دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


عشق


عشق
جان انسان كانون خواهش‌ها و تمناهاست انسان كه عالم شد می‌خواهد و برای این خواستن خود، تلاش‌ها انجام می‌دهد و همه هزینه‌ها را پرداخت می‌كند. خواهش جان انسان بخشی از هستی انسان در بعد نفسانی اوست و نفس بعدی از ابعاد سه گانه هستی انسان است كه دو الهام فجور و تقوی دارد و عشق، خواستن پارسایی است و نفرت، نخواستن فجور است و دین مجموعه‌ای از عشق و نفرت است یعنی خواستن پارسایی و نخواستن فجور، كه همان دینی شدن نفس انسان است.
انسان چون می‌داند، پس می‌خواهد و چون می‌خواهد پس عمل و اجرا می‌كند و چون اجرا كرد سپس نتیجه عملكرد خود را می‌بیند و این چرخه چرخان هستی انسان تا پایان زندگی در جهان مادی است اما از كدام دانسته چه خواسته‌ای بخواهد و چگونه عاشق شود و چگونه متنفر شود؟
عشق مفهومی ذات‌الاضافهٔ است یعنی عشق، عاشق و معشوق می‌خواهد كه خط اتصال این دو باشد و همین عشق تنفرآفرین است نفرت به آنچه كه معشوق را آزار دهد و خاطر او را مكدر می‌كند كما این‌كه توسعه عشق به همین عشق به معشوق است زیرا عاشق به آنچه كه محبوب معشوق است عشق می‌ورزد و این همان توسعه عشق است.
ولی از همه مهم‌تر این‌كه عشق بخشی از جان عاشق است و همین موجب حضور معشوق در نزد عاشق است پس دیگر از مبدا عاشق تا مقصد معشوق و خط فاصله عشق مبدا تا مقصد خبری نیست بلكه سخن از اتحاد عشق و عاشق و معشوق است یعنی اتصالی كه به یكی شدن می‌انجامد و دو و چند نیست كه در آن من، تو و او معنی داشته باشد بلكه یك وقوع است و آن معشوق عشق عاشق است من و ما، این دسته و آن دسته از بین می‌رود فقط یكتایی و اخلاص است و این تكثر و تعدد به آن معشوق اشاره دارند همان‌طوریكه از او استضائه می‌كند پس به وحدت بسیط در عین كثرت كثیر از یك هستی احد كه در برابر نیستی باقی می‌ماند می‌رسیم و این انجام عشق است كه جانی به جانان واصل ‌شود اما طی مراحل این وصل، اتحاد و تطبیق دو اراده عاشق و معشوق است یعنی وصل عاشق به معشوق تنها به انطباق اراده عاشق با اراده معشوق میسر است میل نفس كه انفعال جان است به اراده نفس كه فعل جان است، می‌رسد و انطباق دو فعل به انطباق دو فاعل می‌انجامد و عاشق كه می‌خواهد رضایت معشوق را جلب كند به خشنودی او آن‌گونه تصمیم می‌گیرد و عمل می‌كند كه معشوق اراده می‌كند و آن فعل را می‌پسندد.
نهایت عشق حذف خود و منیت من است و نصب رضای معشوق برای معیار و محك همه كارهاست یعنی خود را ندیدن و معشوق را دیدن و رضایت او را مقدم بر رضایت خود داشتن و در همه گفتارها و كردارها خرسندی او را هدف قرار دادن، مصداق عینی پندار نیك، گفتار نیك، كردار نیك همان عینیت بخشیدن خواسته معشوق در اجرا و عمل است. تجسم عشق عاشقان و معرفت عارفان در جهان مادی به اجرا رساندن حكمت عملی است كه معشوق اعظم و مبدا اعلی هستی آن را می‌خواهد، پس فعلی كه به محبوب معشوق بینجامد و ترك فعلی كه اجتناب از مبغوض معشوق باشد همان عشق بازی واقعی در جهان واقعیت‌ها و هست‌هاست.
معشوق زیبارویی كه جمال در پس پرده حجاب من و منیت‌های انسان دارد خواسته از طریق واسطه‌ها و پیام رسانان داده است كه به عشق انسان التفات دارد و محبت عاشق را به بها می‌خرد و این بها را تا وصل مطلق، بالا می‌برد تا آن‌جا كه عند ملیك مقتدر جای می‌دهد و رزق جاودان در بزم درخشان محفل نور برای بودنی همیشه دارد و این نگرانی و خشیت و خشوع عاشق را به عدم خوف و عدم حزن و سرور و شادمانی جاودان ختم می‌‌كند.
حال به مطالعه و محاسبه و مراقبه بنشینیم. آیا می‌ارزد همین چند دهه بودن در این جهان را به آن بودن جاودان عوض كنیم و به جای امانت و عشق بازی، خیانت و هوس‌بازی كنیم و با دروغ و دسیسه، به مال و مقام و لذت جنسی نامشروع برسیم و زشت‌تر این‌كه همه را به پای دین و دینداری نفاق كنیم و در بلاهتی كه به زیركی تعریف می‌كنیم دنیا را به آخرت تجارت كنیم در خواب مطلق از جهان جنینی یكسره به جهان پس از مرگ برویم و بیدار شویم كه معشوق مالك، چه حساب‌ها دارد كه به سنگ محك عشق همه رفتارها و گفتارها را به سنجش می‌كشاند و او تنها هدیه اخلاص را می‌پذیرد و هر چه ناخالص باشد به هیچ می‌انگارد و بلكه بر آن توبیخ و مواخذه بی‌وفایی و دشمنی می‌كند كه تو نه تنها رسم عاشقی به جا نیاوردی بلكه بی‌وفا و متنفر هم بودی پس تا وقت باقی است نوبت عاشقی را از دست ندهیم.
عاشق شویم و به عشقمان ایمان داشته باشیم و ایمان را پاره‌ای از وجودمان و هستی‌مان بدانیم و در حركت جوهری‌مان به سوی مبدا اعلی و تشرف به محضر حضور او، عشق و اخلاص را هدیه كنیم و چه زود و نزدیك این ملاقات انجام می‌شود.
و همه عشق‌ها و محبت‌ها و خواستن‌ها را به همان عشق تعریف كنیم.
احمد اسماعیل‌تبار
عکس: اثری از استاد فرشچیان
منبع : مجله خانواده سبز


همچنین مشاهده کنید