دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


عشق چیست؟


عشق چیست؟
● جان کورن ول
عشق یکی از موضوعات مورد توجه دانشمندان در سال های اخیر بوده به خصوص عشق میان مرد و زن یا عشق رمانتیک _ به عنوان پدیده ای عمیقا فیزیکی _ هدف کنکاش های علمی قرار گرفته است. در عشق رمانتیک سلول های عصبی، هورمون ها، مغز و فشار خون، قلب و معده در حالتی از شوریدگی قرار می گیرند. جالینوس پزشک مشهور یونانی در قرن دوم میلادی اصرار داشت که عاشق شدن موضوعی مربوط به اخلاط چهارگانه بدن است، به عبارت دیگر هنگامی که تعادل صفرا و سودا و بلغم و خون به هم می خورند. این نظریه اخلاط اربعه تا قرن نوزدهم دوام آورد و در این هنگام بود که با نظریه های جدید در مورد زیست شناسی سلولی جایگزین شد. اما با این وجود متخصصان نوین فیزیولوژی (کارکردشناسی) بدن نیز عشق رمانتیک را ناشی از مواد شیمیایی طبیعی قدرتمندی در بدن می دانند. ماده شیمیایی که به خصوص مورد تحقیق قرار گرفته است مولکولی به نام فنیل اتیلامین (PEA) است. فنیل اتیلامین نوعی آمفتامین طبیعی است که باعث ترکیب مغز و دستگاه عصبی مرکزی می شود. PEA تجربه سرخوشی، تنفس سریع، افزایش ضربان قلب، گشادی مردمک، آزادی ترشحات بودار از پوست - که می تواند طرف مقابل را اغوا کند _ را ایجاد می کند. نقطه اصلی این تحولات در مغز است. بخش های مختلف مغز نقش های مختلفی ایفا می کنند. قشر خارجی مغز یا کورتکس که در مراحل متاخر تکامل به وجود آمده است، به تفکر منطقی و هوش مربوط است. مغز میانی یا دستگاه لیمبیک عواطف ما را کنترل می کند. در محل اتصال نخاع به مغز یا بصل النخاع نیز یک هسته درونی (هسته دم دار) وجود دارد که رفتارهای غریزی بدوی تر مثل تعیین قلمرو، جفت گیری و جست وجو برای پاداش را تحت تسلط دارد و آن را با توجه به اینکه در مراحل ابتدایی تر تکامل به وجود آمده «مغز خزندگان» هم می نامند.
هنگامی که دو پژوهشگر یکی سمیرزکی انگلیسی متخصص عصب شناسی و روان شناس و انسان شناس آمریکایی هلن فیشر از تصویربرداری با تشدید مغناطیسی (MRI) برای کاوش اساس عصبی عشق استفاده کردند، متوجه شدند مغزهای داوطلبان مورد بررسی آنها که در آن هنگام دوره ای از عاشق شدن را می گذراندند دقیقا در همین «هسته دم دار» فعال است. تصور بر این است این هسته یا به اصطلاح «مغز خزندگان» از لحاظ تکاملی در شصت و پنج میلیون سال پیش به وجود آمده باشد. هرچه آزمودنی ها مشتاق تر بودند این هسته در آنها فعال تر بود.
هسته دم دار مستقیما به دستگاه لیمبیک اتصال دارد. در جریان عشق رمانتیک موسیقی ملایم عقل ناشی از کورتکس مغز در میان هیاهوی طبل نوازی هسته دم دار و دستگاه لیمبیک گم می شود و آبشاری از آزادی ماده PEA در مغز به وجود می آید. در همان زمان میزان آدرنالین هم افزایش می یابد و آزاد شدن ماده شیمیایی دیگری به نام دوپامین را باعث می شود. دوپامین باعث افزایش توجه هدفمند، بنیه و انرژی فرد که همه آنها بر گرفتن پاداش متمرکزند می شود. در همان حالی که این مواد شیمیایی قدرتمند مسیرهای عصبی را تهییج می کنند، باعث مهار یک واسطه شیمیایی عصبی به نام سروتونین می شوند.
سروتونین باعث کنترل اعمال تکانه ای، رفتارهای وسواسی و اشتیاق های شدید می شود، این پیام رسان عصبی در به وجود آمدن احساس قدرت برای عمل کردن و احساس تسلط بر امور به ما کمک می کند. افت میزان سروتونین در مغز در ایجاد اختلالاتی مثل حملات وحشت زدگی، اضطراب افسردگی و رفتارهای شیدایی (مانی) دخالت دارد. در سال های اخیر برای درمان بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی _ مثلا آنهایی که مرتبا بی اراده دست هایشان را می شویند یا مبتلا به پرخوری عصبی هستند _ داروی فلوکستین (پروزاک) تجویز می شود؛ این دارو، سروتونین کاهش یافته در محل اتصال سلول های عصبی (سیناپس ها) را افزایش می دهد. امروزه دانشمندان می گویند دوای درد عشق یا شفادهنده مریضان عشق هم تجویز مقدار مناسبی فلوکستین یا پروزاک است! اما هنگامی که به درد عشق مبتلاییم، به حسادت عشقی مبتلا می شویم یا زندگی زناشویی مان در هم می ریزد از لحاظ شیمیایی چه اتفاقی در مغز رخ می دهد؟ عاشق به مواجهه مداوم با معشوق نیازمند است تا هیجانات ناشی از سیلاب فنیل اتیلامین در مغزش را اطفا کند. هر مانعی در راه این مواجهه، تنها میزان رها شدن فنیل اتیلامین را بیشتر کرده و حتی باعث فقدان بیشتر سروتونین در مغز می شود و به این ترتیب به اصطلاح آتش عشق را تندتر می کند. این تغییرات شیمیایی توضیح دهنده علایم عشق است. بالا و پایین رفتن های ناگهانی خلق و خو، علایم خارج از کنترل، تسخیر شدن با فکر معشوق، دلشوره بی قراری، ناتوانی در تمرکز، بیخوابی و به عبارت دیگر آن آشفتگی مطبوعی که آن را عاشق شدن می نامیم. اما اگر عشق فرد با جواب مثبت طرف مقابل روبه رو شود، مرحله دومی به دنبال می آید، ارضای جنسی. در این مرحله هورمون مردانه یعنی تستوسترون هم در مردان و هم در زنان _ به خصوص در هنگام تخمک گذاری و حتی بعد از یائسگی- نقش مهمی دارد. در هنگام تماس واقعی با معشوق هورمونی به نام اکسی توسین در مغز انسان آتش بازی به راه می اندازد. به دنبال آن مقادیر زیادی مواد شبه افیونی طبیعی به نام اندورفین ها در مغز انسان آزاد می شود که پاداش دهنده ای بسیار قوی محسوب می شود. در هنگام اوج لذت جنسی میزان اکسی توسین در بدن مرد تا ۵ برابر و در بدن زن حتی بیشتر از آن افزایش می یابد. اکسی توسین، همراه با هورمون وازوپرسین، که در خاطرات عاطفی واضح اعم از دیداری، لمسی، شنیداری و بویایی دخیل است، تصویر معشوق را در ذهن عاشق تثبیت می کند و احساسات عمیقی نسبت به او به وجود می آورد. یک قطعه موسیقی، یک رایحه خاص، یک زمزمه عاشقانه و... می تواند شور و شوق فراوانی را در معشوق برانگیزد. در همه این موارد میزان اکسی توسین در بدن اوج می گیرد و به دنبال آن موج افیون های درونی مغز را در برمی گیرد. بنابراین روشن است که هنگامی رابطه فرد با معشوقش سرد می شود یا از آن بدتر معشوق را در میان بازوان دیگری می بیند علایم ترک این افیون های درونی ظاهر می شود. جای شگفتی نیست که روانپزشکان ناکامی در عشق را با افسردگی حاد مقایسه کرده اند.
● تفاوت میان عشق و شهوت
اما شهوت صرف و جدا از عشق چه مشخصاتی دارد؟ شهوت ممکن است به طور مستقل از عشق رمانتیک برانگیخته شود. بدیهی است که شهوت می تواند همزمان با عشق هم وجود داشته باشد؛ گرچه در مورد بعضی عشاق ارضای بی بند و بار و غیرمتعهدانه شهوت می تواند عشق رمانتیک همراه آن را از بین ببرد. اغلب پژوهش ها حاکی از آن است که شهوت صرف ندرتا به عشق رمانتیک پیشرفت می کند، به قول هلن فیشرمداربندی مغز در مورد شهوت لزوما آتش عشق را روشن نمی کند. از طرف دیگر عشق رمانتیک، به خصوص پس از تولد فرزندان، می تواند به مرحله سومی پیشرفت کند: دلبستگی و تعلق. خصوصیتی که برای یک ازدواج پایدار لازم است. این دلبستگی عمیق تر که در عشاق بالغ و دیرین شکوفا می شود، به طور شاخص پس از تولد یک فرزند به وجود می آید. با این حال مثال های فراوانی وجود دارد که یک دلبستگی مادام العمر میان زوجی بدون فرزند به وجود آمده، درست همان طور که بسیاری از زوج های صاحب فرزند هیچ گاه به این مرحله دلبستگی عمیق مدام نمی رسند.
اما تمام حوادث شیمیایی و عصبی برانگیزاننده عشق، یک سئوال از نوع «اول مرغ بود یا تخم مرغ» را به میان می آورد: آیا عاشق شدن علت این تغییرات شیمیایی در مغز است یا معلول آن؟ اول مرغ بود یا اول تخم مرغ؟ در مورد این سئوال توضیحی وجود دارد که در ابتدا اتولوژیست (کردارشناس حیوانات) کنراد لورنتس، برنده جایزه نوبل به آن پرداخت.
لورنتس در اردک ها پدیده ای را مشاهده کرد که آن را «نقش پذیری» (imprinting) نام نهاد. لحظه ای بحرانی برای آشیانه سازی یک پرنده وجود دارد، هنگامی که مغز و دستگاه عصبی مرکزی جوجه اردک آماده ایجاد پیوند میان او و مادرش است. در غیاب پرنده مادر جوجه با اولین حیوانی که دیدار می کند این پیوند را برقرار می کند. مکانیسم نقش پذیری برای بقا حیاتی است چرا که تصور بر این است که ارتباط با یک والد محافظت کننده بقا را تضمین می کند.
جان باولبای روانشناس از ایده لورنتس استفاده کرد و «نظریه دلبستگی» (attachment Theory) ارائه کرد. کودکی که نمی تواند با مادرش پیوند عاطفی پیدا کند، از شانس کمتری برای بقا برخوردار است. با توجه به شباهت میان یک کودک محروم از مادر و یک عاشق ناکام دانشمندان این پدیده «نقش پذیری» را در مورد عشق افراد بزرگسال هم مطرح کرده اند. عاشق مانند کودکی دلبسته به مادر به چشمان معشوق خیره می شود و آه می کشد و اگر رابطه اش را با او از دست دهد مانند کودکی طرد شده، می گرید و به افسردگی دچار می شود و حتی ممکن است به خود صدمه بزند. در صورت موفقیت در پیوند ابتدایی میان عشاق دلبستگی درازمدت در چشم انداز قرار می گیرد. چنین واقعه ای پس از آنکه عشق رمانتیک سیرش را طی کرد و اتحاد عاشق و معشوق فرزندانی را به بار آورد رخ می دهد. اما این مرحله جدید پیش بینی نشده و نامنتظر است چرا که به طور شاخص ۱۸ ماه تا ۳ سال پس از شروع عشق آبشارهای فنیل ایتلامین دوپامین و اکسی توسین در مغز فروکش می کنند و به قول دانشمندان علوم اعصاب ذخیره واسطه های عصبی تمام می شود.
در یک کنفرانس علمی در مورد عشق در آمریکا ۳۰ سال پیش شرکت کنندگان بر سر این تعریف از عشق موافقت کردند: «یک حالت شناختی- عاطفی با مشخصه خیال پردازی اجباری و وسواسی راجع به پاسخگویی به احساسات عاشقانه به وسیله موضوع عشق.» این نوع تعریف یقینا مشکل درک عشق بر مبنای زبان علمی را آشکار می کند. علم چیزهای بسیار جالبی در مورد عشق را به ما می گوید. اما برای توصیف کردن دقیق چیستی عشق به طور ذهنی و شخصی و درک این نکته که چرا ما خود را دستخوش هیجانات عاشقانه می کنیم و به این سفر دردناک و مخاطره آمیز دست می زنیم، باید به انواع دیگر سخن انسانی رو بیاوریم: به شعر، داستان، خاطرات، تجربه زندگی واقعی.
منبع : کلوب


همچنین مشاهده کنید