شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

چقدر این تاریخ پر رمز و راز است


چقدر این تاریخ پر رمز و راز است
محرم و صفر هم گذشت، با همه ظرفیت‌ها و درس‌ها و رحمت‌هایی که در این دو ماه دیده شد. خیلی‌ها با هلال ماه ربیع (بهار) غم به دل ماندند، نه این‌که غم با جان آنها پیوند خورده باشد و با شادی بیگانه بل از آن جهت که مثل ایام پس از حج با این که همه با بار خالی از گناه و مملو از آمرزش و رحمت الهی به کاشانه و خانه و دیار خود بازمی‌گردند، اما غمی وجود آنان را رها نمی‌کند؛ غم هجران یار و یاران.
در این دو ماه، چه آدم‌ها که حسینی نشدند؛ حتی از کسانی که بر شریعت محمدی (ص) نبوده‌اند، اما زلال اشکشان را پیشکش فرزندان بناحق کشته فرزندان بضعه رسول در کربلا و غیر کربلا نکرده‌اند و از طریق بذل محبت خود را در مسلک دوستداران آل رسول‌الله قرار دادند و محبت الهی حاصل آنان شد. مگر نه در روایات است که خدا دوستداران حسین را ـ هر کس و بر هر مذهب و راه که باشند ـ دوست می‌دارد؟!
در این دو ماه چه نذرها و نیازها که نشد، چه سفره‌های اطعامی که گسترده نشد، چه دکان‌ها و مراکز کسب و چه خانه‌هایی که حسینیه نشد، چه کسب‌هایی که برای عزای حسینی تعطیل نشد، چه خط بطلانی که بر خودخواهی‌ها، منفعت طلبی‌ها، دگر آزاری‌ها، نفع پرستی‌ها، گناه بازیها و... کشیده نشد، چه رحمت‌ها و آمرزش‌ها که به دست نیامد، چه گناهانی که آمرزیده شد؛ گناهانی که اگر در این مجالس با آب توبه و اشک ندامت نابود نمی‌شدند و نشوند، معلوم نیست حتی در عالم برزخ دامنگیر مرتکبان و عاصیان نباشند!
در غیر محرم و صفر هر چه هست، بحث خود و خودیت و نفع و کسب و سود و خود دیدن و دیگران را ندیدن است، اما در این روزهای الهی، سوگوار حسینی، دیگران را بر خود ترجیح می‌دهد، مال خود را پیشکش آنان می‌کند و راحتی آنها را بر خود هموار می‌کند.
شنیده‌ام در اربعین حسینی که بی نظیرترین صحنه راهپیمایی مردم عاشق عراق و غیر عراق به کربلای حسینی است ـ که حتی مراسم عاشورای کربلا در مقایسه با آن کم می‌آورد ـ عده‌ای از اهل عراق در راه پیاده روندگان و رهپویان عاشق، چادر و خیمه‌گاه می‌زنند و کار آنان مالش دادن و نوازش دادن عضلات و کف پای رهپویان حسینی است و گرد و غبارگیری از چهره خسته آنان.
دیدن عده‌ای که کارشان فقط نوازش کف پای پیاده روندگان کربلایی است، چه به حال و روز آدم می‌آورد. این‌ها بی شک کسانی هستند که پس از مراسم اربعین برای خود چنان تشخصی قایل هستند که نه تنها حاضر نیستند یک لحظه بر زمین بنشینند، بلکه اثر کمترین خاک و غباری را هم به دست و صورت و لباس خود نمی‌پسندند؛ شگفن آن که این همان آدم است که اکسیر عشق وجود وی را چنین کیمیایی می‌کند و چه معامله‌ای سلطان کرم و سلطان عشق و پیشوای صفحه وجود آدم، حسین بن علی ـ علیه السلام ـ با آنها می‌کند، نمی‌دانم!
گمان نمی‌کنم بر صفحه زمین حتی در میان شیعیان ملتی را همانند ملت کنونی ایران بتوان در اوج عشق و قله محبت و وفا و صفا و ایثار و مهر به پیامبر و خاندان آن دانست؛ آه که چقدر این ملت حسینی است!
سال‌ها پیش که محرم مصادف با تابستان بود، کسی را به من نشان دادند که مخزن آب‌پاشی را به پشت خود نهاده بود و به سر و صورت عزاداران حسینی آب و گلاب می‌پاشید. من که مثل خیلی‌ها گرفتار ظاهرم با دیدن ظاهر لباس اسپورت و تیپ متفاوت او با همه عزادارها که همه سیاه پوش سینه می‌زدند، با اشاره پرسیدم او کیست؟ گفتند جوان عاشقی است که در خارج ساکن است و برای این مراسم همه ساله به شهر می‌آید و پس از مراسم بازمی‌گردد.
امسال کسی را در مراسم روز عاشورای دزفول دیدم که از آمریکا آمده بود. همراه او می‌گفت، چند سال پیش، وی از سوی مراکز تحقیقاتی آمریکا، نامزد مرد علمی آمریکا بوده است. معلوم شد عشق به حسین او را از آن همه راه به خوزستان کشیده است؛ جدا عشق چه‌ها که نمی‌کند!
حافظ این رند شیرازی چقدر بجا گفته است که در مذهب او بر هر کس به عشق زنده نیست، بر او نمرده به فتوای وی نماز کنند؛ یعنی که دیگر او را در زمره زندگان ندانند، وی مرده‌ای است که در میان زندگان راه می‌رود.
از دیگر برکات این دو ماه، وحدت اقشار گوناگون با هم بود. همه در تکایا، حسینیه‌ها یا خیمه‌ها مساجد و... در این سو و آن سو در بازار و دانشگاه در شهر و روستا گرد هم آمدند، از حسین گفتند و از حسین شنیدند و من در این اندیشه‌ام که آیا چه ساز و کاری برای نگهداری این همه ظرفیت و دستاوردهای معنوی محرم و صفر پس از این دو ماه از سوی دستگاه‌های تبلیغاتی و فرهنگی و غیر فرهنگی ما برای جامعه پیش‌بینی شده است که مانند باران رحمت الهی بر اثر ناتوانی در استفاده درست از آن هرز نرود و به سیل تبدیل نشود.
و حضرت رضا، مولای ما ایرانی‌ها، چه حسن ختامی را با شهادت مظلومانه خود بر این دو ماه می‌زند! شب شهادت حضرت رضا ـ علیه السلام ـ یک مجری تلویزیون با آب و تاب از تشریف فرما نشدن حضرت مهدی به خراسان در این روز داد سخن می‌داد که خراسان منتظر تو بود و نیامدی. انگار بعضی ماهواره دارند و رفت و آمد حضرت را به اینجا و آنجا رصد می‌کنند. چقدر برخی جرأت دارند که این‌گونه سخن می‌گویند و می‌نویسند. اینها درست مثل کسانی که حضرت را مأمور به اقامت در صحراها و کویرها و بیابان‌های دور از مردم می‌دانند و او را در اشعار و نوشته‌های خود خیمه به دوش و صحرانشین و بیابانگرد می‌دانند و می‌نامند ـ که بمیرم برای این غربت آقا در نزد برخی از شیعیان جاهل همچو منی ـ لابد اعتقاد دارند حضرت در چنین محافلی نباید دیده بشود و یا حضور پیدا کند ـ که لابد از نظر آنها حضور و ‌ظهور حضرت خلاف شرایط عصر غیبت است ـ لابد همین‌ها اعتقاد دارند حضرت اگر هم به مشهد الرضا تشریف بیاورند، چون صحرانشین‌ هستند و موظف به اقامت و سکونت در صحرا‌ها و بیابان‌ها و دور از مردم شهرها در طول این هزار و اندی سال عصر غیبت با اصحاب خاص و حواریون خود یا به مسافرخانه می‌روند و یا بناچار در منازل این و آن بیتوته می‌کنند و من بر پایه بدیهیات عقلی، شک ندارم که حضرت در مشهد و کربلا و مدینه و... منزل دارند و مگر می‌شود این همه سال که از هزار می‌گذرد، ایشان برای اقامت خود محلی نداشته باشند؟ و خوشا به حال همسایه‌های حضرت هر چند زمین از آن حضرت است.
و نکته پایانی، پایان خونین دو ماه محرم و صفر با شب اول ماه ربیع است که در این شب، رخداد بزرگی در تاریخ اسلام و تشیع (لیله المبیت) شبی که حضرت علی ـ علیه السلام ـ در بستر پیامبر خوابید ـ رخ داده است؛ شبی که پیامبر (ص) مخفیانه از مکه قصد مهاجرت به مدینه را داشت. چون شنیده بود در آن شب، چهل شمشیرزن از چهل عشیره و قبیله عرب و مکه و غیر مکه در قتل غافلگیرانه او در بستر خواب در دل شب هم پیمان شده‌اند. این هم‌پیمانی قبایل به آن خاطر بود که خون پاک پیامبر بر گردن قبیله‌ای خاص نیفتد و عملا کسی نتواند خون او را از قبیله‌ای مطالبه کند.
وقتی پیشنهاد پیامبر با علی در میان گذاشته شد، تنها جمله‌ای که از مولا شنیده شد، این بود: ای رسول خدا، آیا با این کار من، جان عزیز شما به سلامت می‌ماند؟ چهل شمشیر زن وقتی به خانه رسول‌ خدا هجوم بردند، با علی، ابرمرد تاریخ روبه‌رو شدند که جان خود را سپر بلای پسر عمویش رسول خدا کرده بود و چه زیبا این آیه در شأن او نازل شد: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله»؛ از مردم کسی است که در جلب رضای خدا جان خود را به فروش می‌رساند (سوره بقره آیه ۲۰۷).
و چه تعبیر زیبایی در این عبارت خرید و فروش جان در شأن و منزلت علی ـ علیه السلام ـ هست و من هنوز در اندیشه نحوه برخورد آن چهل نفر ـ که به خون رسول خدا تشنه بودند ـ با علی می‌افتم که همچون برخی در این سال‌ها که دستشان به خون مظلومانی که مستحق قتل نبودند، آلوده شد، کار را به اجتهاد نکشاندند که حال که به محمد دسترسی نداریم، دست‌کم وصی و وارث او را بکشیم؛ برای همین، از او دست برداشتند و به تعقیب پیامبر (ص) شتافتند. چقدر این تاریخ پر رمز و راز است!
محرم و صفر گذشت و چه زود گذشت. گفتند و گفتیم، شنیدند و شنیدیم، خواندند و خواندیم که در چنین روزهایی، حسین با یاران و اهل‌بیتش به کربلا آمد و به مسلخ عشق شتافت و در راه خدا جان و سر باخت، اما همه مطلب این نیست. تمام و اتمام سخن این است که در این آمد و رفت، من و ما در کجای این صحنه ایستاده‌ایم؟
نگذاریم کربلا تاریخ بشود، نگذاریم تمام مصیبت کربلا در تشریح واقعه و تاریخ‌خوانی و عطش و تشنگی و سر بریدن‌ها و بر نیزه رفتن سرها و اسارت اهل بیت خلاصه و منحصر بشود؛ این‌ها همه برای آن بود که اسلام بماند و در کربلاهای پی در پی تکلیف مسلمانان روشن بشود.
سر مقدس حسین از تن بریده شد و دست‌های برادر باوفایش از بدن جدا شد. فرزندش اکبر با لب تشنه به شهادت رسید و بر بدن بی سر امام اسب تاختند و سر او را بر نیزه شهر به شهر گرداندند و در مجلس شراب یزید حاضر کردند. اهل‌بیتش را به اسارت بردند؛ همه درست، اما این‌ها همه تاریخ است و نقل تاریخ. اکنون نه از بنی امیه خبری است و نه از آل مروان.
محرم و صفر هر سال بهانه‌ای است تا من و ما از خود بپرسیم در این کربلایی که هر لحظه شاهد آن هستیم، در کدام اردوگاه و در کجای این صحنه پیکار حق و باطل که همیشگی است ایستاده‌ایم. سخن این است... اگر گاندی توانست در برابر استعمار انگلستان در قاره هند یک‌تنه بایستد و نتیجه بگیرد، پاسخی بود که به این پرسش داد و گفت، در مبارزه با انگلیسی‌های استعمارگر از قیام حسین بن علی ـ علیه السلام ـ الگو و سرمشق گرفته است.
دکتر غلامعلی رجایی
منبع : سایت تابناک