دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

استدلال‌های فلسفی در رد تئوری تکامل


استدلال‌های فلسفی در رد تئوری تکامل
نظریه ی حضرت علامه طباطبایی(ره) درباره ی اشتقاق انواع از یکدیگر و پیوند نژادی فی مابین انسان و میمون بسیار صریح و روشن است، اما پیش از آنکه ما به ذکر گزیده ای از فرمایش ایشان در این زمینه بپردازیم لازم است که حتی المقدور به رفع بعضی از شبهات بپردازیم. کتاب «خلقت انسان» نوشته ی آقای یداله سحابی از اساتید سابق دانشگاه تهران، تنها نشریه ی دانشگاهی است که در این زمینه منتشر شده است. این کتاب اگر چه با قصد نزدیک کردن علم و دین به یکدیگر نگاشته شده باشد مع الاسف با پیشداوری سعی کرده است که آیات قرآن را در جهت تأیید فرضیات مربوط به تطور انواع و تکامل انسان تفسیر به رأی کند. این نوع استفاده از قرآن هر چند با نیت پاک انجام شود، مصداق آیه ی مبارکه ی ۱۵۰ از سوره ی «نساء» است که ...و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون أن یتخذوا بین ذلک سبیلآ.
قصد ما در این فصل جواب گفتن به آنچه که در کتاب «خلقت انسان» طرح شده نیست. این کار در سال ۱۳۴۹ توسط استاد محمد تقی مصباح ـ حفظه الله ـ در جلسات تفسیر مدرسه ی منتظریه ی قم انجام گرفته و خلاصه ای از بحث های ایشان در آن جلسات در کتابی با عنوان «خلقت انسان در قرآن» توسط انتشارات شفق، در قم، جمع آوری و منتشر شده است.(۱) ایشان در این مباحث در بررسی کتاب «خلقت انسان» به بحث جامعی درباره ی آیات خلقت انسان در قرآن مجید پرداخته اند و نشان داده اند که میان مجموعه ی آیات مربوط به آفرینش انسان در قرآن و تئوری تکامل تناقضی کامل وجود دارد. کتاب ارزشمند دیگری که در این زمینه نگاشته شده است «نظریه ی تکامل از دیدگاه قرآن»(۲) است. این کتاب که ترجمه ی عربی آن نیز توسط سازمان تبلیغات اسلامی در نشریه ی «التوحید» به چاپ رسیده است، با دسته بندی مجموعه ی آیاتی که در زمینه ی خلقت انسان در قرآن مجید وجود دارد و بحث در اطراف یکایک این آیات مبارکه با شیوه ای بسیار زیبا و داهیانه، در فصل هفتم به نقد و بررسی کتاب «خلقت انسان» پرداخته و نشان داده است که تشبثات این کتاب به قرآن مجید، توجیهاتی نامتناسب و غیر عالمانه است که سعی شده بر قرآن بار شود. کتاب «نظریه ی تکامل از دیدگاه قرآن» نهایتاً نتیجه می گیرد:
آنچه از مجموع کاری که در این نوشتار انجام شد نصیب ما می گردد اینست که هیچیک از آیات بررسی شده آنطور که در کتاب خلقت انسان ادعا گردیده صراحتی در آفریده شدن انسان به صورت تکامل تدریجی ندارند. البته این را هم باید متذکر شویم که بعضی از این آیات اگر به تنهایی و بدون توجه به سایر آیات آفرینش انسان مورد توجه قرار گیرند قابل حمل بر این نظریه هستند اما همانگونه که در برداشتی که از آنها داشتیم یادآور شدیم در مقایسه با سایر آیات و جمع با آنها هیچ گونه دلالتی نسبت به این موضوع برای آنها باقی نمی ماند در حالی که دقت در مجموع آیات بررسی شده به روشنی می رساند که قرآن کریم درباره ی پیدایش انسان همان نظری را دارد که مفسرین گفته اند و این چیزی است که ذهن پاک و خالی از نظریه های مخالف و موافق صراحت آنرا از آیه ی شریفه ۵۸ از سوره ی آل عمران(۳) نیز درمی یابد و علت اینکه نویسنده ی کتاب خلقت انسان با همه حسن نظری که داشتند از این آیه ی شریفه و سایر آیات مربوطه خلاف آنچه را که ما دریافته ایم استنباط کرده اند ظاهراً اینست که ایشان بر اثر شیفتگی نسبت به فرضیه ی تکامل تدریجی دچار یک پیش داوری شده اند.(۴)
یکی از مهم ترین شبهاتی که باید در مقام پاسخ گویی بدان برآییم این است که بعضاً گمان کرده اند علامه ی شهید استاد مطهری(ره) در کتب و مقالات خویش تئوری تکامل را تأیید فرموده اند. ایشان در کتب و مقالات متعددی از جمله «علل گرایش به مادیگری»، «توحید و تکامل» و «قرآن و مسئله ای از حیات» به مسئله ی تکامل تدریجی پرداخته اند، اما هرگز نظر خود را در این باره صراحتاً بیان نفرموده اند و متأسفانه از ایشان هیچ اثر دیگری نیز که مستقلاً به مسئله ی خلقت انسان و تکامل او و بررسی آیات قرآن مجید در این زمینه پرداخته باشد، بر جای نمانده است. آنچه هست، اگر ایشان امکان عقلی تبدل انواع را رد نکرده اند یا در نظریه ی حرکت جوهری ملاصدرا(ره) شواهدی موافق با فرضیه ی تکامل تدریجی یافته اند، نباید این اشاره ها را به معنای تصریح و تأیید فرضیه ی ترانسفورمیسم و پیوند نژادی بین انسان و میمون گرفت، چنان که ایشان در بسیاری از مقالاتشان نیز، بالعکس، استدلال هایی فلسفی بر رد تئوری تکامل ذکر فرموده اند.
پیش از آنکه به ذکر قسمت هایی از نوشته های ایشان در این زمینه بپردازیم لازم است که این نکته را نیز تذکر دهیم که حقیر یا دیگر کسانی که ظاهراً تئوری تکامل را مردود شمرده اند هرگز امکان عقلی تبدل انواع یا شواهد فلسفی موافق با فرضیه ی تکامل را رد نکرده اند. در یک بحث صرفاً فلسفی، بدون توجه به آیات مبارکه ی قرآن، شاید بتوان در ابتدا شواهد بسیاری در تأیید فرضیه ی تکامل تدریجی پیدا کرد، چنانچه استاد محترم حجت الاسلام مصباح نیز در مباحث مذکور به همین مطلب اشاره فرموده اند:
فرضیه ی ترانسفورمیسم (تکامل تدریجی) را می توان به صورتی توجیه کرد که مستلزم اشکال عقلی نباشد و آن اینکه، بنا بر آنچه فلاسفه ی مشاء در کون و فساد تصور کرده اند، ممکن است تغییر صفات و اعراض یک موجود جسمانی موجب این شود که ماده شرایط واجدیت صورت فعلی را از دست بدهد و استعداد پذیرش صورت نوعیه ی جدیدی را بیابد. و اما بنا بر مبنای حرکت جوهریه که فیلسوف عالیقدر اسلام مرحوم صدرالمتألهین قائل است، توجیه این فرضیه مخصوصاً در صورتی که صورت نوعیه ی جدید کامل تر باشد، روشن تر خواهد بود...(۵)
دلایل ما بر رد این فرضیه بر عدم امکان عقلی یا فلسفی بنا نشده است، و حتی در ظاهر عالم طبیعی نیز شاید بتوان شواهد بسیاری در تأیید آن پیدا کرد؛ اما آنچه که مهم است این است که تفکر غربی همواره به این جهت متمایل است که با استناد حوادث و وقایع به علل و اسباب مادی آنها، وجود و دخالت خداوند در عالم را انکار کند. شهید مطهری(ره) با توجه به این مطلب فرمایش خود را درباره ی تئوری تکامل بر این حقیقت بنا کرده اند که پذیرش تئوری تکامل هرگز به معنای انکار وجود خداوند نیست و این واقعیتی است غیر قابل تردید. ایشان بیشتر از آنکه به رد یا اثبات تئوری تکامل توجه داشته باشند، با هوشیاری بسیار نگران اثبات این حقیقت بودند که برای یک نفر معتقد به خدا و قرآن کاملاً ممکن است که ایمان خود را به خداوند و قرآن حفظ کند و در عین حال داستان کیفیت خلقت آدم را به نحوی توجیه کند. ایشان در کتاب «علل گرایش به مادیگری» در فصلی تحت عنوان «توحید و تکامل» فرموده اند:
از جمله مسائلی که بنظر من تأثیر زیادی در گرایشهای مادی داشته است، توهم تضاد میان اصل «خلقت و آفرینش» از یک طرف و اصل «ترانسفورمیسم» یعنی «اصل تکامل، خصوصاً تکامل جانداران» از طرف دیگر است. و به عبارت دیگر: توهم اینکه «آفرینش» مساوی است با «آنی و دفعی الوجود» بودن اشیاء و «تکامل» مساوی با «خالق نداشتن اشیاء» است.(۶)
علامه شهید استاد مطهری(ره) در جست و جوی عللی که باعث شده است تا در تفکر عام بشر امروز علم در مقابل دین بنشیند و پیشرفت علم با اشاعه ی الحاد در سطح جهان قرین شود، بدین حقیقت پی برده بودند که اکاذیب تحریف شده ی عهد عتیق در این میان نقش بسیار عمده ای دارد. ایشان گذشته از آنکه از یک سو با اشاعه ی تفکر درست دینی، سعی داشتند که تأثیر این اکاذیب را با تجلی نور حق خنثی سازند، از سوی دیگر می کوشیدند که مستقیماً با طرح تحریفاتی که در تورات و اناجیل انجام شده است حربه ی تضاد علم و دین را از شیطان بگیرند. شواهد ما در تأیید این مدعا کتاب «علم و ایمان» و مقالات متعددی است که ایشان با عناوین «اصالت روح»، «قرآن و مسئله ای از حیات»، «توحید و تکامل» و... تقریر فرموده اند. در مقاله ی «توحید و تکامل» ایشان صراحتاً به همین معنا اشاره کرده اند:
...در این مقاله نه مستقلاً بحث توحید مطرح است و نه بحث تکامل، آنچه مطرح است.... مسئله ی «رابطه ی توحید و تکامل» است. یعنی می خواهیم ببینیم که: آیا این دو فکر یکدیگر را طرد می کنند یا تأیید؟ مثلاً اگر کسی با ادله ی عقلی معتقد به اصل توحید شد لازمه اش این است که منکر اصل تکامل جانداران و اشتقاق انواع بشود و اگر قائل به اشتقاق انواع بشود به عقیده ی توحیدی اش خللی وارد می آورد یا نه؟(۷)
...به عقیده ی ما این مطلب است که بی نهایت ضرورت دارد مورد بحث و تحقیق قرار گیرد و به درجاتی از بحث مستقل در توحید یا بحث مستقل در تکامل ضروری تر است. زیرا نظیر آن فکر غلط منفی و آن فکر غلط یهودی که در مقاله ی «قرآن و مسئله ای از حیات» بیان شد یک جریان غلط فکری دیگر که سخت در دنیا شیوع پیدا کرده موجود است و آن عبارت است از نظریه ی «تضاد توحید و تکامل».(۸)
بر اساس این تحلیل، پرداختن به عللی که ریشه ی این تضاد را از میان بردارد برای استاد شهید مهم تر از پرداختن به این پرسش بود که آیا قرآن تئوری تکامل را تأیید می کند یا خیر. بر همین اساس، ایشان هرگز مقاله ی مستقلی که به این پرسش جواب دهد تقریر نفرموده اند و از ایشان هیچ مقاله یا گفتار مستقلی بر جای نمانده است که بر یکی از دو پاسخ احتمالی تصریح و تأکید داشته باشد. ایشان در کتاب «علل گرایش به مادیگری» فرموده اند:
... ممکن است گفته شود: ترانسفورمیسم بطور کلی (خصوصاً داروینیسم با توجه به فرضیه ی وی در این باره که اصل انسان از میمون است، اگر چه بعد مردود گشت) از آن جهت ضد خدا شناخته شد که بر خلاف مندرجات کتب مقدس مذهبی بود. زیرا کتب مذهبی عموماً خلقت انسان را از یک انسان اولی بنام «آدم» می دانند که ظاهر این است که او مستقیماً از خاک آفریده شده است، علیهذا بحق و بجا بوده که داروین و داروینیستها، بلکه همه طرفداران تکامل ضد خدا شناخته شوند. زیرا به هیچ وجه نمی توان میان اعتقاد به مذهب و اعتقاد به اصل تکامل آشتی داد. چاره ای نیست از اینکه از این دو، یکی اختیار و دیگری رها شود.
جواب اینست که :
اولاً آنچه علوم در این زمینه بیان داشته اند فرضیه هائی است که دائماً تغییر کرده و اصلاح شده و یا باطل شناخته شده و فرضیه ای دیگر جانشین آن شده است. با این چنین فرضیه هائی نمی توان مطلبی را که در یک کتاب آسمانی آمده است اگر به صورت صریح و غیر قابل توجهی(۹) بیان شده باشد مردود شناخت و آنرا دلیل بر بی اساسی اصل مذهب شمرد و بی اساسی مذهب را دلیل بر نبودن خدا گرفت.
ثانیاً علوم در این جهت سیر کرده است که تغییرات اساسی که در جانداران پیدا شده، خصوصا مراحلی که نوعیت تغییر یافته و ماهیت عوض شده است به صورت جهش یعنی سریع و ناگهانی بوده است. دیگر مسأله ی تغییرات بسیار بطیء و نامحسوس و کند و متراکم مطرح نیست. وقتی که علم، ممکن دانست که طفل یکشبه ره صد ساله برود، چه دلیلی در کار است که چهل شبه ره صدها میلیون ساله را نرود، آنچه در کتب مذهبی آمده است فرضاً صراحت داشته باشد که آدم اول مستقیماً از خاک آفریده شده است به شکلی بیان شده که نشان می دهد ملازم با نوعی فعل و انفعال در طبیعت بوده است. در آثار مذهبی آمده است که طینت آدم چهل صباح سرشته شد. چه می دانیم؟ شاید همه ی مراحلی را که به طور طبیعی اولین سلول حیاتی باید در طول میلیاردها سال طی کند تا منتهی به حیوانی از نوع انسان بشود، سرشت و طینت آدم اول به اقتضای شرائط فوق العاده ای که دست قدرت الهی فراهم کرده بوده است در مدت چهل روز طی کرده باشد. همچنانکه نطفه ی انسان در رحم در مدت نه ماه، تمام مراحلی که می گویند اجداد حیوانی انسان در طول میلیاردها سال طی کرده اند، طی می کند.
ثالثاً فرض می کنیم آنچه در علوم در این زمینه آمده است بیش از حد فرضیه است و از نظر علوم قطعی است و هم فرض می کنیم که ممکن نیست شرایط طبیعی به صورتی فراهم شود که ماده مراحلی را که در شرایط دیگر، کند و بطیء طی می کند در آن شرایط، سریع و تند طی کند و از نظر علم قطعی است که انسان اجداد حیوانی داشته است. آیا ظواهر مذهبی غیر قابل توجیه است؟(۱)
کاملاً روشن است که استاد شهید در پی اثبات این حقیقت هستند که به فرض اثبات فرضیه ی تکامل هرگز نمی توان آن را به عنوان دلیلی بر رد نظریه ی الهیون و انکار وجود خداوند مورد استفاده قرار داد، چرا که: اصل تکامل، بیش از پیش دخالت قوه ای مدبر و هادی و راهنما را در وجود موجودات زنده نشان می دهد و ارائه دهنده ی اصل غائیت است.(۲) اما همان طور که گفتیم، تفکر امروز غربی همواره به این جهت گرایش دارد که با استناد حوادث و وقایع به علل و اسباب مادی آنها وجود خداوند و عالم امر را انکار کند، حال آنکه استناد حوادث و وقایع به علل و اسباب مادی وقوع آنها هرگز بدین معنا نیست. اگر به فرض ما فرضیه ی جهش را در سیر تکاملی جانداران بپذیریم، این جهش خود بهترین دلیلی است که می توان برای احاطه عالم امر بر دنیای مادی ارائه داد، هر چند که ما با دلالت آیات مبارکه ای که به دو اصل «تقدیر» و «هدایت» در آفرینش جهان اشاره دارد ـ الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی(۳) ـ با یقین کامل معتقدیم که جهان آفرینش در باطن و جوهره ی خویش حرکتی غایی و هدایت شده را به جانب غایت خویش که وجود مقدس الله است طی می کند و اگر تکاملی تدریجی در جهان اتفاق می افتد نیز ناشی از همین حرکت جوهری است.
جهش یک تغییر دفعی است و اعتقاد به اینکه این تغییر دفعی خودبه خود و تصادفاً رخ می دهد درست مثل اعتقاد داشتن به خلق الساعه است؛ اگر اعتقاد داشتن به خلق الساعه (یعنی خلقت از عدم) خرافه است، اعتقاد داشتن به اینکه خودبه خود و تصادفاً نوعی از موجودات با جهش بیولوژیک به نوعی دیگر تبدل و تطور پیدا کند همان قدر خرافه است. اگر چه برای ما که به مشیت مطلقه ی خداوند و رحمانیت و خلاقیت و رزاقیت و صمدیت او معتقدیم، هیچ تغییر و تبدلی ـ اعم از اینکه دفعی یا تدریجی باشد ـ نمی تواند خودبه خودی و تصادفاً اتفاق بیفتد و از جانب دیگر، معتقدیم که عالم دنیا عالم اسباب است و مشیت خداوند در این عالم همواره از طریق اسباب و وسائل متناسب آن اتفاق می افتد و معجزات نیز، هر چند خارق العاده هستند، اما از این قاعده ی کلی خارج نیستند.
در کتابی که اخیرا با نام «... و جهان واژگون شد»(۴) در ایران منتشر شده است(۵)، نویسنده در جهت اشاعه ی تفکر الحادی سعی دارد که وقایع معجزه آسای هجرت بنی اسرائیل از مصر را به علل و اسباب مادی بازگرداند و از این طریق الهیون را خلع سلاح کند. او در عرصه ی یک تراژدی فضایی که الحق بسیار خوب تصویر و توجیه شده است سیاره ی زهره را ـ که در آن روزگار ستاره ی دنباله داری متعلق به سیاره ی مشتری با دوره ی تناوب ۵۲ سال بوده است ـ با کره ی زمین برخورد می دهد. این برخورد درست همزمان با بعثت حضرت موسی(ع) و هجرت بنی اسرائیل از مصر اتفاق می افتد. او می خواهد اثبات کند که همه ی معجزات حضرت موسی(ع) اعم از خون شدن آب نیل، بارش خاکستر، شکافته شدن دریا و... وقایعی است که از برخورد تصادفی ستاره ی دنباله دار زهره با کره ی زمین حادث شده است، حال آنکه به فرض محال اگر هم اینچنین باشد، باز هم تفاوتی نمی کند.
چگونه است که این تراژدی فضایی درست در هنگامی اتفاق می افتد که حضرت موسی(ع) می خواهد بنی اسرائیل را از مصر هجرت دهد؟ و چگونه است که این برخورد فضایی، به تصریح خود نویسنده، به نفع بنی اسرائیل و علیه فرعون و لشکریانش عمل می کند؟ اگر این تراژدی فضایی به فرض محال حقیقت داشته باشد، باز هم پر روشن است که دستی قدرتمند با قدرت مطلقه ی خویش همه ی این وقایع شگفت انگیز فضایی را در جهت تأیید پیامبر خویش تنظیم کرده است و در سراسر داستانی که این دانشمند غربی تصویر کرده نیز این نظم شگفت انگیز و معجزه آسا که از یک قدرت نامحدود ماورایی منشأگرفته است به روشنی مشهود است.
با ذکر خلاصه ای از فرمایش حضرت علامه طباطبائی(ره) در باب خلقت انسان نخستین این فصل را که به مثابه حاشیه ای بر دو فصل گذشته ارائه شده است، پایان می دهیم:
در تفسیر سوره ی نساء گفتاری در این معنا گذشت، و گفتار ما در اینجا به منزله ی تکمیل همان بحث است، در آنجا گفتیم که آیات کریمه ی قرآن ظاهر قریب به صریح است در اینکه بشر موجود امروزی ـ که ما افرادی از ایشانیم ــ، از طریق تناسل منتهی می شوند به یک زن و شوهر معین، که قرآن نام آن شوهر را آدم معرفی کرده، و نیز صریح است در اینکه این اولین فرد بشر و همسرش از هیچ پدر و مادری متولد نشده اند، بلکه از خاک یا گل یا لایه یا زمین ـ به اختلاف تعبیرات قرآن ـ خلق شده اند.
چیزی که هست آیات قرآنی بیان نکرده که چگونه آدم از زمین خلق شد، آیا در خلقت او علل و عوامل خارق العاده دست داشته؟ و آیا خلقتش به تکوین الهی آنی بوده، بدون اینکه مدتی طول کشیده باشد پس جسد ساخته شده ی از گل، مبدل به بدنی معمولی و عادی و دارای روح انسانی شده؟ یا آنکه در زمانهایی طولانی این دگرگونی صورت گرفته، و استعدادهایی یکی پس از دیگری در او تبدل یافته، و نیز صورتهایی یکی پس از دیگری بخود گرفته، تا آنکه استعدادش برای گرفتن روح انسانی به حد کمال رسیده، آنگاه آن روح در او دمیده شده است، و کوتاه سخن، نظیر نطفه ی در رحم علل و شرایطی یکی پس از دیگری در او اثر کرده است؟ هیچ یک از این احتمالات در قرآن کریم نیامده.
تنها روشن ترین آیه ای که درباره ی خلقت آدم در قرآن دیده می شود آیه ان مثل عیسی عند الله کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون(۶) است، چون این آیه ی شریفه در پاسخ از احتجاج مسیحیان بر پسر بودن عیسی برای خدا نازل شده، مسیحیان احتجاج می کردند به اینکه او بدون پدری از جنس انسانی، به دنیا آمده، و حال آنکه هر کس به دنیا بیاید از پدری متولد می شود، پس پدر عیسی باید خدا باشد، آیه ی شریفه در پاسخ آنان می فرماید: صفت عیسی (علیه السلام) مانند صفت آدم است، که خدای تعالی او را از خاک زمین خلق کرد، بدون اینکه پدری داشته باشد، که از نطفه ی او متولد شود؛ پس چرا مسیحیان نمی گویند آدم پسر خدا است.
و اگر مراد از خلقت از خاک، منتهی شدن خلقت آدم به خاک باشد، همانطور که همه جانداران متولد از نطفه نیز خلقتشان منتهی به زمین می شود، در این صورت معنای آیه چنین می شود: که صفت عیسی که پدر ندارد مانند صفت آدم است که خلقتش منتهی به خاک می شود، همچنان که همه مردم نیز چنینند.
و معلوم است که در این صورت دیگر آدم خصوصیتی ندارد، تا به خاطر آن عیسای بدون پدر را با وی مقایسه کنند، و در نتیجه آیه ی شریفه بی معنا می شود، یعنی احتجاج علیه نصاری و پاسخ به دلیل آنان نمی شود.
با این بیان روشن می گردد که تمامی آیات قرآنی که از خلقت آدم از تراب، و یا گل یا امثال آن خبر می دهد، همه بر مدعای ما دلالت می کند، یعنی می فهماند که خلقت او آنی، و بدون گذشت زمان، و بدون پدر و مادر بوده، وگرنه همان طور که گفتیم دیگر برای آدم خصوصیتی نمی ماند، که تنها خلقت او را به رخ ما بکشد، و بفرماید من او را از خاک یا گل خلق کرده ام؛ چون در این صورت تمامی حیوانات و انسانها نیز خلقتشان به گل و خاک منتهی می شود.(۷)
سپس علامه طباطبائی به شبهاتی که در این باره وجود دارد یکایک جواب کافی عنایت می فرمایند که برای پرهیز از اطناب کلام از ذکر آن خودداری می کنیم.
● نوح نبی (ع) و تاریخ تمدن
و لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فلبث فیهم الف سنه الاخمسین عاماً فاخذهم الطوفان و هم ظالمون فانجیناه و اصحاب السفینه و جعلناها ءایه للعالمین(۸)
گزارش باستان شناسی مجله ی ماهانه ی «اتفاد نیزوب» شوروی درباره ی کشتی نوح(ع)، شماره ی تشرین دوم سال ۱۹۵۳، یکی از نشانه های روشن این مدعاست که کتب تاریخ نه بر اساس حقایق که بر مبنای اعتقادات غیر واقعی مورخین عصر جدید نگاشته شده اند و متأسفانه این مجعولات را در سراسر جهان به عنوان حقایقی مسلم در مدارس و دانشگاه ها تدریس می کنند. تاریخ های مدون از یک سو تاریخ ستمگری های پادشاهان است و از سوی دیگر، تاریخ یک مبارزه ی خیالی بین بشر و طبیعت برای رفع فقر و گرسنگی، و در این میان آنچه که به طور کامل مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته، راه و تاریخ انبیا و مبارزات عدالت خواهانه ی مؤمنینی است که برای گسترش توحید و اقامه ی قسط و عدل در میان انسان ها قیام کرده اند، حال آنکه اگر با چشم حقیقت بین بنگریم، در تمام طول تاریخ زندگی بشر بر کره ی زمین آنچه که بیشترین تأثیر را در حیات ظاهری و باطنی انسان باقی گذاشته و بیشتر از همه عوامل دیگر مستحق بحث و تحقیق است، راه انبیا و مبارزات آنهاست.
در گزارش مجله ی «اتفاد نیزوب» آمده است: هنگامیکه باستان شناسان روسی در منطقه ای معروف به «وادی قاف» مشغول حفاری و جستجوی آثار باستانی بودند در اعماق زمین به چند پاره تخته ای قطور و پوسیده ای برخوردند که بعدا معلوم شد این تخته ها قطعات جدا شده از کشتی نوح بوده و بر اثر تحولات دریائی و زمینی در طول حدود ۵۰۰۰ سال همچنان در دل زمین باقی مانده است برخورد باین تخته ها نظر محققین باستان شناس را آنچنان بخود جلب نمود، که دو سال دیگر به کنجکاوی و تعقیب عملیات حفاری خود پرداخته و بالاخره در همان منطقه بیک قطعه تخته دیگری برخوردند که بصورت لوحی طبق کلیشه زیر چندین سطر کوتاه از کهن ترین و ناشناخته ترین خطوط بر روی آن منقوش بود.اما بسیار شگفت آور بود که این تخته لوح بدون اینکه پوسیده یا محجر شده باشد آنچنان سالم و دست نخورده باقی مانده که هم اکنون در موزه ی آثار باستانی مسکو در معرض دید توریستها و تماشاگران خارجی و داخلی است.
بر اثر این اکتشاف اداره کل باستان شناسی شوروی برای تحقیق از چگونگی این لوح و خواندن آن، هیئتی مرکب از هفت نفر از مهمترین باستان شناسان و اساتید خطشناس و زبان دان روسی و چینی را مأمور تحقیق و بررسی نموده که نام آنها بدینگونه است:
۱ ) پروفسور سولی نوف، استاد زبانهای قدیمی و باستانی در دانشکده مسکو.
۲) ایفاهان خینو دانشمند و استاد زبانشناس در دانشکده لولوهان چین.
۳) میشانن لوفارنک مدیر کل آثار باستانی شوروی.
۴) تانمول گورف استاد لغات در دانشکده کیفزو.
۵) پرفسور دی راکن استاد باستانشناس در آکادمی علوم لنین.
۶) ایم احمد کولا مدیر تحقیقات و اکتشافات عمومی شوروی.
۷) میچرکولتوف رئیس دانشکده استالین
این هیئت پس از ۸ ماه تحقیق و مطالعه و مقایسه حروف آن با نمونه سایر خطوط و کلمات قدیم متفقاً گزارش زیر را در اختیار باستانشناسی شوروی گذاشت:
۱) این لوح مخطوط چوبی از جنس همان پاره تخته های مربوط بکاوشهای قبلی و کلاً متعلق بکشتی نوح بوده است منتها لوح مزبور مثل سایر تخته ها آنقدرها پوسیده نشده وطوری سالم مانده که خواندن خطهای آن بآسانی امکان پذیر می باشد.
۲) حروف و کلمات این عبارات بلغت سامانی یا سامی است که در حقیقت ام اللغات (ریشه لغات) و به سام بن نوح منسوب می باشد.
۳) معنای این حروف و کلمات بدین شرح است: ای خدای من! و ای یاور من!. برحمت و کرمت مرا یاری نما!. و بپاس خاطر این نفوس مقدسه:. محمد. ایلیا(علی). شبر(حسن). شبیر(حسین). فاطمه. آنان که همه بزرگان و گرامی اند. جهان ببرکت آنها برپاست. باحترام نام آنها مرا یاری کن. تنها توئی که می توانی مرا براه راست هدایت کنی.(۹)
قرآن مجید در آیه ی مبارکه ی پانزدهم از سوره ی «قمر» نیز به همین مطلب اشاره فرموده است: و لقد
ترکناها ءایه فهل من مدکر(۱).
مقصود ما از ذکر این مطلب هرگز آن نیست که شاهدی برای حقانیت قرآن و اسلام بیاوریم؛ قرآن از شواهدی اینچنین بی نیاز است. مراد ما این بود که نشان دهیم تاریخ های نگاشته شده و محتویات کتب درسی تا چه حد از آنچه که حقیقتاً در کرهه ی زمین رخ داده است دور و بیگانه هستند. اگر بخواهیم شواهد دیگری نیز از این قبیل ذکر کنیم باید به آیات مبارکه ی ۳۴ و ۳۵ از سوره ی «عنکبوت» مراجعه کرد که می فرماید: انا منزلون علی اهل هذه القری رجزا من السما بما کانوا یفسقون و لقد ترکنا منها ءایه بین لقوم یعقلون(۲).خداوند آثار عذابی را که بر قوم لوط نازل شده است نیز محفوظ داشته و مسلماً در حفریات باستان شناسی به این آثار نیز برخواهند خورد، اما کتاب های تاریخ هرگز متوجه این گونه حقایق نخواهند شد.
تاریخ تمدن، تاریخ تکامل ابزار تولید است و از هر آنچه خارج از این سیر قرار گرفته غفلت دارد و همان طور که گفتیم، نام گذاری اعصار مختلف نیز خود حکایت از همین معنا دارد. عقل علمی جدید اصلاً با غفلت از آسمان و آنچه آسمانی است به وجود آمده و بدین ترتیب، نباید انتظار داشت که این مسائل را درک کند. آنها برای نگاشتن تاریخ تمدن با یک پیش تحلیل داروینیستی از سیر تکامل تدریجی جهان، تنها به سراغ مدارک و وقایعی رفته اند که با این سیر تحلیلی سازگار است و بالتبع همه ی وقایع دیگر، هر چند همچون طوفان نوح(ع) جنبه ی جهانی داشته باشد، از تاریخ تمدن حذف خواهد شد. اگر حضرت نوح نبی(ع) کشتی بخار ساخته بود شاید می توانست جا و مقامی در تاریخ تمدن بیابد، اما ایشان نیروی بخار را نمی شناخت و آنچنان که در قرآن آمده است کشتی خود را با بسم الله هدایت می فرمود: بسم الله مجریها و مرسیها(۳).
مفهوم تمدن اکنون در فرهنگ عام جهانی با مفهوم تکامل قرین و مترادف شده است، آنچنان که غالباً لفظ «متمدن» به معنای متکامل و پیشرفته مورد استعمال قرار می گیرد، حال آنکه تمدن لزوماً با تکامل که اصالتاً امری معنوی است، همراه نیست. این اشتباه عام در موارد دیگری نیز تکرار شده است چنان که فرضیه ی ترانسفورمیسم را فرضیه ی تکامل ترجمه کرده اند. مسلماً چه در بررسی طبیعت و چه در ارزیابی صیرورت تاریخی جوامع انسانی، ما با نوعی تکامل تدریجی روبرو می شویم که به روشنی مشاهده پذیر است، اما سیر این تکامل تدریجی هرگز لزوماً بر سیر تکامل ابزار تولید منطبق نیست. اگر این انطباق وجود داشت، ما می توانستیم مفهوم تمدن را با معنای تکامل مترادف بینگاریم، لکن لازمه ی این انگار آن بود که فی المثل انقلاب صنعتی همزمان با بعثت کامل ترین فرد انسانی یعنی حضرت محمد(ص) رخ می داد، حال آنکه نه تنها اینچنین نیست، بلکه بعثت حضرت رسول(ص) همزمان با دوران جاهلیت اولی است.
ما باید رفته رفته بیاموزیم که این دو معنای تمدن و تکامل را از یکدیگر تفکیک کنیم. عقل علمی جدید که با تمدن غرب ظهور پیدا کرده است تنها در حد دانشمندان غربی باقی نمانده و بر همه ی ابنای بشر، جز معدودی انگشت شمار از علمای الهی حاکمیت یافته است؛ اما اکنون دیگر باید دوران
غرب زدگی پایان پیدا کند و الفاظ رفته رفته معانی قرآنی خویش را بازیابند. اگر سیر تکامل ابزار تولید بر صیرورت تکاملی ابنای بشر منطبق بود لازم
می آمد که اکنون کامل ترین افراد انسانی بر کره ی زمین زندگی کنند. لکن نه تنها اینچنین نیست، بلکه ظاهراً ضد این مدعا به حقیقت نزدیک تر است، چرا که اکنون هر چند تکنولوژی در آخرین مراحل تکاملی خویش است، اما انسان غربی تا مرز حیوانی بنده ی خور و خواب و خشم و شهوت هبوط کرده است.
آنها با فرض یک سیر دترمینیستی تاریخی برای بشر، اینچنین خیال کرده اند که هر چه زمان می گذرد و ابزار تولید تکامل پیدا می کند انسان نیز کامل تر
می شود و اینچنین، انسان امروز از همه ی همنوعان خویش در طول تاریخ مترقی تر است. با این اشتباه عام، انسانی که از ابزار اولیه ی تولید استفاده می کند انسان بدوی نامیده می شود و انسان ماشینی امروز، انسان پیشرفته. این اشتباه همان طور که گفته شد از آنجا ناشی شده که در جهان بینی مادی گرای بشر امروز، این انگار راه یافته که بزرگ ترین مسئله ی بشر در تمام طول تاریخ، تولید غذا بوده است. بدون شک اگر ما از دریچه ی چشم حیوانات به جهان می نگریستیم چیزی جز این نمی دیدیم و به اعتقاد حقیر این بینش از غلبه ی خصوصیات حیوانی بر بشر امروز منشأ گرفته است.
باید در معنای پیشرفت تجدید نظر کرد و دریافت که «پیش» کجاست و «پس» کجا. آیا غایت تکاملی بشر در تاریخ، ماشینی شدن ابزار تولید است یا نه، آنچنان که در معارف اسلامی آمده است باید صیرورت تکاملی انسان را بر اساس این اصل مقدس انا لله و انا الیه راجعون(۴) تحلیل کرد؟ بر این اساس خلقت و تکامل عالم دارای دو قوس صعودی و نزولی است که بر یکدیگر انطباق دارند. قوس نزولی خلقت (انا) از خلق اول که نور مبارک حضرت محمد(ص) و خاندان مطهر اوست آغاز می شود و تا حیوانات و نباتات و جمادات نزول می یابد. در قوس نزول، حیوانات صورت های نفسانی بشر هستند که از نظر خلقت، از نفس او منشأ گرفته اند و در مرتبتی پایین تر از او وجود یافته اند. اما در قوس صعودی خلقت (انا الیه راجعون)، آفرینش از هیولی که قابلیت پذیرش صورت های متکامل دارد آغاز می گردد و به انسان کامل منتهی می شود.
آن سیر تکامل تدریجی یا صیرورتی که در طبیعت و در جوامع انسانی مشاهده می شود ناشی از همین حرکتی است که در جوهره ی عالم به سوی غایت وجود، یعنی ذات مقدس الله، سریان دارد. اگر جهان خلقت را بر این اساس ننگریم، هرگز جواب این سؤال را درنخواهیم یافت که فی المثل بین تکامل معنوی انسان و زندگی اجتماعی او (تمدن) چه نسبتی حاکم است و سیر تکامل تاریخی بشر از کجا آغاز می گردد و به کجا ختم می شود.
حقیقت این است که جوامع امروز انسانی همگی ابنای امت واحده ی حضرت نوح علیه السلام هستند. آیات بسیاری در قرآن مجید بر این معنا دلالت دارند که بعد از طوفان نوح(ع) هیچ انسانی بجز «اصحاب السفین» ـ یعنی آنان که با حضرت نوح(ع) در کشتی بوده اند ـ بر کره ی زمین باقی نمانده است. یکی از روشن ترین این آیات، مبارکه ی۷۷ از سوره ی «صافات» است که می فرماید: و جعلنا ذریته هم الباقین(۵).
حضرت علامه طباطبائی(ره) بعد از بحث مفصلی درباره ی عمومیت دعوت حضرت نوح نبی(ع) می فرمایند: آیا طوفان در همه جای زمین روی داد؟ پاسخ این سؤال در فصل گذشته معلوم شد، زیرا عمومی بودن دعوت نوح(ع) می رساند که عذاب هم عمومیت داشته است و این، قرینه ی خوبی است بر آنکه مراد سایر آیاتی که بظاهر بر عمومی بودن عذاب دلالت می کنند، همین است، (یعنی همچنانکه از ظاهر این آیات برمی آید دلالت بر عمومیت واقعه دارند) مانند: رب لا تذر علی الأرض من الکافرین دیارآ(۶) لا عاصم الیوم من امرالله الا من رحم(۷) این جمله ایست که خدا از قول نوح حکایت می کند. ـ و جعلنا ذریته هم الباقین(۸)
یکی دیگر از شواهد عمومیت طوفان در کلام خدا اینست که در دو جای قرآن ذکر شده که خدا بنوح دستور داد از هر موجود جانداری جفتی نر و ماده در کشتی سوار کند و واضح است که اگر طوفان مخصوص ناحیه ی خاصی از نواحی زمین مثلاً ـ بطوریکه گفته شده ـ عراق بود، بهیچ وجه احتیاجی نبود که از هر جنسی از اجناس جفتی نر و ماده سوار کشتی کند و مطلب واضح است.(۹)
ولی ظواهر آیات به کمک قرائن و تعلیل هائیکه از اهل کتاب به ارث رسیده دلالت بر آن دارد که در زمان نوح در سراسر روی زمین کس دیگری غیر از قوم نوح وجود نداشت و همه ی آنها بر اثر طوفان هلاک شدند و بعد از نوح کسی جز دودمان او باقی نماند.(۱۰)
قصد ما از نوشتن این مطالب، نگاشتن تاریخ دیگری بر مبنای مدارک قرآنی و روایی نیست، اگر چه این کار دیر یا زود باید انجام شود و تاریخ حقیقی زندگی بشر بر کره ی زمین، یعنی آنچه ما آن را «تاریخ انبیا» خوانده ایم، از زیر گرد و غبار غفلت خارج شود؛ ولی ظرف محدود این سلسله مباحث گنجایش پرداختن به این کار عظیم را ندارد.
از طرف دیگر، پر روشن است که آیات قرآن مجید فراتر از ظاهر خویش بر معانی تمثیلی و تأویلی وسیع تری نیز دلالت دارند و اصولاً قرآن مجید بیشتر از آنکه به طبیعیات نظر داشته باشد متوجه به عالم معناست؛ اما به هر تقدیر، وظیفه ی ما به عنوان علمداران راه انبیا در سراسر جهان امروز اینچنین اقتضا دارد که ما در نور بی نهایت قرآن به همه ی آنچه در ظلمات امروزی فرهنگ غرب به عنوان حقایقی مسلم انگاشته می شود، نگاهی دوباره بیندازیم و حجاب از حقایق برداریم. همه ی احکامی که امروز در کتاب های علوم انسانی به نام علم در سراسر جهان اشاعه می یابد مع الاسف از ظلمات کنونی فرهنگ غرب منشأ گرفته است و راه جز به ترکستان نمی برد. بازنگری این احکام و گشودن حقایق در پرتو نور قرآن و روایات قسمت اعظم از وظیفه ای است که ما در جهاد اعتقادی بر عهده داریم. مسئولیت ما در برابر حق به جهاد نظامی با استکبار خاتمه نمی یابد و برای اشاعه ی فرهنگ اسلام در سراسر جهان چاره ای نیست جز اینکه ما با فرهنگ و فلسفه ی غرب به جهاد برخیزیم، فرهنگ و فلسفه ای که پشتوانه ی حیات سیاسی استکبار و ریشه ی آن است. شناخت مبانی تاریخی تمدن غربی از لوازمی است که ما را به ماهیت حقیقی این تمدن نزدیک خواهد ساخت و ما فصل های آینده ی این کتاب را به همین مسئله اختصاص داده ایم.
در پایان، باید متذکر شد که بر مسئله ی عمومیت طوفان نوح(ع) و مبدأ نژادی جوامع انسانی، آنچنان که در این فصل مختصراً مورد بحث قرار گرفت، دو اشکال عمده بیان داشته اند که یکی سؤال از منشأ تفاوت های نژادی است و دیگری چگونگی پراکنده شدن اقوام مختلف انسانی بر سطح کره ی زمین با توجه به ناپیوستگی قاره ها.
البته جواب این سؤالات را به صورت پراکنده می توان در کتاب هایی که توسط جغرافی دان ها نوشته شده است پیدا کرد؛ جغرافی دان ها عموماً منشأ می شود که مبدأ انسان را بیش از یک زوج بدانیم، چه آنکه نمی توان احتمال داد که نسل بومیان آمریکا که با مسافتی طولانی از ساکنین نیم کره ی شرقی جدا بوده اند، با مردم دیگر از یک نسل بوده و از یک مبدأ منشأ گرفته باشند؛ ولی باید گفت که این هر دو دلیل نارساست.
اما مسئله ی اختلاف خون که آن را مولود اختلاف رنگ دانسته اند مفید نیست. چه آنکه بحثهای طبیعی امروز مبنی بر فرضیه ی تطور انواع است، و روی این مبنی چگونه میتوان اطمینان پیدا کرد که اختلاف خون و رنگ مستند به تطورات این نوع نباشد؟(۱۱) و ما می بینیم که در بسیاری از انواع حیوانات مانند اسب و گوسفند و فیل و غیره، تطورات مسلمی رخ داده و کاوش های زمین شناسی هم از این راز پرده برداشته است... و اما موضوع زندگی انسان در این دنیا، باید دانست که عمر انسان آنطور که علماء طبیعی نوشته اند به میلیونها سال میرسد و آنچه را که تاریخ ضبط کرده بیش از شش هزار سال نیست. بنابراین چه مانعی دارد که حوادثی در ماقبل تاریخ قاره ی آمریکا را از سایر قاره ها جدا کرده باشد.(۱۲)
پانوشت ها:
۳. خلقت انسان در قرآن، محمود محمدی عراقی (جمع آوری و تنظیم)، شفق، قم.
۴. مسیح مهاجری، نظریه ی تکامل از دیدگاه قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۶۳
۵. ان مثل عیسی عند الله ءادم خلقه منترب ثم قل له کن فیکون.
۶. نظریه ی تکامل از دیدگاه قرآن، صص۷۷ و ۷۸.
۷. خلقت انسان در قرآن.
۸. استاد شهید مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، صدرا، تهران، ۱۳۶۷، ص ۱۱۶.
۹. مرتضی مطهری، مقالات فلسفی، حکمت، تهران، ص ۶۷.
۱۰. این قسمت در چاپ های جدید و در دسترس این مقاله یافت نشد. و...
۱۱. در چاپ های پیشین «غیر قابل توجیهی» آمده که درست تر به نظر می رسد. و...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
۱. علل گرایش به مادیگری، صص ۱۱۷ تا ۱۱۹.
۲. علل گرایش به مادیگری، ص ۱۲۳.
۳. اعلی . ۲ و ۳.
۴ World in Collision
۵. ایمانوئل ولیکوفسکی، ... و جهان واژگون شد، محمد حسین نجاتیان، سیمرغ، تهران، ۱۳۶۵.
۶. آل عمران. ۵۹
۷. المیزان، صالحی کرمانی، ج ۳۲، صص ۱۰۱ ـ ۹۱.
۸. و ما نوح را به رسالت به سوی قومش فرستادیم و او هزار سال پنجاه سال کم (نهصد و پنجاه سال) در میان آنان ماند. پس طوفان آنان را فرا گرفت، چرا که ظالم بودند و به نوح ایمان نیاوردند و تنها خود نوح و اصحاب کشتی را نجات دادیم و آن کشتی را به مثابه آیتی برای خلق عالم قرار دادیم؛ عنکبوت. ۱۴ و ۱۵.
۹. به نقل از صص ۶۷۴ تا ۶۷۶ سال دوازدهم نشریه ی «مکتب اسلام»؛ در این نشریه به عنوان تذکر آمده است که این مطالب ترجمه ای است از مجله ی «بذره» نجف و کتاب «قبس من القرآن» تألیف عبداللطیف خطیب بغدادی، چاپ ۱۳۸۹ نجف.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
۱. و ما آن کشتی را محفوظ داشتیم تا آیت عبرت خلق شود. پس کیست که از آن پند و تذکر یابد؟
۲. ما نازل کننده ی عذابی آسمانی بر اهل این قریه هستیم به جزای آنچه فسق می ورزیده اند. و از آن دیار لوط آثار خرابی را واگذاشتیم تا برای عاقلان نشانه ای روشن باشد؛ عنکبوت. ۳۴ و ۳۵.
۳. هود . ۴۱
۴. بقره. ۱۵۶
۵. و تنها ذریه ی او را بر زمین باقی گذاشتیم.
۶. نوح. ۲۶
۷. هود. ۴۳
۸. صافات. ۷۷
۹. المیزان، صالحی کرمانی، ج ۲۱، صص ۱۰۸ و ۱۰۹.
۱۰. المیزان، صالحی کرمانی، ج ۲۱، ص۱۱۰.
۱۱. حقیر تصور می کنم که در ترجمه ی مطلب نارسایی وجود دارد؛ منظور حضرت علامه این است که وقتی در بحث های طبیعی امروز تطور انواع امر مسلمی انگاشته می شود، دیگر بروز تطور در یک نوع و تبدیل آن به نژادهای مختلف ضرورتاً محتمل است.
۱۲. المیزان، صالحی کرمانی، ج ۷،صص۲۴۵-۲۲۸
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید