جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تلاش برای کاوش خصایص مشترک نظام های انسانی


تلاش برای کاوش خصایص مشترک نظام های انسانی
انسان‌شناسی دانشی است که انسان یا انسانیت را بطور کلی مورد مطالعه قرار می‌‌دهد. از دو قرن پیش به این طرف، این مفهوم معانی گوناگونی یافته و در تشریح واقعیت‌های متنوع به کار آمده است، لذا انسان‌شناسی سیاسی هم مثل تخصص جدیدی از تحقیقات انسان‌شناختی، پدید آمد و آن کوششی برای فراتر رفتن از تجربیات و آموزه‌های سیاست است و گرایش به آن دارد تا به عنوان یک علم، انسان را به عنوان بشر سیاسی مورد توجه قرار داده و خصیصه‌های مشترک تمام سازمان‌های سیاسی را در گوناگونی تاریخی و جغرافیایی شناسایی کند. از جنبه دیگر انسان‌شناسی سیاسی، شعبه‌ای از مطالعات انسان‌شناسی اجتماعی یا مردم‌شناسی است؛ زیرا به توصیف و تحلیل نظام‌های سیاسی(ساختارها و جریانات)، مخصوصا جوامع معروف به ابتدایی یا باستانی، توجه دارد؛ که در این معنی دوم، حیات آن به عنوان رشته‌ای مستقل به دوران اخیر باز می‌گردد.‌
‌● تعریف
واقعیت آن است که سیاست در همه جوامع وجود دارد، اما نه سیاستی با شکل و گونه واحد در همه جا، نه شکل یکسانی از حاکمیت و مجازات و لزوما در قالب نهادی تمرکز یافته از حکومت. شکی نیست که امروزه تمام مردم جهان درون حوزه‌های ملی و بین‌المللی‌ای که تاریخ به آن‌ها تحمیل کرده است، قرار گرفته‌اند.‌‌ ‌اما این بدان معنی نیست که وجود سیاست بیش از هر چیز بر وجود دولت استوار باشد.‌
‌انسان‌شناسی سیاسی مطالعه میان فرهنگی نظام‌ها و نهاد‌های سیاسی رسمی و غیر رسمی است.
و یکی از حوزه‌های مرتبط آن انسان شناسی حقوقی است که به مطالعه تطبیقی نظام‌های حقوقی و قانون می‌پردازد. اگر چه در همه جوامع قانون در اصطلاح حقوقی آن دستگاه قضایی و اجرایی وجود ندارد، اما همه جوامع ابزارهایی برای کنترل اجتماعی در اختیار دارند و گروه‌های انسانی هیچ‌گاه در بی‌نظمی کامل زندگی نکرده‌اند بطوری که در بازنگری تعداد زیادی از جوامع امروزی و گذشته طیفی از نظام‌های سیاسی را می‌بینیم که برخی از آن‌ها دارای رهبرانی غیر رسمی یا موقتی در سطح محلی و با اقتدار محدود هستند و برخی دیگر نهادهای سیاسی قوی و مستمری دارند که دیگر مناطق را نیز فرا می‌گیرد.
‌امروزه انسان شناسی سیاسی محور اندیشه خود را بر کشورهای تازه تاسیس و ارتباط میان دولت و قومیت قرار داده است. در واقع جوامعی را که از زیر سلطه استثمار بیرون آمده‌اند را نه می‌توان نظام‌های کاملا دولتی و تمرکز یافته به حساب آورد و نه مجموعه‌ای از رفتارها و موجودیت‌های اجتماعی‌ - ‌فرهنگی و متداخل از اقوام، کاست‌ها، جماعت‌های محلی و اقلیت‌ها؛ بلکه باید آن‌ها را بیشتر حاصل نوعی کنش متقابل میان این دو نوع از موجودیت به شمار آورد.‌ ‌
● تاریخچه
بنیانگذاران مردم‌شناسی یعنی اندیشمندان چون هنری سامنر‌مین و هنری لویس‌مورگان، همانند گروتیوس، پوفندورف و منتسکیو بنیانگذاران فلسفه سیاسیحقوقدان بودند، و این خود گویای علاقه‌مندی آن‌ها به نهادهای سیاسی است‌‌ .‌ مین در کتاب تاریخ باستان (۱۸۶۱) معتقد است که وحدت جامعه باستانی بر پیوند خانوادگی و دودمانی اتکا دارد در حالی که نقطه اتکا در جامعه مدرن فرد است. ‌‌ ‌مین در واقع طلایه‌دار تحولاتی است که بعدها در مورد نقش اساسی خویشاوندی در جوامع باستانی در حوزه انسان شناسی با آن روبرو هستیم. او معتقد است که اتحاد جماعتی برپایه همخونی، اصلی است که نسبت به اتحاد برپایه هم‌جواری سرزمینی، متقدم است. به عبارت دیگر حق خون پیش از حق خاک ظاهر شده است. در حالی که جوامع مدرن بر پیوند قراردادی و مورد اجماع آزادانه استوار هستند. با این حال مین در اشاره به اختلاف میان جوامع مبتنی‌ بر جایگاه خویشاوندی و مبتنی بر قرارداد، دوگانگی تمدن/بدویت را نمی‌پذیرد. اما سایر مردم‌شناسان از جمله مورگان نتوانستند از افتادن به دام تطورگرایی، تحت تاثیر دوگانگی سنت/مدرنیته، پرهیز کنند.‌
‌در ۳۰ سال نخستین قرن بیستم، انسان‌شناسی جهت‌گیری کاملا جدیدی را انتخاب می‌کند. این جهت‌گیری از لحاظ نظری، نظریه تطوری را طرد می‌کرد و از نظر روش‌شناختی به تحلیل دقیق و توصیف جامع فرهنگ‌های گوناگون، بدون قضاوت می‌پرداخت. اما از میان اندیشمندانی که این تغییر را در انسان‌شناسی موجب شدند یعنی فرانتس‌بوآس و شاگردانش در حوزه انسان‌شناسی آمریکا فقط رابرت‌ لاوی به حوزه سیاسی علاقه نشان داد. درحالی که در بریتانیا برونیسلاو مالینوفسکی و آلفرد رادکلیف براون در چشم‌انداز کارکردگرایی، مطالعه نهادهای سیاسی در جوامع بدون دولت را از یاد نمی‌برند.‌‌
‌رابرت لاوی در کتاب منشاء دولت (۱۹۲۷) مطرح می‌کند که گسستی میان جوامع بدون دولت و جوامع دولتی وجود ندارد، بلکه از ابتدای پیدا شدن جوامع انسانی ما شاهد نطفه‌بندی و رشد متداوم نوعی همگنی در امر سیاسی بوده‌ایم. هیچ چیز گویای آن نیست که نظم سیاسی آغازین آن‌گونه که مین می‌پنداشته، مبتنی بر مناسبات بین شخصی بوده؛ هیچ چیز نمی‌تواند ثابت کند که پیوند سرزمینی، مشخصه اصلی حالت تمدن بوده باشد و اشکال ابتدایی حکومت وحدت بخش را بتوان الزاما در قالب یک دولت نشان داد؛ هیچ چیز نمی‌تواند ثابت کند که دولت همچون ادعای مورگان نخستین بار در شهر آتن در دوران سولون و کلیستن ظاهر شده باشد. ‌ ‌پژوهش‌های کارکردگرایی غالبا متاثر از نیاز استعماری انگلستان و بیشتر در میان فرهنگ‌های آفریقایی و اقیانوسیه صورت گرفته است. نظام انگلیسی حکومت غیرمستقیم مشوق شناخت دقیق قدرت‌های قومی موجود بوده و برآن است که از آن‌ها به عنوان واسطه‌ای برای حکومت خود استفاده کرده و کمتر از اروپایی‌ها در این کار بهره برد.
‌به همین دلیل و برای پاسخ دادن به این نیازهای اداری است که انسان‌شناسی سیاسی به عنوان یک رشته مستقل مطرح شده و تدریس آن در دانشگاه‌های بریتانیا آغاز می‌شود.‌ ‌مهم‌ترین انتقادی که به تحقیقات کارکردگرایان وارد است، این‌که در مطالعات مذکور، جوامع به مثابه نظام‌های تعادل و با حرکت از هنجارهایشان توصیف و تشریح شده‌اند و کمتر به رفتارهای واقعی و تنش‌ها و روابط قدرتی که به صورت روزمره آن‌ها را درگیر خود می‌کنند، توجه شده است.‌
‌کارکردگرایی بریتانیا در سال‌های دهه ۵۰ توسط شاگردان خودش مورد انتقاد قرار گرفت، شاگردانی که بر خلاف استادان خود دلیلی برای واکنش شدید در برابر تطورگرایی و اشاعه‌گرایی که دیگر بی‌فروغ شده بودند، نداشتند و با انتقاد از ایستایی تحلیل کارکردی بار دیگر تحلیل تاریخی را وارد مجموعه تحلیلی خود کردند و حتی از مفهوم ساخت در تعبیر رادکلیف براون به دلیل انتزاع تصنعی از وضعیت هم‌زمان و عدم توجه به تغییرات درزمان انتقاد شد. از جمله ادموند لیچ، دانشجوی مالینفسکی و رادکلیف براون، معتقد بود که ساختار اجتماعی هدف توازن را دنبال نمی‌کند و درک آن بیش از آن‌که از خلال توازن ممکن باشد از خلال تضادها ممکن است. بنابراین لیچ را می‌باید یکی از بنیانگذاران نظریه پویاگرایی اجتماعی دانست. هم‌چنین اوانس پریچارد، از شاگردان مالینفسکی، معتقد بود که نظام‌ها یا ساختارها چیزی نیستند مگر “عناصر تنظیم در حیات اجتماعی” که از طریق نیروهای انسجام‌دهنده و انسجام‌زدا به‌صورت خودکار و بیشتر ناآگاهانه عمل می‌کنند. او به همراه مایر فورتس در سال ۱۹۴۰ کتاب نظام‌های سیاسی آفریقا را که ازجمله کلاسیک‌های شاخه سیاسی انسان شناسی است، تالیف کرد.‌
‌جریان پویاگرا در انسان‌شناسی سیاسی با تمرکز به مسایل مربوط به رقابت، استراتژی، دستکاری و تعارض‌های اجتماعی با محتوای سیاسی، می‌تواند تا اندازه‌ای تحلیل سیاسی مبتنی بر نهادها و طبقه‌بندی‌ها را تصحیح کند. ماکس گلاکمن مناسک شورش را که با یک بازگشت به نظم خاتمه می‌یابد، مطالعه کرد.‌‌ ‌ادموند لیچ به دستکاری قواعد توسط افرادی که می‌خواهند امتیازات خود را به حداکثر برسانند، علاقه‌مند است. ویکتور ترنر بر آن است که مناسک پنداره‌هایی را که به کار گره‌گشایی از تعرض‌های اجتماعی می‌آیند، انتقال دهد. ژرژ بلاندیه توجه خود را بیشتر معطوف گسست‌ها و تنش‌های ناشی از بحران استعمارزدایی کرده است .‌
رویکرد پویاگرا را نباید صرفا درپی یافتن ریشه‌ها دانست، بلکه باید آن را حرکتی برای درک تناقض‌ها و تقریبی بودن روابط اجتماعی به‌شمار آورد. همان روابطی که کارکردگرایان، همچون ساختارگرایان، همواره تمایل داشتند آن‌ها را به حساب عملکرد منظم نهادها براساس الگوهای توازن بگذارند.‌
‌در ادامه، تاریخچه متاخر انسان‌شناسی سیاسی را در تحت عنوان اندیشمندان معاصر مورد بررسی قرار خواهیم داد.‌
● ‌اندیشمندان معاصر‌
▪ ‌ژرژ بلاندیه ‌
بلاندیه، آفریقا شناس فرانسوی، بی‌شک مهم‌ترین چهره انسان‌شناسی فرانسه پس از جنگ به شمار می‌آید. بلاندیه که در ابتدا از مارکسیسم تاثیر پذیرفته بود، در افریقا پرسمان تغییر اجتماعی و گذار از سنت به مدرنیته را تحت تاثیر فرایند استعمار و استعمار نو به موضوع اصلی تحقیق خود بدل ساخت. او در تحلیل فرایند استعمار‌زدایی از کشورهای افریقایی و فرایند شکل‌گیری دولت های جدید در آن‌ها به این نتیجه می‌رسد که مارکسیسم به‌طورکلی و تحلیل اقتصادی به‌طور اخص نمی‌توانند برای توضیح و تشریح مشکلات این جوامع پاسخی مناسب و بسنده باشند و برای درک این فرایند‌های پیچیده نیاز به تحلیل‌های فرهنگی- سیاسی وجود دارد. از این گذاشته، بلاندیه با انگشت گذاشتن بر تجربه تاریخی بر آن بود که نمی‌توان ادعا کرد که خطی در تحول تاریخ وجود داشته است که نهایتا به تاسیس دولت‌ها و جوامعی نظیر جوامع اروپایی توسعه یافته منجر شود‌‌ .‌
بلاندیه معتقد است برای درک چگونگی حرکت قدرت‌ها و موضوع مورد رقابت در آن‌ها، به‌جای آن‌که مسئله را در قالب یک نظام مطالعه کنیم، بهتر است آن را در قالب یک فرایند ببینیم. به این ترتیب که هر قدرتی از آن‌جا که هدف اعتراض‌هاست پیوسته ناگزیر از مبارزه با تهدیدهایی است که خطر بی‌نظمی را برای آن در بردارند بنابراین در نمادگرایی قدرت همواره این خطر وجود دارد که جهان به حالت نخستین خود یعنی آشوب بازگردد و انسان‌ها برای پرهیز از این امر از خلال گروه بزرگی از مناسک، تجدید آشوب را به شکلی نمایش‌گونه بازآفرینی می‌کنند تا از وقوع آن در واقعیت جلوگیری کنند. از همین‌جا بلاندیه پیوندی را میان دو حوزه سیاست و تقدس به‌وجود می‌آورد. بلاندیه به‌دنبال آن است که قدرت با چه مکانیسم‌هایی عملا تبلور مقدس پیدا می کند و شاید از آن مهم‌تر با چه مکانیسم‌هایی از قدرت تقدس‌زدایی می‌شود. از همین دیدگاه پیوند میان حوزه قدرت و حوزه خویشاوندی، و هم‌چنین رابطه قدرت و قشربندی‌های متفاوت اجتماعی (طبقه، قومیت، نقش‌های اجتماعی و...) و حتی بیولوژیک (جنسیت، سن، قدرت فیزیکی و...) نیز مورد توجه بلاندیه بوده است.‌‌
▪ ‌پیر کلاستر (۱۹۷۷ -۱۹۳۴)
‌کلاستر، انسان‌شناسی فرانسوی و متخصص منطقه آمازون به دلیل گرایش سیاسی آنارشیستی و مطالعات مردم‌نگاری بر سرخ‌پوستان گوایاکی از چهره‌های مشهور انسان‌شناسی سیاسی است. او در کتاب جامعه علیه دولت (۱۹۷۴) به این می‌پردازد که هرچند سیاست در ذات انسان وجود ندارد، اما بخشی تفکیک ناپذیر از تمامی جوامع انسانی بوده است. ‌
گل‌ناز مقدم‌فر
منبع : روزنامه رسالت