دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

اندلس چگونه سقوط کرد


اندلس چگونه سقوط کرد
اندلس یا بخش اسلامی شبه جزیره ایبری در هشت سده حاکمیت مسلمین فراز و نشیب طولانی داشته و از همان اوان با شکل گیری هسته های مقاومت مسیحی همراه بود. از اواخر قرن پنجم هجری/ یازدهم میلادی بخش های وسیعی از قلمرو اندلس اسلامی به دست آنها (مسیحیان) افتاد. این سقوط که روزگار پایانی آن بسیار خونبار و دلخراش است در یک پروسه طولانی فراهم آمد. علاوه بر آنکه مسیحیان با اتکال به حافظه تاریخی خود درباره مناسبات اسلام و مسیحیت و با انگیزه این هدف را دنبال کردند، محیط اجتماعی مسلمانان و درگیری های قبیلگی آنها از آغاز استقرار مسلمین، شدت بخش روند سقوط بود.
شبه جزیره ایبری که در اواخر نخستین سده هجرت به جغرافیای مسلمین پیوست، هشت قرن را با فراز و نشیب سپری کرد و نهایتاً در اواخر قرن نهم با سقوط آخرین دولت مسلمان - بنو نصر یا بنو احمر (۸۹۷- ۶۲۹ ق/ ۱۴۹۲- ۱۲۳۲م)- از جغرافیای اسلامی حذف شده، به قلمرو مسیحیت ملحق شد. در این نوشتار برآنیم تا ضمن گزارش رخدادهای پایانی اندلس علل آن را بررسی کرده، ببینیم آیا مطابق رویکرد ابن خلدون باید عقب ماندگی فرهنگی، علمی و صنعتی را عامل زوال دولت اسلامی در اندلس دانست، یا زمینه های اجتماعی دیرینه تر در آن سرزمین باعث شد تا در یک پروسه طولانی پرچم اسلامی از فراز خاک اندلس برداشته شود؟ یا آن گونه که ابن اثیر معتقد است زمینه سقوط مسلمین در اندلس همچون حمله مسیحیان به شام در اواخر قرن پنجم هجری یک نبرد صلیبی و از یک جنس و ماهیت برخوردار بوده است.
● صحنه های تامل برانگیز روزگار پایانی
مانی پلایو (و در منابع عربی بلای) یکی از فرماندهان مسیحی اهل اشتوریاس جنبش بازپس گیری اسپانیا را از صخره یی به نام خود آغاز کرد. پس از آن در قرن پنجم هجری/ یازدهم میلادی فرناندوی اول، پادشاه قشتاله و لیون این جنبش را تقویت کرد و فرزندش آلفونسوی ششم داعیه پدر را پی گرفت. اما این نهضت با سقوط طلیطله در صفر ۴۷۸ ق/ ۱۰۸۵ م وارد مرحله جدیدی شد و از آن پس تعادل قوا در اندلس به هم ریخت. هر چند دولت صنهاجی مرابطین (۵۴۱- ۴۵۴ ق / ۱۱۴۷- ۱۰۶۲ م) به کمک مسلمین اندلس آمده و بخش هایی از سرزمین های اشغال شده را به قلمرو اسلامی برگرداند، اما اتحاد دولت های مسیحی در اسپانیا کارساز شد و با سقوط غرناطه در سال ۸۹۷ ق / ۱۴۹۲ م سلطه اسلامی در شبه جزیره ایبری محو شد. تنها منبعی که مقارن روزهای واپسین سیادت مسلمین در اندلس نوشته شده و از آن روزگار گزارش زنده ارائه می دهد «نبذه العصر فی اخبار ملوک بنی نصرب» نویسنده یی ناشناخته است. نویسنده آنچه را در دوران سه پادشاه آخرین بنو نصر یعنی ابوالحسن علی بن سعد، فرزندش ابوعبدالله صغیر و برادرش محمدبن سعد معروف به ابوعبدالله زغل که در فاصله ۸۶۸ تا ۸۹۷ ق /۱۴۹۲- ۱۴۶۴ م حکومت کرده اند، دیده به تصویر کشیده است.
● محاصره و کشتار مسلمانان غرناطه
طبق این گزارش پادشاه قشتاله یعنی فرناندو که با ملکه ارغون به نام ایزابل ازدواج کرده و دولت واحدی را تشکیل داده بود در دوازدهم جمادی الثانی سال ۸۹۶ ق آهنگ غرناطه کرد و پس از محاصره این آخرین سنگر مسلمانان، با بنای پایگاهی برای نظامیانش به نام شنتفی که با نام سانتافه در تاریخ اسپانیا ماندگار است، در مدت هفت ماه جمع زیادی از مسلمانان را کشت. با تسلیم شهر غرناطه در اوایل سال ۸۹۷ ق/ ۱۴۹۲ م معاهده یی در بیش از ۶۰ بند میان دو طرف امضا شد. طبق این معاهده، مسلمانان ضمن برخورداری از امنیت کامل جانی و مالی و آزادی در تجارت و دادوستد، بر دین خود باقی مانده و مطابق با شریعت اسلامی زندگی می کردند. اما مسیحیان پس از چندی برخلاف تعهدات خود بر مسلمانان سخت گرفتند «ثم بعد ذلک دعا هم الی نصرانیه». آخرین پادشاه بنو احمر هم که از مسیحیان تعهد گرفته بود در پناه دولت قشتاله باشد، با امضای سند جدیدی خود را خادم پادشاه و ملکه مسیحی خوانده، در سال ۸۹۸ ق با گریه یی زنانه آخرین فغان را برداشت. هرچند طبق معاهده یی که به امضا رسیده بود، به مسلمین آزادی در دین، سنن و زبان اعطا شده بود اما مسیحیان با ورود به غرناطه، میراث مکتوب مسلمین را سوزاندند. مالکان مسلمان تحت سلطه اشراف و نجبای مسیحی درآمدند و به مرور مسلمین در کمپ ها و مکان های مشخص سکونت داده شدند. ادامه این فشارها عکس العمل های شدیدی از جانب مسلمین در پی داشت.
● واکنش مسلمانان
نخستین عکس العمل آنها، قیام «حی البیٌازین» در ۹۰۴ ق بود. این قیام در واکنش به یک واقعه روی داد. از سوی پلیس مسیحی شهر ونیز یکی از خادمان کاردینال خیمنس، به دختری مسلمان بی حرمتی شد. انقلابیون به خادم کلیسا دست نیافتند، ولی مرد پلیس را کشتند و نهایتاً با وساطت حاکم مسیحی غرناطه رام و آرام شد. در همین زمان بود که دادگاه تفتیش عقاید در غرناطه تاسیس شد. و این سرآغاز مهاجرت به شمال آفریقا یا پذیرش تدریجی و اجباری آیین مسیحیت (تنصیر) بود. دومین قیام دو سال بعد در بشرات در جنوب غرناطه آغاز شد. این قیام با هجوم گسترده مسیحیان علیه مسلمانان بی سلاح و غیرنظامی از جمله زنان و کودکان سرکوب شد. مسلمانان اندلس پس از این سرکوب، از هم دینان خود در مشرق یعنی دو دولت ممالیک و عثمانی مدد جستند، اما جوابی نیافتند. «کسی که از غرناطه برای درخواست کمک به قاهره رفت، محقق مشهور «ابن ازرق» بود. وی زمانی به عنوان قاضی القضات در غرناطه به کار قضاوت اشتغال داشت و در حقیقت در اواخر عمر نیز در میان مالکی های بیت المقدس همین سمت را به عهده داشت. در مورد سالی که وی تلاشش را برای جلب دوستانی در شرق آغاز کرد نوعی تردید وجود دارد. هرچند با توجه به اظهارنظر المقری مبنی بر اینکه آن سال «بعد از پیروزی دشمن در اندلس» بوده، به نظر می رسد زمان آن بعد از ۸۹۷ق/ ۱۴۹۲م بوده باشد. گفته می شود پادشاه مملوک که او را به حضور پذیرفت قایت بای بود که در ۹۰۱ ق / ۱۴۹۶ م درگذشت. آنچه ابن ازرق از قایت بای می خواست «احیای اندلس» بود. این درخواست درست همان چیزی بود که «کاملاً دست نیافتنی» تلقی می شد. بنابر آنچه المقری اظهار می دارد به خوبی درمی یابیم که این ماموریت کاملاً به شکست منجر شد.» درد دل مردم مسلمان اندلس و مدد جستن آنها از سلطان بایزید عثمانی نیز سودی نبخشید زیرا در این ایام دو دولت عثمانی و ممالیک با یکدیگر درگیر بودند. به استناد سند دیگری ۴۰ سال بعد مردم اندلس دوباره نامه یی به اسلامبول برای سلیمان قانونی فرستادند و از او همراهی خواستند.
● قیام مسلمانان علیه قانون اجباری
بزرگ ترین قیام مسلمانان اندلس در سال ۹۷۶ ق و عصر فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا رخ نمود. او که برخلاف پدرش- شارل کن- بسیار متعصب و خشن بود، در سال ۹۷۵ق قانون تحریم زبان و لباس عربی را که نیم قرن قبل وضع شده، ولی اجرای آن به تعویق افتاده بود مجدداً ابلاغ کرد. این قانون بر اساس آداب و سنن مسلمانان لغو شد. ابلاغ آن فرمان در اندلس در سالروز سقوط غرناطه بود، تا از آن پس به عنوان روز ملی و یکی از اعیاد مسیحی تکریم شود. این حادثه خشم مسلمین اندلس (موریسک ها) را برانگیخت. در بشرات فردی به نام فرج که ظاهراً از بازماندگان خاندان عرب نژاد بنوسراج در عصر بنو احمر بود قیام خود را در سال ۹۷۶ق آغاز کرد و از آنجا به غرناطه آمد. به علت همراهی نکردن مسلمانان غرناطه با او دوباره از شهر به منطقه البشرات رفت. این انقلاب بزرگ که پایان حرکت های فراگیر ضدحکومتی بود بیش از دو سال طول کشید و رهبر بعدی آن فرناندوقرطبی که به اعتبار اصالت عربی اش محمدبن امیه خوانده می شد فداکاری ها کرد و پس از او پسر عم و جانشینش «دیگولوپث» که «ابن عبو» خوانده می شد با نام «مولای عبدالله محمد» راه او را ادامه داد. اما پس از مقاومت های مردانه مخفیگاهش لو رفت و سر بریده اش در غرناطه بر فراز دکلی قرار گرفت. این قیام آنچنان برای اسپانیا گران آمد که فیلیپ دوم در سال ۹۷۸ ق/ ۱۵۷۰ م فرمان اخراج همه مسلمانان از غرناطه و مصادره اموال شان را صادر کرد. در پس آن و با احتساب اخراج مسلمین غرناطه توسط دن خوان اتریشی برادر غیرشرعی فیلیپ که مامور مقابله با قیام مسلمانان بود نزدیک به ۵۰ هزار نفر از غرناطه به سایر نقاط کوچانده شدند. در سال ۱۰۱۸ ق/ ۱۶۰۹ م قانون تبعید نهایی مسلمانان موریسک توسط لرما نخست وزیر اسپانیا صادر شد. مسلمین اندلس در فاصله سقوط غرناطه تا تبعید نهایی، وفاداری خود به اسلام و خویشتن عربی را مورد توجه داشتند. دکتر لویس کاردیاک در رساله دانشگاهی خود مصادیقی از این اهتمام را ذکر می کند. مثلاً آندره لوپز یک مسلمان موریسک که بعد از انقلاب بشرات تبعید شده بود در برابر دادگاه تفتیش عقاید آرزو می کند قبل از مرگش به هویت عربی اش بازگردد. یا زنی عربی الاصل در مادرید وقتی مورد سرزنش قرار می گیرد به عربیت خود افتخار می کند. همچنین در سال ۹۸۱ ق وقتی جوانی را که از اعراب طلیطله است سنگ باران می کنند می گوید «من تا نخاع استخوانم عربی ام.» پس از مدتی این اخراج و تبعید خاتمه یافت. اخراجی که به قول یک کاردینال فرانسوی «از نظر جسارت و توحش سخت ترین حادثه یی است که تاریخ ضبط کرده است» اما اوراق سیاهی در تاریخ سیاسی اجتماعی مسیحیت برجای ماند.
● چرا اینچنین شد
نگارنده بر آن نیست تا مشخصات فرهنگی و اخلاقی جامعه اسلامی اندلس در عصر ملوک الطوایف یا اواخر عصر اموی را نادیده بگیرد و مثلاً به آنچه خلیفه زاده اموی در قرن پنجم هجری می سراید بی توجه باشد. سروده یی که بیانگر انحطاط اخلاقی و اجتماعی است یا سروده دختر یکی از پادشاهان ملوک الطوایف بنوصمادح (۴۸۴- ۴۰۳/ ۱۰۹۱- ۱۰۱۳ م ) که دلداده خدمتگزار قصر پدرش بوده است. این «پست اخلاقی» واقعیتی است که مانند ابن حزم به علت دلدادگی به خاندان اموی آن را با مبالغه و اغراق تصویر می کنند، اما باید بپذیریم این عوامل فرهنگی با آنچه باید زمینه اجتماعی و تاریخی اش خواند در سقوط اندلس قابل مقایسه نیست. کمی به عقب برگردیم. اعراب که نخستین گروه آنها به همراه سپاه طارق بن زیاد به اندلس آمده بودند، با حضور «طالعه موسی بن نصیر» در ۹۳ ق و طالعه بلج بن بشر قشیری در سال ۱۲۳ ق تقویت شده و از آن پس اثرگذارترین گروه اجتماعی در اندلس به شمار می آمدند. قدرت طلبی دو جریان تاریخی قیسی و یمانی و منازعات دیرینه آنها با یکدیگر در اندلس هم همانند مشرق اسلامی بروز پیدا کرد.
سرکوب قیام بربرهاعبدالملک بن قطن فهری والی یمانی اندلس (۱۱۶- ۱۱۴ و ۱۲۴- ۱۲۱ ق ) که شاهدی بازمانده از واقعه حره واقم بود، با کینه کهنه یی که از شامیان و قیسیان داشت از ابن حبحاب والی قیسی قیروان جدا شده و اعلان استقلال کرد و رفتار تند و خشن او با بربرها باعث شد «بربرهای اندلس به تبعیت از قیام بربرزناته در شمال آفریقا که غزوه الاشراف را پی نهاده بودند، در سراسر اندلس قیام کنند.» عبدالملک فهری مجبور شد برای فرونشاندن قیام بربرها، از شامیان عرب آن سوی آب به رهبری بلج بن بشیر قشیری کمک بخواهد. وحدت مصلحتی اعراب قیسی و یمانی که برای برخورد با بربرهای قیامگر شکل گرفته بود، با کشتار بی رحمانه بربرها در سال ۱۲۳ ق پایان گرفت. این کشتار بربرها، باعث شد بربرهای مناطق شمالی شبه جزیره، مقر خود را ترک کرده به سرزمین اصلی یعنی شمال آفریقا بازگردند. در نتیجه آلفونس اول یا آلفونس کاتولیکی داماد پلایو که پس از فرزند پلایو به قدرت رسیده بود، این مناطق تخلیه شده را ضمیمه دولت خود در اشتوریاس کرد.
این نخستین شکاف بین عرب و بربر اندلس را باید شکافی تاریخی قلمداد کرد و همین بود که سینه بربر بازمانده اندلس را در تمام دوران پس از آن از کینه نسبت به عرب پر کرد. البته نباید تاثیرپذیری بربرها از اندیشه خوارج را که منادی مساوات اجتماعی و عدالت بودند در روند مبارزات ضدعربی آنها نادیده گرفت. البته کسانی مانند رینهات دوزی مستشرق هلندی معتقدند علت اصلی خصومت عرب و بربر در اندلس استقرار عرب ها در مناطق حاصلخیز اندلس و بالطبع بهره مندی بیشتر آنها بود که نمی توان پذیرفت. زیرا بخشی از بربرها در مناطق حاصلخیز مانند جزیره الخضراء ساکن بودند.
پس از قتل عبدالملک بن قطن فهری، پسرانش- امیه و قطن- به سرقسطه در شمال رفته وبا همدستی گروهی از اعراب ضدشامی و بربر با بلج بن بشر مقابله کردند. پیکار در شوال سال ۱۲۴ ق در شمال شرقی قرطبه رخ داد.
● تنش های بعد از آرامش
با مرگ بلج بن بشر در همان ایام، شامی ها که پیروز میدان جنگ بودند، امور اندلس را به شامی دیگر- ثعلبه بن سلامه عاملی- که کمتر از یک سال حکومت داشت سپردند. با حضور ابوالخطار حسام بن ضرار کلبی در سال ۱۲۵ ق، چند ماهی آرامش و همزیستی قبایل عرب با یکدیگر و با بربرها هویدا بود. به طوری که او و نظامیانش به سپاه عافیت (عسکرالعافیه) معروف شدند. اما پس از مدتی کوتاه، او هم گرایشات یمانی خود را بروز داد. بحران قبیلگی اعراب مقیم شبه جزیره تا حضور عبدالرحمن الداخل نواده هشام بن عبدالملک که توانست وحدت سیاسی را با بنیان دولت جدید به ارمغان آورد، ادامه داشت.
همچنین در سال های پایانی عصر والیان و کمی پیش از شکل گیری امیرنشین اموی اندلس، گرسنگی و استمرار جنگ های داخلی موجب شد تا مسلمانان، مناطق شمالی از جمله اشتورقه را ترک کرده و تعداد زیادی از آنها به شمال آفریقا پناه بردند. آن گونه که نویسنده اخبار مجموعه نوشته است در نتیجه این بحران؛ «فخف سکان الاندلس»، در این سال ها آنچه محقق شد کاهش قوای مسلمین در اندلس و تقویت پایگاه های مسیحیان در شمال اسپانیا بود. در این روزگار از تمامی شهرهای شمال ایبری فقط اربونه در دست مسلمین مانده بود که آن هم در سال ۱۴۲ ق سقوط کرد. حتی در دوران حکومت امویان اندلس که تا حدود زیادی وحدت سیاسی مشهود بود، خصومت قبیلگی اعراب با یکدیگر و آنها با بربرها، جنگ های امویان با دولت های مسیحی شمال را تحت الشعاع قرار می داد و نتیجه مستقیم آن تضعیف مسلمین، کاهش قلمرو سیاسی آنها و تقویت مسیحیان اسپانیا بود.
از همان آغاز عصر امویان که عبدالرحمن الداخل جبهه متحد قیسی یوسف فهری و صمیل بن حاتم را درهم شکست، یک یمانی مقیم باجه علیه دولت اموی در سال ۱۴۳ ق / ۷۶۳ م قیام کرد. وی که علاء بن مغیث یحصبی بود با همراهی یمانی ها خود را امیر خلافت عباسی خواند.
شش سال بعد یمانی دیگری به نام سعید یحصبی معروف به مطری در لبله در غرب اشبیلیه قیام کرد و کشته شد. مثلث متحد یمانی هم به رهبری عبدالغافر یحصبی، حیوه بن ملامس و عمربن طالوت که خیل عظیمی از بربرهای ضداموی را در غرب اندلس بسیج کرد با قتل بسیاری از اعراب و بربرها فرو پاشید.
دستگاه خلافت عباسی که فروپاشی دولت اموی اندلس را تمایل داشت عبدالرحمن بن حبیب فهری معروف به صقلبی (اسلاوی) را که یمانی بود در سال ۱۵۸ ق/ ۷۶۹ م به اندلس فرستاد تا به کمک دو یمانی دیگر یعنی سلیمان بن یقظان کلبی حاکم شهر برشلونه و حسین بن یحیی انصاری والی سرقسطه آرزوی خلیفه عباسی را محقق کنند. این جبهه یمانی که خود به علت اختلافات درونی انشعاب کرده بود، طرفی نبست و یکی یکی در برابر عبدالرحمن اموی ساقط شدند.
آنچه در این همه قیام ها و جنگ ها ثابت بود کشتار و حذف بخش قابل توجهی از مردم مهاجر عرب و بربر در شبه جزیره ایبری بود. در کنار منازعات حکومت اموی اندلس با یمانی ها و قیسی ها، بربرها نیز حرکت هایی چند ضدحکومت اموی شکل دادند و از عصر حکم بن هشام سومین امیر اموی مولدین یعنی نسل دوم اسلام آورندگان عصر فتوح (اسالمه) به جمع آنها پیوستند. قیام معروف آنها در ۲۰۲ ق / ۸۰۸ م در اطراف قرطبه که به نام «انقلاب ربض» در تاریخ ثبت است به مهاجرت برگشت ناپذیر گروهی بزرگ از مسلمانان قرطبه به شمال آفریقا و اسکندریه منجر شد. در عصر عبدالرحمن دوم که تا حدودی تسامح و مدارا با مسیحیان اندلس بیشتر بود پدیده استعراب یا عرب گرایی که مبین اقبال مسیحیان ذمی اندلس به زبان عربی و فرهنگ مسلمانان بود قابل توجه است، که در نهایت زمینه گرایش به اسلام را در میان آنها رواج می داد. این اقبال و رویکرد خشم مسیحیان متعصب را برانگیخت و جمع دیگری از همین مستعربین به تحریک کلیسا برخاسته، خواستار مقابله جدی با مسلمین و دولت اسلامی شدند. مولدین پیش گفته که در بسیاری از مناطق اکثریت داشتند با اصرار بر حفظ قومیت اسپانیایی خود، در صورت رفتار عرب گرایانه دولت های اسلامی اندلس، از خود گرایش های قومی شدید نشان داده و در حرکت های ضددولتی شرکت پیدا کرده یا خود بنیانگذار آن می شدند. طلیطله بزرگ ترین مرکز تجمع مولدین و کانون حرکت های ضددولتی شاهد جنبش هایی بود که بعضاً با حمایت مسیحیان رخ می داد. در سال ۲۱۴ ق یک پیشه ور اندلسی به نام هاشم ضراب در این شهر شورش کرد و اعراب و بربر منطقه را مورد هجوم قرار داد و پس از دو سال سرکوب شد. عبدالرحمن جلیقی در نیمه قرن سوم جنبش ضددولتی دیگری را از مولدین شکل داد و با کمک پادشاهان مسیحی اشتورقه قریب ۲۰ سال قوای امویان را صرف خود کرد و به تعبیر ابن قوطیه رهبر مولدین غرب اندلس شد.
مهم ترین شورش مولدین در دوره اسلامی اندلس، جنبش عمر بن حفصون علیه دولت قرطبه بود. او توانست از جیان در شرق تا استجه در غرب را قلمرو خود کند. این شورشگر اندلسی در عصر عبدالله بن محمد امیر اموی (۳۰۰- ۲۷۵ هـ) تا نزدیک قرطبه آمد و بر دژپولای در جنوب شرقی پایتخت مسلط شد و در سال ۲۸۶ ق به مسیحیت گروید. همکاری مسیحیان معاهد یا مستعربان با این مولدین و دولت های مسیحی از نکات برجسته در مبارزه مسیحیان علیه مسلمین اندلس است. مولدین با حمایت و مساعدت آنها توانستند قلعه منت شاقر یا مندخار در شمال شرقی غرناطه را اشغال کرده و جمعی از اعراب را سر ببرند. آنها در محاصره و اشغال قلمریه در سال ۴۵۶ ق پادشاه قشتاله را یاری کردند. این شهر شمالی پرتغال را منصور بن ابی عاصر در ۳۷۵ ق فتح کرده بود. به قول پیدال تاریخ نگار غربی، آنها خدمات مهمی به مساله رهایی مسیحیان کردند. جنگ ها و منازعات دولت های عصر ملوک الطوایف با یکدیگر و سودجویی مسیحیان در این میان از عوامل عمده سقوط مسلمین بود. همان طور که سسنندو (ششنند) یکی از مستعربان معاهد و مشاور آلفونس ششم می گوید و عبدالله بن بلقین زیری امیر غرناطه آن را در خاطرات خود به نام التبیان برای ما بازگو کرده است؛ «مقصود- یعنی آزادسازی اسپانیا- وقتی حاصل می آید که مهاجمان (مسلمانان) ناتوان و ناتوان تر شوند و دیگر برای ایشان نه اموالی مانده باشد و نه مردان جنگجو. آنگاه ما آن سرزمین را بی هیچ رنجی بازپس خواهیم گرفت.» فرزند منصور بن ابی عامر به نام عبدالرحمن که از جانب مادر به گارسیای دوم یا سانچو پادشاه نبره می رسید و خود به شنجول ملقب شده بود و در سر هوای خلافت داشت در عصر هشام دوم خلیفه اموی (۳۹۹-۳۶۶ هـ) با لقب مامون اعلان ولایتعهدی کرد. اما این اقدام ناشایست او خشم خاندان اموی را برانگیخت و موجب شد محمدبن هشام بن عبدالجباربن عبدالرحمن سوم با همدستی اعراب قیسی و بربرها زمانی که عبدالرحمن به جنگ با مسیحیان رفته بود، واقعه بزرگی موسوم به الفتنه البربریه را در سال ۳۹۹ ق خلق کند. این حادثه شورش ها و جنبش های دیگری را در پی داشت. ضمن آنکه قتل عبدالرحمن عامری در همان سال، مسیحیان را به سمت جنوب پیش برد و زمانی که هشام دوم برای دومین بار به خلافت رسید (۴۰۳- ۴۰۰ ق) بحران های پی در پی بربرها، او و مردم قرطبه را ناامید و مجبورشان کرد به مسیحیان پناه ببرند. مسیحیان نیز به ازای بازپس گیری بیش از ۲۰۰ دژ از دژهای آزاد شده عصر عامری به خلیفه اموی و مردم قرطبه کمک کردند. با انقراض کامل دولت اموی اندلس که به قول ابن خطیب غرناطی «لا یبقی احد بقرطبه من بنی امیه و لا یکنفهم احدا» هر منطقه از اندلس که هویت اجتماعی خاص خود را داشت، هوای استقلال در سر داشت و این خود زمینه مناسبی برای تجزیه و برون رفت مسلمین از اندلس بود. با فروپاشی امویان و پیشروی مسیحیان پس از فروپاشی دولت اموی و ظهور عصر ملوک الطوایف وحدت سرزمینی کاملاً آسیب دید و بحران های اجتماعی بربرها، متعالبه و حتی اعراب شدت گرفت و مسیحیان به راحتی پیش رفتند و در این مسیر از دشمنی ملوک الطوایف با یکدیگر بهره گرفتند. توصیف ابن کردبوس از این دوره «واشتعلت بکل مکان النار» و سروده فقیه ابن عسال بهترین تصویر از این دوره است؛
باتت قلوب المسلمین برعبهم فحماتنا فی حربهم جبناء
جنگ بنوعباد با بربرهای بنوزیری به خاطر غرناطه که با جانبداری آلفونس ششم از بنوعباد صورت گرفت و اراضی غرناطه و دژهایی در جنوب غربی جیان به مسیحیان واگذار شد یا نبرد بنو هود با بنوذوالنون در سال ۴۳۶ ق با حمایت دولت های مسیحی و جدال بنو تجیب امرای سرقسطه با بربرهای بنوزیری که با حمایت دولت های مسیحی شمال اسپانیا مثل برشلونه و لیون شکل گرفت و مردم سرقسطه امیر دولت متبوع خود را به خیانت متهم کردند از آن نمونه است. وقتی ابوالعلی المامون خلیفه موحدی به قصد تصاحب تخت خلافت از اندلس به مراکش آمد، از فرناندوی سوم پادشاه قشتاله خواست او را علیه مخالفانش کمک کند. فرناندو علاوه بر گرفتن چند دژ در اندلس، اجازه ساخت کلیسا در مراکش را هم از موحدین گرفت. متعاقب آن پاپ اینوسان چهارم جانشین و فرزند مامون را به کیش مسیحیت دعوت کرد. اگرچه او نپذیرفت، اما در دوره پایانی موحدین، مسیحیان امتیازات ویژه یی در اندلس و مغرب الاقصی کسب کردند. از سوی دیگر ذهنیت مسیحیان از مسلمین، چه به علت برخوردهای پیشین آنها و چه به خاطر تصویر تاریخی از اسلام انگیزه قوت بخشی بود تا دولت های مسیحی اسپانیا متحداً و با حمایت کلیسای پاپ با تعقیب و خشونت نسبت به حذف مسلمانان اقدام کنند. از شکست سنگین اروپا در جنگ های صلیبی به رغم دو قرن حضور در صفحات شرقی مدیترانه چیزی نگذشته بود.
اگرچه در میان متفکران مسیحی بودند کسانی مانند راجر بیکن که ترویج منطقی و مسالمت آمیز تعالیم مسیحی را راه غلبه بر اسلام و مسلمین می دانستند، اما آنچه بیشتر در حافظه تاریخی مسیحیان نقش بسته بود دکترین جهانگرد ایرلندی سیمون سیمرونیس در قرن ۱۴ میلادی بود که از مسلمین با اهانت یاد می کرد یا نگاه شاعر انگلیسی همان دوران به نام ویلیام لنگلند که پیامبر اسلام را با جسارت و گستاخی نام می برد. همانند نگاه ویلیام صوری در کتاب تاریخ جنگ های صلیبی اش که به رغم حضور زندگی در مشرق اسلامی و آشنایی نزدیک با مسلمانان ناجوانمردانه از اسلام و مسلمین می نویسد. این نگرش ضداسلامی قرون وسطایی آنچنان گسترده و غالب بود که حتی زمانی که اسقف مشهور اسپانیا به نام جان سگوویایی تصمیم گرفت برای بررسی ماهیت الهی و آسمانی به کمک یک اسپانیایی مسلمان ترجمه دقیقی از قرآن ارائه دهد، پس از مرگش در سال ۱۴۵۸ م و کمی پیش از سقوط اندلس، آن ترجمه به طور مرموزی ناپدید شد و این خردمند سگوویایی نتوانست «مکتب مسالمت جویی» خود را در غرب مسیحی نهادینه کرده، شاگردانی اثرگذار بر جای گذارد. بی شک فتح قسطنطنیه نگرش منفی حاکم بر غرب را تقویت کرد. پاپ «آئناس سیلویوس» که مقارن سقوط پایتخت روم شرقی بر اریکه کلیسای بزرگ تکیه زده بود و ارشادات جان سگوویایی درباره ضرورت همزیستی مسالمت آمیز اسلام و مسیحیت در او اثر نکرده بود، در نامه یی به سلطان فاتح عثمانی او را به غسل تعمید و بازگشت به آیین عشای ربانی فرامی خواند تا با گروش به مسیحیت به بزرگ ترین مرد زمانه تبدیل شود. این نگاه قرون وسطایی حتی پس از رنسانس هم آنچنان اثر گذاشت که مارتین لوتر کشیش تجدیدنظرطلب مغرب زمین هم با ترجمه یکی از بزرگ ترین آثار ضداسلامی در قرن ۱۳میلادی که در رد قرآن بود همان مسیر را دنبال کرد. اهریمن پنداری مسلمین و ترکان عثمانی آتش خشونت مسیحیان را شعله ور کرد. حاکمان مسیحی اسپانیا بی توجه به بخشی دیگر از واقعیت های تاریخی گذشته مانند همزیستی مسالمت جویانه مسیحیان در قلمرو اسلامی غرناطه یا حضور اجتماعی فعال آنان در دولت های اسلامی و انصاف و مروت مسلمین با آنها که برگرفته از آموزه های قرآنی بوده، با حافظه تاریخی پرخطای خود سلوک خصمانه اتخاذ کرده و حتی پس از اشغال کامل اندلس اجازه حیات به مسلمانان آن دیار ندادند.
دکتر عبدالله ناصری طاهری
استادیار گروه تاریخ تمدن و ملل اسلامی دانشگاه الزهرا
ارجاعات در دفتر روزنامه موجود است.
منابع؛
۱- قرآن کریم
۲- ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ، تحقیق علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ هـ
۳- اخبار مجموعه ( مولف ناشناخته )، تحقیق ابراهیم الابیاری، قاهره (دارالکتاب المصری) و بیروت (دارالکتاب اللبنانی )، ۱۴۱۰ ق
۴- ابن خطیب غرناطی، الاحاطه فی اخبار غرناطه، تحقیق محمد عبدالله عنان، قاهره، ۱۹۷۳ م.
۵- اعمال الاعلام فیمن بویع قبل الاحلام، تحقیق لوی پروونسال، بیروت، ۱۹۵۶ م
۶- ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹ ش
۷- ابن عذاری، البیان المغرب فی اخبار الاندلس و المغرب، تحقیق لوی پروونسال و سی کولان، بیروت، دارالثقافه، ۱۹۸۳ م
۸- ابن قوطیه، تاریخ افتتاح الاندلس، تحقیق ابراهیم الابیاری، قاهره (دارالکتاب المصری ) و بیروت (دارالکتاب اللبنانی )، ۱۴۰۲ ق.
۹- بشتاوی عادل سعید، الاندلسیون الموارکه دراسه فی تاریخ الاندلیسین بعد سقوط غرناطه، دمشق دار اسامه للنشر و التوزیع والطباعه، ۱۹۸۵ م
۱۰- بیضون، ابراهیم الدوله العربیه فی اسبانیه، بیروت، دارالنهضه العربیه، ۱۹۸۰ م
۱۱- جیوسی، سلمی خضرا، الحضاره العربیه الاسلامیه فی الاندلس، بیروت، مرکز دراسات الوحده العربیه، ۱۹۹۹ م (ج ۲) و ترجمه فارسی آن، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی ۱۳۸۰ ش با عنوان «میراث اسپانیای مسلمان»
۱۲- حتامله، محمد عبده، التنصیر القسری المسلمی الاندلس فی عهد الملکین الکاثولیکین، عمان، ۱۹۸۰ م
۱۳- حومد، اسعد، محنه العرب فی الاندلس، بیروت، ۱۹۸۰ م
۱۴- ذنون طه، عبدالواحد، حرکه المقاومه العربیه الاسلامیه فی الاندلس بعد سقوط غرناطه، بیروت، دارالمدارالاسلامی، ۲۰۰۴ م
۱۵- تاریخ العرب و حضارتهم فی الاندلس، بیروت، دارالمدار الاسلامی، ۲۰۰۴ م
۱۶- در اسارت اندلسیه، بیروت، دارالمدار الاسلامی، ۲۰۰۴ م
۱۷- زیری، امیر عبدالله، کتاب التبیان، به اهتمام لوی پروونسال، قاهره، ۱۹۵۵ م
۱۸- ژاندرون، ژولی سادا، تساهل در اندیشه غرب، ترجمه عباس باقری، تهران، نشر نی، ۱۳۷۸ ش
۱۹- ساسان پور، شهرزاد، فصلنامه تاریخ اسلام، قم، موسسه آموزش عالی باقرالعلوم، تابستان، ۱۳۸۴ ش، شماره ۲۲
۲۰- سالم، السیدعبدالعزیز، تاریخ المسلمین و آثار هم فی الاندلس، بیروت، ۱۹۶۲ م
۲۱- صمیمی، مینو، محمد(ص) در اروپا، ترجمه عباس مهرپویا، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۲ ش
۲۲- عنان، محمد عبدالله، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات کیهان
۲۳- فرحات، یوسف شکری، غرناطه فی ظل بنی الاحمر، بیروت، ۱۴۰۲ ق
۲۴- قرطبی، ابوالعباس، حوار الادیان فی الاندلس، تحقیق احمد حجازی السقا، قاهره، مدبولی، بی تا
۲۵- کاردیاک، لویس، الموریسیکون الاندلسیون و المسیحیون، تعریب عبدالجلیل التمیمی، تونس، ۱۹۸۳ م
۲۶- مسعد، سامیه مصطفی، التکوین العنصری للشعب الاندلسی و اثره علی سقوط الاندلس، قاهره، ۱۴۲۴ ه
۲۷- المقری، احمدبن محمود، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، تحقیق احسان عباس و محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، دار صادر، ۱۹۸۶ م
۲۸- مونرو، ت؛ جیمس. وثیقه اندلسیه عن سقوط غرناطه، ترجمه محمد عبدالله الشرقاوی بیروت، دارالهدایه
۲۹- النشار، محمد محمود؛ دراسات فی تاریخ الحروب الصلیبیه فی الاندلس، قاهره، ۱۴۲۴ هـ
۳۰- نبذه العصر فی اخبار ملوک بنی نصر، تحقیق محمد رضوان الدایه، دمشق، دارالفکر، ۱۴۲۳ ق
۳۱- نعنع، عبدالحمید، دولت امویان در اندلس، ترجمه محمد سپهری، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۰ ش
۳۲- یحیاوی، جمال، سقوط غرناطه و ماساه الاندلیسین ۱۶۱۰- ۱۴۹۲ م، الجزیره، دارهومه، ۲۰۰۴
۳۳- Dozy. R: Spanish Islam. Trans by F.G. Stokes. London. ۱۹۱۳
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید