دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

جوان مسلمان و پاسخ اسلامی به دنیای متجدد


جوان مسلمان و پاسخ اسلامی به دنیای متجدد
بدیهی است جوان مسلمانی که با تمدن جدید مواجه می‌شود بسته به پیشینه، تحصیلات، تربیت خانوادگی، ساختار روانی و عاطفی، توانایی‌های فکری خود نسبت به آن واکنش نشان خواهد داد. در این آخرین فصل کتاب، قصد ما این نیست که خلاصه‌ای از انواع این واکنش‌های محتمل به دست بدهیم، بلکه می‌خواهیم ببینیم واکنش یا پاسخ اسلامی جوان مسلمانی که می‌خواهد همچنان در درون مرزهای اسلامیت بماند، در قبال چالش‌های مدرنیسم یا تجدد، که وصف مختصر آن طی سطور گذشته عرضه شد، چگونه خواهد بود. این پاسخ به مقولات مختلفی تقسیم می‌شود و لذا ما آن را در چهار بخش بررسی می‌کنیم: در
بخش۱)
به جهات دینی و معنوی و فکری می‌پردازیم؛
بخش۲)
به جنبه‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی؛
بخش۳)
وجه هنری؛
بخش۴)
به شیوه‌ی زندگی متلازم با دنیای متجدد.
۱) روشن است که جان و جوهر پاسخ اسلامی به دنیای متجدد در جهات دینی و معنوی و فکری زندگی بشر نهفته است. همین جهات و جنبه‌هاست که کردار بشر و نحوه‌ی تلقی او را از جهان پیرامون رقم می‌زند. ابتدا در مورد خود دین، باید گفت که مهم‌ترین پاسخ جوان مسلمان و مهم‌ترین گامی که باید او پیش از هر چیز بردارد این است که قوت ایمان خود را حفظ کند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحی اسلامی از دست ندهد. دنیای متجدد به تدریج تباه شده است و درصدد است همه‌ی آنچه را که مقدس و طبعاً دینی است از بین ببرد، به خصوص با اسلام به عنوان دینی که از نگرش قدسی نسبت به زندگی و قانون الهی دربرگیرنده‌ی همه‌ی افعال و اعمال بشر عدول نکرده است، مخالفت دارد. اکثر مستشرقان غربی حدود دو قرن به اسلام می‌تاخته‌اند و سعی داشته‌اند به مسلمین یاد بدهند که دین خودشان را چگونه بفهمند، بهانه‌شان هم این بوده که چون تمدن ایشان اسباب و ابزار بهتری می‌سازد پس سخن قرآن و نیز آنچه را که قرآن از آن سخن نگفته است، اعم از اینکه این سخنان کلام خدا باشد یا، آنچنانکه بسیاری از اسلام‌شناسان غربی مدعی‌اند، جمع و تلفیقی از گفته‌های انبیا سلف، بهتر از خود مسلمین می‌فهمد.
مسلمین ابتدا باید به معارضه‌ی تجدد با نفس دین پاسخ دهند و آنگاه به معارضه‌ای که دنیای متجدد علی‌الخصوص با وحی اسلامی دارد بپردازند. روشن است که این وظیفه‌ای نیست که بر عهده‌ی جوان مسلمان باشد که شاید خود نیز هنوز سنت متعلق به خویش را به درستی نشناخته است، بلکه این مسوولیت بر دوش علمای بزرگ جهان اسلام است که در ساحت فکری از دین و جنبه‌های معنوی آن دفاع کنند تا مسلمین جوان‌تر نیز از آن منتفع شوند و چیزی بیاموزند. خوشبختانه در چند دهه‌ی اخیر اینچنین دفاع‌هایی صورت گرفته و آنچه جوانان مسلمان اینک باید انجام دهند این است که با این نوشته‌ها، از رهگذر آنها با جان کلام دین خودشان آشنا شوند.
جوانان مسلمان به مدد این نوشته‌ها خواهند توانست پس از پاسخگویی به انتقاداتی که غالباً از اسلام می‌شده است، از انکار وثاقت وحیانی قرآنی مجید یا حمله به جهات متعددی از زندگی حضرت رسول (ص) و بسیاری از جوانب اخلاقیات اسلامی گرفته تا نظریات غیربی‌طرفانه‌ای که در باب دوره‌های متأخرتر تاریخ اسلام اظهار شده، برآیند.
به هر یک از انتقاداتی که از دین اسلام می‌شده است باید یک پاسخ خاص و در خور اسلامی داد، همچنانکه پیشتر نیز گفته شد، این پاسخ‌ها را بایستی از تعالیم وثیق اسلامی برگرفت. برای انجام این امر بسیار مهم، ضروری است که اسلام به زبان امروزینی معرفی و عرضه شود که برای کسانی که سالیان طولانی را صرف تحصیل علوم سنتی اسلامی نکرده‌اند، ولو آنکه زبان مادریشان عربی، فارسی، ترکی یا سایر زبان‌های اسلامی بوده است، نیز قابل فهم باشد. لازم است کار معرفی اسلام به زبان امروزین، که خوشبختانه فهم آن هم تاکنون کمابیش انجام پذیرفته است و ما نیز در بخش نخست این کتاب در حد مجال موجود بدان پرداختیم، پی گرفته شود، ولی فعلاً جوانان مسلمان بایستی لب‌لباب دین خودشان را دریابند و بفهمند چه نیرویی به اسلام این توانایی را داده است که حتی پس از حدود هزار و چهارصد سال بتواند همچنان راهی را برای زیستن و رستگار شدن فراروی آدمیان گشوده بدارد. جوانان مسلمان نباید فقط به دانستن انتقاداتی که از بسیاری جوانب، به خصوص از غرب، طی چند قرن گذشته از اسلام می‌شده است، اکتفا کنند، بلکه لازم است ابعاد درونی دینشان را که ژرف‌ترین پاسخ‌های فلسفی و وجودی را برای مسایل و مشکلات مبتلا به امت عرضه کرده است، نیز بشناسند.
پاسخ‌هایی که به چالش‌های دنیای متجدد با اسلام داده می‌شود در عین حال بایستی بر عام‌ترین و فراگیرترین تعالیم اسلامی مبتنی باشد و در آنها از درج گرایش محدود فرقه‌ای و مخالفت‌آمیزی که مربوط به مداخله‌ی خود جهان اسلام است اجتناب گردد، منازعات و مباحثات فرقه‌ای و کلامی یا فقهی به خود فقها یا متکلمان و علمای دینی واگذاشته شود که آموختگی‌های لازم برای انجام چنین مباحثاتی را دارند. البته اینک زمان آن رسیده است که حتی ایشان بتوانند بر محور شهادتین و تعالیم کلی و فراگیری که از قرآن و حدیث نبوی مایه می‌گیرد، نگرش بازتری نسبت به دیانت عام و اصیل اسلامی بیابند و از منازعات فرقه‌ای در درون اسلام بپرهیزند.
ولی وضع و نظر کبار علمای دینی در جهان اسلام هر چه باشد، مهم‌ترین چیز برای جوان مسلمان آن است که به پیام عام و جهانی اسلام در تعالیم مربوط به خداوند، بشر، جهان طبیعت، فرجام کار انسان و وحی متمسک باشد و از شریعت و تعالیم معنوی و اخلاقی این دین متابعت کند. بنابراین، لازم است که از یک سو جنگ و جدال‌های فرقه‌ای کنار گذاشته شود و از سوی دیگر حقیقت اسلام به زبان امروزینی عرضه شود تا جوان مسلمان علاوه بر آنکه از انتقادات وارده بر اسلام مطلع می‌شود، به علم و اطلاع بسنده‌ای دست بیابند که خود بتواند به این انتقادات پاسخ بگوید. امید ما این است که کتاب حاضر بتواند به انجام این امر خطیر کمک کند.
مسوولیت مهم دیگری که بر دوش متفکران اسلامی است این است که مسیحیت و یهودیت و سایر ادیان را از منظر اسلامی مطالعه کنند. در دو قرن گذشته جهان اسلام شاهد ظهور لشکر کاملی از علما و محققان غربی بوده که برخی از ایشان علمایی برجسته و فارغ از تعصب و پیشداوری و حتی گاهی علاقه‌مند به آرمان اسلامی، ولی بسیاری دیگرشان غرض‌مند و غالباً به شدت مخالف اسلام بوده‌اند و به مطالعه‌ این دین برآمده و دقیقاً به سبب نقطه‌نظرها و نقطه‌ی عزیمت‌های نادرستی که داشته‌اند چهره‌ی اسلام را به نحوی مسخ شده بازنموده‌اند. ولی متفکران و علمای مسلمان برخلاف پیشینیان ما که هزاران سال پیش از این ادیان دیگر را به دقت می‌کاویدند، هنوز ادیان دیگر را به نحو جدی و با زبانی امروزین، از نظرگاه اسلامی چندان مورد مطالعه قرار نداده‌اند. هر جا که چنین مطالعاتی، ولو هنوز اندک و محدود، شروع شده، ثمرات مطلوبی به بار آورده است. لازم است جوانان مسلمان با این مطالعات آشنا شوند و خود آن را ادامه دهند، نه صرفاً براساس مخالفت‌های برخی افراد کوتاه‌اندیش بلکه بر پایه‌ی وسعت فهم قرآن از دین، چشم‌انداز کلی از مسیحیت و یهودیت و ادیان دیگر بیابند. حتی مروری سریع بر قرآن مجید به روشنی معلوم می‌کند که قرآن مکرراً بر فراگیرندگی دین و اینکه دین برای همه‌ی بشریت فرستاده شده است، تصریح و تأکید دارد.
جوانان ضمناً بایستی از رفتار بزرگوارانه‌ی مسلمین در بخش اعظم تاریخشان با اقلیت‌های دینی‌ای که در میان ایشان می‌زیسته‌اند، آگاه شوند. به علاوه، مسلمین و به ویژه جوانانی که به غرب می‌روند، باید در مطالعه‌ی ادیان دیگر متوجه تمایز میان نیروهای مدرنیسم یا تجدد که با همه‌ی ادیان، از جمله با ته‌مانده‌های مسیحیت و یهودیت سنتی در غرب مخالف است، آن ادیانی که اگر به درستی فهمیده شوند، متحد اسلامی در مقابل دهری مشربی و گرایش‌های غیردینی‌ای خواهند بود که در پی منهدم کردن و یا دست کم خصوصی کردن ادیان و اخراج آنها از ساحت اجتماع است، باشند.
این نیز فوق‌العاده مهم است که مسلمین جوان مطالب هرچه بیشتری درباره‌ی سنت فکری خودشان که همه‌ی رشته‌های مختلف علوم اسلامی را از فقه و اصول فقه تا کلام و فلسفه و علوم معنوی تصوف و طبعاً اصول اساسی تفسیر قرآن و حدیث را در برمی‌گیرد، بیاموزند. بدیهی است که یک جوان مسلمان نمی‌تواند در همه‌ی این موضوعات تبحر پیدا کند، اما می‌تواند اطلاعاتی مقدماتی و اجمالی از این سنت فکری بیابد تا در مقابل فشار اصلی معارضه‌جویی غرب که عمدتاً در ساحت معرفت اعمال می‌شود و لذا، اگر نه به معنای درست کلمه دست کم به معنای استدلالی، فکری است و با ثمرات تلاش ذهن سروکار دارد، احساس کهتری نکند. در این زمینه نیز امیدواریم این کتاب بتواند به کسب چنان اطلاعاتی از این سنت فکری کمک کند.
جوان مسلمان باید آن اندازه با سنت فکری خودش انس و آشنایی داشته باشد که بتواند پاسخ چالش‌های مدرن و «پست مدرن» نظیر هیچ‌انگاری، لاادری مشربی و اگزیستانسیالیسم ملحدانه، مارکسیسم ماتریالیستی، تنزل دادن همه‌ی عالم معنا و واقعیت معنوی به کارکرد ذهن یا روان آنچنانکه در بسیاری از مکاتب روانشناسی مشهود است، به خصوص چالش‌های علم جدید و النهایه بحران محیط زیست را که کل موجودیت بشر را تهدید می‌کند، در آن بیابد. علاوه بر این، لازم است که پاسخ اسلامی به چنان چالش‌هایی به نحوی فعلیت بیابد که جوان مسلمان بتواند دانسته‌های خویش را بر وضعیت‌های ملموس زندگی خصوصی و اجتماعی که غالباً به طور پیش‌بینی نشده مطرح می‌شود، اعمال کند. امروزه اکثر جوانان مسلمانی که به غرب می‌روند، ولو آنکه از خانواده‌های بسیار مؤمن و متدین باشند و شعایر و مناسک دین خود و نیز آیاتی از قرآن را بدانند و پاکیزه سرشت هم باشند، هنوز آن اندازه در زمینه‌ی سنت فکری خودشان آموختگی نیافته‌اند که بتوانند برای تصمیم‌گیری درباره‌ی اوضاع جدیدی که در هر گوشه‌ای از دنیای متجدد با آن مواجه می‌شوند، از آن استمداد کنند. این مطلب نه‌تنها درباره‌ی جوانان مسلمانی که در غرب زندگی می‌کنند، بلکه حتی درباره‌ی مسلمین جوانی که در حلقات و محافل متجدد جهان اسلام زندگی می‌کنند نیز صادق است.
بنابراین می‌توان گفت که تنها راه تدارک یک پاسخ اسلامی به دنیای متجدد برای جوان مسلمان این است که اولاً بتواند با تکیه بر معتبرترین و مرکزی‌ترین تعالیم این دین و اجتناب از پرتگاه‌های مخالفت‌های فرقه‌ای که در اوضاع و احوال دیگر کاملاً قابل فهم است ولی امروزه تنها باعث تقلیل نیروهای معنوی و فکری امت اسلامی، به ویژه در مقابله با دنیای متجدد می‌شود، از اسلام درمقابل تفاسیر و تعابیر تحریف‌شده‌ای که از بیرون آن می‌شود دفاع کند. جوان مسلمان باید در گام بعدی بتواند با تمسک به گنجینه‌ی سنت فکری اسلامی به چالش‌های نظریه‌ها و رویه‌های گوناگون فلسفی و علمی نشأت یافته از دنیای متجدد پاسخ بدهد. دست آخر حتماً باید بتواند مدرنیسم یا تجدد را از بقیه‌السیف سنت‌های دینی معتبر غرب که «کلمه‌ٌ سواء» و مشترکات بسیار بیشتری از گرایش‌های غیردینی اگرچه در غرب بالیده است، ابداً با نگرش‌های دینی و مقدس سایر ادیان توحیدی که به واقع برادران اسلام در خانواده‌ی ادیان ابراهیمی هستند، ربط ریشه‌ای ندارد.
۲) در بحث از ساحت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زندگی، مهم‌ترین نکته اولاً این است که اکثر جوانان مسلمان نمی‌توانند تعالیم وثیق و معتبر اسلامی را که تا حدود بسیار زیادی در ساختار اجتماعی مواطن ایشان در جهان اسلام جذب و ادغام شده، از عادات و آداب و رسوم دیگری که زندگی ایشان را فراگرفته است تمیز دهند. غالباً دیده شده است که وقتی جوانان مسلمان با مسلمانان جاهای دیگر جهان مواجه می‌شوند ابتدا بحث‌های فراوانی میان ایشان بر سر این درمی‌گیرد که کدام یک از آنان به ضوابط و معیارهای درست اسلامی عامل یا قایل‌اند، در حالی که به واقع هیچ تفاوتی جز از حیث زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی ظهور تاریخی تعالیم اسلامی برایشان، میان آنان نیست. بسیاری از حملات متجددان در غرب به نهادهای اجتماعی اسلام در واقع حمله به تمام نهادهای سنت غیرجدیدی است که آنها آن را به خصوص با اسلام یگانه می‌دانند که ضمناً غیرمسلمینی که در جوامع اسلامی یا جاهای دیگر زندگی می‌کنند نیز در آن شریک و سهیم‌اند.
یکی از جمله‌ مسائلی که در این زمینه مطرح است مسأله‌ی پوشاندن موی زن‌هاست. شک نیست که این کار یک عمل یا عرف اسلامی است، ولی در عین حال یک عرف اجتماعی نیز هست که در میان مسیحیان و یهودیان شرق نیز دیده می‌شود. لازم است که ما بتوانیم جنبه‌های متفاوت این مورد خاص را از یکدیگر متمایز کنیم و صریحاً بگوییم که این عرف یا عمل هم بر سنت اسلامی مبتنی است و هم بر عرف اجتماعی، در حالی که برخی دیگر از جهات روابط اجتماعی میان مرد و زن صریحاً در قرآن و حدیث بیان نشده بلکه در واقع عرف‌های اجتماعی بوده که توسط مسلمین و نیز اتباع سایر ادیان، همچون مسیحیت که پیش از فرارسیدن دوران جدید تا حدی در جوامع آسیایی غربی و شمال آفریقا رواج داشته، اخذ و جذب شده بوده است.
جوانان مسلمان بایستی نهادهای اجتماعی اسلامی معمول در جهان اسلام را بر مبانی اسلامی ارزیابی کنند نه براساس انتقادات جدیدی که بر آنها وارد می‌شده است، زیرا اکثر این انتقادات جدید بر مفروضات معینی در باب ماهیت یا طبیعت آدمی و فرجام کار بشر استوار است که هم به حسب واقعیت امور غلط‌اند و هم صریحاً با تعالیم اسلام مباینت دارند. جوانان مسلمان نبایستی با احساس انفعال و کهتری حملات متجددان به ساختار سنتی خانواده، روابط زن و مرد، رابطه‌ی میان نسل‌های مختلف و نظایر آن را بپذیرند آنچنان که گویی این حملات و انتقادات حقایقی اثبات شده یا مبتنی بر موازین عملاً اثبات شده‌ی داوری است. بلکه به عکس، باید توجه داشت که مدها و موازین داوری نشأت گرفته از غرب هر چند دهه‌ای تغییر می‌کند. در واقع باید به این انتقادات و حملات به دیده‌ی آرایی نگریست که از یک جهان‌نگری کاملاً بیگانه با جهان‌نگری اسلامی، از جامعه‌ای برآمده است که خود در حال تغییرات سریع و در معرض ازهم پاشیدگی است.
یکی از نمونه‌های تمام عیار در این زمینه مسأله‌ی نقش اجتماعی زنان است. تقریباً همه‌ی غربیانی که می‌خواهند به اسلام حمله کنند قبل از هر چیز به نقش زنان در جامعه‌ی اسلامی حمله می‌کنند. ولی نقش زنان در خود غرب یک صد سال پیش، یعنی در دهه‌ی آخر قرن سیزدهم / نوزدهم، با نقشی که زنان اینک در دهه‌ی آخر این قرن دارند بسیار تفاوت داشته است؛ و جهان اسلام چه تضمینی دارد که نظر و نگرش غرب در این زمینه در دهه‌ی آخر قرن بعد کاملاً دیگرگون نشده باشد؟ منتقدان غربی در هر زمان تنها براساس مدهای رایج در غرب آن زمان از جامعه‌ی اسلامی انتقاد می‌کرده‌اند. لذا نباید این انتقادات را جدی گرفت. البته باید نظریات منتقدان مزبور را فهمید، ولی نباید گمان کرد که آنان معیارهای قاطع و خطاناپذیری برای تعیین ارزش یا بی‌ارزشی نهادهای اجتماعی اسلامی در اختیار دارند، زیرا نتیجه‌ی این گمان خطا آن خواهد بود که جوان مسلمان احساس کند قیود و شیرازه‌های اجتماعی و خانوادگی او بر اثر چنان انتقاداتی در حال سست شدن و از هم گسیختن است.
عین همین قضیه در مورد اخلاقیات اسلامی صادق است. در دنیای متجدد، با وجود این که ارزش‌های اخلاقی این چنین در جامعه از دست رفته است و بسیاری از صاحبان قدرت واقعی در این زمان علناً اعتنایی به ضوابط و اصول اخلاقی ندارند، هنوز هم بی‌وقفه از جنبه‌های گوناگون اخلاق اسلامی انتقاد می‌شود. جوانان مسلمان باید بدانند که این انتقادات از نگرش نادرست دیگری به انسان و جامعه‌ی انسانی مایه گرفته است که باز بر مذهب اصالت فرد، اومانیسم، قول به اصالت خرد، جداافتادگی انسان از ساحت قدس، عصیان بر ضد اقتدار، از دست رفتن حس تنزه و تعالی، ذره‌ای شدن خانواده، کمی شدن زندگی و فروکاسته شدن جامعه به صرف سرجمع عددی افراد ذره‌ای شده‌ای که پیشتر بدان اشاره کردیم، مبتنی است. طبیعی است که جوان مسلمان باید با تعصب و بی‌عدالتی در جامعه‌ی خودش یا هر جای دیگری، در غرب یا غیر آن، که در آن زندگی می‌کند مخالفت کند، ولی معیارهای او برای داوری در این زمینه بایستی بر خود اخلاق اسلامی استوار باشد نه بر هر چیزی که در جهان جدید مد و باب روز است، زیرا در دنیای متجدد آنچه امروز مد است فردا به دور افکنده خواهد شد. به واقع مطلب این است که در دنیای متجدد هر چند دهه گروه‌های گوناگون اخلاقیون لاادری مشرب یا ملحد هدف اخلاقی تازه‌ای مطرح می‌کنند زیرا برای ادامه‌ی حیات در جهانی که خدا در آن فراموش شده است به علم کردن چیزی نیاز دارند که شود آن را «آرمان اخلاقی» قلمداد کرد، طبعاً این «آرمان اخلاقی» هیچ گونه معیار و ضابطه‌ی عینی مبتنی بر وحی و قانون الهی ندارد بلکه محضاً بر ساخته‌های بشری متکی است که چون بشری است همگام با سرعت غرق شدن بشر در گرداب تحولات شتابان شبیه به هرج و مرج، تغییر می‌کند.
در زمینه‌ی اقتصاد لازم است جوان مسلمان از محسنات پیوستگی همیشگی اقتصاد با اخلاق در تمدن اسلامی و مخاطرات سخت و سنگین ناشی از جدا شدن این دو و تبدیل شدن اقتصاد به یک «علم» تقریباً مستقل از آدمیان، که فارغ از توجهی به جنبه‌های کیفی و معنوی زندگی فقط با کمیت سروکار دارد، غافل نباشد. در این زمینه، جوان مسلمان دست کم باید با احیای اقتصاد اسلامی در طول حدود دو دهه‌ی اخیر کاملاً آشنا باشد و در عین حال کمبودهای ناشی از عدم اعمال ضوابط و معیارهای اقتصادی اسلام در بخش‌های مختلف جهان اسلام را نیز بشناسد. روشن است که هر کاری که در جهان اسلام صورت می‌پذیرد ضرورتاً اسلامی نیست و این امر به خصوص در زمینه اقتصاد صادق است که در نتیجه‌ی اوضاع و احوال بین‌المللی و جریانات دو قرن اخیر، بسیاری از کردارهای معمول در آن دیگر مبتنی بر تعالیم شریعت نیست. لازم است که از یک طرف توجه داشته باشیم آنچه عملاً در ساحت اقتصاد جهان اسلام می‌گذرد با اسلام یگانه دانسته نشود، از طرف دیگر، از سنجیدن و انتقاد کردن از آن با معیارهایی مبتنی بر نظریه‌های اقتصادی غربی و به نام ایده‌آلیسم دروغینی که به واقع وجود ندارد و مخالفت با طبیعت بشر است، بپرهیزیم. کاری که باید بکنیم این است که تعالیم شریعت را در باب رابطه‌ی فعالیت‌های اقتصادی و اخلاق بدانیم یا بیابیم و آنها را به عنوان معیارهایی بر فعالیت اقتصادی در هر جا که باشد، اعمال کنیم.
احتمالاً مشکل‌ترین جنبه از جنبه‌های عملی یا بالفعل زندگی که جوان مسلمان با آن مواجه است، سیاست است. در این زمینه نیز در نتیجه‌ی از میان رفتن اکثر نهادهای سنتی سیاسی اسلامی و رخنه کردن نیروها یا جریانات قدرتمند گوناگونی همچون ناتورالیسم و برخی انواع نهادهای حکومتی از غرب که با تعالیم شریعت اسلام سازگاری ندارد، امروزه تنش‌های بسیار زیادی سراسر ساحت سیاسی جهان اسلام را فراگرفته است و معمولاً هم در بسیاری از کشورهای مسلمان آزادی لازم برای بحث علنی در مورد این مسأله وجود ندارد. بنابراین، وقتی جوان مسلمان به غرب می‌رود از یک سو احساس می‌کند که دیگر برای بحث‌های سیاسی آزادی دارد، از سوی دیگر با حمله‌های غربیانی مواجه می‌شود که از فقدان دموکراسی در کشورهای اسلامی انتقاد می‌کنند و با بخش اعظم آنچه در ساحت سیاست جهان اسلام می‌گذرد مخالفند. در عین حال، در پس پرده نیز انواع زمینه‌سازی‌ها و طرح و تعبیه‌ها از سوی برخی حکومت‌های «دموکراتیک» در کار است که باعث می‌شود ملت‌های قدرتمند غربی بدون آنکه در بند علایقشان به بسط ایدئولوژی دموکراتیک باشند، از جهات سیاسی و اقتصادی بسیار بیشتر از پیش به جهان اسلام توجه بیابند.
در این زمینه آنچنان پیچیدگی‌هایی هست که نمی‌توان برای واکنش در مقابل آنها راهنمایی‌های ساده و کلی ارائه کرد، به خصوص به این دلیل که مسلمانان جوان به کشورهایی با نهادهای سیاسی بسیار متفاوت تعلق دارند و در اکثر این کشورها نهادها و روش‌های سیاسی اسلامی معمول نیست. مهم‌ترین نکته در اینجا نیز همان است که تعالیم سنتی اسلام را در باب سلطه‌ی سیاسی بشناسیم و باز هم آنچنان زیاده آرمان‌گرا و غیرواقع‌بین نباشیم که همچون اغلب موارد، آنچه را که نیمه‌خوب است به امید دستیابی به یک بدیل و جانشین کامل ویران کنیم ولی به جای آن، دست آخر چیزی را به جای آن بنشانیم که خیلی کمتر از آن مورد نیمه خوب سابق کامل است و بسیار کمتر از آن با ارزش‌های سنتی اسلامی سازگاری دارد. بی‌شک برای نهادهای سیاسی غرب که بر فکر دموکراسی مبتنی هستند می‌توان از یک جهت معین امتیازاتی قایل شد، امتیازاتی که در بیشتر قسمت‌های جهان اسلام وجود ندارد و به جای آن فزونی برخوردها و کشاکش‌های سیاسی به نحوی منفی بر همه‌ی جوانب زندگی اجتماعی تأثیر گذاشته و مردم آزادی‌هایی را که در شریعت و نهادهای سنتی اسلامی برایشان ملحوظ بوده از دست داده‌اند.
با این حال، جوان مسلمان هرگز نباید به سادگی تسلیم این تصور شود که دموکراسی، که همانا در نهاد سیاسی غرب متبلور و متجلی شده است، به خصوص در همان شکل غربی‌اش، شکل آرمانی حکومت در همه‌جاست. جوان مسلمان باید بداند که مشارکت عمومی در حکومت پیش از دوران جدید همواره در جهان اسلام برقرار بوده اما این مشارکت از طرق دیگری به جز انداختن برگه‌های رأی در صندوق‌ها اعمال می‌شده است، باید جهان اسلام مجال و امکان انتخاب بایسته خود را بیابد تا بتواند نهادهای سیاسی خاص خود را همساز و همسو با اصول اسلام و ساختارهای جامعه اسلامی برقرار کند، در حال حاضر، اکثراً به سبب اعمال همان ملت‌هایی که از راه و روش‌های سیاسی چنین کشورهای مسلمانی انتقاد می‌کنند، به واقع چنین مجالی برای کشورهای مسلمان فراهم نیست.
۳) در مورد هنر به معنای موسع این تعبیر، متأسفانه باید گفت که بسیاری از جوانان مسلمان، حتی در حالی که در جهان اسلام زندگی می‌کنند که اینک بخش اعظم تمدن سنتی خود را از دست داده، دانش و تجربه‌ی دست اولی درباره‌ی زیبایی شگرف و اهمیت عظیم هنر سنتی اسلامی، احیاناً جز در مورد معدودی از یادگارهای معماری اسلامی که، شکر خدا، هنوز در بسیاری از قسمت‌های جهان اسلام برپاست، ندارند. نخستین گامی که باید جوان مسلمان در این زمینه بردارد این است که با سنت هنری خاص خود که بر مراتب ارزشی و فلسفه‌ی هنر خاصی بسیار متفاوت از مراتب ارزش‌ها و فلسفه‌ی هنر موجود در غرب مبتنی است، آشنا شود.
همان طور که پیشتر گفته شد، عالی‌ترین هنرهای اسلامی عبارت است از خوشنویسی و معماری و سپس هنر لباس‌سازی و ساخت اشیایی همچون فرش و نظایر آن که در زندگی روزمره پیوسته با آدمی محشورند و به کار می‌آیند و لذا فضای هنری و فرهنگی بلاواسطه‌ای را که فرد در آن نفس می‌کشد، می‌سازند. در عرض همین هنرها نیز هنرهای غیرتجسمی اسلامی قرار دارد که مشتمل است بر شعر، که نقشی مرکزی در فرهنگ اسلامی دارد، موسیقی و انواع آوازها که مهم‌ترین‌شان، یعنی تلاوت خوش‌آوای قرآن، مهم‌ترین هنر مقدس اسلام است. نکته‌ی مهمی که در اینجا باید خاطرنشان کرد، پیش از هر چیز این است که جوان مسلمان باید غنای سنت هنری سرشار اسلامی را بشناسد تا بتواند انتقادات منتقدین متجددی را که گمان می‌کنند همه‌ی تمدن‌ها باید هنرهایی یکسان با سلسله‌ی مراتبی مشابه داشته باشند و لذا مدعی‌اند اسلام هیچ گونه هنر تجسمی یا موسیقی نداشته است، بی‌جواب نگذارند.
جوان مسلمانی که از مواریث هنری خود و اهمیت و غنای آن اگاه باشد می‌تواند همواره در مقابل چنان انتقاداتی حاضرجواب باشد و بگوید که اگر اسلام هنر پیکره‌سازی پدید نیاورده یا همان اهمیتی را برای نقاشی قایل نبوده که غرب قایل بوده، در عوض غرب هم از نیل به ژرفا و شکوه شعر عرفانی که بر عشق به خداوند و معرفت او، یعنی آرایه‌های ادبیات تقریباً همه‌ی اقوام اسلامی، مبتنی بوده، قاصر مانده است. وانگهی، به استثنای پیکره‌سازی که در شرع اسلامی، مانند یهودیت، حرام است، اسلام در محدوده‌ی هنر غیرشمایل‌نگارانه‌ای که هر گونه تمثال‌سازی و نقاشی از صورت‌های خیالی الوهی را منع می‌کرده، عالی‌ترین شکل هنر را عملاً در همه‌ی مقولات متصور هنر پدید آورده است. حتی در زمینه‌ی نقاشی که چندان نقش و سهمی اساسی در اسلام ندارد، هنر مینیاتورسازی ایرانی و سپس هندی و ترکی آثاری خلق کرده‌اند که از جمله‌ی شاهکارهای هنری جهان به حساب می‌آید.
جوان مسلمان، به خصوص وقتی که به غرب می‌رود، باید از تأثیری که هنر جدید بر روح انسان می‌گذارد آگاه باشد. او نمی‌تواند با واکنش خود این هنر را دگرگون کند، اما می‌تواند مراقب اشکال هنری‌ای که در اطراف خود فراهم می‌آورد باشد. همواره این امکان برای او هست که با اشیایی از دستاوردهای هنر اسلامی که شمیم «برکت» وحی را به مشام جان او می‌رساند محیط مطبوعی برای زندگی خصوصی خود بسازد، به تلاوت قرآن و نیز آثار کلاسیک شعر یا موسیقی گوش بسپارد، در یک کلام، دست کم در محدوده‌ی کوچک زندگی خصوصی خود فضایی فراهم بیاورد که طنین هنرهای مقدس و سنتی اسلام در آن محسوس باشد و در عین حال که مایه دلگرمی و اطمینان خاطر اوست، نشانه‌ای از واقعیت معنوی اسلام نیز باشد.تأثیر حضور یک قطعه‌ی کوچک از آثار خوشنویسی یا طرح‌های سنتی اسلامی در اطاق او، از آن حیث که فضایی اسلامی پدید می‌آورد، فرق فاحشی با تأثیر یک قطعه از نقاشی‌های ناتورالیستی یا طبیعت‌گرایانه‌ی جدید متعلق به قرن سیزدهم / نوزدهم غرب دارد که از آبشخور بسیار متفاوت دیگری مایه گرفته است. عین همین نکته در مورد شعر و موسیقی و همه‌ی انواع دیگر هنرهای صوتی یا سمعی صادق است که از راه گوش دادن در روح و جان آدم نفوذ می‌کند و به اندرونی‌های وجود انسان راه می‌یابد. جوان مسلمان باید همه‌ی سعی خود را برای انس و آشنایی با عوالم هنری خاص خود، اعم از تجسمی و غیر آن، مبذول کند و در عین حال از آشنایی با هنر غربی که بخشی از علم و آموخته‌های او را تشکیل می‌دهد و شناخت آن برای فهم جهان غرب ضروری است، بازنماند.
انتقادی که جوان مسلمان در قلمرو هنر باید به آن پاسخ بدهد غالباً، به خصوص نزد برخی از منتقدان کم‌مایه‌تر غربی، بر این ادعا مبتنی است که نقاشی اسلامی زنده و طبیعت‌گرایانه نیست؛ البته در سال‌های اخیر که خود هنر غربی هم دیگر طبیعت‌گرایانه نبوده، این انتقاد کمتر مطرح می‌شده است. گاهی نیز انتقادهایی از این دست مطرح می‌شده است که هنر اسلامی، برخلاف هنر یونانی، قادر به نشان دادن حرکات اندام چهره‌هایی که تصویر می‌کند نیست یا آنکه نمی‌تواند فضایی سه بعدی را تداعی کند و نظایر آن. برای کسی که بخواهد معنای هنر اسلامی را بفهمد چنین انتقاداتی به واقع بی‌معنا و بی‌ربط است، ولی با وجود این پیوسته تکرار می‌شود.
یک نوع دیگر از انتقاداتی که مطرح می‌شود این است که هنر اسلامی غیرپویا بوده و طی قرون متمادی تحول مهمی نیافته است، گویی که نفس تغییر و تحول خود فضیلتی است. جوانان مسلمان باید این احتیاج را وارونه کنند، قطع نظر از مقایسه‌ی محتوای هنر اسلامی و هنر غربی، اهمیت چنین هنری را که، دقیقاً به خاطر همین تغییر نیافتن دایمی، حتی نزد انبوه مخاطبان تحصیل‌کرده نیز بسیار گویاتر از هنر دائماً در حال تغییر غرب است، نشان بدهند. ممکن است از خود بپرسیم که آیا مرقع زیبایی که به خط ماندگار نسخ نوشته شده باشد بیشتر بر یک آدم معمولی که در بازار قاهره قدم می‌زند تأثیر می‌گذارد تا یک تابلوی نقاشی جدید سورئالیستی یا نظیر آن از یک نقاش نیویورکی یا پاریسی برکسی که در خیابان‌های این شهرها پرسه می‌زند. به نظر ما جواب کاملاً روشن است و نشان دادن اهمیت این مطالب حجتی برای جوان مسلمان است که هنری، به عنوان یک نظم سنتی، می‌تواند عالی‌ترین حقایق ماورای تحولات و تبدلات مدهای زمانه را بازنماید و به نحوی که در مورد هنر جدید حتی قابل تصور هم نیست، با فراتر رفتن از ویژگی‌های فردی [هنرمند] و حوادث گذاری زمانه، در ذهن و ضمیر طوایف مختلف افراد در جامعه اسلامی نفوذ کند.
۴) و سرانجام در مورد شیوه‌ی زندگی، باید پذیرفت که مقاومت در مقابل جاذبه‌های بسیار نیرومند شیوه‌ی زندگی جدید برای جوانان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، بسیار دشوار است، زیرا این شیوه‌ی زندگی دقیقاً معطوف به قوای شهوت و غضب در نفس، مآلاً تن دادن به آن بسیار سهل‌تر از تسلیم شدن در مقابل قوای عالی‌تر نفس است که مستلزم انضباط روح است و النهایه به تسلیم در مقابل خداوند راه می‌برد. نباید از یاد ببریم که نخستین وظیفه‌ی هر مسلمان بنا بر آنچه صریحاً در سنت اسلامی آمده، زیستن مطابق مشیت خداوند است و هیچ اوضاع و احوالی وجود ندارد که نشود در آن چنین زیست. علاوه بر این، مسلمان با این کار نه تنها مهم‌ترین وظیفه را در مقابل اسلام ادا می‌کند، بلکه عظیم‌ترین خدمت را در حق روح خود که غیرقانونی است، نیز در کل بشریت به جا می‌آورد. نباید فراموش کرد که یکی از مهم‌ترین وظایف اسلام، از نقطه‌نظر معنویت در این عصر ظلمت‌زندگی بشریت، همان است که همچنان به واقعیت انکارناپذیر [وجود] خداوند و تسلیم بودگی دار هستی در مقابل مشیت او شهادت بدهد.
بنابراین، نخستین گامی که باید برداشت این است که در مقابل بسیاری از جنبه‌های آنچه به شیوه‌ی زندگی جدید موسوم است مقاومت کنیم تا بتوانیم جداً مسلمان بمانیم. البته این مسأله برای جوان مسلمانی که از جهان اسلام به قصد تحصیل به غرب یا سایر قسمت‌های دنیای متجدد، مثل ژاپن، می‌رود و جوان مسلمانی که در یک خانواده‌ی مسلمان در غرب زاده شده و هرگز مستقیماً با فرهنگ سنتی اسلامی روبه‌رو نشده، بسیار متفاوت است. کشش زندگی جدید برای این دو نوع جوان مسلمان و نیز برای جوانانی که در بخش‌های متجدد خود جهان اسلام زندگی می‌کنند، یکسان نیست، ولی در همه‌ی این موارد جوان مسلمان با چالش‌های سختی مواجه است که همه‌ی جوانب مختلف زندگی، از شکل لباس پوشیدن و حرف زدن و خوردن تا نوع موسیقی و تفریحات، را دربرمی‌گیرد.
نیرومندترین امواج تجددگرایی که درصدد فراگرفتن همه‌ی جهان اسلام است، در همین گرهگاه گریبان جوان مسلمان را می‌گیرد، به خصوص جوانان مسلمان رشد یافته در غرب و نیز جوانان مسلمانی که در سنین نوجوانی به غرب می‌روند، تنها به برکت تمسک به شعایر مقدس دینی و برخورداری از ذهن تربیت یافته و روح مستغرق در ایمان می‌توانند در مقابل فشارهای سختی که در این ورطه برای همرنگ کردن آنان با این شیوه‌ی زندگی بر ایشان وارد می‌شود، بایستند. شک نیست که شدیدترین فشارهایی که فرد را به همرنگ و همراه شدن با این شیوه زندگی جدید وامی‌دارد در سنین نوجوانی و اوایل دوران جوانی احساس می‌شود، اما آنچنان نیست که این فشارها حتی در سنین کمابیش جاافتادگی احساس نشود. بنابراین، شناختن معنا و نفوذ همه‌ی جوانب مجموعه‌ای که به شیوه‌ی زندگی جدید موسوم است، نهایت اهمیت را دارد. اگر کسی بخواهد برخی از این جوانب و جهات را بپذیرد باید بکوشد تا براساس همین آگاهی مکتسب، به هر صورت ممکن این جهات و جوانب را تلطیف و تعدیل کند و از آنچه می‌شود پرهیخت بپرهیزد، به جای آنها به آن اشکالی از زندگی و کار و کردارها رو کند که بر پایه‌ی تسلیم کردن خواست انسان به [مشیت] خداوند بنا شده است. باید از کاروکردارهای مبتنی بر فکر عصیان فرد در مقابل خداوند و نیز تتمه‌ی ارزش‌های سنتی جامعه، یعنی عصیانی که به شهادت شکل زندگی آنهمه جوانان در دنیای متجدد، در خشونت و اعتیاد و بی‌بندوباری‌های جنسی و نظایر آن تجلی یافته است، دوری کرد.
درباره‌ی این مسأله بسیار اساسی، یعنی پاسخ جوان مسلمان به دنیای متجدد، می‌توان بسیار سخن گفت. متأسفانه، این کتاب تا همین جا هم طولانی‌تر از آن شده است که در ابتدا در نظر داشتیم، لذا دیگر مجالی برای ادامه‌ی این مطلب مهم نیست. آنچه لازم است در خاتمه خاطرنشان کنیم این است که اسلام یک واقعیت زنده است در حالی که دنیای متجدد نیز در حال حاضر به رغم از هم‌گسیختگی‌اش از درون، هنوز نیروی قدرتمندی است که باید در ساحت تاریخ آن را به حساب آورد. بنابراین، برای مسلمانان، اعم از اینکه جوان باشند یا جزو نسل مسن‌ترها، امکان ندارد که بدون پاسخ دادن به چالش‌های دنیای متجدد بتوانند، به عنوان آحاد افراد منفرد یا اعضای یک تمدن عظیم و امت رسول الله (ص)، مسلمان بمانند. لذا بایستی دنیای متجدد را عمیقاً و هوشمندانه بشناسند و به چالش‌های آن، فراتر از واکنش‌های صرفاً ناشی از شور و احساس، پاسخ‌هایی بدهند که مستظهر به درک تمامت سنت اسلامی و مبتنی بر شناخت درست دنیای متجدد باشد.
قلب این اهتمام همانا «ایمان» است، ایمان به خداوند، قدرت مطلق او، علم مطلق او، لطف و عنایت او نسبت به همه‌ی کسانی که خود را تسلیم او کنند، نیز ایمان به کلام او، یعنی قرآن مجید، تعالیمی که از خاتم انبیا او صادر شده است. هرگز نباید فراموش کرد که قرآن و حدیث، سرچشمه‌های توأمان سنت اسلامی، همه‌ی ارشاداتی را که مسلمانان پیر و جوان، در حال و آینده، تا انتهای جهان یا پایان تاریخ، بدان نیاز دارند در اختیارشان می‌نهد. این بر عهده‌ی هر نسل از مسلمین است که همچنان به تعالیم این دو منبع لایزال ایمان داشته باشند و این تعالیم را مطابق مشیت خداوند، بر اوضاع و احوال خاصی که برایشان پیش می‌آید اطلاق و اعمال کنند و مسلم بدانند که، برخلاف همه‌ی آنچه ممکن است در ظاهر بنماید، هیچ وضع بشری و «هیچ جهانی» که نشود تعالیم اسلام را در آن اعمال کرد، وجود ندارد. کلمه‌ی حق همواره برترین کلام است، زیرا از خداوند است که یکی از اسمائش «الحق» است، به تعبیر مشهور قرآنی «جاءالحق و زهق الباطل»، آنگاه که حق بیاید باطل خواهد رفت.
منبع : بانک اطلاعات اخبار مجمع جهانی اهل بیت


همچنین مشاهده کنید