یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نیاز به هویت جمعی ارضاء نشده است


نیاز به هویت جمعی ارضاء نشده است
«بزهكاری گروهی در مقایسه با بزهكاری فردی قدرت جذب افراد بیشتری را دارد. همین قدرت سرایت به دیگران آن را خطرناكتر و مخربتر از بزهكاری فردی كرده است.»
این تحلیل دكتر ناصر فكوهی، انسان شناس، درباره ارتكاب جرایم باندی یا گروهی و در پاسخ به این ویژگی است كه بزهكاری گروهی زودتر به وسیله پلیس قابل شناسایی است. بهانه گفت وگو با استادیار دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از مدتها قبل وقتی پلیس و دادگستری «ستاد مبارزه با جرایم باندی» را تشكیل دادند دست داده بود اما در یكی از روزهای پایانی سال ۸۴ پس از دستگیری و متلاشی شدن باندهای كم تعداد اذیت و آزار زنان در حاشیه تهران عملی شد. وقتی در مهرماه ۱۳۸۳ سردار محمدباقر قالیباف فرمانده وقت پلیس كشور ماجرای جنایتهای پاكدشت را بازگفت تأكید كرد «شناسایی و ردزنی بزهكارانی كه در قالب یك باند عمل می كنند بسیار ساده تر از فعالیت بزهكارانه یك نفر است. به همین دلیل شناسایی بیجه (عامل جنایتها) به طول انجامید... .» البته آنچه فرمانده وقت پلیس می گفت درست بود. افزایش شانس موفقیت در مقابل كاهش شانس بقا. با وجود چنین وضعیتی آنچه در جامعه روی می داد متفاوت و سؤال برانگیز بود. وقتی ماجرای كركس ها در سال ۱۳۸۰ به وقوع پیوست، وقتی حاتم گرگی و اعضای گروهش بازداشت شدند، وقتی گروه سیاه ها، مارمولك ها و... همگی متلاشی شدند این نكته نمود بیشتری پیدا كرد كه با وجود شانس كمتر در پنهان كاری و رهایی از چنگال قانون بزهكاری گروهی به طور مستمر در حال شكل گیری و جریان است.
صاحب كتابهایی چون «انسان شناسی شهری» و «نظریه های انسان شناسی» در گفت وگویی كه در این باره انجام گرفت به بررسی و كالبدشكافی همین موضوع پرداخت و تأكید كرد: «داشتن نیاز هویت جمعی» اساس شكل گیری گروه هاست و گروه های بزهكار نیز از همین قاعده تبعیت می كنند.
دكتر فكوهی می گوید:« میزان ثروت زیادی در چرخه كارگروه های منفی جریان دارد. برای همین انگیزه های زیادی دارند تا برای حفظ منافع خود بیایند و گروه های كوچكتر را به خود مرتبط سازند.» مرد۵۰ ساله ای كه در فرانسه دكترای انسان شناسی و جامعه شناسی سیاسی گرفته است تأثیر عملكرد« دولت ملی» یا« دولت رفاه » در كنترل آسیب های اجتماعی به ویژه بزهكاری گروهی را در دو مدل آمریكایی و اروپایی بررسی كرد كه چگونه كشورهای اروپایی با دخالت در سرمایه گذاری برای فراغت، تفریح، تحصیل، كار و... مردم و جوانان توانسته اند بستر شكل گیری گنگ ها یا همان گروه های بزهكاری را كاهش دهند.
دكتر فكوهی در طبقه چهارم دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در یكی از اتاق های سرد و بی روح این مركز علمی كشور كه صندلی ها و میزهای قدیمی آن را پر كرده اند و در میان دسته دسته پایان نامه های روی هم انباشته شده و كامپیوتری كه اثر سردی همه این مؤلفه ها را خنثی كرده ماجرای شورش های خیابانی فرانسه را گواه روشنی دانست كه دولت فرانسه با كاهش كمك های مالی خود به« ان. جی.او » های جوانان زمینه پرخاشگری آنان را فراهم كرده است.
گفت وگویی كه در ادامه می خوانید به این سرفصل ها توجه دارد:
●جناب دكتر فكوهی، درباره بزهكاری گروهی و جرایم باندی همواره با نكته ای مواجه بوده ایم كه پلیس آن را مطرح كرده است. پلیس معتقد است بزهكاری گروهی زودتر از بزهكاری فردی قابل شناسایی و ردزنی است اما در همین حال شانس موفقیت در بزهكاری گروهی بیشتر است. با در نظر گرفتن این نكات اگر بخواهیم بررسی كنیم و ببینیم چرا بزهكاران به ارتكاب جرم گروهی دست می زنند چه عواملی را می توانیم برشماریم؟
- قبل از هر چیز باید بگویم آنچه از نقطه نظر انسان شناسی و فرهنگ شناسی مطرح است لزوماً با نقطه نظرات نیروی انتظامی درباره بزهكاری گروهی انطباق ندارد. به عبارت دیگر هر كس بنا بر اهداف و رسالتی كه برای خودش تعریف كرده موضوع را بررسی می كند كه اهداف یك انسان شناس با كسانی كه عهده دار برقراری نظم و امنیت در جامعه هستند لزوماً و در همه موارد یكی نیست و البته چنین تفاوتی به معنای مخالفت این دو دیدگاه با یكدیگر هم نیست. در دیدگاه مورد نظر ما بحث بر روی مفاهیم «گروه» و« بزهكاری » متمركز می شود. یعنی باید از خود بپرسیم چرا یك گروه شكل می گیرد؟ چرا یك هویت جمعی به وجود می آید؟ اصولاً چه نیازی وجود دارد كه چنین گروهی شكل بگیرد؟
توجه داشته باشید كه دقت در مفهوم گروه و شكل گیری آن لزوماً به معنی تلقی مثبت یا منفی بودن شكل گیری آن نیست. یك گروه به خودی خود دارای یك مفهوم و رسالت است و بنابراین گروه بسته به آن كه در چه محیطی شكل بگیرد تقسیم بندی می شود. این كه چه الزامات بیرونی و درونی در شكل گیری گروه تأثیر داشته تقسیم بندی را مشخص می كند. پس باید گفت كه یك گروه با توجه به آن كه تحت تأثیر محیط به كدام سو حركت كند و در تضاد با جامعه قرار بگیرد یا نگیرد ممكن است به یك گروه مثبت یا منفی تبدیل شود.
● با این توضیح شكل گیری گروه پاسخ به یك نیاز است و صرفاً بسته به محیط شكل گیری فعالیت گروه به سمت بزه یا فعالیت مثبت سوق می گیرد؟
- ببینید مطالعاتی كه روی گنگ ها در كشورهای توسعه یافته و در حال توسعه انجام شده نشان می دهد كسانی كه وارد گنگ ها می شوند قبل از آن كه نیاز به بزهكاری و نیاز به عمل مجرمانه باعث عضویت آنها شده باشد تمایل و نیاز آنها به داشتن هویت جمعی و گروهی سبب عضویت آنها در یك گروه شده است.
به عبارتی عضویت در یك گروه خواه مثبت یا منفی پاسخ دادن به نیازی تحت عنوان همبستگی اجتماعی است. گروه در واقع برای افرادش پر كردن جای خالی همبستگی اجتماعی را بر عهده دارد. فرد باید در جاهایی نظیر خانواده این نیاز به همبستگی اجتماعی را در خود ارضاء می كرده ولی نتوانسته است. افراد عضو در گروه های بزهكار عموماً با مشكلات خانوادگی دست و پنجه نرم می كرده اند و خانواده نتوانسته نیاز به محبت آنها را رفع كند. در همین حال شبكه های فراخانواده ای نیز نتوانسته اند نیاز چنین افرادی را ارضاء كنند.
●منظور شما از شبكه های فراخانواده ای چیست؟
- شبكه های فراخانواده ای در مدارس و یا در گروه های دوستان شكل می گیرد. وقتی جوانان و نوجوانان نتوانند در مدرسه نیاز همبستگی اجتماعی خود را ارضاء كنند به چنین گروه هایی می پیوندند. از مدرسه نام بردم چون مدرسه صرفاً رسالت انتقال آموزش استاندارد شده را برعهده ندارد بلكه مدرسه جایی است كه باید شبكه های دوستی یا شبكه های علاقه مندی و سلیقه ای را به وجود بیاورد و در بسیاری از موارد این كار را انجام نمی دهد. در سطح جامعه مدنی نیز این خلأها دیده شده است. با این حال هر جامعه ای می تواند فضای عمومی زیادی برای فعالیت مدنی داشته باشد كه می تواند از آن برای ایجاد شبكه های همبستگی اجتماعی در قالب انجمن های متفاوتی بهره برداری كند.
این انجمن ها می توانند در حوزه مسائل هنری، فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و حتی فعالیت های خیریه ای فعال باشند. همه اینها كه برشمردم می توانند ایجاد هویت گروهی یا هویت جمعی كنند. در واقع آنچه به آن اشاره كردیم فعالیت هایی است كه می تواند به تشكیل گروه مثبت بینجامد. حال آن كه گروه همان طور كه گفتیم می تواند در حوزه فعالیت های منفی شكل بگیرد. توجه داشته باشید كه در این حالت هم نیاز به همبستگی اجتماعی رفع می شود منتها حول محوری غیر از فعالیت های معروف و بهنجار. در همین جاست كه شكل گیری گروه های كوچك مورد توجه شبكه های بزرگ بزهكاری قرار می گیرد. شبكه های بزرگ فساد، خلاف و... همگی اهداف سودجویانه دارند و چنین گروه های كوچكی را به سادگی در سازمان یافتگی خود به خدمت می گیرند.● سابقه تاریخی چه طور؟ بزهكاری گروهی با نمونه هایی مثل آن كه ما سریالش را ساخته ایم و نمایش داده ایم (روزی روزگاری و ماجرای مرادبیگ و حسام بیگ) نشان می دهد كه ما قبلاً هم بزهكاری گروهی را داشته ایم. آیا این وضع تغییر جهت داده و از یك اقدام حاشیه ای به یك جرم شهری و در درون متن تغییر مسیر داده است؟
- آنچه گفتید در تاریخ ما بسیار نادر است و آن قدر نیست كه بتوان گونه شناسی اش كرد. مثل راهزنی. اینها كمابیش رفتارهای حاشیه ای بوده اند. یعنی بیرون از مناطق آبادی و در خارج از حوزه های متراكم جمعیتی اتفاق می افتاده است و شهرها به دلیل كوچك بودن و برخورداری از نظام های محله ای همبستگی اجتماعی عموماً از این قبیل جرائم خود به خود جلوگیری می كرده اند جز در دوره هایی از تشتت اجتماعی و تاریخی. اما اشكال جدید بزهكاری در داخل شهرها اتفاق می افتد و در مراكز و در تراكم های جمعیتی چرا كه فساد و خلافكاری حرفه ای سازمان یافته است و شبكه قدرتمندی از سرمایه و جریان آن بالغ بر ۱۰۰۰ میلیارد دلار در جهان در اختیار دارد كه متصل به اقتصاد رسمی جوامع در نقاط تراكم جمعیتی فعال است. از این گذشته خلافكاری های فردی وجود داشته و باید گفت به نسبت بزهكاری های جمعی مشكلات كوچك تری به شمار آمده اند. مطالعه جوامع كنونی نشان می دهد كه شكل های سازمان یافته بزهكاری به مراتب از بزهكاری فردی خطرناكترند و در پاسخ به آن سؤال شما كه گفتید بزهكاری گروهی زودتر كشف می شود باید بگویم كه اثر مخرب تری بر جامعه دارد ولو زودتر كشف شود ضمن آن كه این گونه بزهكاری پتانسیل بسیار بالایی در سرایت به دیگران دارد و افراد بیشتری را مبتلا می كند. برای مثال فساد سازمان یافته یا رشوه خواری اختلالات جبران ناپذیری در سیستم های اداری ایجاد می كند و اتفاقاً به سادگی هم قابل مبارزه نیست و نیازمند یك مبارزه رادیكال و ریشه ای است. برای تكمیل این بحث باید اضافه كنم ممكن است یك فرد بزهكار را خیلی زود نتوانیم به دام بیندازیم ولی شكل فردی جرم را به صورت انجام یك سری رفرم ها در كنترل و ساماندهی اجتماعی كاهش داده و كنترل می كنیم. اما خلافكاری جمعی به این صورت نمی تواند كنترل شود و به سختی و با یك سری اقدامات ریشه ای به دلیل اتصال گروه ها به شبكه های سازمان یافته بزهكاری به سختی از بین می روند.
●چه مرزی در این میان وجود دارد كه فرد با گذر از آن به سمت گروه مثبت یا منفی جهت گیری می كند؟ در واقع چه عامل یا عواملی دست به دست هم می دهند تا فرد عضو گروه مثبت یا گروه منفی شود؟
- شبكه های بزرگتر بزهكاری یا خلافكاری دارای منافع كاملاً مشخصی هستند. انگیزه های پرقدرت مالی در میان است. میزان ثروت زیادی هم در چرخه كار آنان جریان دارد. برای همین انگیزه های زیادی دارند تا برای حفظ منافع خود بیایند و شبكه های كوچكتر را به خود مرتبط سازند.
اتفاقی كه ما شاهدش بوده ایم این بوده كه از طرق مختلف گنگ ها و گروه های كوچكتر به وسیله شبكه های بزهكاری سازمان یافته تشویق به همكاری می شوند و در این زمینه ابزار قوی و كافی در دست دارند.
تجربه كشورهای توسعه یافته هم در این باره نشان می دهد خیلی از سردمداران شبكه های مافیایی می آیند و در حوزه نهادهای قانونی فعال می شوند و با راه اندازی اماكنی نظیر كلوپها یا قمارخانه ها و یا... جوانان را جذب و شناسایی می كنند. نمونه این كار را در ایتالیا بسیار دیده ایم. در واقع این بخش مرئی گروه های نامرئی می شود و تماس با شبكه های بزرگتر همین جا شكل می گیرد. نكته دیگر این كه پول شبكه های بزرگ مافیایی برگ برنده آنان است. این پول می تواند كاری كند كه نیازهای اقشار فقیر پاسخ داده شود. بازده فوق العاده ای در اینجا به وجود می آید. این عاملی قوی می شود كه واردشوندگان به گنگ ها خیلی زودتر از بقیه جوان ها كه خارج از شبكه های گنگ ها قرار گرفته اند موقعیت مادی خیلی بهتری پیدا كنند و به همین سبب به وجود آمدن یك تصویر اتوپیایی یا رؤیایی از قرارگرفتن در گنگ به وجود بیاید.
در آمریكا و به خصوص در گتوهای كوچكی نظیر گتوهای اسپانیایی تبارها یا سیاهان، این گروه های جوانان اغلب دچار فقر یا بیكاری و تنگدستی هستند. آنها پول ندارند و می بینند كه عضویت در گنگ ها تا چه اندازه همراه با به دست آوردن پول زیاد است و به آن سو تمایل پیدا می كنند. به همین دلیل چنین تعلق خاطری به گنگ پیدا می كنند كه برای آنها حكم راه خروج از تنگدستی و در باغ سبزی است كه می توان از آن به خیلی چیزها رسید.
● خب، آیا فقط بحث رفع نیازهای مالی مد نظر است؟ ما الان در كشور خودمان شاهدیم بسیاری از گروه های بزهكار جوان و البته محدود از نظر نفرات برای ابراز خشونت و ارتكاب جرائم به عنف گرد هم می آیند. در اینجا كه پول خوبی جریان ندارد. مثلاً در بحث تجاوز به عنف كه درآمدی نیست؟
- در درجه اول بخش اعظمی از این كشش متوجه همین رفع نیازهای مالی است. این كه چرا جوانان به سوی این قبیل فعالیت ها می روند به دلیل آن است كه در بخش گروه های مثبت یا نمی خواهند یا نمی توانند چنین چرخه مالی به راه بیندازند. از طرفی این سؤال مطرح است كه چه كسی باید بیاید و در حوزه فعالیت گروه های مثبت سرمایه گذاری كند؟ پاسخ این است كه دولت باید چنین كاری كند و چون بودجه و منابع دولت یا حتی انجمن های غیردولتی محدود است نمی توانند قدرت ریسك پذیری گروه های منفی را در عمل اجرا كنند. واقعیت این است كه تخصیص این منابع نمی تواند مثل منافع فاسد، بازگشت سرمایه را به سرعت و با سود بالا عملی سازد. سرمایه گذاری دولت در بخش فعالیت های مثبت یا عموماً فعالیت انجمن های غیردولتی همه در درازمدت مؤثر و پاسخ ده هستند و علاوه بر این، سود بیشتری هم نخواهد داشت. پس حتی اگر بتوانیم دولت را قانع كنیم برای اینكه بتواند از فعالیت گروه های كوچك بزهكاری جلوگیری كند باید برای درازمدت سرمایه گذاری كند. اما در موردی كه شما اشاره می كنید باز هم مسئله نیازها و توانایی به ارضا ی آنها به صورت قانونی و از كانال های عادی جامعه است كه در آن مشكل وجود دارد و به همین دلیل نیز كار به خشونت و رفع آن نیازها از راه های غیرقانونی و خشونت آمیز و جنایتكارانه می كشد.
●یك موضوع دیگر؛ آنچه ما در سال ۱۳۸۴ شاهدش بودیم و آمارهایی كه فرماندهان پلیس اعلام كرده اند نیز بر آن صحه می گذارد كه بحث افزایش جرائم به عنف به صورت گروهی است؛ اینكه یك جمعی شكل بگیرد كه كارش ربودن زنان و دختران و تجاوز به آنها باشد. به ویژه آنكه می دانیم رابطه جنسی چه در شكل مشروع و چه در شكل نامشروع آن مربوط به خلوت انسان ها و امری خصوصی است. به نظر می رسد چنین رفتاری عمومی و جمعی شده و ارتكاب آن نوعی زنگ خطر است. در این باره شما چه می گویید؟
- درباره افزایش جرائم جنسی كه شكی نیست با روند صعودی این نوع بزهكاری رو به رو شده ایم. این آسیب، زاییده دو گونه از عوامل است. عموماً در تجربه های بین المللی و در جوامع مختلف دیده ایم كه این قبیل از جرائم، یا ناشی از یك سری محرومیت ها و كمبودهاست كه در آن نیازهای جنسی برای ارضاء به جای آنكه راه های لازم را طی كند راه انحراف در پی می گیرد یا برعكس، ناشی از آن است كه افراط و آزادی بیش از اندازه در حوزه فعالیت های جنسی روی داده است. در این باره نیز می توانیم به وضوح آثار عملكرد دو دولت رفاه در آمریكا و اروپا را ببینیم. در آمریكا افراط در آزادی ها عموماً كار را به خشونت می كشاند در حالی كه در اروپا كنترل دولتی بر این قبیل امور، خشونت را در روابط، كاهش داده است. با این حال باید شرایطی فراهم شود كه متخصصان و آسیب شناسان اجتماعی به دور از فضاهای جنجال برانگیز و حتی به دور از دسترسی رسانه ها، به بررسی این افزایش جرم در جامعه بپردازند و بعد بر اساس نتایج، یك سری آموزه ها و اطلاعات مناسب به دور از التهاب به جامعه انتقال داده شود.●اگر به بحث رابطه گروه های همبستگی اجتماعی و انحرافات گروهی برگردیم، چه مثال ملموسی برای شناخت این وضعیت می توانیم بزنیم؟
- ملموس ترین و تازه ترین واقعه در این زمینه، شورش های فرانسه است. بعد از بررسی های متعدد در این باره و شكل گیری تحلیل ها مشخص شد كه یكی از دلایل اصلی، آن بوده كه دولت فرانسه در فاصله یكی- دو سال قبل از این حوادث، یارانه های پرداختی به نهادهای غیردولتی جوانان را قطع كرده است. این انجمن ها جوانان را جذب و در قالب گروه های مثبت ساماندهی می كردند. دولتی كه در فرانسه بر سر كار آمده بود دولتی با ایدئولوژی راست گرا بوده است كه معتقد است اداره كشور باید بر اساس كاهش دخالت دولت در امور و واگذاری اختیارات كامل به بازار باشد و همین سبب شد تا دولت، سیاست قطع یاری رسانی به انجمن های غیردولتی را دنبال كند. بدین ترتیب این انجمن ها به سرعت غیرفعال شدند و بلاتكلیفی این جوانان، آنان را به سرعت به سمت انباشت انرژی منفی و در نتیجه آن بزهكاری سوق داد. البته در اینجا حركت به سوی گنگ های بزرگ و ماندگار نبود و بیشتر گروه های سنتی نوجوان، عضوهای آن بودند. فعالیت نیز در قالب اعتراضات خیابانی و شورش ها نمود بیرونی یافت. این جریان به خوبی نشان داد سرباز زدن دولت از هزینه دادن برای انجمن های غیردولتی به پرداخت هزینه های سنگین مهار بحران و كنترل جامعه منجر شد تا آنجا كه گفته می شود زیان های شورش های اخیر بیش از ۳۰ میلیون یورو بوده است؛ در حالی كه هزینه های پرداخت یارانه ها بسیار ناچیزتر از این هزینه بوده است.
بنابراین وقتی دولت بخواهد مسئولیت های خود را فراموش كند و صرفاً مسئولیت سركوبگرانه و كنترلی خود را عملی سازد باید مطمئن باشد كه نمی تواند جلو یك سری حركت های منفی را بگیرد. پس جامعه باید بتواند به نیازهای افراد پاسخ دهد و وظایف خود را به خوبی به انجام برساند.
●باز هم این یك مدل خارجی است، گرچه نشانه قدرتمندی برای پیداكردن راه و جلوگیری از تكرار اشتباه مشابهی در یك جغرافیای دیگر است اما اگر بخواهیم بدانیم در ایران نقاط آسیب كجاست چه می توانیم بگوییم؟ ما در ایران به آن اندازه كه لازم است، تشكل و نهاد غیردولتی فعال در حوزه جوانان نداریم. تنها جایی كه مشاركت فعال و بهنجار عمومی به ویژه جوانان را شاهدیم، دهه محرم و هیأت های مذهبی است. اما در دیگر ایام سال چنین حركت هایی نداریم و نمی توانیم حتی به اثر گروه های مثبت- ولو در درازمدت- چشم امید داشته باشیم؟
اول باید نكته ای را بگویم. یكی از مشكلات اساسی كه در ایران داریم دیدگاه «محلی گرایانه» است. تصور در این دیدگاه بر این اصل قرار گرفته كه مسائل در ایران به مقدار زیادی خاص هستند. یعنی باید روش هایی پیدا كرد كه خاص ایران باشند اما لزوماً چنین نیست. ما باید دائماً به تجربیات دیگر كشورها فكر كنیم. البته من مخالف الگوبرداری مكانیكی از تجربیات دیگر كشورها هستم اما معتقدم كه باید به تجربیات دیگران نگاه كنیم. ما هم می توانیم امروز از تجربیات شرق و غرب استفاده كنیم؛ به ویژه در شرق. خیلی از این بحث ها به مدل های تحلیلی نیاز دارد كه با تكیه بر آنها بتوان با درنظرگرفتن آنچه درباره گروه ها گفتیم راه حل های عملی برای موقعیت ایران یافت و طراحی های مناسب را برای پیشگیری و حل مشكلات یافت. با توجه به مدل تحلیلی در ایران می توانیم ببینیم چه چیزی خاص ایران است و چه چیزی خاص كشورهای دیگر.
●شما به خاص گرایی اشاره كردید و بحث بررسی این موضوع كه چه چیزی از تجارب غربی ها یا شرقی ها به درد ما می خورد. این بحث چه كمكی به بحث گونه شناسی و آسیب شناسی بزهكاری گروهی در ایران می كند؟
- شناخت مدل های اجتماعی در كشور های در حال توسعه و توسعه یافته نشان می دهد چه عواملی برای شكل گیری گروه های منفی دست به دست هم می دهند. اول، مدل كشورهای در حال توسعه را بررسی می كنیم.بحث در این باره از آنجا قابل توجه می شود كه ببینیم در این كشورها «دولت ملی» یا «دولت رفاه» شكل گرفته است یا نه؟ به طور عام دولت ملی در كشورهای در حال توسعه به طور كامل شكل نگرفته است. دولت ملی یا دولت رفاه در شكل متأخر آن به دولتی گفته می شود كه نیازهای شهروندان خود را به طور كامل پوشش می دهد. چنین دولتی نسبت به نیازهای شهروندان خود نمی تواند موضع خنثی بودن به خود بگیرد و به اصطلاح كنار بكشد. بنابراین دولت رفاه باید در امور شهروندان خود دخالت بكند و شرایط را به صورتی فراهم كند كه همه امكان داشته باشند نیازهای خود را در آن رفع كنند. چنین دولتی كه به آن دولت رفاه می گوییم و باید در كشورهای در حال توسعه شكل بگیرد باید و موظف است بهداشت را برای همه تأمین كند. آموزش را برای همه مهیا كند. این دولت موظف است به همه امكان كار بدهد چرا كه شكل گیری جامعه بر اساس كار صحیح است و از آن مهمتر، كاری كه شاغلان در آن به آن علاقه مند باشند. دولت رفاه موظف است اوقات فراغت را به خوبی و برای همه پوشش دهد. شهروندان در دولت رفاه بیشتر عمر می كنند و بیشتر میزان عمر خود را خارج از دوران كار می گذرانند چرا كه به دلیل تحصیل، دیرتر وارد بازار كار می شوند و زودتر بازنشسته شده و از بازار كار خارج می شوند.
بنابراین به طور نسبی میزان دورانی كه كار نمی كنند ولی از امتیازات اجتماعی بهره مندند بیشتر است. در این حالت، افراد فراغت بسیاری می یابند و در آن به خوبی تحصیل می كنند، تفریح می كنند یا كارهای داوطلبانه انجام می دهند؛ دولت رفاه برای همه آنها برنامه دارد. در مدل اروپایی دولت رفاه برای همه آنچه گفتیم برنامه دارند و در مقایسه بین كشورهای اروپای غربی و آمریكا شاهد آن هستیم كه دولت های اروپایی نسبت به كشور آمریكا موفق ترند. میزان گنگ هایی كه در آلمان، انگلستان یا فرانسه وجود دارد به مراتب كمتر از آمریكاست. حتی در مقایسه دو كشور آمریكا و كانادا كه همسایه نیز هستند به دلیل آنكه سیاست كانادا سیاست دخالت در امور فراغتی و تأمین نیازهای فرهنگی- اجتماعی شهروندانش است ما یزهكاری به مراتب كمتری شاهدیم. پس مدل اروپایی در كشورهای توسعه یافته نسبتاً موفق تر بوده است. شاید بپرسید پس شورش های فرانسه چه می شود؟ باید گفت شورش های فرانسه گواه روشنی است كه امتیازات اجتماعی توزیع شده به وسیله دولت به شكل برابر و بر اساس تفكر قومی این جوامع توزیع نشده و همین سبب تولید یك بی عدالتی و در پی آن واكنش شده است.
● پس تكلیف در حال توسعه ها چه می شود؟ به نظر می رسد تكلیف ما یعنی ایران هم در این بخش روشن شود.
- درباره كشورهای در حال توسعه باید گفت دولت ملی یا دولت رفاه به آنها منتقل شده است. دولت رفاهی كه در كشور ما شكل گرفته- و اتفاقاً درآمد خوبی هم دارد- در عمل شكل این دولت، شكل ناكامل یعنی یك شكل سست از دولت رفاه است. چرا چنین تحلیلی در این باره می دهیم؟ چون این دولت ها یا كشورها عملاً نتوانسته اند رسالت های یك دولت رفاه را به طور كامل در همه ابعاد آن به جا بیاورند. این در حالی است كه به وجود آمدن این دولت ها باعث شده اشكال سنتی و اشكال پیشین همبستگی اجتماعی از بین برود. به عبارت دیگر در كشورهای جهان سومی و حتی كشور ما آن شكل از جامعه كه به صورت سنتی اوقات فراغت را پر می كرد و به شهروندانش آرامش می داد به نوعی از بین می رود یا بسیار تضعیف شده ولی در عوض، اشكال جدید یا چیزی به وجود نیامده تا جایگزین شود، اقتصاد كار را پوشش بدهد و ... . به همین دلیل هم بدون شك چنین وضعیتی به سوی یك بحران پیش می رود. این مشكل اساسی همه جهان سومی هاست. البته این بحران ها به دلایل مختلفی، یا تشدید شده اند یا تخفیف داده شده اند.
●شما در توضیحتان درباره كشورهای در حال توسعه به درآمد اشاره كردید؛ چه فرقی بین داشتن درآمد یا نداشتن درآمد در سیاست های دولت رفاه می توان برشمرد؟
- كشورهای جهان سومی فاقد درآمد، یك نوع نقص یا كاستی غیرقابل جبران یا به سختی قابل جبران دارند. چرا؟ چون انجام و تحقق سیاست های اجتماعی مثل ساماندهی و پوشش اوقات فراغت احتیاج به سرمایه گذاری های بزرگ دارد و وقتی شما منابع نداشته باشید، طبعاً تأمین آن كار ساده ای نیست؛ یا باید بروید به سمت استقراض یا مجبورید با وضعیتی كه دارید سازش كنید. مثال خوبی در این باره می توانیم بزنیم. كشور هند با وجود نداشتن منابع و درآمد كافی تا اندازه زیادی توانسته با روش های ابتكاری، جبران مافات كند. برای مثال این كشور با وجود هجوم و حضور قدرتمند سینمای آمریكا توانسته با اتكا به سینمای بومی و سرگرم كننده خود بایستد و علاوه بر ایجاد سرگرمی، یك بخش اقتصادی پرسود هم به وجود آورد.
● كشور ما كه درآمد دارد و به نظر می رسد منابع كافی هم داشته باشد؟
- بله، ما هم نفت و گاز داریم كه الان در بالاترین قیمت آن در حال فروش است. به جز این چشم انداز كاملاً روشنی درباره منابع خود داریم؛ البته به شروطی. نخستین پتانسیل ما جوان بودن جمعیت ماست. اگر ما برای این جمعیت كار ایجاد كنیم، نسبت كسانی كه در كشور ما كار خواهند داشت به كسانی كه مصرف كننده خواهند بود بیشتر می شود. به جز این، ما امتیازاتی داریم كه مربوط به زیرساخت های ما می شود. این زیرساخت ها در واقع حاصل ۱۰۰ سال فعالیت در جهت توسعه یافتگی است(از انقلاب مشروطه تا امروز). ممكن است خیلی ها بگویند به آن توسعه یافتگی نرسیده ایم؛ درست ولی ایران یكی از نخستین كشورهایی است كه توسعه سیاسی- اجتماعی و... را از زمان مشروطه شروع كرده است. بنابراین می توانیم بگوییم در ۱۰۰ سال گذشته زیرساخت های مثبتی به وجود آمده كه برای تشكیل دولت ملی در بسیاری از كشورهای جهان سوم به وجود نیامده است. ممكن است این دولت ضعیف باشد ولی روابط دولتی در آن شكل گرفته است. شبكه های مختلفی از جمله شبكه های حمل و نقل یا به وجود آمدن كلانشهرها در آن شكل گرفته كه برای رسیدن به توسعه به همین زیرساخت ها نیاز است.
به جز این، ما از نظر پهنه جغرافیایی جای رشد بسیار داریم. ما در مقایسه با هند كه دو برابر كشورمان مساحت دارد ۲۰ برابر كمتر جمعیت داریم و همین توزیع جمعیت در پهنه جغرافیایی، زمینه رشد بالایی را برای ما فراهم كرده است.
علاوه بر این، كشور ما در یك چهارراه فرهنگی واقع شده است و ما در چنین شرایطی از بخش عمده ای از زمین و خاك خود استفاده ای نكرده ایم. مثلاً ما جزیره قشم را داریم با پتانسیل بالایی از گردشگری و توریسم اما عملاً هیچ استفاده ای از آن نكرده ایم.
* این بحث ها نشان می دهد كه نتوانسته ایم پتانسیل هایمان را به جریان بیندازیم و از آن برای جذب نیروی انسانی جوان خود استفاده كنیم. راكد ماندن این سرمایه های بالقوه موجب آن می شود كه دولت نتواند در جذب و به كارگیری افراد جامعه موفق شود و بدین ترتیب فضا برای سرمایه گذاری گروه های فاسد و بزهكار فراهم شود. این وضع را چگونه آسیب شناسی می كنید و دلایلش را در چه می دانید؟
- یكی از دلایلی كه می توان برای استفاده نشدن از این پتانسیل ها برشمرد این است كه ما در حوزه فرهنگ به اندازه كافی كار نكرده ایم. شاید بتوانیم بگوییم حوزه فرهنگی ما حوزه ای سیاست زده است. در واقع تحت تأثیر الزامات و نیازهای مقولات سیاسی قرار گرفته است. این سیاست زدگی باعث آن شده كه در بسیاری موارد كه می توانیم جواب های سریعی بگیریم نتوانیم اقدام لازم را انجام دهیم. مثلاً ما یك پرسمان مهم به نام شادی، نشاط و... داریم كه هنوز به دلیل آنكه نتوانسته ایم به یك اجماع نظری و فرهنگی درباره اش برسیم، در نتیجه نتوانسته ایم برنامه ریزی فرهنگی مناسبی برای آن بكنیم و این ابداً كار سختی نبوده و نیست؛ چرا كه ما نیاز نداریم در این باره از الگوهای بیرونی استفاده كنیم و به نظر من به اندازه كافی هم منابع داریم.
در این باره لازم است به نكاتی اشاره كنم. بر خلاف آنكه بسیاری، ایران را كشوری غم زده یا مرگ ستا می دانند .مردم ما نه پیش از اسلام و نه بعد از اسلام لزوماً به دنبال غم و اندوه نبوده اند و آنچه بعد از اسلام مطرح شده نیز بیشتر مناسك و مراسمی است كه اسطوره قهرمانی و شهادت شناخته می شود و مرگ و اندوه نیست. چنین مراسم و مناسكی محورهایی دارد كه می توانند ایدئولوژی ملی- اسلامی ایجاد كنند. در طول سال هم ما در چارچوب مراسم و مناسك دینی، هم مناسك غم داریم و هم شادی كه می توانیم با آن پرسمان شادی را به یك نقطه نظری برسانیم كه ضمن بالابردن میزان تحمل خود، وضعیت مستعدی را برای جامعه فراهم كنیم.
سینا قنبرپور
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید