سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

مقایسه عصر حسنین از دیدگاه شهید مطهری


مقایسه عصر حسنین از دیدگاه شهید مطهری
۱) سؤال: این‏كه فرمودید: «اگر امام حسن صلح نمی‏كرد، تاریخ او را ملامت می‏كرد كه چرا با این‏كه می‏توانستی شرایط خود را در صلحنامه بگنجانی، این كار را نكردی؟» درست به نظر نمی‏رسد، زیرا مردم فرستادن كاغذ سفید امضاء برای امام حسن را یك نیرنگ تلقّی می‏كردند؛ چرا كه این كار بدین معنی است كه تو هرچه می‏خواهی بنویس، من كه حرف‏های تو را قبول ندارم. معاویه را مردم در زمان حضرت امیر شناخته بودند...
▪ جواب: اتّفاقا در آن [كاغذ] سفید امضاء، معاویه می‏توانست نیرنگ دیگری به‏كار ببرد و آن این است كه ببیند شرایطی كه امام حسن می‏نویسد، یك شرایط اسلامی است یا شرایط غیراسلامی؟ چون معاویه از نظر وضع و موقعیّت خودش ـ از نظر واقعیّت هم همین‏طور ـ می‏خواست روشن شود كه امام حسن چه می‏خواهد؟ (هم امام حسن می‏خواست این كار بشود و هم معاویه) آیا شرایط او به نفع خودش است یا به نفع مسلمین؟ ما دیدیم همه شرایط به نفع مسلمین بود، و غیر از این، امام حسن نه می‏توانست بكند و نه می‏كرد. شما می‏گویید كه: مردم این را نیرنگ تلقّی می‏كردند. اتّفاقا مردم می‏گفتند: چه آدم خوبی است! (و به امام حسن می‏گفتند:) حرفهایت را بزن، ببینیم آخر تو چه می‏خواهی؟ آیا حرفت فقط این است كه من باید خلیفه باشم یا حرف دیگری داری؟ اگر حرف دیگری داری، این‏كه حاضر است كه واقعا مسلمین را به سعادت برساند.
شما بعد فرمودید كه: معاویه را مردم در زمان حضرت امیر شناخته بودند. اتّفاقا قضیّه این طور است كه مردم معاویه را بد آدمی شناخته بودند و خوب حاكمی، و این‏كه مردم كوفه سست شدند، یكی به همین خاطر بود ... آنهایی كه معاویه را شناخته بودند، به این صورت شناخته بودند كه درست است كه آدم بدی است امّا حاكم خوبی است، اگر او حاكم شود، هیچ فرقی میان مردم كوفه و غیر كوفه نخواهد گذاشت. مخصوصا معروف شده بود به حلم و بردباری.
معاویه یك حلم سیاسی داشت و مورّخین به او عیب گرفته‏اند كه نتوانست حلم سیاسی خود را در مورد كوفه عملی كند، و اگر می‏كرد، از نظر معنوی هم پیروز می‏شد. معاویه معروف بود به حلم سیاسی. مردم می‏رفتند به او فحش می‏دادند، می‏خندید و در آخر پول می‏داد و آنها را جلب می‏كرد. می‏گفتند: برای حكومت بهتر از این، دیگر نمی‏شود پیدا كرد؛ حالا آدم بدی است، آدم بدی باشد. امام حسن هم بر همین اساس (تصمیم به صلح گرفت، و گوئی به مردم می‏گفت:) بسیار خوب، ما این آدم بد را آوردیم كه كارها را خوب انجام دهد، حال ببینید آن طور كه شما انتظار دارید كه این آدم بد، كارها را خوب انجام دهد، انجام خواهد داد یا انجام نخواهد داد.
هرگز معاویه به‏عنوان یك حاكم جائر شناخته نشده بود، به‏عنوان یك مرد جاه طلب شناخته شده بود نه بیش از آن. معاویه را واقعا دوران صلح امام حسن شناساند، از نظر این‏كه چگونه حاكمی است.۱
معاویه با آن دستپاچگی كه داشت، تمام شرایط صلح را پذیرفت، نتیجه‏اش این شد كه معاویه فقط از جنبه سیاسی پیروز شد؛ یعنی نشان داد كه یك مرد صد در صد سیاستمداری است كه غیر از سیاستمداری هیچ چیز در وجودش نیست. زیرا همین قدر كه مسند خلافت و قدرت را تصاحب كرد، تمام موادّ قرارداد را زیرپا گذاشت و به هیچ كدام از اینها عمل نكرد و ثابت كرد كه آدم دغلبازی است. و حتّی وقتی كه به كوفه آمد، صریحا گفت: مردم كوفه! من در گذشته با شما نجنگیدم برای این‏كه شما نماز بخوانید، روزه بگیرید، حجّ بكنید، زكات بدهید؛ «وَلكِنْ لاَِتَأَمَّرَ عَلَیْكُمْ؛ من جنگیدم برای این‏كه امیر و رئیس شما باشم.» بعد چون دید خیلی بد حرفی شد، گفت: اینها یك چیزهایی است كه خودتان انجام می‏دهید، لازم نیست كه من راجع به این مسائل برای شما پافشاری داشته باشم.
شرط كرده بود كه خلافت، بعد از او تعلّق داشته باشد به حسن بن علی، و بعد از حسن بن علی، به حسین بن علی. ولی بعد از هفت هشت سال كه از حكومتش گذشت، شروع كرد مسئله ولایتعهدی یزید را مطرح كردن. شیعیان امیرمؤمنان را كه در متن قرارداد بود كه مزاحمشان نشود، به حدّ اَشد، مزاحمشان شد و شروع كرد به كینه‏توزی نسبت به آنها.۲
۲) سؤال: حال كه بحث به اینجا كشیده شد، بفرمایید واقعا چه فرقی میان معاویه و عثمان هست؟
▪ جواب: هیچ فرقی نیست، ولی عثمان كم و بیش مقام خودش را در میان مسلمین (غیر شیعه) حفظ كرد به‏عنوان یكی از خلفای راشدین كه البتّه لغزش‏هایی هم داشته است؛ ولی معاویه از همان اوّل به‏عنوان یك سیاستمدارِ دغلباز معروف شد كه از نظر فقها و علمای اسلام عموما (نه فقط ما شیعیان؛ از نظر شیعیان كه منطق، جور دیگر است) معاویه و بعد از او، از ردیف خلفا، از ردیف كسانی كه جانشین پیغمبرند و آمدند كه اسلام را اجرا كنند، به كلّی خارج شدند و عنوان سلاطین و ملوك و پادشاهان به خود گرفتند.۳
۳) سؤال: آیا نمی‏توان بر اساس روایتی كه از پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل نمودید، منطقی رسا برای امام حسین علیه‏السلام منظور نمود كه این منطق برای امام حسن علیه‏السلام وجود نداشت؟
▪ جواب: (بله، برای) امام حسین یك منطق بسیار رسا و یك تیغ برنده‏ای (وجود) داشت. ... «مَنْ رَأی سُلْطانا جائِرا مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّه‏ِ ...كانَ حَقّا عَلَی اللّه‏ِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ...»؛ اگر كسی حكومت ستمگری را ببیند كه چنین و چنان كرده است و سكوت بكند، در نزد پروردگار گناهكار است.
امّا برای امام حسن این مسئله هنوز مطرح نیست. برای امام حسن حدّاكثر این مطرح است كه اگر اینها بیایند، بعد از این چنین خواهند كرد. این‏كه «اگر بیایند، بعد از این چنین می‏كنند» غیر از این است كه یك كاری كرده‏اند و ما الآن سند و حجّتی در مقابل اینها بالفعل داریم.
این است كه می‏گویند: «صلح امام حسن زمینه را برای قیام امام حسین فراهم كرد.» لازم بود كه امام حسن یك مدّتی كناره‏گیری بكند تا ماهیّت اموی‏ها كه بر مردم مخفی و مستور بود، آشكار شود، تا قیامی كه بناست بعد انجام گیرد از نظر تاریخ، قیام موجّهی باشد.
پس از همین قرارداد صلح، كه بعد معلوم شد معاویه پایبند این موادّ نیست، عدّه‏ای از شیعیان آمدند به امام حسن عرض كردند: دیگر الآن این قرارداد صلح كَأنْ لَمْ یَكُنْ است ـ و راست هم می‏گفتند زیرا معاویه آن را نقض كرد۴ ـ و بنابراین، شما بیایید قیام كنید. فرمود: نه، قیام برای بعد از معاویه. یعنی كمی بیش از این، باید به اینها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن كنند، آن وقت، وقت قیام است. معنی این جمله، این است كه اگر امام حسن در آن وقت نبود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین، امام‏حسین خلیفه شده بود، قرارداد صلح امضا می‏كرد، و اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده بود، مثل امام حسین قیام می‏كرد، چون شرایط مختلف بوده است.۵
۴) سؤال: اگر امیرمؤمنان به جای امام‏حسن علیه‏السلام می‏بود، آیا صلح می‏كرد یا نه؟
▪ جواب: این سؤال را كه اگر حضرت امیر علیه‏السلام در جای حضرت امام حسن بود، صلح می‏كرد یا نه؟ به این شكل نمی‏شود جواب داد. بله، اگر شرایط حضرت علی مثل شرایط حضرت امام‏حسن می‏بود، صلح می‏كرد، اگر بیم كشته شدنش در مسند خلافت می‏رفت. ولی می‏دانیم كه شرایط حضرت امیر با شرایط امام حسن خیلی متفاوت بود، یعنی این نابسامانی‏ها در اواخر دوره حضرت امیر پیدا شد، و لهذا جنگ صفّین هم جنگی بود كه در حال پیشرفت بود و اگر خوارج از داخل انشعاب نمی‏كردند، مسلّم امیرالمؤمنین پیروز شده بود. در این جهت، بحثی نیست.۶
۵) سؤال: حضرت علی علیه‏السلام می‏فرمود: «من حاضر نیستم یك روزِ حكومت معاویه را تحمّل كنم.» چگونه امام حسن راضی به حكومت معاویه شد؟
▪ جواب: این‏كه شما فرمودید: چرا امیرالمؤمنین حاضر نیست یك روزِ حكومت معاویه را قبول كند ولی امام حسن حاضر می‏شود؟ شما این دو را با همدیگر مخلوط می‏كنید. حضرت امیر حاضر نیست یك روز، معاویه به‏عنوان نایب او و به‏عنوان منسوب از قِبَل او حكومت كند، ولی امام حسن كه نمی‏خواهد معاویه را نایب و جانشین خود قرار دهد، بلكه می‏خواهد خود كنار برود. صلح امام حسن كنار رفتن است نه متعهّد بودن. در متن این قرارداد هیچ اسمی از خلافت برده نشده، اسمی از امیرالمؤمنین برده نشده، اسمی از جانشین پیغمبر برده نشده، سخن این است كه ما كنار می‏رویم، كار به عهده او، ولی به شرط آنكه، این‏كه شخصا صلاحیّت ندارد (معاویه)، كار را درست انجام دهد، و متعهّد شده كه درست عمل كند.
پس این دو خیلی تفاوت دارد. امیرالمؤمنین گفت: من حاضر نیستم یك روز كسی مثل معاویه از طرف من و نایب من در جایی باشد. امام حسن هم حاضر به چنین چیزی نبود، و شرایط صلح نیز شامل چنین چیزی نیست.۷۶) سؤال: آیا امیرمؤمنان راجع به چگونگی برخورد با معاویه، وصیّتی به امام حسن كرده بودند؟
▪ جواب: یادم نمی‏آید كه تا به حال برخورد كرده باشم در وصیّت‏های حضرت امیر كه چیزی راجع به این جهت گفته باشند، ولی ظاهرا وضع روشن بوده؛ اگر در متن تاریخ هم نیامده باشد، وضع روشن بوده است. امیرمؤمنان خودش تا آخر طرفدار جنگ با معاویه بود و حتّی همان اواخر هم كه وضع امیرمؤمنان نابسامان بود، باز چیزی كه امیرمؤمنان را ناراحت می‏داشت، وضع معاویه بود و معتقد بود كه باید با معاویه جنگید تا او را از میان برد. شهادت امیرالمؤمنین مانع جنگ جدید با معاویه شد. آن خطبه معروفی كه در نهج‏البلاغه است كه حضرت مردم را دعوت به جهاد كرد و بعد از اصحاب با وفایش كه در صفّین كشته شدند، یاد كرد و فرمود: اَیْنَ اِخْوانِیَ الَّذینَ رَكِبُوا الطَّریقَ، و مَضَوْا عَلَی‏الْحَقِّ، اَیْنَ عَمّارٌ؟ وَ اَیْنَ ابْنُ التَّیِّهانِ؟ وَ اَیْنَ ذُوالشَّهادَتَیْنِ؟۸ و بعد گریست، این خطابه را در نماز جمعه خواند، مردم را دعوت كرد كه حركت كنند؛ و نوشته‏اند: هنوز جمعه دیگر نرسیده بود كه ضربت خورد و شهید شد. امام حسن هم در ابتدا تصمیم به جنگیدن با معاویه داشت۹ ولی اموری كه از مردم كوفه ظهور و بروز كرد مانع شد كه امام به جنگ ادامه دهد. حتّی امام لشكرش را به همان مقدار كمی هم كه آمدند، بیرون از شهر برد، گفت: بروید در نُخَیله كوفه. خودش هم خطبه خواند، مردم را دعوت كرد. و وقتی هم كه خطبه خواند، یك نفر جواب مثبت نداد تا «عدیّ بن حاتم» بلند شد و مردم را ملامت كرد و بعد گفت: من خودم كه راه افتادم. و خودش راه افتاد، یك هزار نفری هم داشت، بعد دیگران راه افتادند، و بعد خود امام حسن راه افتاد رفت به نخلیه كوفه، ده روز آنجا بود، فقط چهار هزار نفر جمع شدند. بار دوم حضرت آمد مردم را بسیج كرد. این بار جمعیّت زیاد آمدند، ولی باز در همان‏جا ضعف نشان دادند، به یك عدّه از رؤسای‏شان پول دادند، شب فرار كردند و رفتند، یك عدّه به شكل دیگر، و یك عدّه به شكل دیگر؛ حضرت دید زمینه، دیگر زمینه جنگیدن افتخارآمیز نیست.۱۰
۷) سؤال: آیا امام حسین هم صلحنامه را امضاء كرده‏اند یا خیر؟ و آیا ایشان به صلح امام حسن اعتراضی داشته‏اند یا خیر؟
▪ جواب: من جایی ندیده‏ام كه امام حسین هم صلحنامه را امضاء كرده باشد، از باب این‏كه ضرورتی نداشته كه امام حسین امضاء كند، چون امام حسین، آن وقت به‏عنوان یك نفر تابع بود و تسلیم امام حسن، و هر چه كه امام حسن می‏كرد، آن را قبول داشت و متعهّد بود. حتّی یك عدّه‏ای كه با صلح امام حسن مخالف بودند، آمدند نزد امام حسین كه: ما این صلح را قبول نداریم، آیا بیاییم با تو بیعت كنیم؟ فرمود: نه، هرچه برادرم امام حسن كرده، من تابع همان هستم.
از نظر تاریخ، مسلّم این است كه امام حسین صد درصد تابع صلح امام حسن بود؛۱۱ یعنی كوچك‏ترین ابراز مخالفتی از امام حسین نسبت به این صلح ابراز نشده، و دیده نشده كه جایی اعتراض كند كه من با این صلح موافق نیستم، و بعد كه ببیند امام حسن مصمّم به صلح است، تسلیم شود؛ نه، هیچ اعتراضی از او دیده نشده است.۱۲
۸) سؤال: چرا امام حسن صلح كرد، یا چرا امام حسین صلح نكرد؟ اصلاً چرا ما درباره این دو امام بگوییم، قدری جلوتر برویم. چرا علی بن ابی‏طالب در زمان خلافت ابوبكر قیام نكرد؟ چرا در زمان خلافت عمر قیام نكرد؟ چرا در زمان خلافت عثمان قیام نكرد؟ ولی بعد از عثمان كه آمدند با او بیعت كردند، محكم ایستاد، در صورتی كه از نظر علی بن ابی‏طالب همان‏طوری كه ابوبكر غاصب بود، معاویه هم غاصب بود؟!
▪ جواب: برای این‏كه آنچه كه در نظر اسلام اصالت دارد، مطلب دیگری است و آن، این است كه آن اقدامی كه حفظ حوزه اسلام با او بشود، بر هر اقدام دیگری مقدّم است. ... حال اگر مردم و صحابه پیغمبر به حرف پیغمبر گوش می‏كردند و با علی علیه‏السلام بیعت می‏كردند و علی در یك همچو شرایطی خلیفه می‏شد، منظور پیغمبر حاصل بود؛ یعنی تصدّی خلافت، سبب تقویت اسلام بود. ولی پیغمبر حضرت علی را برای خلافت نامزد كرده است، یك دفعه بعد از پیغمبر به فكر می‏افتند كه از این قضیّه استفاده بكنند. در همان حال مردمی تازه مسلمان هستند كه هنوز اسلام در دل آنها نفوذ نكرده است، تازه شهرت اسلام به دنیای خارج عرب كشیده شده است. حالا مصلحت اسلام ایجاب می‏كند كه یك آرامش كاملی برقرار باشد. اوّلاً باید غائله مرتدها خوابانده شود. ثانیا آنها كه از دور می‏آیند كه این حساب‏ها سرشان نمی‏شود. از نظر آنها علی بن ابی‏طالب و ابوبكر علی‏السّویّه هستند. مصلحت اسلام این‏طور ایجاب می‏كند كه حالا كه اینها عمل ناشایستی مرتكب شده‏اند، آن كسی كه در اینجا ذی حقّ است، دندان روی جگر بگذارد البته نه به‏خاطر جان خودش، بلكه به‏خاطر مصلحت اسلام.
مصلحت اسلام این طور ایجاب می‏كند كه علی علیه‏السلام دندان روی جگر بگذارد و در صف مأمومینِ ابوبكر هم شركت بكند و با عمر نیز همین طور رفتار كند و به سؤالات و اشكالات مردم جواب بدهد. چیزی كه از نظر علی اصالت دارد، حیثیّت و آبروی اسلام است. در اینجا دندان روی جگر گذاشتن، بهتر آبروی اسلام را حفظ می‏كند یا لااقلّ كمتر آبروی اسلام را می‏برد.
امّا قضیّه می‏گذرد، اوضاع زمان تغییر می‏كند، اسلام جهانگیر می‏شود. زمان معاویه پیش می‏آید، معاویه حیثیّت عمر و ابوبكر را ندارد. او كسی است كه خودش و پدرش سالها علیه اسلام جنگیده‏اند. حسابها عوض شده است. در اینجا علی علیه‏السلام با معاویه می‏جنگد. زمان امام‏حسن پیش می‏آید. در این زمان در اثر جریانهای زیادی كه در زمان امیرمؤمنان پیش آمد و از همه بالاتر، آن حالت سست عنصری‏ای كه اصحاب امام حسن به خرج دادند، اگر امام حسن مقاومت می‏كرد، كشته می‏شد ولی نه كشته شدنِ شرافتمندانه و افتخار آمیز آن گونه كه حسین‏بن‏علی كشته شد.
حسین بن علی با هفتاد و دو نفر كشته شد، یك شهادت آبرومندانه و در یك وضع و شرایط خاصّ كه هزار و سیصد سال دارد اسلام را آبیاری می‏كند. در زمان امام حسن یك حالت رخوت و سستی و خستگی در شیعیان پیدا شده بود كه اگر این كار (مقاومت در مقابل معاویه) ادامه پیدا می‏كرد، یك وقت خبردار می‏شدند كه حضرت را دست بسته تحویل معاویه داده‏اند. هنوز صابون معاویه و بنی‏امیّه درست به جامه مردم نخورده بود. بیست سال معاویه حكومت كرد، «مغیرهٔ بن شعبه» و «زیاد بن ابیه» كه به جان مردم افتادند، آن وقت مردم فهمیدند كه اشتباه كردند كه در زمان حضرت علی دعوت او را لبّیك نگفتند، اشتباه كردند كه امام حسن را تحویل معاویه دادند. لهذا بعدها (بعد از حادثه كربلا) عدّه‏ای پیدا شدند و «توّابین» را به وجود آوردند كه همان‏ها بودند كه دور «مختار» را گرفتند.
این امر؛ یعنی آگاه شدن مردم از ماهیّت حكومت اموی، از عواملی بود كه شرایط را برای قیام امام حسین علیه‏السلام مساعد می‏كرد. گذشته از این، وضع یزید با وضع معاویه فرق می‏كرد. معاویه در لباس نفاق كار می‏كرد، یزید در لباس كفر. معاویه لااقل روی كارهایش سرپوش می‏گذاشت، علنا شراب نمی‏خورد، علنا سگ بازی نمی‏كرد، صورت ظاهر را حفظ می‏كرد، ولی یزید جوانی بود دیوانه و پرده‏در كه حساب موقعیّت خودش را نمی‏كرد كه هر چه هست بالأخره مردم او را خلیفه پیغمبر می‏دانند. این قدر شراب می‏خورد تا مست می‏شد و در حضور جمعیّت به پیغمبر ناسزا می‏گفت. واقعا اگر قضایای كربلا نبود و امام حسین قیام نمی‏كرد و سبب نمی‏شد كه یزید از بین برود و او همان بیست سالی را كه معاویه خلیفه بود، خلافت می‏كرد، اصلاً حوزه اسلام منقرض می‏شد.
پس «شرایط زمان» خیلی فرق می‏كند. بنابراین، امام حسن همان برنامه را اجرا كرد كه امام حسین اجرا كرد و امام حسین همان برنامه را اجرا كرد كه امام حسن اجرا كرد، فقط شكل كارشان با هم فرق داشت، ولی روح هر دو یكی بود.۱۳
نویسنده:سعید روحانی
پی‏نوشت‏ها:
۱. سیری در سیره ائمّه اطهار(ع)، ص ۱۰۶ ـ ۱۰۸.
۲. همان، ص ۹۴ و ۹۵.
۳. همان، ص ۹۵.
۴. همین كه (معاویه) روی كار آمد و سوار شد، در اوّلین خطابه‏ای كه می‏خواند، می‏رود بالای منبر و اعلام می‏كند: ایّها النّاس! از حالا به شما بگویم تمام موادّ قراردادی را كه با حسن بن علی بسته بودم، زیر پا گذاشتم. با پایش هم روی آن كوبید و گفت: این طور زیر پا گذاشتم. گفتند: عجب آدم سیاستمداری است، آنجا كه مصلحتش است كه پیمان ببندد، پیمان می‏بندد، امضاء بكند، امضاء می‏كند، قسم بخورد، قسم می‏خورد، وقتی كه به اصطلاح خرش از پل گذشت، می‏گوید: همه را زیر پا گذاشتم. آن زرنگی نیست، اسمش را زرنگی و زیركی نگذارید، آن بی‏دینی است. فرق است میان بی‏دینی و زیركی. آدم دیندار همه این راهها را می‏داند ولی نمی‏كند، امّا آدم بی‏دین این كارها را انجام می‏دهد. تفاوتش در پابند نبودن است، نه این‏كه او چیزی درك می‏كند كه دیندار درك نمی‏كند. (آشنایی با قرآن، ج ۳،ص۱۵۴).
۵. سیری در سیره ائمّه اطهار(ع)، ص ۹۵ و ۹۶.
۶. همان، ص ۱۰۲.
۷. همان، ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
۸.نهج‏البلاغه،ترجمه‏فیض‏الاسلام،خطبه۱۸۱،ص۵۹۶ .
۹. سیری در سیره ائمّه اطهار(ع)، ص ۱۰۳ و ۱۰۴.
۱۰. همان، ص ۱۰۵ و ۱۰۶.
۱۱. از نظر تاریخ عرض می‏كنیم و الاّ از نظر امامت كه ما نمی‏توانیم تفكیك كنیم.
۱۲. سیری در سیره ائمّه اطهار(ع)، ص ۱۰۸.
۱۳. اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۷.
منبع:ماهنامه كوثر
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید