جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بازتعریف‌ قیام‌ عاشورا در گذر زمان‌


بازتعریف‌ قیام‌ عاشورا در گذر زمان‌
بر اساس برخی از قراین، سوگواری برای امام حسین از دوران آل بویه آغاز شد و به تدریج با نفوذ در عامه ء مردم کوچه و بازار، شاخ و برگ هایی یافت، و در دوران صفویه با حمایت های حکومتی هر چه بیشتر بسط یافت.
سوگواری برای از دست رفتگان، به خصوص اشخاصی چنان برجسته که به اسوه و اسطوره ای در نزد وجدان جمعی یک ملت بدل شده اند، در جوامع و فرهنگ های مختلف آمده است و گر چه در برخی از ادیان منع شده، اما با این همه به حیات و بازآفرینی اش همراه با فراز و فرودهای مختلف ادامه داده است؛ به ویژه اگر مرگ آنان با یک تراژدی همراه بوده باشد. قیام و شهادت امام حسین از این جمله است.
● سوگواری برای امام حسین
بر اساس برخی از قراین، سوگواری برای امام حسین از دوران آل بویه آغاز شد و به تدریج با نفوذ در عامه ء مردم کوچه و بازار، شاخ و برگ هایی یافت، و در دوران صفویه با حمایت های حکومتی هر چه بیشتر بسط یافت [۱]، به طوری که به روضه خوانی، نوحه خوانی، خطبه خوانی، سینه و زنجیر زنی، دسته گردانی، نقالی، فضایل خوانی، مناقب خوانی، شبیه خوانی و شبیه سازی و تعزیه تقسیم شده و گسترش یافت. چنان که از برخی شواهد بر می آید، تعزیه و شبیه حماسهء عاشورا نخست در عزاداری های دیلمیان پدیدار شدند[۲] و از دوران صفویه هر چه بیشتر در ایران نضج یافتند، که متأثر از عوامل داخلی و خارجی آن دوران بودند. تعزیه ها به تدریج به اَشکال مختلف ثابت، مجلسی، میدانی و سیار و دوره ای نمود یافتند[۳]. اما ریشه تعزیه به ازمنه بسیار دور در ایران زمین بر می گردد.
● تعزیه پیش از اسلام در ایران
تعزیت یا تعزیه به معنای به صبر فرمودن و تسلی دادن و امر کرده به صبر، آمده است [۴] و تعزیه از ریشه تعزیت و معنی لغوی آن، تسلی دادن، عزاداری و سوگواری است و مفهوم اصطلاحی آن به نوعی نمایش مذهبی و سنتیِ شهادت شخصیت های دینی و اسطوره ای اطلاق می شود[۵]. پیش از اسلام، مراسم «سوگ سیاوش » و «مصائب میترا» برگزار می شد. در دوره میتراییسم ایرانیان مهرپرست در حین مراسم آئینی شان، واقعهء ترداژدیک مصائب مهر را به مراسم اسطوره ای خاطره ء وی بدل می ساختند[۶]. شبیه سوگ سیاوش نیز در ایران زمین برگزار می شد و شخصیت قدسی و اساطیری او که سبعانه به دست دشمنانش کشته شد، تقدیس و تکریم می شود. در بخشی از مراسم، شبیه سیاوش را روی محملی بر دوش قرار داده و گریه کنان و سینه زنان در کوی و برزن می چرخاندند[۷]. به نظر می رسد، این آئین ها بعدها پس از اسلام آوردن ایرانیان و واقعه عاشورا با تغییراتی در تعزیه مستحیل شد.
در برخی مدارک مانوی به نام تعزیه بر می خوریم. در کتاب الفهرست ابن الندیم، بخشی که از نام رساله های مانی سخن رفته است، به رساله «جبریاب در تعزیه » برخورد می کنیم [۸]. این در حالی است که از برخی نوشته های مانوی به زبان فارسی میانه ـ با نامِ «اشک های مادر» ـ چنین بر می آید که عزاداری پس از مرگ در نزد مانویان، همچون زرتشتیان نهی شده بود[۹]، که خود حکایت از آن دارد که مراسم تعزیه و سوگواری نزد برخی از مردم آن دوران برگزار می شده، که توسط این ادیان منع شده است. با این همه، مانویان در مراسم و نیایش های خود به کرّات از مانی و ترژادی رنج و مرگ او یاد می کردند.
آنها مزامیری را با آواز می خواندند، به طوری که یک سرودخوان، شعری را خوانده و بقیه ء گروه عبارتی را با هم تکرار می کردند. هر مزمور معمولاً با نیایشی به پایان می رسید که برای خداوند، مسیح، مانی، برگزیدگان و سایر شهدای مانوی دسته جمعی می خواندند[۱۰]. آنان برای شهادت مانی و پیروان اش به جای عزاداری، جشنی آئینی می گرفتند. در عید موسوم به «بمان که مهمترین جشن شان بود، هدف اصلی یادآوری شهادت مانی بود و چنین تصور می شد که مانی به شکلی نامریی در آن ضیافت حضور می یابد و تختی خالی را که مظهر حضور سرورِ از دنیا رفته شان بود، بر پا می کردند[۱۱].
● سوگواری و تعزیه در صدر اسلام
در زمان حیات پیامبر اسلام و سه خلیفه بعد از او، هیچ گونه مراسمی که برای تعزیت یا حتی عزاداری جهت مردگان برگزار شود، گزارش نشده است؛ همان گونه که هم اینک اهل تسنن هیچ گونه مراسم عزاداری ای برای پیامبر، صحابه و شهیدان صدر اسلام برگزار نمی کنند. چنان که در تاریخ آمده است، تنها پس از کشته شدن خلیفه سوم، عثمان بود که معاویه، هر سال طی نمایشی در بارگاهش در دمشق، آن واقعه را چند سالی تجسم عینی می بخشید[۱۲]. احتمال می رود که معاویه به سبب نزدیکی با روم شرقی برخی از نمایش ها و آئین های مسیحی را همچون میسترها و میرکل های مسیحی، الگو قرار داده است [۱۳]. در سرزمین های اسلامی تا مدت ها پس از شهادت امام حسین نیز تعزیت و عزاداری برگزار نمی شد و آغاز آن به سال ها بعد بر می گردد.
● تاریخچه تعزیه از امام حسین تا سایر شهدا در ایران
پس از آن که اسلام به سرزمین ایران تسلط یافت و بعد از این که رسوم و آئین های جدیدی به آن افزوده شد، به تدریج مراسمی مذهبی به نام شبیه و تعزیه در نزد شیعیان متداول گشت که نمایش های اصلی آن به وقایع تاریخی ـ مذهبی کربلا و شهادت امام حسین و یارانش می پرداخت [۱۴] و تنها به دو روز تاسوعا و عاشورا محدود می شد، ولی به تدریج به دهه محرم و سپس کل ماه محرم تعمیم یافت. تعزیه ها که ابتدا به وقایع کربلا محدود می شد به تدریج به وقایع پیش و پس از آن توسعه یافت و از کوفه تا شام را در برگرفت و از تعزیه شهدای کربلا به تعزیه هایی برای شهادت حضرت علی، رحلت پیامبر و شهادت امام رضا و امام حسن و سایر امامان توسعه یافت[۱۵] و نمایش هایی فرعی، که به شهادت مسلم و دو طفلانش، اسارت و بردن به شام و نظایر آن ها معطوف بود، شکل گرفت [۱۶] و آرام آرام نمایش های مذهبی دیگری در جوارشان زاده شد که داستان زندگی، رنج و مرگ امامزادگان (تعزیه امام زاده ابراهیم، تعزیه شاه‌چراغ، تعزیه امام زاده داوود، تعزیه حضرت معصومه و غیره) و شهیدان شیعه را نقل می کرد که برخی از آن ها در کتاب روضه الشهدا آمده است [۱۷]. آن گاه تعزیه های متعدد دیگری که به ایمان آورندگان به اسلام و تشیع بر می گشت، متولد شدند؛ همچون تعزیه زوّار غریب، تعزیه پسرفروش، تعزیه قانیا سلطان ارمن و غیره[۱۸]. تعزیه بردار کردن منصور حلاج نیز خود قابل تأمل است و حکایت از ظرفیت بالقوه تعزیه در جهت شناخت فرهنگ شهادت مظلومانه دارد.
البته تعزیه ابتدا نزد مردم عامی ظهور کرد و توسط اکثر علما و روحانیت باسواد منع شد، چرا که از یک سوی در ابتدا با بسیاری از باورهای خرافی و حتی رفتارهایی که در شأن شهدای کربلا و اهل بیت پیامبر نبود، در هم آمیخته بود و از سویی دیگر ساختن شمایل از پیامبران و مقدسان در اسلام به شدت منع شده بود و بسیاری از روحانیون به درستی عقیده داشتند که برای انجام کاری صواب نباید به طریقی ناصواب و حتی بعضاً حرام متوسل شد. اما تعزیه به تدریج در میان روحانیون پذیرفته شد، زیرا مخالفت ها و نقدهای روحانیت آگاه منتهی به جرح و تعدیل هایی در باورهای خرافی آمیخته با تعزیه شد، که در نتیجه، آن را با رعایت شرایطی مجاز و مشروع دانسته و به صورت رفتاری دینی در آورد که می تواند بر ایمان مومنان بیافزاید و موجب پالایش روح گردد[۱۹]. خلاصه اشخاص تحصیل کرده و هنرمندان نیز با توجه به ابعاد فرهنگی و هنری و به ویژه جنبه های نمایشی و دراماتیک آن در ایران زمین پذیرای اش شدند.
تعزیه به تدریج از شبیه خوانی محض به نمایشی مفصل و پیچیده بدل شد. تعزیه گاه با آواز و موسیقی نیز همراهی می شد. آوازهای مقامی منبع اصلی تغذیه آن بود. گاه آوازها پیوندی خاص با وجه دراماتیک تعزیه می یافت، به طوری که هر یک از شخصیت های تعزیه، به اقتضای نقش، آوازها را در مایه و آهنگ خاصی می خواندند[۲۰]. با تکامل تعزیه، تعزیه گردانی نیز پدید آمد که هر از گاهی مقام و صدای موسیقی و آواز را به اقتضای وقایع تغییر می دادند.
کلیه وسایل مورد نیاز نمایش تعزیه از طریق موقوفات مردمی تهیه می شد که هر کس به قدر وسع خود مشارکت می کرد. برخی رنگ ها نیز در تعزیه معنایی نمادین دارند؛ به خصوص رنگ لباس ها که رنگ سبز و سفید برای شهادت خوان ها و سرخ برای اشقیاخوان ها و سیاه برای سوگواری بود. به منظور وسعت بخشیدن به تعزیه حاشیه خوانی یا گریز ساخته شد. آن ها مبتنی بر قصص توراتی و قرآنی و افسانه ها و اساطیر حماسی و ملی بودند[۲۱]. در کنار تعزیه، نمایش دیگری به نام "گوشه " نیز به وجود آمد که نشاط آور و سرگرم کننده و ساده و عامیانه بود، که در ابتدا، پیش درآمد تعزیه به شمار می رفت، ولی پس از مدتی مستقل از آن تغییر موقعیت داد[۲۲]. در تعزیه تنها بخشی از صحنه های دراماتیک کربلا و شهادت امام حسین توسط نمایشگران ارایه داده می شود و بقیه آن به وسیله تجسم تماشاچیان تکمیل می شود؛ زیرا هدف این است که تماشاچیان از طریق درگیری فعالانه ذهنی خویش، هر چه بیشتر متأثر و متألم شوند. البته اگر صحنه سازی و پردازش و اجرا مکفی نباشد، بیننده نمی تواند به فضایی دست یابد که دچار تألم شده و بقیه روایت را در ذهن تکمیل کند و باید تعادلی بین ارایه نمایش با واگذاری وجهی از آن به ذهن بیننده وجود داشته باشد. تعزیه که در گذشته در شهر و روستا و در بازاچه ها، حیاط مساجد و کاروانسرها، به صورت مردمی انجام می شد، به تدریج با حمایت های حکومتی پایش ابتدا به تکیه ها و اینک نمایش های خیابانی و حتی صحنه تئاتر نیز باز شده است.
مراسم سوگواری امام حسین که با سینه زدن و زنجیر زدن عزاداران در قالب صفوف و حمل علم، بیرق و چهل چراغ و موسیقی سنج و دمام همراه است، در شهرها و روستاها تا پاسی از شب ادامه دارد و بسیاری از جوانان و خانواده در بیرون از منزل می مانند تا نظاره گر آن باشند. این مراسم در جنوب ایران با چنان حرارتی انجام می شود که انگار تراژدی تاریخی هم اینک اتفاق افتاده است. اما آنچه باید هدف اصلی این مراسم قرار گیرد و از یادها نرود، همان است که مسیح بشارت داده بود؛ نمودی از امکان پیروزی بر جباران و دژخیمان در عین مظلمویت است که معمولاً عکس آن طریقی تحقق می یابد، که پنداشته می شود و نشان از طنین پیروزی عاطفه سخن بر منطق شمشیر دارد و ندا می دهد: چه بسا آن که بازنده دیروز انگاشته می شود، برنده ء آینده فردا خواهد بود.
● روحی مشترک در صور مختلف یک اسطوره عام
تراژدی های میترا، سیاوش، امام حسین، حلاج، مانی و مسیح دارای فصل مشترکی است که نفس اسوه و اسطوره ء آنان را بیان می کند. فصل مشترکی از زندگی مرگ و وقایع آمده بر سر آنان که موجب تکریم و تقدیس شان شده است. یک اسطوره ء عام با گسترش و کامل شدن به «نوع مثالی » خود بدل می شود که آن شامل جمع شدن در شخصیتی تاریخی ـ اساطیری است. یک اسوه ء نوع مثالی، چنان که در "صورت ازلی " می پندارند، مجموعه ای از خصایص از پیش تعیین شده نیست، بلکه حاصل جمع کلیه گفتارها و رفتارها و وقایع گذشته بر شخصیتی است که خود را طی زندگی واقعی اش می آفریند، در اذهان به گونه ای اساطیری زنده می ماند و در طول تاریخ توسط پیروان و مخاطبان خود بازتعریف و بازشناسایی می شود. صورتی ازلی نیست، زیرا نمونه های اسطوره ای با وجود تشابهات، تمایزات و تفاوت های مهمی نیز با هم دارند. در حالی که اسطوره های میترا و مسیح دارای هویت منجی ای نیز هستند که باز خواهد گشت، در مورد امام حسین، آن مسئولیت به اسطوره ای دیگر، یعنی حضرت مهدی موکول شده است و حلاج دارای آن نیست و سیاوش یا فاقد آن ویژگی است یا حداقل ما اطلاعی از آن نداریم.
در مانویت، منجی به سه طریق ظهور می کند؛ نخست از طریق اشخاصی چون مسیح و مانی، دوم پس از مرگ و خروج روح از جسم، هر شخصی منجی خود را مشاهده می کند و سوم در نبردی بزرگ در آخرین درام آخرت که پیروزی جمیع پرهیزگاران پیشگویی می شود. برخی از آن ها دارای رستاخیز زمینی، بعضی فاقد آن، یکی رستاخیز استعاری (رویش به مثابه گیاه پرسیاوشان ) و تعدادی رستاخیز آخر زمان را دارا هستند.
این در حالی است که گاه تشابهاتی متعدد بین این شخصیت اساطیریِ مظلومیت با شخصیت های اساطیری دیگر وجود دارد، اما آن ها از نفس اسطوره ء مظلومیت نیستند؛ همچون تشابه ای که بین سیاوش با هیپولی توس، یوسف کنعانی و یین کیائو دیده می شود[۲۳]. در باورهای پیروان این اسطوره ها نیز، جایی که اکثراً برای مصائب و مرگ اسطوره شان عزاداری می کنند، برای مانی جشن می گرفتند و عزاداری حتی گناه شمرده می شد. در مورد حلاج تنها تعزیه ای در دوره ای کوتاه گزارش شده و در خصوص عثمان که اسوه از خیلی جهات ویژگی های نمونه های مشابه اش را ندارد، گر چه باور به کشته شدن مظلومانه ء او در نزد اهل تسنن وجود دارد. در حالی که برخی، یک انسان مومن، دیگری یک اسوه، مواردی تا سطح اسطوره، یک نمونه عارف و صوفی، بعضی در جایگاه منجی و پیامبر و تعدادی تا افق یک افسانه و یکی دو مورد حتی تا مقام الوهیت تجسد یافته رسیده اند!
اسطوره مظلومیت، تقلید و تکرار نیست، چون وقتی سرمشق گم می شود، باز در زمان و جایی دیگر پدیدار می شود و در ادیان و آئین های گوناگون بروز می کند. بازآفرینی است، چرا که مثل هر آفرینشی، با وجود فصل مشترک با نمونه ء آفرینش های دیگر، هر یک از خلاقیتی بدیع نیز برخوردار است. بازآفرینی است به این دلیل که بخشی از آن توسط اسطوره و بخشی دیگر توسط باورمندان و مخاطبان آفریده می شود. اسطوره ء عام زندگی و مرگ مظلومانه، نمودی است که از زندگی و مرگ میترا، سیاوش، مسیح، مانی و امام حسین و... متصاعد شده و در ذهن باورمندان شان می نشیند تا در قلب شان به ایمانی بدل شود، به طوری که ممکن است آن تراژدی را به گونه ای بازآفرینی کنند که یا به باورمندان بینشی نو بیاموزد تا در زندگی معنوی شان سودمند افتد و موجب کمال شان شود و یا به سوی باورهای خرافی و مرده پرستی کشیده شوند که بزرگترین ظلم در حق آن اسوه ها و بدترین دستاورد برای باورمندان شان خواهد بود. از این روست که ایمان آورندگان شان بیش از آنان به پاسداری از یاد مظلومیت و پیام شان محتاج اند.
● جنس قیام عاشورا؛ مبارزه ای منفی علیه ظلم
به پا خاستن امام حسین دارای همان اسطوره ء عام مظلومیت است. اما علیرغم این تشابه، قیام امام حسین با سایر نمونه های اسوه ء عام خود، تفاوتی مهم داراست. آن قیام با وجود هسته ای مشترک، از جنس دیگری است.امام نه در مقابل ظلم و بیداد سکوت یا کناره گیری می کند و نه به جنگیدن با آن روی می آورد. او همان گونه که یزید و دیگر دشمنان وی کمر به کشتن امام حسین و نزدیکان و پیروان اش بسته اند، خواهان نابودی آنان نیست. حسین نخست در جستجوی هدایت شان است تا آنان را از راهی که او غلط می داند، بازگردند. موعظه های متعدد وی گواه این حقیقت اند. از سویی دیگر، ستمگران چون بر منطق و مرام شان پافشاری می ورزند، حسین را موعظه صرف کفایت نمی کند و او با قیامی که ضرورتاً جنگیدن و کشتن نیست، اعتراض و مقابله خود را عیان می سازد. چنان که امام در وصیت نامه ای که به برادرش محمد بن حنیفه نوشته بود:.. هر کس در مقابل دعوت من قیافه تسلیم و پذیرش به خود گرفت و حق را از من پذیرفت چه بهتر، و هر کس هم نپذیرد و عکس العمل نشان دهد باز شکیبایم و در راه تعقیب هدف خویش از پیشامدهای ناگوار و مصیبت ها و ناملایمات باکی ندارم[۲۴].
شاید در طول تاریخ، تصویر جنس مبارزه ء امام حسین برای بسیاری از محققان دارای ابهاماتی بوده است. آنان از یک سوی خطبه های او را مشاهده می کنند که عمدتاً برای پرهیز یزیدیان از جنگ قرأت شده است و از سویی دیگر حرکت امام به سوی کوفه و کربلا حکایت از قیام وی علیه زورمداران دارد! اتفاقاً در مواجه با همین پارادوکس است که جنس قیام عاشورا مشخص می شود. نهضت حسینی را باید از جنس سوم دانست؛ قیامی که «مبارزه ای منفی » را عیان می سازد؛ مبارزه ای بدون خونریزی علیه ظلم. زیرا نباید فراموش کنیم که امام با وجود آن که محرم شده بود، حج تمتّع خود را ناتمام گذارد، در حالی که پس از شروع مناسک حج اتمام آن واجب است، مگر این که ضرورت بسیار مهمی همچون احتمال کشته شدن وجود داشته باشد. چنان که ایشان به ابوهرّه اَزدی می گوید: «بنی امیه مالم را گرفتند صبر کردم، به آبرویم لطمه زدند صبر کردم و خواستند خونم را بریزند، پس گریختم»[۲۵]. امام اگر قصد جنگیدن و کشته شدن داشت، پس از دست کشیدن از حج به سوی لشکر یزدید می شتافت و در جنگ و حمله پیش قدم می شد، در حالی که او پس از آن که با حر مواجه می شود، اعلام انصراف می دهد و زمانی که زهیر در نینوا پیشنهاد داد که الان با ایشان بجنگیم، امام به صراحت فرمود، «خوش ندارم که آغزگر جنگ با آن ها باشم» و پس از آن نیز مدام سعی کرد تا دشمنانش را از جنگیدن منصرف سازد، گر چه همچون هر مومن باایمانی، ذکر آن را مدام با خود داشت که هر چه خداوند مصلحت بداند، همان خواهد شد و او تسلیم رضای اوست. از سویی دیگر، او با وجود انصراف از جنگیدن حاضر به بیعت نمی شود و چنان که خود می گوید: خواه ناخواه بیعت نخواهم کرد. امام این مبارزه منفی را وظیفه دینی خود می دید و حتی در زمان معاویه نیز در نامه ای که به او نوشته، متذکر شده بود:
«من می ترسم در نزد خدا از این که علیه تو قیام نمی کنم، مسؤول باشم»[۲۶]. مشخص است که او این نگرش مداوم به رفتار زمامداران و متفابلاً وظیفهء خود را در اندیشه می گذراند تا در زمان یزید احساس کرد که دیگر سکوت جایز نیست و اینک قیام بر او واجب است. تنها با چنین خوانشی از عاشورای حسینی است که هم قیام و هم دعوت به دوری از خونریزی اش معنادار می نماید.
گاندی که خود پرچمدار مبارزه منفی در دوران مدرن است، به صراحت از تأثیر قیام امام حسین بر خود سخن گفته بود. از استقامت و روش مقابله ء امام حسین با زورمداری، آن هنگام که او خطابه و گفتگو را در مقابل ضربه و شمشیر دشمن و قیام و مخالفت با یزیدیان را به جای کشتن شان برگزیده بود. در اینجا نکته بسیار ظریفی نهفته است. دقت کنید، اگر امام حسین جنگ با ستمگران را در پیش می گرفت، قیام او مبارزه ای بود، همچون بسیاری از جنگ ها که طرف ناحق با زور و زر، طرف حق را کشته است. اما تمایز و برجستگی قیام امام حسین مشخصاً به سبب هویت متفاوت آن است که با وجود قیام علیه جور، کمر به از دم تیغ گذراندن یزیدیان نبسته و با مبارزه ای منفی درصدد است تا نفس منش متفاوت حق و ناحق را عملاً نشان داده و شاید برای آیندگان باقی گذارد.
● منش اخلاقی حق
روش مبارزه ء منفی، یکی از زمینی ترین، موثرترین و در عین حال، انسانی ترین گزینشی هایی است که تاکنون برای کسب حقوق انسانی و اجرای عدالت در پیش گرفته شده است. در چنین شرایطی حقوق بازندگان، متخلفان و حتی وقیحان مراعات شده و همین طور حقوق نیک سیرتان نیز حفظ می گردد. امام حسین منش قیام عاشورا را باریمان به یادگار گذارده است. منشی که تمامی گریه ها و مویه های عاشوراییان در راه آن معنادار می شود و آن را از مناسک عزاداری صرف، به منش یک قیام اخلاقی بر علیه ظلم بدل ساخته و طریقه ء آن را درس می دهد. قیام امام حسین بدون این که هنگام مقابله با ظلم، حقوق انسانی را به دور افکند، به دفاع می پردازد و این راز پیروزی اخلاقی حسین در مقام مقایسه با کسانی است که در مبارزه با ستمگران از حقوق انسانی فاصله گرفته و به دامن دنیای "بی ارزشی ها" و "خودخواهی ها" فرو می غلتند و روزی چشم باز کرده و می بینند که خود به همان هیولایی بدل شده اند که روزگاری در حال مبارزه با آن بودند! چرا که در حین مبارزه با ظلم از او آبستن شده اند؛ آبستن روش ها و منش های او! تفاوت راه حق و ناحق تنها در هدف ها و نتایج شان نیست، که در منش ها و روش های شان نیز هست و اینجاست که اخلاقیات از آرمانی صرف به الگویی عملی در زندگی بدل می شوند.
● وفاداری به روح قیام امام حسین
توجه به نکات فوق، پیروان آن حضرت را با وظیفه ای سنگین روبرو می سازد: وفاداری به روح قیام عاشورا. در روز عاشورا، امام حسین از تاریخ به اسطوره ها پیوست و با این تعریف کشته نشد که هیچ، بلکه "جاودانه " شد؛ مهمتر از حسین، نفس قیام، منش اخلاقی وی و مبارزه منفی اش علیه ظلم. قرار نیست در هیچ مراسمی روح حسین به خاک سپرده شود؛ چرا که آن واقعه ای نبوده که یکبار در تاریخ به وقوع پیوسته باشد، بلکه آن واقعیتی است که در هر روزه ء تاریخ تکرار می شود و سوگواری برای حسین چیزی نیست، جز یادآوری آن قیام و منش، تا در دنیای امروز حسین ها و مظلومان را نادیده نگرفته و با روش انسانی حسین، نه منش حیوانی یزید به بازآفرینی دفاع از حسین و مظلومان عالم مبادرت ورزیم. پیروان او بدانند که اگر در دم بر روی دشمنان شان شمشیر گشودند، پیرو حسین نیستند، که پیرو دشمن وی یزید اند، چون آن منش یزید بود، نه حسین؛ آن ها ناخواسته از یزید دفاع می کنند و با عمل به شیوه یزید، منش او را ماندگار می سازند، حتی اگر سالیان سال برای امام حسین سوگواری کنند! قرار نیست که در سوگواری های عاشورا، امام حسین دوباره کشته شود! آن هنگامی است که روش حسین را در مبارزه با دشمنان و زورگویان به کنار نهیم. طنین منش حسین در رفتار ماست که به ثبوت می رساند، آیا حقیقتاً از رهروان اوییم ؟! او زنده است تا آن هنگام که منش او در ما زنده است و این گونه است ظهورِ رستاخیزِ معنویِ اسطوره ها.
● مصادیق عاشورا
با آن که قیام عاشورا نیاز به بازآفرینی در دوران معاصر دارد تا ایستادگی در مقابل ستمگران و دفاع از مظلومان با یافتن مصادیق و نمونه های آن در دوران کنونی به نهضتی دایمی بدل شود، با این همه باید درباره ء مصادیق و تعمیم اش به نمونه های بیرونی بسیار مراقب بود تا آن، دستاویز فرصت طلبان و قدرتمداران سودجو قرار نگیرید. ماهیت تعمیم هایی که در دنیای امروز قرار می گیرند، نمی تواند قضاوتی مطلق را بدست دهد، به طوری که طیف و گروهی را کاملاً یزیدیان و دسته ء مقابل را پیروان حسین برچسب زد؛ چرا که ماهیت رفتارها می تواند حتی از کنشی به کنش دیگر فرق کند و ممکن است شخصی در کنشی حسینی و در کنشی دیگر یزیدوار عمل کند. به خصوص جوانان می بایست مواظب باشند که احساسات پاک آنان دستاویز مطامع و جهت گیری های سیاسی گروه یا طیفی خاص قرار نگیرد. آنچه از روح قیام عاشورا باید استنباط شود، نه تمایلات و گرایشات سیاسی و اجتماعی، بلکه حضور وجدانی پاک و آزاده در امروز و برای فرداست؛ انسانی حنیف، همچون ابراهیم. انسانی با روح «حی بن یقظان »: یک «زنده بیدار». آن نه پرچم می شناسد، نه ملیت. مظلومیت قربانی شده با هر ملیت، نژاد و حتی مذهبی باید پاسداری شود، و این است تفاوت بین یک دین برخوردار از روحی جهانی، با مذهبی که از تعصبات و تحجراتی که رنگ شریعت می زند، فراتر نرفته است.
● تأویلی غیرمسؤولانه از شهادت امام
در گذشته تأویلی بسیار غیرمسؤولانه و خطرناک از شهادت و رنج های امام حسین، به خصوص در تاسوعا و عاشورا شکل گرفته بود، که نمونه ای بارز از قربانی کردن قیام امام به شمار می رفت. برخی بر این تصور بودند که شهادت و زجرهای امام برای امت شیعه بوده تا گناهان آنان را ببخشاید و از این پس، امت او هر کاری کردند و اگر حتی بزرگترین گناهان را مرتکب شدند، آمرزیده خواهند شد! به ویژه اگر آنان در مراسم عزداری امام شرکت کرده و برای وی اشک ریخته و سینه و زنجیر زده باشند! این تأویل که نخست در بین مردم عامی شکل گرفت و سپس برخی از روضه خوان های بی سواد یا کم سواد آن را در مراسم عزاداری تکرار کردند، می رفت تا از ریشه بزرگترین ضربه را به پیکر قیام عاشورا زده و خوانش های یزیدی را پیروز گرداند که خوشبختانه توسط بسیاری از روحانیون هوشیار مورد انتقاد قرار گرفت و به تدریج با گسترش علم و آگاهی مردم کنار زده شد و قیام حسین بار دیگر پیروزی خود را بازیافت. چرا که غیرمسؤولانه ترین رفتارها را پرورش داده و حتی مهمتر از قیام عاشورا، نفسِ رسالتِ تمامی ادیان الهی را ابطال می کرد و از ریشه می زد.
● بازتأویل انقلابی عاشورا
در دورانی که زمینه ساز انقلاب اسلامی ایران بود، مشخصاً بازتأویلی درباره ء واقعه عاشورا، قیام امام حسین و دفاع از مظلومیت صورت گرفت و برخی از رهبران انقلاب چنان بازتعریفی از رسالت دینی را در سال های پیش از انقلاب در نسلی درونی ساختند. تا پیش از آن، مراجع و مراکز دینی عمدتاً انسان دینی را شخصی می دانستند که در ایامی خاص از سال در مراسمی شرکت کند و به تجدید خاطره ء برخی از وقایع دینی ـ تاریخی به پردازد. اما امام خمینی، دکتر شریعتی، آیت الله طالقانی، استاد مطهری و برخی دیگر، از رهبرانی بودند که شخصیت دینی را کسی دانسته و شناسایی می کردند که وقایع دیروز دینی را در مسایل امروز جامعه کشف کرده و با بازتعریف آن، الگو و هنجار جدیدی را معرفی کنند.
از این روی آن ها برخلاف تفکرات قالب سنتی دینی در دوره پهلوی تنها درصدد نفرت و انزجار از یزید و شمری که امام حسین را به شهادت رسانند، نبودند، بلکه علاوه بر آن در جست‌وجوی یافتن یزیدیان و شمرهای روزِ دورهء خود برآمدند که حسین های جامعه ء آن روز را قربانی می سازند و آن را به عنوان رسالتی برای مبارزه و رفتار به نسل خود ارائه کردند. دقیقاً آن ها نیز در دوره ء خود توسط اکثریت متدینان سنت پرست مورد انتقاد قرار گرفته و بازتعریف آن ها از الگوهای دینی حتی طرد شد. هنوز نیز برخی از مذهبیون سنت گرا بازآفرینی الگوهای جدید دینی آن ها را به عنوان بخشی از پیکره دینی قبول ندارند.
در دنیای امروز نیز ما به بازاندیشی و بازتعریفی در قالب الگوهای جدید هویت یابی دینی نیاز داریم، تا نسل جدید را در شرایط اجتماعی و فرهنگی جدید دریافته و امکان زایش جدید را در نگرش ها، افکار و رفتارها به او دهد. توجه به این نکته بسیار ضروری است، زیرا بسیاری هنوز بازتعریف دهه های گذشته را به عنوان الگوی نسل امروز معرفی می کنند. اگر بر این باوریم که انسان رو به کمال است و هدف از خلقت را در جهان بینی دینی همین رسیدن به کمال می دانیم، پس این به معنای آن است که دنیای امروز، باورها، نگرش ها، رفتارها و الگوهای نسل امروز و متعاقب آن، بازتعریف دینی امروز را خواهد داشت، که مشخصاً برخی از وجوه اش در نگرش ها، باورها و الگوها و بازتعریف دیروز یافت نمی شود. مگر این که نسبت به معنای واژه کمال، شناخت دقیقی نداشته باشیم. چنین شرایطی تمامی نهادهای پرورشی (خانه، مدرسه و مراکز دینی و فرهنگی ) را وادار می سازد تا رسالت شان را بازتعریف و بازاندیشی کنند.
● هویت یابی دینی در جریان زمان
در دنیای امروز ادیان نیز به مانند تمامی نهادهای اجتماعی با گسیختگی هویتی و فرهنگی مواجه اند. این موضوع هنگامی مهم تر جلوه می کند که دریابیم، انتقال دین به نسل های جوان تر، همان فرآیندی است که دین از آن طریق، خود را به مثابه ء "دین در جریان زمان " شکل می دهد؛ این همان چیزی است که موجب پویایی دین می شود و آن را برای انتقال اش در جریان زمان توانا می سازد. مسیرهای گوناگونی که مستلزم ابعاد متفاوت و ترکیب هایی از هویت یابی دینی در ابعاد اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و فرهنگی هستند، در دنیای امروز ممکن است در تقابل با الگوهای سنتی آن قرار گیرند. بنابراین مسئله انتقال در کانون توجه جامعه شناسی دینی قرار می گیرد.
اگر آرمان انتقال این باشد که فرزندان باید تصاویر کاملی از والدین شان باشند، آشکار است که هیچ جامعه ای به این آرمان نایل نمی شود، چون تغییر فرهنگی حتی در جوامعی که تحت حاکمیت سنت قرار دارند، تداوم دارد. پس به این معنا، هیچ گونه انتقالی خالی از بحران انتقال، موجودیت نخواهد یافت. در گذشته این انتقال با شکیل و قاعده‌مند نمودن ارزش ها، نگرش ها و رفتارها صورت می گرفت، ولی اکنون ماهیت این انتقال از اساس دگرگون شده و هر جامعه ای اگر درصدد است تا انتقال را با بینش کافی و به عنوان انتخابی برای نسل جدید ارائه دهد، ناگزیر است که معیارهای جدید هویت یابی دینی را شناخته و خود را با آن همراه سازد. واقعه‌ء عاشورا یکی از باورهای دینی است که مستلزم چنان تکامل تدریجی است.
● ساختار، روابط و ابعاد هویتی
بحث در خصوص محیط های اجتماعی ـ فرهنگی ای که در آن انتقال هویت رخ می دهد، محوری را برای تحلیل کنش کارگزاران اجتماعی و نهادهایی که انتقال هویتی را به عهده دارند، پدید می آورد. ساختاری که به شبکه ای از روابط و مناسبات برمی گردد: اول مناسبات میان پویایی درونی اعتقادورزی، که رشد تجربه ء هویتِ فردی یا جمعی جدید را مقدور می سازد. دوم نقش عوامل بیرونی، که از طریق اجتماعی شدن، نهادهای دینی، خانواده، مدرسه و... به بسط و سازگار نمودن اشخاص برای انتقال هویتی اقدام می ورزند. سوم عوامل مربوط با محیط در حال تغییر که این فرآیند در بستر آن شکل می گیرد. برای این که ساختار این هویت یابی را تبیین کنیم می بایست ابعاد و تنوع مشخص کننده هویت یابی را که موکول به گزینش اشخاص و نسل هاست، مشخص سازیم و به ترکیبات گوناگون آن دست یازیم. از بعد هویت تاریخی آن می بایست، باور یا کنشی را شناسایی کنیم که در هویت یابی و آفرینش آن دخیل بوده است. از بعد کارکردی آن مورد بررسی قرار دهیم تا تداوم و بازآفرینی اش را در مرحله کنونی مشخص سازد. از بعد معناشناختی مورد ارزیابی قرار دهیم تا ابعاد آفرینش، بازآفرینی یا مسخ آن را شناسایی کرده و جایگاه تقلید تا بازآفرینی معنوی‌اش را دریابیم. البته هر یک از آن ها خود تقسیمات دیگری نیز خواهند داشت. فرضاً بعد کارکردی آن را می توان از نقطه‌نظر عاطفی، اخلاقی واجتماعی مورد بررسی قرار گیرد.
نویسنده: کاوه احمدی علی آبادی
فهرست منابع
[۱]ـ شهیدی، عنایت الله. پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی، با همکاری و مقدمه علی بلوکباشی، دفتر پژوهش های فرهنگی با همکاری کمیسیون ملی یونسکو در ایران، تهران: ۱۳۸۰، ص ۷۱.
[۲]ـ زرین کوب، عبدالحسین. نه شرقی، نه غربی، انسانی، (مجموعه مقالات، تحقیقات، نقدها و نمایشواره ها)، انتشارات امیرکبیر، تهران: ۱۳۵۶، ص ۲۹۸.
[۳]ـ شریعتی، علی. تشیع علوی و تشیع صفوی، کتابخانه دانشجویی دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تهران: ۱۳۵۲، صص ۲۰۶ ـ ۲۰۷؛ شهیدی، عنایت الله. پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی، صص ۶۱ ـ ۷۰ و ۷۲ ـ ۷۳.
[۴]ـ دهخدا، علی اکبر. فرهنگ لغت دهخدا (لغت نامه دهخدا)، روایت دوم، موسسه لغت نامه دهخدا، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران: بر اساس لوح فشرده.
[۵]ـ رضوانی، مجید. پیدایش نمایش و رقص در ایران، ترجمه منیژه عراقی زاده، در خاستگاه اجتماعی هنرها، فرهنگسرای نیاوران، تهران: ۱۳۵۷، ص ۱۶۷.
[۶]ـ همانجا; محجوب، محمد جعفر. نمایش کهن ایرانی و نقالی، جشن هنر، شیراز: ۱۳۴۶، ص ۱.
[۷]ـ بلوکباشی، علی. تعزیه خوانی: حدیث قدسی مصائب در نمایش آئینی، انتشارات امیرکبیر، تهران: ۱۳۸۳، ص ۴۲.
[۸]ـ ابن الندیم، محمد بن اسحق. مانی به روایت ابن الندیم؛ برگزیده الفهرست، ترجمه محسن ابوالقاسمی، انتشارات طهوری، چاپ دوم، تهران: ۱۳۸۱، صص ۳۴ ـ ۳۵.
[۹]-ویدن گرن، گئو. مانی و تعالیم او، ترجمه نزهت صفای اصفهانی، نشر مرکز، تهران: ۱۳۷۶، صص ۱۲۱ ـ ۱۲۲.
[۱۰]ـ زبور مانوی، ترجمه از متن قبطی سی. آر. سی. آلبری، گزارش فارسی از ابوالقاسم اسماعیل پور، انتشارات فکر روز، تهران: ۱۳۷۵، صص ۲۶ ـ ۲۷.
[۱۱]ـ ویدن گرن، گئو. مانی و تعالیم او، صص ۱۳۷ ـ ۱۴۱.
[۱۲]-Benjamin. S.G.W., Persia and the Persians, London, ۱۸۸۷, Chapter ۱۳,pp.۳۷۵-۳۷۶.
[۱۳]-Berthold. M., A History of World Theatre, tr. Edith Simmons from German, New York, ۱۹۷۲,pp.۲۱۸-۲۲۶; Beeman. W.O., Cultural Dimensions of Performance Convention in Iranian Taziyeh, in Taziyeh:Ritual and Drama in Iran, New York, ۱۹۷۹, University Press.p.۳۰.
[۱۴]ـ بن شنب، رشید. دایره المعارف پلئیاد، تاریخ نمایش در جهان؛ تئاتر در مشرق زمین، کتاب دوم، ترجمه آزاده مستعان، انتشارات نمایش، تهران: ۱۳۷۱، صص ۲۱۲ ـ ۲۱۳.
[۱۵]ـ شهیدی، عنایت الله. پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی، ص ۷۴.
[۶۱]ـ ملک پور، جمشید. تاریخ نمایش در جهان، انتشارات کیهان، تهران: ۱۳۶۴، صص ۱۰۱ ـ ۱۰۴.
[۱۷]ـ واعظ کاشفی، ملاحسین. روضه الشهدا، کتابفروشی اسلامیه، تهران: ۱۳۴۱؛ ملک پور، جمشید. تاریخ نمایش در جهان، صص ۱۰۱ ـ ۱۰۴؛ مجالس تعزیه، گرد آورنده حسن صالحی راد، جلد دوم، انتشارات سروش، تهران: ۱۳۸۰، صص ۳۵۱-۴۰۶.
[۱۸]ـ همانجا، صص ۴۰۷-۴۶۵.
[۱۹]ـ شهیدی، عنایت الله. پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی، صص ۲۴ ـ ۲۷.
[۲۰]ـ شهیدی، عنایت الله «موسیقی و تعزیه » موزه ها، سازمان میراث فرهنگی، معاونت معرفی و آموزش، شماره ۳۴، صص ۱۴ ـ ۱۶.
[۲۱]ـ چلکووسکی، پیتر جی. تعزیه: نمایش بومی پیشرو ایران، مقاله افتتاحی در سمپوزیوم مجمع بین المللی بحث و سخنرانی درباره تعزیه، شیراز: مرداد ۱۳۴۵.
[۲۲]ـ شهیدی، عنایت الله. دگرگونی و تحول در ادبیات و موسیقی تعزیه، مقاله ارائه شده در سمپوزیوم مجمع بین المللی بحث و سخنرانی درباره تعزیه، شیراز: مرداد ۱۳۴۵.
[۲۳]ـ فلاح زاده، مجید. تاریخ اجتماعی ـ سیاسی تئاتر در ایران؛ ۱ـ تعزیه، نشر پژواک کیوان و مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها، تهران: ۱۳۸۳، صص ۶۲ ـ ۶۳.
[۲۴]ـ آیتی، محمد ابراهیم. بررسی تاریخ عاشورا، به کوشش مهدی انصاری، چاپ چهارم، موسسه انتشاراتی امام عصر، قم: ۱۳۸۵، صص ۶۳- ۶۷.
[۲۵]ـ مطهری، مرتضی. حماسه حسینی، جلد دوم، چاپ چهل و دوم، انتشارات صدرا، تهران: ۱۳۸۶، صص ۱۱۶ _ ۱۱۷.
[۲۶]ـ همانجا، صص ۹۶، ۱۱۳ و ۱۲۰.
منبع : خبرگزاری فارس