یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نقش خانواده در بزهکاری فرزندان


نقش خانواده در بزهکاری فرزندان
● مقدمه:
در مطالعه علل رفتار مجرمانه همیشه باید عوامل چندگانه موجد جرم و تاثیر متقابل آنها را در یكدیگر مورد نظر قراردهیم. برحسب مورد ممكن است تاثیر یكی از این عوامل از عامل دیگر بیشتر باشد، ولی هیچ گاه یك عامل واحد، علت كلیه رفتارهای مجرمانه نیست.
در بزهكاری، عوامل اجتماعی و روانی هردو بر یكدیگر اثر میگذارند و با یكدیگر همبستگی دارند. عوامل دسته اول در محیط وجود دارد و فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. عوامل دسته دوم نیز در درون شخصیت موجود است و در مقابل محیط واكنش نشان میدهند و روشن است كه از لحاظ كیفیت و كمیت، تغییر پیدا میكنند و ممكن است به صورتهای بیشمار با یكدیگر تركیب یابند.
▪ انسان ممكن است از سه راه به انجام فعالیت های مجرمانه وادار شود:
۱) وقتی تمایلات ضد اجتماعی در معرض نفوذ عوامل جرم زا قرار گیرد و تحت تاثیر این عامل، بیشتر برانگیخته شود.
۲) وقتی در شخص به علت احساس گناه عمیق كه در اثر افعال قبلی او به وجود آمده، یك میل شدید برای مجازات شدن بوجود آمده باشد.(یعنی از طریق ارتكاب جرم جدید ، برای خود مجازات تهیه میكند)
۳) شخصی كه از لحاظ عاطفی، احساس ضعف و عدم اطمینان میكند، ممكن است برای مخفی داشتن این احساس، روحیه‌ای دفاعی و پرخاشگر در خود به وجود آورد.
▪ در پیدایش عمل مجرمانه باید سه عامل را در نظر گرفت:
۱) تمایلات مجرمانه(ت)
۲) وضعیت كلی(و)
۳) مقاوت ذهنی و عاطفی شخص در مقابل وسوسه(م)
كه ماحصل آن فرمول و قانون چگونگی پیدایش یك عمل مجرمانه است:
(عمل مجرمانه حاصل جمع تمایلات مجرمانه شخص به اضافه وضعیت كلی او تقسیم بر میزان مقاوت او است.) تمایلات مجرمانه شخص و مقاومت وی در مقابل آنها ممكن است به عملی ضد اجتماعی یا مجرمانه منجر شود، و یا به صورت رفتاری كه مورد تایید اجتماع است درآید، و این امر بستگی به آن دارد كه از تمایلات مجرمانه و مقاومت ،كدامیك قویتر باشند.
همه افراد دارای تمایلات و ضد تمایلاتی هستند. عمل مجرمانه تنها وقتی ممكن است روی دهد كه مقاومت شخص كافی نباشد و نتواند فشار تمایلات مجرمانه و وضعیت خاص را تحمل كند.
مشكلترین كار، تشخیص میزان مقاومتی است كه شخص ممكن است در موقعیت های خاص در مقابل ارتكاب جرم داشته باشد. مقاومت دارای ریشه های عاطفی، فكری و اجتماعی است و این سه عامل با تشكیل فراخود و رابطه آن با خود، و موقعیت شخص، ارتباط نزدیكی دارد. وقتی شخص از یك بیماری روانی كه ریشه جسمانی دارد رنج ببرد، مسلم است كه مقاومت عاطفی و جسمانی او كمتر خواهد بود.
عامل اصلی در مقاومت، فراخود یا به زبان عامیانه وجدان است زیرا فراخود،خود را مورد تهدید قرار میدهد و به آن دستور میدهد كه فقط مرتكب اعمال خوب شود.
بدین ترتیب وقتی شخصی مرتكب جرم میشود، احساس گناه میكند، در صورتی كه وقتی عمل خوبی انجام میدهد، احساس رضایت و خوشی میكند.
● نقش خانواده:
خانوده كوچكترین واحد اجتماعی است كه بوسیله ازدواج زن و مرد تشكیل می شود و با تولد فرزندان تكامل می‌یابد. اهمیت زندگی خانوادگی برای كودكان به مراتب از افراد بالغ بیشتر است. چراكه در اینجا است كه كودك اولین تجربیات خود را در زیستن با دیگران می آموزد. در محیط خانواده است كه پایه رشد و فعالیت های آینده كودك گذاشته میشود. اینكه در روابط ما با سایرین عشق و محبت حكمفرما است یا خصومت و نفرت، تا حد بسیار زیادی به تربیت خانوادگی بستگی دارد.
اصولا كلیه رفتارهای دوران نوجوانی، جوانی و بالاتر، چه اجتماعی باشد ویا ضد اجتماعی، در نتیجه تجربیات گذشته به وجود می آید و با توجه به این تجربیات است كه میتوان این حالات و رفتارها را توجیه كرد.
بزهكاری در كودكان و نوجوانان هرچند می تواند به عوامل بسیار، ازجمله مشكلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و… وابسته باشد. امّا در گام نخست این خانواده است كه كودك را به مسیر صحیح هدایت می كند یا بستر گناه و جرم و انحراف را برای او مهیا می سازد. انسان به دلیل ویژگی اجتماعی بودن خود از بدو تولد تحت تأثیر افكار، عقائد و رفتار اطرافیان قرار می گیرد و بعدها به تقلید از این رفتارها و گفتارها، الگوهایی را كه به نحوی در ارتباط با او هستند سرمشق رفتاری خود قرار خواهد داد.
خمیرمایه مولفه های اصلی شخصیت متعادل و پویا یا متزلزل و آسیب پذیر كودكان و نوجوانان در كانون خانواده و در سایه تعامل مطلوب با والدین، به ویژه مادر، شكل میگیرد.
پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) در تاكید بر اهمیت دوره های مختلف رشد و تحول شخصیت فرزندان، به ویژه هفت سال اول زندگی، فرموده اند: فرزند در هفت سال اول زندگی “محبت پذیر است”، در هفت سال دوم “آموزش پذیر است” و در هفت سال سوم حیات خود ” مشورت پذیر است”.
ویژگی های زیستی و روانی- اجتماعی كودكان در سالهای اولیه رشد (هفت سال اول حیات) بگونه ای است كه بیشترین تعلق خاطر را به پدر و مادر دارند و میخواهند همواره همه وجود پدرو مادر خود را در قبضه مهر خود داشته باشند. از همین رو زیباترین و موثرترین روش پرورش فرزند در این دوران، حاكمیت مهر و محبت وسیطره عاطفی كودك بر پیكره شخصیت پدر و مادر است.
بنابراین محرومیت های عاطفی، تنبیه، اعمال رفتارهای خشونت آمیز با كودك و تحمیل آزردگی ها وناكامی های مكرر بر احساس فرزندی با شاكله محبت پذیر، میتواند آسیب های اجتماعی همراه داشته باشد.
گزل، پدر روانشناسی كودك میگوید: شخصیت كودك در پنج، شش سالگی نسخه كوچكی از جوانی است كه بعدا خواهد شد. كودكانی كه از مهر و محبت پدری و مادری محروم مانده و عموما در عین برخورداری از نعمت پدر و مادر، دچار بد سرپرستی شده اند و به گونه ای كه انتظار میرود از تعامل عاطفی خوشایند و دوست داشتنی با والدین بهره مند نمیشوند، با دنیایی از نگرانی و ناكامی، بی انگیزه و شكننده وارد مدرسه میشوند.
● تصویر یك زندگی…
۲۵ سال پیش “محمد بیجه” در خانواده ای به دنیا می‌آید كه فقر فرهنگی همراه با فقر اقتصادی و محرومیت عاطفی بر آن حاكم بوده است. مادر وی مریض و پریشان حال بود و پدرش عصبی مزاج، مستبد، دیكتاتورمنش، تنبیه گر و شاغل در كوره‌های آجر پذیری.
“بیجه” در اوایل سنین كودكی، مادرش را از دست میدهد، از مهر و محبت مادری كاملا محروم میشود و زندگی اش با پدر نامهربان و خشن ادامه میابد. پدر، بعد از چند صباحی، بدون توجه به احساسات فرزندان نسبت به جایگاه مادر و نظر فرزندان، همسر دیگری برای خود بر‌می گزیند و بدین ترتیب اولین رگه های به وجود آمدن عقده های روانی و ناامنی درونی در وی ریشه میگیرد.
زن دیگری به جای مادر وارد خانه میشود، اما بچه ها نه تنها احساس خوشایندی نسبت به او ندارند بلكه حضور وی در خانه را در نمادی از نامادری نامهربان پنداشته كه غاصبانه جای مادر آنها را میخواهد بگیرد.
در همین رابطه ذكر خاطره از زبان بیجه قابل تامل است: ” حدودا هفت ساله بودم و خیلی از شبها و روزها با خاطره مادرم سپری میكردم. همیشه عكسی از مادرم به همراه داشتم، یكروز از مدرسه كه برگشتم چشمم به شناسنامه نامادری ام افتاد، از دیدن عكس او ناراحت شدم و یاد چهره مظلوم مادرم افتادم، بلافاصله عكس نامادری ام را كندم و عكس مادر را چسباندم. پدرم وقتی آنروز فهمید آنقدر مرا با مشت و لگد و زنجیر و شلنگ كتك زد كه احساس كردم مرده‌ام، البته ای كاش میمردم و نمی ماندم”
كودكی كه دوران “محبت پذیری” خود را پشت سر میگذارد، به خاطر یك شیطنت بچه گانه كه منشا اصلی آن هم خلا عاطفی است، زیر ضربات شدید و شلاق های بیرحمانه پدر، با تحمل دردهای جانكاه، در مرز جان دادن قرار میگیرد. این واقعه زمینه‌های اولیه سخت ترین عقده های روانی را در وی بارور میكند و با چند تجربه تلخ دیگر در موقعیت های مختلف بر شدت آن افزوده میشود.
بیجه با خلا شدید عاطفی و عقده شدید روانی، ناامنی درونی و اضطراب فراوان پای به مدرسه میگذارد. وی اگرچه دارای هوش بالای متوسط و حافظه فوق العاده ای بود، به خاطر نابسامانی خانوادگی و عدم حمایت پدر، بیش از پنجم ابتدایی را نمی گذراند و زودهنگام به كارهای نه چندان مناسب گماشته میشود.
وی با دنیایی از نفرت و تنفر از پدر و كوله باری از عقده های روانی، بالاجبار از تربت حیدریه به همراه خانواده به پاكدشت كه دچار فقر فرهنگی شدید است و بافتی خاص دارد، مهاجرت میكند.
” بیجه” به لحاظ وضعیت خاص روانی و اضطراب و ناامنی درونی، مهارت چندانی نداشت، لذا بعد از مدت‌ها، در حدود ۱۲ سالگی با نوجوانی دوست میشود كه بر حسب شواهد دچار اضطراب و افسردگی شدید بوده است و مدت كوتاهی از رفاقت آنها نمیگذرد كه تنها دوست او “خودكشی” میكند، با توجه به آنكه افراد كمرو و خجالتی به سختی دوست پیدا میكنند، این واقعه نیز ضربه عاطفی سخت دیگری بر وی وارد میكند.
در حدود ۱۸ سالگی به دختری از نزدیكان علاقمند میشود، اما علاقه و سعی او نمیتواند زمینه ازدواج آنها را فراهم كند و با ناكامی دیگری مواجه میشود و عقده های روانی او سنگین‌تر میشود.
بیجه میگوید: به پدرم گفتم شناسنامه ام را بده تا به اداره نظام وظیفه بروم و خدمت سربازی‌ام را بگذرانم تا بعدش بتوانم تصدیق رانندگی بگیرم و جایی استخدام شوم، اما پدر بی رحم و سنگدل گفت: نمیدانم شناسنامه ات كجاست و اصلا لازم نیست به سربازی بروی. بیجه در ادامه میگوید: من با كمرویی و خجالت نمیتوانم بروم ادارات و شناسنامه جدیدی بگیرم و به سربازی بروم و دیگر احساس كردم روزنه امیدی برای زنده ماندن ندارم.
آری، “بیجه” آن كودك محروم از مهر و محبت مادری و رنج كشیده از نامهربانی های پدری، آشفته از خودكشی تنها دوست همدل، ناكام از وصلت با دختر محبوب، این بار با اندیشه رفتن به سربازی با پاسخ منفی و خصمانه پدر و نداشتن شناسنامه مواجه میشود و در پی یك ناكامی دیگر، ظرفیت وجودش مملو از عقده چركین و سر‌ریز از تنفر و نفرت میشود. او به دلیل اضطراب اجتماعی، كمرویی شدید، ضعف در برقراری ارتباط موثر و مفید، ناتوانی در انتخاب روشی معقول و استفاده از وجود شخصی رابط برای حل مشكل، بی بهره از وجود مشاوری حاذق و مددكاری دلسوز، خود را در برابر دیوارهای بن بست زندگی میابد، اینك در این شرایط و موقعیت، بیجه نه امیدی به آینده ای روشن دارد و نه انگیزه برای ادامه حیات. وجودش پر از اضطراب و عقده های مخرب روانی است. دوران كودكی و ” محبت پذیری اش” با محرومیت ها، رنج ها و شكنجه ها سپری شده، نوجوانی اش با كارهای سخت و بیگاری های پرمشقت بی بهره از مهر و محبت خانوادگی گذشته و دوران جوانی اش با ناكامی های مكرر و انباشته شدن عقده ها همراه بوده است.
در یك نگاه، خمیرمایه شخصیت پر اضطراب “بیجه” با تاروپودی از ناكامی‌ها و عقده‌های روانی تنیده شده و پیكره وجودش به‌سان كوه آتشفشان، تهی از هرگونه عاطفه و احساس، بیرحمانه آماده انفجار است. در حقیقت، اضطراب اجتماعی و كمرویی شدید “بیجه”، نیز حاصلی است از رفتارهای خصمانه، پرخاشگرانه و دیكتاتور منشانه پدر. آری، اندیشه و رفتار ضد‌اجتماعی، تخریب و ویرانگری، انتقام و طغیان‌گری، قتل و جنایت در این مرحله از زندگی بی سامان بیجه آغاز میگردد و او قربانیان خود را از میان كودكان معصوم، با انگیزه نابودی آنها و پریشانی خانواده هایشان و نه صرفا تجاوز، انتخاب میكند.
▪ علت انتخاب كودكان ۲ چیز بود:
الف) به لحاظ كمرویی شدید و عدم توانایی برقراری ارتباط با همسالان یا جنس مخالف برای طعمه گیری، طعمه های خود را از میان كودكان انتخاب كرد. چراكه برقراری ارتباط با آنها ساده تر است.
ب) مشاهده بچه هایی كه به خانواده ای تعلق دارند و با چهره هایی پرنشاط در كوچه و خیابان و در دشت و صحرا به بازی مشغول‌اند برای “بیجه” تداعی‌گر همه دردها و رنج‌های دوران كودكی و نامهربانی‌ها و خشونت‌های پدرش بود. او مدتها پیش، خود را با طنابی كه از ناكامی‌ها، نا‌امیدی ها و عقده‌های روانی بافته بود به دار آویخته بود، دل‌مردگی در وجودش بارز و آشكار بود و از او كالبدی از سنگ و یخ باقی گذاشته بود…
هیچ انسانی جانی بالفطره زاده نمیشود و اساسا واژه “جانی بالفطره” برچسبی غیر علمی و غیرمنطقی است. بدیهی است شرایط محیطی حاكم بر فرایند رشد و تحول كودكان و نوجوانان، حیات جنینی و محیط زندگی قبل از تولد و چگونگی محیط رشد و تحول بعد از تولد، ممكن است زمینه مستعدی باشد برای برخی آسیب پذیری های فردی و كژروی های اجتماعی،چراكه اغلب رفتارهای ما، بر پایه یادگیری های محیطی دوران كودكی، تجارب خوشایند، تلخی ها و ناكامی ها و عقده های روانی است كه پایدارترین تاثیر را در پدیدآیی شخصیت اجتماعی انسان دارند.
(محقق: سید علیرضا ناصریان)
منابع:
كتب:
۱- مبانی جرم شناسی جلد دوم- دكتر مهدی كی نیا
۲- روانشناسی كیفری- دیوید ایبراهمسن- ترجمه دكتر پرویز صانعی
۳- نابهنجاری و بزهكاری اطفال و نوجوانان- دكتر علی نجفی توانا
۴- تحلیلی از رگه‌های شخصیتی بیجه- دكتر غلامعلی افروز
منبع : نشریه الکترونیک حقوق


همچنین مشاهده کنید