دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


عناصر سازنده عشق


عناصر سازنده عشق
همانطور که نور از از اجزای مختلف تشکیل شده است و با گذراندن نور از منشور اجزای آنرا میبینیم، میخواهیم که عشق را از منشور عبور دهیم و اجزای آنرا ببینیم و لمس کنیم.
عشق از نه عنصر اصلی تشکیل شده است و همین چیزهای کوچک و همین فضائل ساده اند که عطیه برتر را تشکیل میدهند:
۱) بردباری: عشق بردبار است
۲) مهربانی: مهربان است
۳) سخاوت: عشق در آتش حسد نمیسوزد
۴) فروتنی: غرور ندارد
۵) ظرافت: عشق اطوار ناپسندیده ندارد
۶) تسلیم: نفع خود را خواهان نیست
۷) تسامح: خشم نمیگیرد
۸) معصومیت: سوءظن ندارد
۹) صداقت: از ناراستی شاد نمیشود، اما با راستی به شعف می آید.
تمامی این خصوصیات با ما مرتبط است، با زندگی روزمره ما، با امروز با فردا، با ابدیت.
۱) عشق بردباری است
این رفتار عشق است، که با آرامش صبر کند، بی شتاب، و بداند که در لحظه مشخصی خواهد توانست خود را تجلی دهد.
عشق بردبار است. همه چیز را تحمل میکند. همه چیز را باور دارد. منتظر همه چیز است.
چون عشق میتواند بفهمد.
۲) مهربانی
فقط یک چیز مهم تر از شادی هست : قداست.
این در دسترس ما نیست. اما امکان شاد کردن دیگران که در توان ما هست. خداوند این امکان را تقریبا به رایگان در دستان ما گذاشت. اگر به دقت بنگریم، در میابیم که این امکان برای ما هیچ خرجی نداشته است. پس چرا در کمک به دیگران تردید می کنیم؟ شادی کالایی نیست که در احتکار زیاد شود، نیز چیزی نیست که با بخشیدن، بکاهد. بر عکس، تنها با پراکندن شادی است که میتوانیم سهم خود را بیفزاییم.
مهربانی چه آسان است. اثرش آنی است و بانی اش همواره به یاد سپرده می شود، و پاداشش چه عظیم است، چرا که هیچ رهنی شریفتر از رهن عشق نیست. عشق هرگز تقلب نمیکند.
عشق کارمایه راستین حیات است. همانگونه که براونینگ میگوید: «چرا که زندگی، با تمام لحظه هایش، لحظه های شادی و غم، امید و ترس، فقط فرصتی برای آموختن عشق است. آموختن عشق، آنگونه که میتواند باشد، همانگونه که بوده، و همانگونه که هست.»
جایی که عشق باشد،‌ انسان هست، و خدا هست.
کسی که در عشق شادی می یابد، در انسان شادی می یابد، و در خدا شادی می یابد.
خدا عشق است. پس: عشق بورزید!
بدون تبعیض، بدون زمان مشخص، بدون پیش فرض، بدون ترس از رنج: عشق بورزید!
شادی ببخشید. هرگز فرصتی را برای شاد کردن دیگری از دست ندهید، چرا که نخست خود شما از این کار سود میبرید، حتی اگر هیچکس نداند شما چه میکنید.
در این جهانم، ولحظه اکنون را میزیم. اگر کار خوبی هست که میتوانم بکنم، یا شادی ای هست که می تونم به دیگران ببخشم، لطفا بمن بگویید. نگذارید آن را به تاخیر بندازم یا از یاد ببرم، چرا که هرگز این لحظه را دوباره نخواهم زیست...
۳) سخاوت
عشق در آتش حسد نمیسوزد.
بگذارید دیگران عشق بورزند. و بکوشید خدو نیز همچنان عشق بورزید.
سهم خود را ادا کنید، بهترین بخش وجودتان را.
هر بار که کار نیکی میخواهید انجام دهید به افرادی بر میخورید که میخواهند چنین کنند، گاه به شیوه ای بهتر از شما. به آنها حسادت نکنید.
یگانه راه گریز از حسادت، تمرکز نیروها در عشق است.
فقط باید به یک چیز حسادت کنیم: «به روح عظیم، غنی و سخاوتمند آنان که عشقی را میشناسند که در آتش حسد نمیسوزد.»
۴) فروتنی
وبنابراین پس از آموختن همه اینها، باید چیز دیگری را نیز بیاموزیم: فروتنی. که مهری بر لبهایمان بگذاریم و بردباری و نیکی و سخاوتمان را فراموش کنیم.
پس از نفوذ عشق در زندگیمان و تحقق یافتن وظیفه زیبایش باید خاموش بمانیم و هیچ نگوییم!
عشق پنهان میکند حتی خودش را.
عشق میپرهیزد از خودارضایی.
عشق کبر ندارد، غرور ندارد.
۵) ظرافت
بسیار میگویند که ظرافت احساسی کامل است.
این حقیقت ندارد. ظرافت، عشق تجلی یافته در چیز های کوچک است.
عشق نمیتواند خشن یا ناسازگار باشد.
شاید پر حیا ترین آدم جهان باشید، هیچ آماده رویارویی با دیگران نباشید اما اگر اندکی عشق در قلبتان باشد، همواره درست عمل خواهید کرد.
کسی که عشق در قلب داشته باشد، نمیتواند رفتار زمخت داشته باشد.
۶) تسلیم:
عشق در پی نفع خویش نیست، خودش را نمیخواهد. عشق حتی به دنبال کوچکترین داشته خویش نیست. عشق چنان عمیق است که عاشق هر پاداشی را نادیده میگیرد. عشق بورزید، چرا که عشق عطیه برتر است، و نه بخاطر انکه در ازایش چیزی بما میدهد.
چشم پوشی از حق خویش دشوار نیست، هر چه باشد، چیزهایی خارج از اختیار ما هم هست، که رابطه مارا با جامعه شکل میدهند. آنچه دشوار است، اینست که خودمان مال خود را پس بزنیم.
از آن دشوارتر اینست که به هنکام عشق ورزیدن، برای خود پاداشی نخواهیم.
میدانم که پس زدن پاداش، بسیار دشوار است. اما دشوارتر، بی اعتنایی به پاداش در کردار خویش است.
شادی در دادن و پذیرفتن نیست. فقط در دادن است.
۷) تسامح:
عشق خشم نمیگیرد.
آنچه مرا بیشتر تحت تاثیر میگذارد، این است که ناسازگاری (عدم تسامح)، پیش داوری، همواره در زندگی مردم حضور دارد و از این موضوع احساس پرهیزگاری هم میکنند. این معمولا نقص بزرگی در شخصی است که از هر نظر آرام و شریف است. افراد بسیاری را دیده ایم که تقریبا کامل اند و ناگهان گمان میکنند در موضوع خاصی حق با آنهاست و به خاطر آن، مهار خویش را از دست می دهند.
این ارتباط به اصطلاح خوب میان تقوا و ناسازگاری، یکی از اندوهبارترین مشکلات نوع بشر و جامعه است.
در حقیقت دو نوع گناه وجود دارد:
الف)گناهان جسم
ب) گناهان روح.
به عنوان مثال پسر اسراف کار خانواده اش را ترک میکند و به سراغ جهان بیرون میرود، اما برادر بزرگتر نزد پدرش میماند. پس از بداقبالیهای بسیار، پسر اسراف کار تصمیم میگیرد باز گردد و پدرش به افتخار بازگشت او جشن بزرگی میگیرد. برادر بزرگتر از این موضوع با خبر میشود، در برابر پدرش ظغیان میکند و میگوید: تمام این مدت کنار تو مانده ام و کار کرده ام، اما او سهم الارثش را خرج کرده است!
میتوانیم چنین تصور کنیم که پسر اسراف کار مرتکب نخستین نوع گناه می شود، و برادرش، مرتکب دومین نوع. شگفت آنکه جامعه مطمئن است کدام یک از این دو نوع گناه بدتر است، و بدن کوچکترین سایه تردیدی، پسر اسرافکار را محکوم میکند. اما آیا براستی حق با ماست؟ ما هیچ معیاری برای اندازه گیری گناهان آندو نفر نداریم، و بهتر یا بدتر تنها واژه هایی گفتاریند. اما من بشما میگویم: نقصهای پیچیده، میتوانند بسیار جدیتر از نقصهای ساده و آشکار باشند.
در چشمان همو که عشق است، گناه در برابر عشق صد بار بدتر است. هیچ رذالتی، هیچ خواسته ای، هیچ آزی، هیچ شهوتی، هیچ مسمومیتی بدتر از مزاج ناسازگار نیست.
در تلخ کردن زندگی، در نابودی جامعه، در گسیختن رابطه های بسیار، در ویرانی خانه ها، در لرزاندن بنیان مردان و زنان، در بردن تمام برکت جوانی، در نیروی شگرف برای گستراندن فقر، ناسازگاری بی رقیب است.
۸) معصومیت:
آنانی که بیشتر بر ما تاثیر میگذارند، همان کسانیند که به آنچه میگوییم باور دارند. در فضای شک متقابل، مردم از هم فاصله میگیرند.
اما در برابر معصومیت همه ما رشد می کنیم. مادر کنار کسی که مارا باور دارد، به شهامت و دوستی دست می یابیم.
کسی که مارا میفهمد، دگرگونمان کند.
او که عشق میورزد، برنده است، هر چند در جستجوی پاداشی نیست. چه خارق العاده است زندگی آنانی که همواره در روشنایی اند! چه محرک است، چه پر برکت است، گذراندن یکروز تمام، بدون میل به هیچ شری.
وقتی میتوانیم اعتماد مردم را جلب کنیم که خود به آنها اعتماد کنیم. اندک آسیبی که دیگران بخاطر رفتار معصومانمان بما بزنند، در برابر شادی ای که در زندگی می یابیم و احساس می کنیم، هیچ است. دیگر لازم نیست جوشن های سنگین به تن کنیم، سپر های آزارنده به دست بگیریم و سلاحهای خطربار برداریم. معصومیت از ما حفاظت خواهد کرد! تنها در صورتی میتوانیم به کسی کمک کنیم که به او اعتماد داشته باشیم. چراکه احترام به دیگران منجر به احترام گذاشتن به خود ما میشود. اگر احساس میکنیم که شخصی میتواند بهتر شود، و اگر این شخص احساس میکند او را با خود برابر می انگاریم، آنگاه به سخنان ما گوش میسپرد. باور میکند که میتواند به انسانی بهتر تبدیل شود.
۹) صداقت:
عشق با ناراستی شاد نمی شود،
اما با راستی به شعف می آید.
این عنصر را صداقت می نامم.
کسی که عشق ورزیدن را میشناسد، راستی را به اندازه هم نوعش دوست میدارد. با راستی شاد میشود، اما نه با حقیقتی که به او آموخته شده است. او براستی شاد میشود. با ذهنی پاک، فروتن، و به دور از پیش داوری و ناسازگاری راستی را میجوید، و در پایان از آنچه می یابد، شاد میشود.
از صداقتی سخن نمیگویم که همسایه را تحقیر میکند، و نه از صداقتی که از اشتباهات دیگران سود بجوید تا به همگان نشان دهد که چه قدر نیک است. عشق راستین به رخ کشیدن ضعف دیگران به آنها نیست، بلکه پذیرفتن همه چیز است، شادی از دیدن این است که همه چیز بهتر از آنی است که دیگران میگویند.
« عشق یک لحظه شیفتگی نیست.
عشق تجلی نیرومند و سخاوتمندی از زندگی ماست.
شخصیت انسان در کامل ترین مرحله نمو خود!!! »
و برای ایجا این تجلی، نیازمند تمرینی مداوم هستیم...
خدایا
بر هرکه دوست میداری بیاموز
که عشق از زندگی کردن بهتر است،
و بر هرکه دوستتر میداری
بچشان که
دوست داشتن از عشق برتر است.
” دکتر شریعتی“
منبع : رنگین کمان


همچنین مشاهده کنید