دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

برفراز قلل تاریخ اسلام


برفراز قلل تاریخ اسلام
پس از مرگ معاویه، فرزندش یزید در شام به جای پدر نشست. مردم كوفه كه از جور و ستم او به ستوه آمده بودند، تصمیم گرفتند از امام حسین (ع) دعوت كنند تا به كوفه بیاید و با حمایت آن ها بساط بیدادگری و فسق و فجور این شخص نالایق را جمع كرده، امام حسین (ع) نوه پیغمبر گرامی را رهبر و امام خود نمایند. این تصمیم انجام گرفت و نامه ای حاكی از این مطلب توسط سلیمان بن صُرد خزاعی برای امام (ع) فرستاده شد.
امام حسین (ع) پس از وصول نامه، مسلم بن عقیل، پسرعمو و شوهر خواهرش، را به سوی كوفه فرستاد تا با تماس با طرفدارانش در كوفه و ایران ثابت شود كه آیا آن ها در عزم خود راسخ اند یا نه. پسر عقیل راهی كوفه شد و حاكم كوفه ورود نماینده امام را به اطلاع یزید ابن معاویه رسانید. حاكم بی كفایت غضبناك شد و نعمان بن بشیر انصاری را از حكومت عزل و فوراً نامه ای به عبیداله زیاد كه حاكم بصره بود، نوشت و از وی خواست به سرعت به كوفه برود و نماینده امام (ع) را دستگیر و زندانی كند و طرفدارانش را هم به قتل برساند.
عبیداله زیاد فرمان را اجرا كرد و شبانه به طور ناشناس به جای امام حسین (ع) واردكوفه شد و به دارالاماره رفت. عبیداله زیاد به وسیله جاسوسان خود فهمید كه مسلم در خانه هانی مخفی شده است. پس هانی و مسلم را دستگیر و آنان را به شهادت رسانید.
● حربن یزید ریاحی
عبیداله زیاد با سرعت هزار سوار بسیج كرد و فرماندهی آن رابه حربن یزید ریاحی داد و به او تأكید كرد كه قبل از این كه امام حسین(ع) به كوفه برسد، جلو او را بگیرد و وی را دستگیر كرده، به كوفه اعزام كند. همچنین گفت اگر نتوانستی، او را به قتل برسان و سرش را نزد من بیاور. حر با عجله به سمت كاروان امام حركت و در پانصد قدمی آن توقف كرد. امام حسین (ع) برادرش عون را نزد فرمانده سپاه فرستاد تا از او بپرسد كه چرا جلوی كاروان را سد كرده است.
حر در جواب پرسید چرا سرچشمه آب را تصرف كرده اید، در حالی كه اسب هایمان تشنه اند. عون گفت یك نفر را بفرستید تا ببیند كه ما در كنار چشمه كوچكی منزل كرده ایم. امام حسین (ع) گفت وگوی این دو نفر را شنید و به حضرت ابوالفضل برادرش دستور داد به هر یك از اسبان حر یك پیمانه آب بدهند تا تشنگی شان برطرف شود.
دستور امام انجام شد و سواران و اسبان سیراب شدند. عون از طرف امام به حر گفت حالا بگو با ما چه كار دارید؟ حر گفت من از طرف حاكم كوفه مأمورم كه حسین(ع) را دستگیر و به كوفه روانه كنم و اگر مقاومت كرد، او را به قتل رسانده، سرش را برای عبیداله ببرم. عون به حر گفت من می روم تا گفته تو را به اطلاع امام برسانم. حر به عون گفت ضمناً به او بگو كه جوانمردی تو در من تأثیر كرده است. تصور نمی كردم كه حسین آن قدر جوانمرد باشد تادشمن تشنه خود را سیراب كند. ناگفته نماند محلی كه حر جلوی امام (ع) را گرفت، ذوخشب نام داشت.
موافقت شد تا كاروان حسین (ع) و سپاه حر به سمت شمال نزدیك رود بروند تا سواران و اسبان آن ها در گرمای تابستان تلف نشوند و علت این كه حر به كاروان امام حسین (ع) حمله نكرد رفتار جوانمردانه امام (ع) بود كه قلب او را تسخیر نموده بود. عبیداله زیاد دریافت كه حر در جنگ با امام حسین (ع) تعلل می ورزد بنابراین تصمیم گرفت تا عمربن سعد وقاص را كه فاتح مدائن (تیسفون) پایتخت پادشاهان ساسانی بود، به جای حر بگمارد. پس او را احضار كرد و با وعده حكومت ری وی را با ۶هزار سپاه به كوفه فرستاد.
عمربن سعد با ورود به كربلا فوراً كاروان امام حسین را محاصره كرد اما حر در تمام این مدت با وجدانش در جنگ و جدال بود و فكر می كرد اگر حسین (ع) شهید شود و او زنده بماند، محكومیت اش سنگین تر خواهد شد. پس تصمیم قطعی خود را گرفت و عزمش را راسخ كرد تا جان خود و فرزندش را در راه حسین (ع) فدا كند. به همین دلیل بود كه در دیدار با حسین (ع) از او تقاضای عفو و بخشش كرد. امام هم به او گفت خداوند متعال تو را ببخشاید.
روز دهم عاشورا بود كه حر خود را آماده كرد تا برای كارزار به میدان برود ولی پسرش كه ۱۷ سال داشت جلوی پدر را گرفت و خطاب به او گفت: صبر كن تا اول من بروم. حر به فرزندش گفت: ولی تو خیلی جوانی تو بمان تا من بروم. علی پرسید پدر جان مگر نیامده ایم تا برای حمایت از حسین(ع) كشته شویم؟ حر گفت : ولی من طاقت ندارم كه مرگ تو را ببینم. علی بیتی شعر خواند و حر گفت: پس برو از امام اجازه بگیر.
علی گفت: امام به من اجازه نخواهد داد. سپس افسار اسب را كشید و به سوی میدان از نظر ناپدید شد. علی در میدان با سرداری به نام قیس روبه رو شد و پس از رجزخوانی به جنگی نابرابر مشغول گشت. در صحنه علی زخم برداشت و او را از میدان خارج كردند. سپس حر خود به میدان آمد و قیس را از پای درآورد و از دشمن مبارز خواست. چون كسی جرأت نكرد، به میدان بیاید خود را به قلب لشگر زد و سپاه به او حمله ور شدند و او را شهید كردند. آیا چه شد كه این بزرگمرد تاریخ كه در زندگی كمبودی نداشت، به یكباره از جان و دل و فرزندش گذشت و عاشقانه در راه معشوقش با پای خود به مسلخ رفت و شهید شد. حر نخستین كسی بود كه به جنگ امام حسین (ع) رفت و نخستین كسی هم بود كه در ركابش به شهادت رسید.
ان شاءالله این واقعه تاریخی الگویی در زندگی مسلمان ها باشد.
به گفته محتشم كاشانی
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه اوست
سیدجلال ویژگان
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید