمندی فضا حایز اهمیت هستند. تغییر مقیاس و خلق آثاری در ابعاد بزرگ‌تر از حد معمول با مخاطب خویش ارتباط جدیدی را تعریف می کنند. تلاشی برای عمیق‌تر کردن رابطه انسان با محلی که در آن زندگی می کند، و همین مکان به یک اثر هنری تبدیل می شودکریستو کلود در توضیح پروژه ها می گوید:
« اجرای پروژه های من آنقدر طولانی و پیچیده است که در ابتدا الزاما دید روشنی از آنها ندارم. همه چیز با روندی آرام گسترش می یابد و یک مسیر کلی را مشخص می کند، به طوریکه در طرح «پرده دره» Valley Curtain در کلورادو (۷۲-۱۹۷۰) پرده ای که باید از دره آویزان می کردیم کاملا سفید بود. مدتی زمان برد تا رنگ خوب، حرکت و مکان مناسب پیدا شود»
در کار این زوج هنری سعی می‌شود مرز ها را زیر سوال برده شود؛ در ابتدا فضا را اجاره کرده، سعی می‌کنند ارتباط جدیدی را با آن برقرار سازند، مفاهیمی که می‌توانند رویکردی متفاوت و غنی تر از قبل، خصوصا نسبت به مردمی که در آنجا زندگی می کنند، به مکان انتقال دهند! در تمامی پروژه‌ها مردم حضوری پر زنگ داشته، رویکردی اجتماعی را به نمایش می گذارند.... ارتباط انسان با محیط اطراف رفته رفته تنگ‌تر می شود، تا آنجا که مخاطب به تعاملی شخصی با محیط یا اثر هنری دست می یازد. این پروژه‌ها بدون تردید حایز دیدگاه‌هایی زیست محیطی، اجتماعی و هنری بسیار با اهمیتی هستند.
کریستو کلود می گوید:« یکی از صمیمانه ترین پروژه هایی که اجرا کرده ام، «پیاده رو های بسته بندی شده»The wrapped walk way در سال ۱۹۷۸ است.کاری بسیار ساده که عبارت بود از چهار کیلومتر و نیم مسیر پیاده در پارکی عادی و پیش پا افتاده در کانزاس سیتی. بخشی از راه به سبک فرانسوی و بخشی دیگر به سبک انگلیسی اجرا شد. مردم به کرات روی سنگ فرش های سیمانی و آسفالت راه رفته اند. زیر پای ایشان و روی سطحی که هر روز، بی آنکه دقت کنند آنرا می پیمودند، پارچه ای بسیار نرم و رنگی انداختیم. این عمل به نوعی آگاهی گردش در مردم فعال کرد، چون در اثر بی توجهی ممکن بود زمین بخورند. ناگهان افراد شروع به فکر کردن به طرز راه رفتنشان کردند. در ظول ۱۴ روز که چیدمان ادامه یافت، در یکی از روزهای پاییزی ۲۵ کور کفش هایشان را در آوردند. یکی از آنها به طرف من آمد و گفت :«پروزه تان را دیدیم» این تجربیات همه بخشی از غنای اثر هستند.»
در پروژه «دروازه ها» (The Gates) در نیویورک (۲۰۰۵- ۱۹۷۹) مسیرهای پیاده پارک مورد طراحی قرار گرفتند ولی این‌بار نه در کف؛ چیدمانی از ۷۵۰۳ دروازه به ارتفاع ۷۸/۴ متر و با عرض متغیر ۶۸/۱ تا ۴۸/۵ که در ۲۵ مسیر پیاده به طول ۳۷ کیلومتر جاگذاری شده‌اند و قطعات پارچه‌ای زعفرانی رنگ از جنس «وینیل» که به طول ۱۳/۲ متر از آنها آویزان هستند.
مردم در حال پیاده روی در مسیر همیشگی خود، از زیر سقف‌های طلایی با سایه‌هایی گرم عبور می کنند؛ پیاده رو وجهی تندیس‌گون به خود می‌گیرد، خصوصا از دید ساختمان‌های اطراف مانند یک رودخانه طلایی با امواجی کاملا طبیعی به نظر می رسد. مساله مهم دیگر در این پروژه هارمونی موجود و نحوه تکرار دروازه‌ها در طول مسیرهای پارک و کنتراست رنگی است که این پیاده‌روها نسبت به محیط ایجاد می‌کنند.
در همه آثار این دو هنرمند، جزییات دارای ارزش خاصی هستند و مساله زیباشناختی هرکدام حایز اهمیت است. دقیقا مانند یک نقاش آبستره که رنگ های مختلف را بر روی تخته شاسی اش قرار داده و در حین خلق اثر رنگ ها را با هم ترکیب می کند و در نهایت، رنگبندی اثر با یک حس زیباشناختی قوی در طی مراحل مختلف شکل می گیرد. چیدمان هایی که کریستو و ژن انجام می دهند چنین روند تکاملی را طی می کنند. مردم، طبیعت، مسایل فنی و اجرایی و ... با حساسیتی زیاد در کنار همدیگر قرار گرفته و نسبت به رویکرد خاصی که دارند پروژه را هدایت می کنند.
وود، پال، هنرمفهومی، مترجم مدیا فرزین،نشر هنر ایران.۱۳۸۳
لوسی اسمیت، ادوارد، آخرین جنبش های هنری قرن بیستم،ترجمه علیرضا سمیع آذر،۱۳۸۰.
فرانسواز پندرس، ماری، هنر مفهومی(گفتگو با کریستو کلود و زن کلود) ترجمه کاوه حسینی،۱۳۸۲.
گودرزی، مرتضی، بررسی و تحلیل هنر معاصر جهان،۱۳۸۱.
نشریه تندیس، شماره ۲۴، ۱۳۸۳
http://www.christojeanneclaude.net/bio.html
www.entekhab.net
منبع : میان گستره


همچنین مشاهده کنید